ذهن آلوده

1396/08/26

سلام خدمت دوستان این سایت
داستان بر می گرده به سه سال پیش که من مشکل بیکاری و خانوادگی و مالی. در این بین خدا خواست مشکلات حل شد و زندگی بر وفق مراد شد اما اون مشکلات و اعصاب خوردی و رفتارها من وکج خلق بودن کار دستم داد در یک ماجرایی دزد پلیس بازی و زجر آور فهمیدم زنم بهم خیانت کرده توسط یکی از کسانی که خیلی بامن صمیمی بود
به هر حال با قول ازدواج دادن به زنم و طلاق گرفتن از من سه بار با زنم رابطه داشته بود که بار سوم من با ضبط صدا واقعاً گرفتن از زنم همه چی تمام کردم ولی بخاطر آبروی خودم ماجرا خفه کردم و با اون دوستم کات کردم. مدتی گذشت زندگی به روال عادی برگشت همه چی خوب بود تا یه شب که مست بودم و در حال نوازش دادن عیال بهش گفتم از دادنت برام تعریف کن تا یکساعت خایه مالی کردم روش خوابیده بودم ورداشتم تلمبه های آرامی می زدم که راضی شد بگه که و تخت بوده براش ساک زده و اون از پشت گذاشته تو کسش شهوتم چند برابر شد و ابم که همیشه طولانی می اومد ظرف چند ثانیه اومد بعد از چند دقیقه از خودم بدم اومد ولی این حرکت دیگه عادت شد برام و از دفعه به بهانه های جورواجور ازش می خواستم تا اینکه یکسال و اندی گذشت
زندگی همونجوری داشت آرام می گذشت که که دوباره دوستم و دیدم با یه دختر یه جوری توی خیابان وایسا دم که اجبارا چش تو چش بشیم رسید از کنار من رد شد و یه سلام آرامی گفت و من ناخودآگاه گرم جواب دادم برگشت دست داد روبوسی کردیم دوستش معرفی کرد که یه زن بیوه بود که 21سال بیشتر نداشت اونا رفتن و من فکر شیطانی در ذهن کثیفم جرقه زدشب یه برنامه سکس گذاشتم دور همون آش و همون کاسه. ولی وسط کردن به آرامی در گوش زنم گفتم می خوام دادنت رو به دوستم ببینم اعصبانی شد ولی ارومشکردم ولی هیچی بهش نگفتم یه روز آخر هفته زنگ زدم به دوستم و دوست دخترش دعوتش کردم بساط مشروب هم چیدم اومدن و زنگ زدن زنم گفت مهمون داریم گفتم اره فلانیه با زنشه خانومم تعجب کرد وبا اومد عکس العمل نشون بده اونا تو اتاق بودن دست دادیم شروع کردیم به صح
بت کردن ولی استرس عجیبی داشتم مشروب آوردم وسط تا این حس کمتر شه نشستیم به خوردن واز قدیمی ورفاقت ها و خیلی چیزها مشروب زیاد بود هر چی زنها می خواستن بکشند کنار من نمی زاشتم تا نخورده بودن پیک بعدی ریخته بودم دیگه از گرما لباسها رو درآورده بودن و تاپ و شلوارک نشسته بودن نیم نگاهی زیر چشمی به زید رفیقم داشتم اونم فهمیده بود و اشوه بازی خاصی در می آورد زنم رفت سمت آشپزخانه که میوه بیاره تلو تلو کنار داشت می رفت رفتم از پشت انگشت کردم و گفتم امشب می خوام ببینم توشه. برگشتیم زید رفیق م رفت سمت اتاق خواب چیزی برداره با اشاره به زنم رفتم دنبالش در بست من باز کردم دیدم داره لباس عوض می کنم به یه چش بهم زدن سینه های تو دستم بود گفت الان میاد میبینه هم زنت هم رفیقت گفتم نترس اونا مشغولن تا بیاد بفهمم چی بی چیه تا ته تو کسش جا کردم بعد ازیه رب تلمبه زدن آب تو کسش خالی کردم البته خودش گفت قرص می خوره رو تخت دراز کشیده بود ولی حال من عجیب بود در اتاق باز کردم و اروم از لای در شروع کردم با کیرمو ور رفتن زنم لخت رو کیرش نشسته بود و بالا پایین می رفت حس ارضایی بی انتهایی داشتم که زنم از پشت خوابید واین از پشت فرو کرد وشروع به تلمبه زدن نزدیک تر رفتم و صدایی نفس نفس زدن جفتشان حس کردم اونا فهمید ن ولی برنگشتن و ادامه دادن من رفتم تو اتاق با دختره خوابیدم ورفیقم بازنم فردا صبح همه چی عادی بود وقتی رفتن اینم پرسیدم همه چیز واسه اون تعریف کرده بود تا صبح سه بار بهش داده بود الان دوساله خیلی عادی داریم زندگی می کنیم و ماهی یه بار این داستانو داریم

نوشته: یاسر


👍 8
👎 34
7326 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

662248
2017-11-17 20:43:54 +0330 +0330

بدون گفتن دلیل دیسلایک اول تقدیم تو باد

0 ❤️

662251
2017-11-17 21:10:40 +0330 +0330

با اسم داستانت خودت میدونی چته (dash)

0 ❤️

662256
2017-11-17 21:20:55 +0330 +0330

اگر داستانت واقعی باشه این بی غیرت هارو باید به ۱۳۹ قسمت مساوی و نا مساوی تقسیم کرد و بدن سگ بخوره
اگر هم داستانت الکی بود که تا دسته توت

0 ❤️

662263
2017-11-17 21:49:00 +0330 +0330
NA

ﺫﻫﻨﻪ ﺟﻘﻲ
ﺧﺰﻋﺒﻼﺕ ﻳﻚ ﻛﻴﻮﻧﻲ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﺎﺗﺤﺘﺶ

3 ❤️

662273
2017-11-17 23:06:31 +0330 +0330

معمولا ادم از هرکی بدش بیاد و نفرت داشته باشه بهش فحش میده.اما من به این نتیجه رسیدم که حیف فحش هست که بخوام به تو بدم.پس توی کف فحش خوردن میزارمت.ببین تو چه موجود رقت انگیزی هستی که حتی فحش هم بهت نمیده کسی

1 ❤️

662275
2017-11-17 23:43:44 +0330 +0330

اه چقد لهجت داغون بود.درضمن فک کنم ابنه ای هم باشی :-&

1 ❤️

662277
2017-11-18 01:20:49 +0330 +0330

بند اولو خوندم گفتم کسکشه دیگه نخوندن

0 ❤️

662289
2017-11-18 03:53:33 +0330 +0330

خوبه خودت میدونی چه ذهن کثیف و پر نجاستی داری،دیسلایک نهم تقدیم تو باد…

0 ❤️

662293
2017-11-18 04:30:08 +0330 +0330

چرا بی خودی توهین می کنید ؟
واقعا اگر به نویسنده این داستان توهین کنید به بقیه داستان های دیگه چی می خواهید بگید
در بسیاری از داستان ها از اواسط داستان نویسنده یک دستی تایپ می کنه چون دست دوم تو خشتک مبارک هست اما این نویسنده ی عزیز بدون دست و احتمالا با کیر رفیقشان داشتند تایپ می کردند
من از تک تک ساقی های کشور تقاضا دارم که یک کم وجدان داشته باشند و هر متاعی رو به هر بی سر و پایی ندهند که وقتی نمی تونه باهاش حال کنه دچار توهم بشه و همچین دستاورد مزخرفی رو تحویل بده
آدمین هم که هزارماشااله هر چی رو که بشه اپلود می کنه

2 ❤️

662305
2017-11-18 06:09:01 +0330 +0330
NA

من فحش نمیدم چون دست خودت نیس در اولین فرصت ساقیتو عوض کن گل و شیشه مغزتو گاییده…

0 ❤️

662310
2017-11-18 07:19:43 +0330 +0330

بیغیرت من جات بودم خودکشی میکردم

0 ❤️

662315
2017-11-18 10:10:28 +0330 +0330

در عجبم به اونی که لایک داده

0 ❤️

662322
2017-11-18 12:23:19 +0330 +0330

تا ته تو تفکرات

0 ❤️

662335
2017-11-18 17:24:49 +0330 +0330
NA

واقعا نهایت بی غیرتی هست این طور زندگی کردن

0 ❤️

662338
2017-11-18 18:10:47 +0330 +0330

بی غیرتی هم حد واندازه داره. تو اصلن مغزو ذهن داری که آلوده بشن؟
بااون ذهن کیریت…

0 ❤️

662406
2017-11-19 04:22:06 +0330 +0330

حالا همه چی به کنار اسم داستان چه ربطی به خودش داشت!!!

0 ❤️




آخرین بازدیدها