عشق توخالی

1391/06/05

سلام من 27 سالمه داستانم مربوط به دو سال پیشه. چند ماهی بود که طلاق گرفته بودم. میرفتم کلاس زبان. خوش بودم. با یکی دوس بودم که همدیگرو دوس داشتیم. اونم مثل من بود. فرهاد کرد بود. بامرام و خوشگل.یه بار سکس داشتیم با هم. خوش بودیم تا اینکه یکی از بچه های زبان بهم زنگید: سارا پسرخاله دوستم امیر، امید دنبال یه دختر خوشگل قد بلند هیکلی با چشمای درشت میگرده منم تورو معرفی کردم. بهش گفتم من خودم دوس پسر دارم گفت: ولش کن اون کلی ازت دوره مامانت نمیذاره باهاش ازدواج کنی اما امید می دونه طلاق گرفتی و گفته فقط باید باوفا، متین و خوشگل باشه. می خواد اگه شد باهات ازدواج کنه. انقدر رو مخم کار کرد آخرش قبول کردم. قرار گذاشتیم.

من تنها رفتم. اونا سه تایی اومدن دنبالم.دلشوره داشتم. دیر کرده بودن ده دیقه بعد رسیدن. سمیه از ماشین پیاده شد. دستمو گرفت سوار ماشین شدیم. نمیدونستم کدومشون امیده. سمیه معرفی شون کرد. اونی که پشت رل نشسته بود امید بود. از آینه نگام میکرد. خجالت می کشیدم. رسیدیم کافی شاپ از ماشین پیاده شد. قدش ازم ده سانتی بلندتر بود. من قدم 174 س هس. کافی شاپ زل زده بود بهم. منم زیر چشمی نگاش میکردم.خیلی خوش تیپ بود. من ساده لباس پوشیده بودم. باهم آشنا شدیم.شمارشو بهم داد. شب باهم تلفنی کلی حرفیدیم. از طلاقم گفتم. بیچاره فرهاد اصلا یادم نبود. امید دلمو برده بود.دو روز بعد بعد کلاس زبان پسرا اومدن دنبالمون امید کت شلوار پوشیده بود. وقتی از ماشین پیاده شد آروم دستمو گرفت و بوسید. حال کردم. تو ماشین امیر گفت خیلی خستس می خواد یکم بخوابه که سمیه گفت بریم خونه علی (دوست امیر). من همین جوری موندم. خواستم بگم نه سمیه نذاشت. امید گفت خونه علی دنحه یکم بشینیم. رفتیم دلم داشت از جاش در میومد.

رسیدیم خونه اول منو دوستم رفتیم خونه اونا پنج دیقه اومدن. رفتیم طبقه بالا. سمیه نشست بغل امیر.من از خجالت و ترس زبونم بند اومده بود. امیر گفت دخترا هوا گرمه راحت باشین. سمیه مانتوشو زود دراورد اما من نه. امید گفت امیر شما برین پایین مهناز از تو خجالت می کشه. اونا رفتنو منو امید کنار هم نشسته بودیم. دستمو گرفت دستش گذاشت رو سینش و گفت عاشقم شده پیشونیمو بوسید. دستشو گذاشت زیر چونم و لبمو بوسید. اول من هیچ کاری نمیکردم. اما اون لبامو میخورد. خیلی با احساس. نفسم داشت سنگین میشد. منم لباشو داشتم می خوردم. چند دیقه ای لبای همو خوردیم. دستشو گذاشت رو سینم و فشارش داد. من عاشق بازی با سینه هامم. به چشمام نگاه کرد و گفت اجازه هس مانتومو دربیاره؟هیچی نگفتم. دکمه هاشو باز کرد. از زیر یه تیشرت قرمز تنگ پوشیده بودم. روسریمو باز کرد. وایسادیم سر پا. دستشو از پشت حلقه کرد. لبای همو می خوردیم. نفسامون سنگین شده بود. بلوزمو دراورد. سوتین سیاه اسپورت تنم یود. از روش سینه هامو می مالید. میگفت سینه هات خوش فرمه سفید و تپول. بند سوتینمو باز کرد و سینه چپمو لیس می زد. خوابیدم رو کاناپه. نوک سینه هامو می مکید. گفت می خواد سینه مو گاز بگیره سیاهش کرد. شکممو بوسید اومد پایین تر. میخواست شلوارمو باز کنه گفتم نه امید گفت : تو مال خودمی زنم میشی. انقدر کس شعر گفت قبول کردم.

آروم شلوارمو کشید پایین. از رو شرت کسمو می مالید حشرم زده بود بالا. شرتمم سیاه بود. درش آورد و زبونشو گذاشت رو چوچولم و لیس میزد. دیوونه شده بودم سرشو فشار می دادم. انگشتشو می کشید کوسم بعد زبونشو کرد سوراخ کوسم. تلمبه میزد. بعد دو تا انگشتشو کرد توش. صدام بلند شده بود. نگام مرد. شلوار و شرتشو زود دراورد. کیرش سفید بود. از کیر سیاه خوشم نمیاد. گفت الان نمیخواد کیرشو بخورم دفه بعد باید ساک بزنم. کیرشو گذاشت کوسم. می کشید توش تا خیس بشه. آروم سرشو فرستاد تو دردم گرفت. لبامو میخورد. کیرشو یهو تا ته فرستاد تو. آروم تلمبه می زد. دستاش رو سینه هام بود.چشمامون خمار خمار بود. شدت تلمبش بیشتر شد. گفت حالت سگی بخواب. خوابیدم. کونمو می مالید. می گفت از پشت کوست معرکست. دوباره کیرش رفت تو. بیست دیقه تلمبه زد. دوباره برم گردوند خوابید روم محکم کیرشو فرستاد سوراخم. وا…ی داشتیم می مردیم از خوشی. یک ساعت تمام تلمبه زد در پوزیشن های مختلف. عرق از همه جاش می ریخت. من چند بار ارضا شده بودم. ازش پرسیدم قرص خورده؟ گفت نه. بالخره آبش اومد. ریخت رو سینه هامو خوابید روم. خسته بودیم. ده دیقه بعد لباسامونو پوشیدیم. امید امیر رو صدا کرد اومدن بالا. امیر گفت فکر کردم مردین. من خجالت کشیدم. سمیه گفت دادی؟ سرمو انداختم پایین. تو ماشین امید قربون صدقم میرفت…

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
22491 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

332002
2012-08-26 01:49:31 +0430 +0430
NA

خیلی تلگرافی بود

0 ❤️

332003
2012-08-26 02:56:21 +0430 +0430
NA

عشق تو خالی؟؟؟؟!!!

0 ❤️

332006
2012-08-26 03:03:57 +0430 +0430
NA

خیلی مسخره بود
دیگه داستان ننویس
آخه تو که بلد نیستی داستان بنویسی چرا میای شهوانی رو پرمیکنی با این کس شرا؟
خواهشا داستان کس شر ندین تا داستانهای قشنگ زودتر آپ شه ملت حال کنن

0 ❤️

332007
2012-08-26 03:18:40 +0430 +0430
NA

چته پلیس دنبالته ؟اینقدر عجله واسه چیه ؟هی تحت گاز میری
یدفه تصادف میکنی یه چیزیت میشه
حالا بعد عمری یه کس دادی دیگه اینهمه جو گیر نشو
درضمن کسخل یه صیغه میخوندی اون سکس هم بیشتر بهت میچسبید
غلط املایی زیاد داشتی یه چیزی که مینویسی یه دور از روش بخون
اگه معلم فارسی بودم بخاطر هر غلت ده تا تلمبه میزدم توی اونجات که دیگه یاد بگیری درست بنویسی
داستانت بد نبود ولی پرو نشو
این نظر منه تا بچه ها چی بگن

0 ❤️

332008
2012-08-26 03:19:10 +0430 +0430
NA

داستانو بي خيال. عشق تو خالي چي ميگه??!
عشقش كجاش بود كه توش خالي باشه…

0 ❤️

332009
2012-08-26 03:19:38 +0430 +0430
NA

آفرين خيلي خوب ريدي
من كه به شخص از داستان سكسي افتادم
خوب بود،ديگه ننويس

0 ❤️

332010
2012-08-26 04:50:50 +0430 +0430
NA

داستانت بد نبود! ولی چند تا نکته اساسی داشت:
1 - این اسمی که واسه داستانت گذاشتی خیلی بی ربط بود! من عشقی تو این داستان ندیدم که توش خالی باشه!!!
2 - غلط املایی و دستوری زیاد داشتی ، باید قبل از آپ کردن یه دور میخوندیش!
3 - چرا اینقدر تلگرافی و با عجله نوشته بودی؟؟؟
4 - بالاخره ما نفهمیدیم اسمت سارا بود یا مهناز؟؟؟ (یه سوتی کوچولو)

0 ❤️

332011
2012-08-26 11:21:27 +0430 +0430
NA

اخی چه خانوم خجالتی تورو خدا راحت باش!!؟؟؟ خداروشکر خجالت میکشیدی و همون شب اول دادی؟؟؟!!! اگه خجالت نمیکشیدی دیگه چیکار میکردی؟حتما بهش میگفتی بره باباشو هم واست بیاره…

0 ❤️

332012
2012-08-26 16:33:09 +0430 +0430
NA

کافی شاب زل زده بود بهم منم زیر چشمی نگاش میکردم
عجب کافی شاپی بوده
امید کافی شاپ بود یا کافی شاپ امید بود؟
امید امیر بود یا امیر امید؟
چی شد آخرش دادی؟ندادی؟خجالت کشیدی؟
آدم گه گیجه میگیره ازداستان مزخرفت
چلغوز دیگه ننویس

0 ❤️

332013
2012-08-26 17:21:25 +0430 +0430
NA

اومد جلو فقط خجالت کشیدم و هیچی نگفتم!
دستمو گذاشت رو سینش بازم هیچی نگفتم!
پیشونیمو بوسید و باز هیچی نگفتم!
لبامو خورد هیچی نگفتم!
لباسامو دراوورد هیچیییییییی نگفتم!
فقط و فقط هیچی نگفتم!
آخه عوضی پس کی میخوای چیزی بگی؟؟؟
تازه من نفهمیدم اسم داستان چه ربطی به مطالبش داشت!؟؟
باید اسمه داستانو میزاشتی “هیچی نگفتم!!!”
کیره ملوان زبل که تازه اسفناج خورده توت!

0 ❤️

332014
2012-08-26 18:02:35 +0430 +0430

خوب آخرش چى شد؟
اومد خواستگاریت؟ يا رفيقت اينهمه تلاش كرد كه بگات بده بره؟
چى ميگى تو
اشتباه گرفتى

0 ❤️

332015
2012-08-26 19:31:45 +0430 +0430

چقدر کس مشنگی!!!
ما تو دیارمون به همچین آدمی فقط میگیم گاو. مثل گاو رفتار کردی دیگه. اون هر کاری خواست کرد تو هم هیچی نگفتی فقط مثل گاو بهش زل زدی!!!

من خودم بارها گیر همچین آدمایی افتادم
آدمایی که هرچی ازشون میپرسی یا جواب نمیدن یا کوتاه جواب میدن یا باید سوالو دوباره بپرسی.
البته من درستشون کردم !!!

به هر حال برای خالی نبودن عریضه:

تنه درخت سکویا(بزرگترین درخت دنیا) توکونت

0 ❤️

332016
2012-08-26 19:49:19 +0430 +0430
NA

تو رو جون عزیزات خودت فهمیدی چی بلغور کردی اسگل؟ مایه ی ننگ سایت شهوانی! راستی خانم خحالتی ! ، میدونستی شما علاوه بر این نجابت و حیای ذاتی ! که داری یک خاصیت مغفول مانده ی بارز هم داری؟ استعداد شگرفی در زمینه ی “هدایت مردم به راه راست!” چون هر کس که شاهکار عظیم و بی بدیل شما رو بخونه احتمالن از هر چی داستان سکسی و شاید اصلن از سایت های سکسی بیزار میشه و احتمال قریب به یقین داره که خشتک درانده به سمت خارج شهر روانه بشه؟!!
دختر جون ،هیچ کس با اسلحه مجبورت نکرده وقتی نمی تونی بنویسی بیای و خاطرات سراسر آکنده از عشق! و خجالت !و هیچی نگفتم! و توخالی! و … خودت را با دیگران به اشتراک بگذاری ! باور کن

0 ❤️

332017
2012-08-27 01:52:45 +0430 +0430

جنده گانه بود دیگه ننویس. . . . . . . . . . . . .
یعنی فقط قسمتیش که چقدر باهات حساب کرده بودن رو سانسور کردی. جنده جان اینجا رو اشتباهی اومدی. دیگه نیا و دیگه هم ننویس. یک ساعت تلمبه میزد؟ یعنی بالن هم بودی کامل باد شده بودی و رفته بودی هوا. یک ساعت؟ واقعا ازت خواهش میکنم ننویس دیگه جنده دوزاری.

0 ❤️

332018
2012-08-27 03:33:31 +0430 +0430
NA

ادمين داستان منا کی میخوای بذاری؟؟؟!!!

0 ❤️

332019
2012-08-27 06:50:23 +0430 +0430
NA

اين داستان به اندازه ى كافى كامنت خورده پاش
ديگه حرفى واسه گفتن نمونده
آره ادمين جون داستان جوجه خروس رو كى ميزارى ؟
داستان جوجه خروس رو بزار تا اونو مسخره كنم :-D

0 ❤️




آخرین بازدیدها