نیمه شب رویایی تابستان

1390/09/03

من رضا هستم الان که میخوام این خاطره رو بنویسم توی سنین میانسالی هستم ولی داستانم مربوط میشه به زمانی که 18-19 ساله بودم.
راستش از زمانی که وارد دوره راهنمایی شدم همیشه به خاطر باسن برجسته ای که داشتم و هنوز هم دارم مورد توجه دیگران چه در مدرسه و چه بیرون از مدرسه بودم و همین واسم دردسر شده بود. توی مدرسه بچه ها بخصوص اونهایی که بزرگتر بودن سعی می کردن هر جوری شده به من نزدیک بشن یا در فرصتهای مختلف سعی میکردن منو دستمالی کنن. ولی من چون خوشم نمیومد به قول معروف به کسی راه نمی دادم و گاهی وقتها دعوا مرافعه هم می شد. بیرون از مدرسه هم خیلی وقتا برام پیش میومد که در جاهای شلوغ مثل اتوبوس کسی به باسنم دست بزنه یا از عقب بهم بچسبونه. خلاصه همیشه اینجور دردسرا رو داشتم ولی دست از پا خطا نمیکردم. اینو داشته باشین تا جریان اصلی رو تعریف کنم.
من یک شوهر عمه دارم که اهل شیرازه. این شوهر عمه من یک برادری داره به اسم نادر که چند سالی از من بزرگتره و خیلی هم پسر باحال و بامزه ای. از اون تیپ آدمایی که خیلی زود با دیگران گرم می گیره و سر شوخی رو باز می کنه. اون سال هم نادر برای چند روزی اومده بود تهران و شبا میومد خونه ما می خوابید. ما باهم خیلی رفیق بودیم بخصوص که دو نفرمون اهل فوتبال هم بودیم و در این مورد زیاد با هم کل کل می کردیم.
خونه ما یک خونه دو طبقه قدیمی بود که معمولا مهمانها طبقه بالا می خوابیدن. اون شب هم نادر رفت بالا خوابید و من که اون روز تمرین فوتبال داشتیم و حسابی عرق کرده بودم رفتم حموم. بعد از اینکه از حموم اومدم رفتم بالا و جامو کنار نادر که خواب خواب بود انداختم و خوابیدم و چون خیلی خسته بودم زود خوابم برد. نیمه های شب بود که احساس کردم یه چیزی زیر تی شرتم و روی سینه ام داره حرکت میکنه. اولش توی خواب و بیداری نفهمیدم چیه ولی یه خرده بیدارتر که شدم دیدم انگار یه دسته. بازم دوزاریم نیفتاد تا اینکه متوجه شدم که انگار از عقب داره روی باسنم فشار میاد. یک دفعه فهمیدم که قضیه چیه و آقا نادره که از عقب به من چسبونده و داره باهام حال میکنه. اولش خیلی بهم برخورد و خواستم سروصدا کنم ولی از یه طرف دیدم آبروریزی میشه و از طرف دیگه وقتی آلتشو از روی شلوار لای باسنم احساس کردم خیلی خیلی برام لذت آور بود طوری که خودمم باورم نمی شد اینقدر کیف داشته باشه. خلاصه بی خیال شدم و گذاشتم آقا نادر کارشو ادامه بده.
هربار که نادر از پشت آلتشو به لای باسنم فشار می داد کلی حال می کردم. دهنم خشک شده بود و نفسم تند شده بود و همش خدا خدا می کردم شلوارمو در بیاره و آلتشو بکنه توی ک…م. ولی اون فقط داشت سینه هامو می مالید و از روی شلوار بهم حال میداد. منم سعی می کردم طوری بخوابم که کی… نادر دقیقا لای باسنم قرار بگیره. نفس گرم نادر که از پشت به گردنم می خورد داشت دیوونم می کرد و واقعا حال میداد. الان هم که دارم مینویسم همون لذت رو حس می کنم. خلاصه بعد از حدود 10 دقیقه که توی این وضعیت بودیم نادر یه دفه منو محکم بغل کرد و من ضربان کی…شو و اومدن آبشو با باسنم احساس کردم و آقا نادر در همون حالت ارضا شد و عقب کشید. منم که مثلا خواب بودم اصلا به روی خودم نیاوردم ولی تقریبا میشه گفت که توی خماری موندم. به هرحال تجربه خوبی بود. راستش فکر نمی کردم از عقب دادن اینطور حس خوبی داشته باشه. البته من باز هم دنبال همجنس بازی و این حرفا نرفتم ولی تا حدی درک می کنم چرا بعضیها اینقدر از این کار لذت می برن.

نوشته: رضا


👍 0
👎 0
35540 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

305587
2011-11-25 05:10:37 +0330 +0330
NA

آخ چقدر رویایی بود!!!
زرشک!

0 ❤️

305588
2011-11-25 07:44:08 +0330 +0330
NA

اولشو خوندم دیدم موضوعش چیه دیگه نخوندم ارزش خوندن نداره !
افتخارم میکنه >:P
شما که در سنین میانسالی هستی باید از این خاطره اون سنین خجالت بکشی نه اینکه فانتزیت باشه و بیایی تعریف کنی

1 ❤️

305590
2011-11-25 17:16:50 +0330 +0330
NA

OBNEIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIII
~X( ~X( ~X( ~X( ~X( x-(

0 ❤️

866731
2022-04-02 16:17:06 +0430 +0430

اگه کامل اونشب آقا نادر دنگت را دونگ کرده بود می فهمیدی چرا بقیه دوست دارن

0 ❤️




آخرین بازدیدها