با سلام خدمت دوستان
متاسفانه یا خوشبختانه تاپیک قبلی با مشکل فنی مواجه شد و جالبه تنها کسی که نمیتونست توش پست بذاره خودم بودم (قابل توجه طرفداران دین که تا یه دونه پستشون بالا نمیاد فوری توطئه های دشمنان فرضی و عوامل استکبار جهانی رو دخیل میدونن)، بنابراین توفیق اجباری شد که این تاپیک راه اندازی بشه و ادامه بحث اینجا دنبال بشه
سیاست و هدف این تاپیک فقط نقد منطقی و مودبانه از ادیان، مخصوصا دین اسلام به استناد منابع معتبر و مورد تایید علمای دین هست و نه قصد توهین به اعتقادات کسی هست نه قصد تحمیل عقاید.
تو کتب دینی و تاریخی برخی مسائل و رویدادها هست که چون به نفع دکانداران دین نبوده و ممکنه باعث سوء ظن مردم به دین و در نتیجه باعث بیداریشون بشه همیشه مخفی نگهداری شدن و همونطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف اطلاع رسانی درباره این ناگفته هاست.
به نظر بنده 90% کسانی که معتقد به دین هستن اعتقادشون ارثی و بدون تحقیق و مطالعه است و ما در قبال این عزیزان وظیفه داریم که با دلیل و منطق ذهنشون رو روشن کنیم تا متوجه حقایق بشن، بعد از اون یا دین رو میذارن کنار و یا اگه معتقد موندن حداقل اینسری اعتقادشون از روی عقل و فکر هست نه چشم بسته و کورکورانه.
این وسط توصیه ای هم دارم به عزیزانی که هدفشون دین زدایی هست ولی روششون پرخاشگرانه و گاها همراه با فحاشیه. دوستان عزیز، دشمن دین تفکر هست و تقویت کننده اش تعصب و اگه واقعا هدفتون روشنگری هست بدونین که با روش پرخاشگرانه اندک شانس تفکر رو هم از شخص دیندار میگیرین و طرف رو مجبور میکنین که متعصبانه و از روی لجبازی از دینش دفاع کنه و در اصل خودتون به هدفتون ضربه میزنین و کار خودتون رو سخت میکنین (مگر اینکه فقط در ظاهر هدفتون دین زدایی باشه).
آیین نامه انضباطی تاپیک:
1- در این تاپیک توهین و فحاشی کلا قدغن بوده و اگه فحاشی از جناح مخالف باشه دایورت میشه به … ولی از طرف موافقین باشه مطمئنا برخورد میشه، بعدا گله ای نباشه.
2- اگه کسی قصد بحث یا دفاع از دینش رو داره لطفا مودبانه مطرح کنه تا جواب قانع کننده هم بشنوه.
**3- بحث در مورد مسائل تاریخی یا دینی حتما باید مستند بوده و با ذکر منبع معتبر و مورد تایید عموم باشد و مطلب بدون منبع که به عبارتی برداشت شخصی و شنیده ها و … هستن حکم باد معده را دارد و طبیعتا ارزش پاسخگویی ندارد. **
4- به کسانی که ادعا میکنن موضوع سایت سکسی هست و نباید بحث دینی کرد یک بار برای همیشه عرض میکنم که سایت انواع تالارها رو برا بحث داره که یکیش هم تالار دین هست و لطفا اگه اعتراضی دارند به ادمین مراجعه کنند.
5- حداقل 80 _ 90 درصد مطالب تاپیک کپی پیست شده از کتب تاریخی و دینی هست و بنده به شخصه هیچ ایرادی در کپی پیست کردن مطالب نمیدونم، البته به شرطی که کپی کننده اول خودش مطلب رو بخونه و یه درکی در موردش داشته باشه بعد منتقل کنه نه اینکه مطلبی از سایت ماست مالی دات کام پیدا کنه و نخونده کیلویی بریزه اینجا.
6- هر مطلبی که از طرف من تو این تاپیک گذاشته بشه در صورت اعتراض یا سوال، خودم به شخصه پاسخگو هستم و چنانچه مخاطب پستی مستقیم خودم باشم قطعا اون پست بی جواب نمیمونه ولی تو بحث دوتا کاربر دیگه حتی الامکان دخالت نمیکنم.
7- به دوستانی که قصد حمایت از دین و مخالفت با مطالب تاپیک دارن توصیه جدی میکنم برای این کار از ادله محکمه پسند و مستند استفاده کنن و مطمئن باشن اگه دلیل منطقی داشته باشن من خودم اولین نفری هستم که به درستیه ادعاشون اعتراف میکنم ولی اگه بخوان متوسل به مغلطه و سفسطه بشن خیالشون راحت باشه که اینجا چیزی کاسب نمیشن.
فهرست مباحث
مقایسه خدای ادیان (یهودیت، مسیحیت، اسلام)
داستان مضحک خلقت اسمان و زمين در اديان ابراهيمی
ﺟﻬﺎن ﭘﺲ از ﻣﺮگ در ﺁﺋﻴﻦ ﺗﻮﺣﻴﺪی
داستان پیامبران (ابراهیم، اسحاق، لوط، یعقوب، موسی، حزقیال، هوشع، یوشع، ایوب، سلیمان، داوود، نوح)
داستان همخوابگی باخواهر توسط پسر داوود پیامبر
ﻋﻮاﻗﺐ ﺗﺨﻄﯽ از ﻓﺮاﻣﻴﻦ ﻳﻬﻮﻩ
توطئه خدا(یهوه) علیه فرزندان نوح
داستان چگونگی واجب شدن ختنه در تورات
اسلام و دلیل چالش طلبیدن آن
ماجرای ترورهای اسلامی از صدر اسلام
قبیلههای صدر اسلام (بنی قینقاع، بنی النظیر، بنی قریظه)
الله کیست؟
چرا مسلمانان هفت بار دور کعبه می گردند؟
نحوه نزول وحی به رسول الله
ماجرای مرتد شدن کاتب وحی (عبدالله بن ابی سرح)
گروههایی که مطابق نص صریح قرآن وارد جهنم می شوند
فحاشیهای الله
ماجرای غرانیق در صدر اسلام (آیات شیطانی)
تناقض قرآن در مورد بنی اسرائیل
تضاد در آیات قرآن
داستان خلقت آسمان به نقل از قرآن و تناقضات آشکار آن با دانش کیهان شناسی
عدم اطلاع الله و محمد از کروی بودن زمین زمان نزول قرآن
آیات غیرعلمی قرآن
تایید بردهداری در اسلام
آیا اسلام مجوز تجاوز جنسی را میدهد؟
غلمان و حوری، دو نعمت بهشتی برای مردان مسلمان
قضا و قدر از دیدگاه قرآن
الله چگونه است؟
آیا داستان جن، چیزی جز خرافه است؟
از رفتار داعش تعجب نکنید!
تناقض آیات قرآن درمورد روش آفرینش انسان
الله، قرآن، پیامبر، زن
لیست زنان حضرت محمد
الله، جبرائیل و قرآن تمام قد در خدمت آلت مبارک رسول اکرم!
سکس محمد با خاله اش، خوله بنت حکیم و نازل شدن آیات قرآن باب میل جنسی او
فتواهای سکسی از عمام راحل
آيات تبعيض آميز قرآن در مورد زنان
جایگاه زن در احادیث
جایگاه زن در شاهنامه ایران باستان
سخنی با زنان مسلمان سینه چاک اسلام ناب محمدی
متن خطبه عقد ایران باستان
احادیث سکسی
جایگاه برده و کنیز در احادیث و روایات
خرافات و چاخانهای اسلامی، توهین به شعور انسان
زندگی تاریخی حضرت علی
[حسن و حسین و کرب
در اینجا چند نکته وجود دارد. یکی اینکه من نمی خواهم قبول کنم که استدلال اولی که بر مبنای عقل سلیم، آنطور که من تعریف کرده بودم، بود نشان داد که من همان عقل سلیم راهم در انتخاب دین، بکارنگرفته بودم. چون اینگونه من بسیار سطحی نگر جلوه خواهم کرد و حالا با نشان دادن دلیلی دیگر میخواهم بگویم که دین من، پایه های عمیق تری هم دارد.
نکته دوم اینست که ادعای اخیرم کل استدلال قبلی ام را باطل می کند.بر این اساس معترف می شوم که اصولاً هر کس هر دینی که داشته باشد فرقی نمی کند و مهم اینست که خاضعانه، احکام خدا یا خدایانش را اطاعت کند.دیگر فرقی ندارد که این مبدأ آفرینش که در هر دین معرفی شده چه خصوصیاتی ازخودش برای بندگانش ذکر کرده (چون توصی خدایان در همۀ ادیان یکی نیست) و به چه چیزهایی دستور داده است (چون احکام هم در همۀ ادیان یکی نیستند).البته همانطور که گفتم استدلال از این دست
را افراد متعصب دینیِ غیر روحانی خواهند داشت. اما اگر من روحانی باشم بعید است چنین بگویم.
چون روحانیون می دانند که همواره دین و مذهب حق را، یکی دانسته اند و منکران آن دین یا مذهب رادارای عاقبتی دردناک معرفی کرده اند.هر چند آنها در دین خودشان بندگان خوبی بوده باشند.اینکه خدای یک دین با بندگان خوب از ادیان دیگر رفتار جبارانه نخواهد داشت معمولاً توسط علما و روحانیون آن دین مورد قبول نیست و از این نظر غالبا علمای یک دین با متدینین،عرفا و یا روشنفکران آن دین که ممکن است چنین ادعاهایی داشته باشند هم نظر نیستند. مخصوصا که روحانیون عقیده دارند اگر افرادی
از ادیان دیگر با دین آنها آشنا شوند و به آن نگروند حتما جایگاهشان دوزخ موعود است.
حال، منِ روحانی در مقابل شکستِ عقل سلیم در مبحث اول برای نشان دادن عقلانی بودن اعتقادم ممکن است بسته به وسعت دانشم از موارد دیگرِ به اصطلاح عقل سلیم به عنوان برهان استفاده کنم و یا انواع معجزات را پشتوانۀ دینم بدانم و یا مدعی شوم که دین من، بر منطق استوار است و فلسفه ای بس عمیق از آن حمایت می کند. اما پیش از اینکه وارد بحث معجزات و فلسفه شویم از دیگر نمونه های عقل سلیم صحبت خواهم کرد.
…ادامه بحث در کتاب…
از وقتی شهوانی نسخه عوض کرده دیگه زیاد نمیام ولی تاپیکت رو بعضی اوقات که برسم دنبال میکنم. اول این که مرسی بابت احساس مسئولیتت و این اطلاعات ولی دوست من باور کن این مسائل اصلا ارزشش رو نداره که انقد واسش انرژی و وقت زندگیت رو صرف میکنی. بعضی هاشو میخونم اصلا حالم به هم میخوره که چقد بن مایه این دین کثیف و زشت و بچگونه هست دیگه حیف فکرم که بخوام درگیر این چیزای سخیف بکنم. اونایی که بخوان بفهمن خودشون فهمیدن که اسلام و کلا دین و ایمون همش کسشعریاته!! انسان امروزی دیگه گول مذهب و ایدئولوژی نمیخوره. تجربه هم به من ثابت کرده که بحث با مسلمانان معتقد درست مثل یاسین خوندن تو گوش خره چون هرچی بگی بازم نمیخوان قبول کنن. پس بیخود اعصاب خودت رو حروم نکن داداچ به هرحال پاینده باشی
دوستدارت: گوزوی خوشبخت
ممنون از پستت
شکر که شما هم به اون بلوغ فکری رسیدین ولی باور کن هستن هنوز کسانی که اگه اتفاقی با پای چپ وارد دستشویی بشن فکر میکنن گناه کردن.
با این مطالب حتی اگه یک نفر رو هم بتونم بفرستم دنبال مطالعه و تحقیق در مورد حقایق اسلام به نظر خودم وقت و انرژی که گذاشتم هدر نرفته.
داستان محمد و ماريه
بطوريکه ميدانيم حد اقل دو نفر از همسران محمد يعنی عايشه و حفصه که فرزندان دو نفر از رجال با نفوذ وسرشناس زمان خود بوده اند، دريک خانه ولی در اطاق های جداگانه ای زندگی ميکرده اند.
حضرت محمد در نيمه دوم سال هفتم هجری صاحب کنيزی بسيار زيبا ميشود بنام ماريه که از نژاد مصريان يعنی قبطی بوده است.
بموجب قوانين ويا در حقيقت رسوم دوران جاهليت که عينا به اسلام انتقال يافته است و هنوز هم دارای اعتبار ميباشد، کنيز و غلام در حکم شيئی محسوب ميشوند و اختيار جان ومال آنان به دست صاحبانشان ميباشد. با اين ترتيب، از همان ابتدا در اسلام نزديکی مرد با کنيز خود و زن یا غلام خود (ولو آنکه صاحبان آنان متاهل باشند) امری کاملا مشروع تلقی ميشده و محمد حق داشته است که با اين کنيز به هر ترتيب که مايل باشد رفتار نمايد.
اما محمد درآغاز اشتباه کرده و اين کنيز زيبا را به حفصه بخشيده است. با اين ترتيب از لحظه ای که اين بخشش صورت گرفته ديگر شرعا اختيار اتخاذ هر نوع تصميم در مورد اين کنيز، از محمد سلب و به حفصه تفويض شده و اين کنيز بر محمد حرام گرديده است.
در آن زمان خداوند متعال تمام زنان آزاد مسلمان، اعم از شوهر دار و بی شوهررا (که مايل به هبه کردن خود به محمد باشند) بر حضرت حلال کرده بوده است (!!) ولی کنيزان متعلق به ديگران در رديف اين حلال شدگان قرار نداشته اند. لذا حفصه با اين اطمينان که ماريه شرعا بر محمد حرام ميباشد گاهگاهی (در شبانه روزی که، طبق قراری که خود محمد با همسران خود گذاشته بوده، نوبت زندگی و نزديکی با محمد منحصرا حق او بشمار ميرفته) ماريه را با محمد تنها ميگذاشته و به دنبال کار خود ميرفته است.
(ادامه دارد)
از وقتی شهوانی نسخه عوض کرده دیگه زیاد نمیام ولی تاپیکت رو بعضی اوقات که برسم دنبال میکنم. اول این که مرسی بابت احساس مسئولیتت و این اطلاعات ولی دوست من باور کن این مسائل اصلا ارزشش رو نداره که انقد واسش انرژی و وقت زندگیت رو صرف میکنی. بعضی هاشو میخونم اصلا حالم به هم میخوره که چقد بن مایه این دین کثیف و زشت و بچگونه هست دیگه حیف فکرم که بخوام درگیر این چیزای سخیف بکنم. اونایی که بخوان بفهمن خودشون فهمیدن که اسلام و کلا دین و ایمون همش کسشعریاته!! انسان امروزی دیگه گول مذهب و ایدئولوژی نمیخوره. تجربه هم به من ثابت کرده که بحث با مسلمانان معتقد درست مثل یاسین خوندن تو گوش خره چون هرچی بگی بازم نمیخوان قبول کنن. پس بیخود اعصاب خودت رو حروم نکن داداچ به هرحال پاینده باشی
دوستدارت: گوزوی خوشبخت
ممنون از پستت
شکر که شما هم به اون بلوغ فکری رسیدین ولی باور کن هستن هنوز کسانی که اگه اتفاقی با پای چپ وارد دستشویی بشن فکر میکنن گناه کردن.
با این مطالب حتی اگه یک نفر رو هم بتونم بفرستم دنبال مطالعه و تحقیق در مورد حقایق اسلام به نظر خودم وقت و انرژی که گذاشتم هدر نرفته.
بله متوجه هستم من هم دقیقا برای همین اول صحبتم حس مسولیتت رو ستودم
ولی باور کن هیچ چیز برای من بیشتر از این افسوس به ارمغان نمیاره که حرص و جوش یه نفر بیدین رو برای فهموندن حقایق به دیندارانی که عقلشونو مهر و موم کردن میبینم. به شدت افسوس میخورم چون از هر نظر که فکرش رو میکنم خیلی دردناکه. اصلا خود ننگ بشریت همینه
پس حداقل سعی کن حرص نخوری که به هیچچچچ وججججه ارزش نداره
پایدار باشی
دوست بسیار بسیار عزیز من که هموطن من هستی. آیا به غیر از این هست که پیامبر اسلام به گفته خود قرآن 9 تا زن عقدی داشت. عایا به غیر از این هست که در سوره احذاب تمام زنان عالم از طرف الله به پیغمبر شما پیش کش شده؟ آیا به غیر از این هست که تو خود قرآنی که شما قبول دارید این همه سوره برای راضی نگه نداشتن زنان پیغمبر شما آمده؟ آیا به غیر از این میتونیم چیزی رو قبول کنیم که پیغمبر شما واقعا زنباره بوده؟ دوست عزیزم بی تعصب اندیشه کن نه اینکه چون از اول مسلمون به دنیا امدی نخوای حقیقت رو قبول کنی. آیا به غیر از این که …
اصلا ولش کن انقد این حقایق کثیفه که حتی نمیخوام بهشون فکر کنم باور کن از فکر کردن بهشون هم اذیت میشم چه برسه به این که بخوام برای شما بازگو بکنم دوست عزیز اصلا بیخیال فقط میگم سعی کن دریچه ذهنت رو آزاد بذاری که کثیفی هایی که حتی درمورد دین و ایمان ارث رسیده به خودت هست هم درک کنی و حقیقت رو دریابی اصلا راجع بهشون دیگه صحبت نمیکنم خودت واقعیت رو درک کن
زاررررررررررررررررررررررررررررررررت
این هم گوز عمیق من برای ریفرش آرامش اعصابم از این دین کثیف اهریمنی
ارادتمند تو: گوزوی خوشبخت
البته اگه سعدی رو به عنوان یه ادیب بزرگ ملی و یک شاعر توانا قبول داری. چون من اگه بخوام مثلا یه کسی مثل سعدی رو دست کم بگیرم به عقل خودم شک کردم
دوست عزیزم باور کن اصلا حوصله این بحثارو ندارم این پست رو هم فقط بخاطر احترام بهت و به عنوان آخرین جواب برات مینویسم و دیگه میسپارمت به خود صاحب تاپیک
این هایی که گفتی رو مشخصه آخوندها و معلم های آموزش پرورش به خوردت دادن. عزیزم سعدی و حافظ مسلمان بودن چون به رسم آن زمان در مکتب تحصیل کرده بودند و با درس های اسلامی فارق شده بودند. بله حافظ اصلا حافظ کل قرآن بود ولی زمانی که به عقل آمد در خفا سرود: ((باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش / اعتبار سخن عام چه خواهد بودن؟)) منظور از مقلد که عمه شما نبوده عزیزم. سخن عام سخن آخوند هست ولی توی اون خفقان دینی اون دوران کسی نمیتونست خارج شدن از اسلام رو همه جا جار بزنه که به عنوان بیدین بشناسنش.
درضمن فراموش هم نکن که از همین دانشمندان و شاعران بلیغ ایرانی در گذشته هم میشه دشمنان خطرناک اسلام معرفی کرد. مث زکریای رازی مث خواجه نصیر طوسی مث حکیم بزرگ عمر خیام نیشابوری که حتما رباعیاشو باید بخونی. دیگه بقیه ش رو خودت پیگیر باش تا بفهمی دوست عزیزم
پایدار باشی و خداحافظ شما و باز هم زارررررررررررررررررررررررت
**بعد از شونصد بار گفتن هر وقت شما متوجه این موضوع شدی که قراره بحث در مورد مطالب این تاپیک در تاپیک دیگه ای که اسم و آدرسش همون شونصد بار قید شده انجام بشه بنده تک تک سوالات و ابهاماتتون رو جواب میدم و تو این تاپیک این آخرین پستی بود که خطاب به شما گذاشتم. **
و من الله توفیق
با اين ترتيب معلوم نيست که محمد از چه مدت با ماريه رابطه داشته، ولی آنچه موجبات افشای اين رابطه را
فراهم ساخته اين بوده که محمد يک روز حفصه را به بهانه ديدار از پدرش، عُمَر، به خانه او ميفرستد و به
مجرد اينکه حفصه از خانه بيرون ميرود، محمد در اطاق حفصه و در رختخواب او با ماريه خلوت مينمايد و …
در اينجا محمد، که مانند هر انسان ديگر کوچکترين اطلاعی از آينده نداشته، نميدانسته است که حفصه بزودی
مراجعت ميکند و او را در حال انجام آن عبادت!!؟؟ ميبيند. گويا خداوند نيز در آن لحظات يا مشغول کار های
ديگرش بوده و يا اينکه استراحت ميکرده، به اينجهت او هم متوجه مراجعت حفصه نشده است تا اينکه توسط
جبرئيل موضوع را به اطلاع محمد برساند!!
در هر حال حفصه به منزل برگشته و شوهرش را با کنيزش در اطاقش، در رختخوابش و آنهم در زمانی که
شوهرش متعلق به او بوده مشغول عمليات خدا پسندانه!! ديده است.
در مورد علت مراجعت حفصه مورخين نوشته اند که عمر در آن ساعت درخانه نبوده و همينکه حفصه به خانه
پدرش رسيده و از نبودن وی آگاهی يافته منتظر مراجعت وی نشده و به خانه خود برگشته است. اما اين
احتمال نيز وجود دارد که حفصه مانند همه زنان ديگر، که در اين قبيل مواقع حس ششمشان خيلی خوب کار
ميکند، از اصرار محمد برای بيرون فرستادنش از خانه متوجه موضوع شده و ظاهرا بااطاعت از دستور يا
توصيه محمد، از خانه بيرون رفته است ولی بی آنکه به خانه پدرش برود، چندی بعد مراجعت کرده و
صحنه ای را که حدس مي زده عينا مشاهده نموده است.
(ادامه دارد)
جرو بحث ها ودعوا های خانوادگی حفصه با محمد که بدفعات متعددعمر، پدر حفصه را وادار به دخالت و حتی
تنبيه دخترش کرده بود مشهوراست.
همانطور که گفته شد، طبق قوانين اسلامی نزديکی مرد، اعم از آزاد يا برده، با کنيز ديگران بدون اجازه
صاحب کنيز در حکم زنای محصنه تلقی ميشود و مرتکبين مستوجب مجازات حد ميباشند و در اين حکم
اسلامی، تا آن زمان، تفاوتی بين سيد قريشی، حتی محمد و غلام حبشی وجود نداشته است.
در هر حال، حفصه با ديدن آن وضع شرم آور، و نا مشروع به مشاجره ای پر سرو صدا با محمد پرداخته است و محمد که از يک سو نگران آبرو ريزی در نزد مومنين در مورد اين اقدام خلاف شرع خود بوده و از سوی ديگر از اين وحشت داشته است که هياهو و سرو صدای حفصه، عايشه را که در اتاق ديگری در همان خانه سکونت داشته و محمد از او بيش از حفصه حساب ميبرده است، متوجه موضوع شود به اين جهت به حفصه گفته است که اگر ساکت شود و سرو صدا راه نياندازد او هم قول ميدهد که ديگر با ماريه همبستر نشود.
حفصه در مقابل قدرت و نفوذ شوهرش چاره ای جز اين نداشته که اين قول را بپذيرد و از مشاجره و سرو صدا دست بردارد.
خوشبختانه با ساکت شدن حفصه، ظاهرا موضوع به خوشی پايان يافته و نيازی به دخالت جبرئيل و نزول
آيه هم پيدا نشده است.
بعد از اين واقعه، حفصه طاقت نياورده و موضوع را با عايشه در ميان گذاشته و بطوری که از آيه ٣ سوره
تحريم مستفاد ميشود، اسرار بسيار محرمانه ديگری از رفتار محمد را هم، که فقط خودش از آنها آگاهی داشته،
به اطلاع عايشه رسانده است.
در هر حال عايشه نيز پس از آگاهی از اين افتضاح همينکه محمد به خانه اش آمده، راجع به اين موضوع و
ساير مطالبی که از حفصه شنيده بود با محمد به مشاجره پرداخته و الم شنگه ای بر پا کرده است.
عايشه، جوان، زيبا و بسيار زيرک بوده و از بسياری از اسرار محمد آگاهی ودر وی نفوذ بسيار داشته و به
اين ترتيب ساکت کردن وی، مانند حفصه به آسانی ميسر نبوده است ولی اوهم در مقابل قدرت محمد کار زيادی
نميتوانسته است به انجام برساند.
(ادامه دارد)
تا اينجا ماريه به علت اينکه کنيز حفصه محسوب ميشده بر محمد حرام بوده اما اين امر حرام ابدی نبوده؛ بلکه
اين امکان وجود داشته است که حفصه، بار ديگر مالکيت ماريه را به محمد برگرداند و يا اينکه محمد به نحوی به زور يا به مسالمت و يا با حيله و نيرنگ وی را از حفصه خريداری کند.
به اين علت، محمد در اينجا با کوشش فراوان و با ادای سوگند های موکد به نام خدا «ايمن الله»، ماريه را بر
خود حرام ابدی کرده و موفق شده است که عايشه را نيز ساکت کند و در اين شرايط باز هم خداوند بطور
مستقيم يا مع الواسطه توسط جبرئيل دخالتی بعمل نياورده است.
مدتی گذشته و خداوند متعال قدرت لازم را به محمد عنايت نفرموده است تا اينکه به هوای نفس خود غالب
شود. مشاهده اندام پوشيده ماريه و بخاطر آوردن زيبائيهای اعضای بدن و لحظات هم آغوشی با آن زن هرروز
اشتياق رسيدن به وصال ماريه را در محمد شديدتر ميکرده است و به مصداق «الانسان حريص علی کلی ما
مُنِع» آتش شهوت محمد را شعله ورتر و محمد را در جهت بهره مندی از حرام مِّوبَد!! مصمم تر ميساخته
است.
ولی اين دفعه کار به سادگی دفعه اول نبوده است. چطور محمد ميتوانسته است ماريه را به خلوت بکشد
در حالی که او را بر خود حرام مُّوبَد ساخته و به منظور ايجاد اطمينان خاطردر حفصه و عايشه به دفعات متعدد
و بطور موکد «ايمن الله» ، ايمن الله» يعنی قسم به خدا؛ قسم به خدا گفته بوده است…
(ادامه دارد)
پس دراينجا دخالت خداوند لازم تشخيص داده شده وجبرئيل فرود آمده و برای اينکه به وجود محمد بد نگذرد
و از غلبه شهوت ناراحت نشود، چنين به او ابلاغ کرده است!!
بسم الله الرحمن رحيم
ای پيغمبر چرا حرام ميکنی بر خودت آنچه را که خداوند بر تو حلال کرده تا رضايت خود را جلب
کنی؟ (1)
به تحقيق خداوند واجب گردانيد بر شما که حلال کنيد (بشکنيد) سوگندهايتان را و خداوند
آمرزنده مهربان است. ( 2)
هنگاميکه پيغمبر سخنی را به راز با بعضی از همسران خود حديث کرد وچون او آن را افشاء کرد و خداوند فاش کرد قسمتی را بر عليه وی و خودداری کرد از بعضش، وچون اطلاع داد به او، گفت چه کسی تو را از اين آگاه کرد؟ گفت آگاه کرد مرا عالِمِ آگاه. (3)
اگر توبه کند به سوی خدا- پس به تحقيق منحرف شد قلبهای شما و اگر بر عليه او دست به دست هم ( دهيد پس خدا مولای اوست و جبرئيل و مومنات صالح و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان وی هستند.(4 )
باشد اگر شما را طلاق دهد، خدای اوجانشين سازد شما را با همسرانی بهتر، از زنان مسلمان، مومن، متواضع، توبه کار، عابد هجرت کننده، بيوه يا باکره. (5)
(ادامه دارد)
داستان محمد و ماريه (بخش آخر)
الف: بررسي و تجزيه و تحليل آیات سوره احزاب
١- درابتدا پس از اينکه حفصه، محمد را با ماريه در اطاق و در رختخواب مشاهده کرده ( وآن راز را همراه با اسرار ديگر به عنوان درد دل با عايشه در ميان گذاشته و عايشه نيز راجع به اين مطلب وبعضی از آن اسرار با محمد به مشاجره پرداخته است) فهم اينکه اين مطالب را حفصه به عايشه گفته، برا ی محمد مشکل نبوده است و هر آدم کودنی هم که بجای وی بود ميتوانست اين مطلب را دريابد.
عايشه يک زن و آنهم زنی بسيار حسود بوده است. با اين ترتيب پس از آگاهی از ماجرای هم خوابی محمد با ماريه، حتی اگر با محمد به بحث و مشاجره مبادرت هم نميکرده مسلما همين آگاهی موجب ميگرديده است که دررفتار و حرکاتش تغييراتی حاصل شودو محمد ازاين تغييرات همراه با گوشه و کنايه هائی که احيانا عايشه به او ميزده است بخوبی دريابد که حفصه موضوع را به اطلاع عايشه رسانده است. ولی به هر حال محمد دقيقا از جزئيات مطالبی که حفصه به عايشه گفته بوده آگاهی نداشته است، به همين جهت بعد از آنکه خداوند متعال آيه های بالا را نازل کرده، محمد مدعی شده است که خداوند فقط بعضی از مطالب را به اطلاعش رسانده و بدون علت از گفتن بقيه مطالب خودداری کرده است.
٢- مفسران قرآن تقريبا بالاتفاق معتقدند که چون خداوند متعال از ميل باطنی محمد و همخوابی و کام گيری از ماريه آگاه بوده است به اينجهت برای اينکه وجود مبارک و عزيز ايشان آزرده نباشد، توسط جبرئيل به محمد اعلام کرده است که تحريم ابدی ماريه از درجه اعتبار ساقط ميباشد.
ولی اين مفسران قرآن ضمنا بر اين عقيده نيز هستند که سرزنش خداوند متعال از محمد، به شرحی که در آيه اول انجام شده مربوط به زمانی ميباشد که محمد کنيز متعلق به خود را که شرعا بر وی حلال بوده، به حفصه بخشيده و به اين ترتيب او را بر خود حرام کرده است تا اطمينان خاطر و رضايت حفصه را جلب کند و او را به قبول اين کنيز زيبا و سکونت دادن او در خانه و اطاق خود راضی سازد و با اين ترتيب از لحظه نزول اين آيه به بعد ديگر نه تنها تحريم ابدی ماريه منتفی شده بلکه تعلق ماريه به حفصه نيز مانعی برای کام گيری محمد از ماريه نبوده است.
ولی هيچ يک از اين مفسران نتوانسته است پاسخی برای اين سئوال پيدا کند که چرا وقتی محمد، حفصه را به بهانه ديدار پدرش به خارج ازخانه فرستاد، خداوند به اطلاع محمد نرساند که حفصه الان بر ميگردد و مچ او را در حين همخوابی با ماريه ميگيرد…
(برگرفته از کتاب همسران کنيزان و موهوبات محمد)
(دائره المعارف تشّيع جلداول – صفحه ٢۶۵ )
میگم کیر ممد هم قبل خودش وارد بهشت شده به این ادما میگن کیر تو بهشت
یه موردی از نوه رسول الله یادم افتاد جالبه :
کلا بین ائمه و انبیا هیچ کسی به اندازه امام حسن دنبال نرم تنان نبود و حضرت جلیل القدر برای هر چه رنگین تر کردن کلکسیونش یه فن تاریخی میزنه که هیچ وقت رو دستش نیومده.
حضرت بین مردم چو میندازه که هر زن و دختری که نافش با ناف نوه رسول الله تماس داشته باشه تضمینی میره بهشت و بعد این قضیه انقدر متقاضی داشت که دیگه کمرش جواب کرده بود.
آخرش هم حضرت عمر پربرکت و گرانمایه خودش در راه نرم تنان و به دست نرم تنی تقدیم لقاء الله کرد و تمام جوامع علمی ادبی رو غرق در ماتم کرد.
ماجرای محمد ، زید و زینب (بخش اول)
زید ابن حارثه پسر خواندهی محمد ابن عبدالله بود؛ پیامبر اسلام نیز او را خیلی دوست میداشت تا جائیکه به وی، زید ابن محمد میگفتند، زیرا در آن زمان فرزندخوانده مانند فرزند ژنتیکی انسان به حساب میآمد تا جائیکه ارث هم میبرد.
در سال حدوداً پنجم هجری بود که پیامبر اسلام از دخترعمه اش، زینب بنت جحش، که از خانوادهی سرشناس و ثروتمند بود برای زید خواستگاری نمود؛خانوادهی زینب و خود او گمان کردند که محمد برای خودش خواستگاری میکند، این بود که بیدرنگ از این خواستگاری استقبال نمودند، اما هنگامیکه که متوجه شدند، برای زید( که در ابتدا بردهی پیامبر بود) خواستگاری مینماید، بسیار ناراحت شدند و این اقدام پیامبر اسلام را توهینی نسبت به خانوادهی خویش قلمداد نمودند، لذا به او جواب رد دادند، پیامبر اسلام که هرگز چنین انتظاری را از آنها نداشت (زیرا زید را پسر خود صدا میزد) بسیار ناراحت شد و پس از مدتی اعلام نمود که الله این آیه را بر او نازل نموده است:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا (احزاب /36 )
هيچ مرد و زن با ايماني نباید هنگامي كه الله و فرستادهاش امري را لازم بدانند گزینهای غیر از این اختیار نماید، و هر كس نافرماني الله و فرستادهاش را كند به گمراهي آشكاري گرفتار شده است."
** لذا زینب و خانوادهاش با نزول این آیه، گزینه ای جز اطاعت امر الله و فرستادهاش، محمد، را نداشتند؛ بنابراین با ازدواج موافقت نمودند.**
(ادامه دارد)
ماجرای محمد ، زید و زینب (بخش دوم)
** اما زینب همواره با شوهرش سر ناسازگاری داشت تا جائیکه اجازه نزدیک شدن به خود را نمیداد، زید خوب میدانست که زینب چه کسی را دوست دارد.**
تا اینکه روزی بر حسب اتفاق پیامبر اسلام، زینب را بدون حجاب مشاهده نمود. از این لحظه به بعد قضیه به گونهای دیگر رقم خورد؛ پیامبر اسلام زینب را پسندید و عاشق او شد، اما او با دو مشکل مواجه بود:
از یک طرف زینب شوهر داشت و از طرف دیگر او زن پسر خواندهاش بود که بر طبق رسم عربها نمیتوانست با او ازدواج نماید؛ لذا مایل نبود که زید او را طلاق دهد و هر بار که زید این درخواست را با او مطرح مینمود، پیامبر مخالفت میکرد.
او همواره این موضوع را در دلش نگه میداشت و میخواست که برای رسیدن به زینب این رسم پسرخواندگی را از بین ببرد.
لذا باز الله را به خدمت گرفت و از قول او گفت که ای محمد چرا آنچه را که الله برای تو آشکار کرده است در دل نگه میدارید ، این بود که محمد زید را هم از اراده الله آگاه ساخت، ارادهای که حتمی و قطعی است، پس در واقع عقد آنها را خود الله بسته بود و زید هم زینب را طلاق داد.
پس ازجدائی آن دو، پیامبر اسلام بدون عقد وارد اتاق زینب شد، اما زینب از او شرم نمود، محمد به او گفت که نگران نباش و شرم نکن که الان الله عقد من و تو را در آسمانها بسته آیه چنین میگوید:
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا(احزاب/37)
و آنگاه به كسى (زید)كه الله بر او نعمت ارزانى داشته بود(منظور اسلام آورده بود) و تو به او نعمت داده بودى (او را پسر خواندهی خود نمودی) مىگفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از الله بترس و آنچه را كه الله آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى با آنكه الله سزاوارتر بود كه از او بترسى پس هنگامیکه زید او را بعد از کام گیری(سکس) طلاق داد وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان هنگامیکه آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و فرمان الله صورت اجرا پذيرد
(ادامه دارد)
ماجرای محمد ، زید و زینب (بخش سوم)
کاملا واضح است که محمد زینب را خیلی دوست میداشت و الله هم این موضوع را به آگاهی محمد رسانیده بود، ولی محمد از واکنش مردم میترسید، زیرا زید پسرخواندهاش بود و در اعراب آن زمان پسرخوانده مانند پس واقعی بود، زینب هم سر ناسازگاری با زید را داشت این بود که قصد طلاق او را داشت:
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ...
و آنگاه به كسى (زید)كه الله بر او نعمت ارزانى داشته بود(منظور اسلام آورده بود) و تو به او نعمت داده بودى (او را پسر خواندهی خود نمودی) مىگفتى همسرت را پيش خود نگاه دار و از الله بترس و آنچه را كه الله آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى…
در مجمع البیان در تفسیر آیهی 37 احزاب از قول زید نوشته شده است که:
من به دستور پيامبر به خانه “زينب” رفتم تا پيام پيامبر را به او برسانم، اما هنگامى كه وارد شدم، او كه در حال انجام كارهاى خانه بود، به گونهاى در نظرم بزرگ و پرشكوه جلوه كرد كه نتوانستم به او نظاره كنم؛ چرا كه او ديگر همسر من نبود و پيامبر به فرمان خدا بر آن بود تا براى شكستن يك سنت خرافى با او پيمان زندگى مشترك ببندد!!!
و از قول زینب خطاب به محمد مینویسد:
من هرگز چنين افتخارى را فكر مىكردم كه به همسرى شما مفتخر گردم و نه شما در آغاز بر اين فکر بوديد؛ و اين ذات پاک الله است كه در آسمانها مرا به همسرى پيامبرش برگزيد.
(ادامه دارد)
ماجرای محمد ، زید و زینب (بخش چهارم)
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان و در مورد آیهی 37 سورهی احزاب میگوید که این ایه نشان میدهد که رسول الله به خاطر ولایتی که الله به او داده است در شأنی از شؤونات بندگان دخل و تصرف میکند.
اما چگونگی عاشق شدن محمد:
زید از ارتباط زنش با محمد (دوست داشتن همدیگر) آگاه بود و قصد طلاق او را داشت که هر با مخالفت پیامبر مواجه میشد.
پیامبر چه چیزی را در وجود خودش پنهان میکرد؟
آیا چیزی جز دوست داشتن زینب بود و اینکه الله هم از این دوستی و عشق آگاه شده بود و اراده کرده بود که زیبن را به عقد محمد برساند؟
اگر گفته شود که الله اراده کرده بود که با نزول این سوره، رسم غلط پسرخواندگی(البته رسم بسیار خوبی بود) را بردارد؛ آیا پیامبر اسلام نمیتوانست این را بیان نماید؟
چرا لازم است برای اثبات و پذیرش امری در اسلام از سوی مسلمانان، رهبر اسلام عملا این کار را انجام دهد ؟
از آنجائیکه پیامبر اسلام، بدون اجازه و پس از طلاق دادن زینب از سوی زید، وارد خانهی او شده بود، پس او احتمالا اطلاع کامل داشت که در چهار ماه اخیر با هم ارتباطی نداشتهاند(زینب در عده ننشست) "فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا " .
اگر به قول عدهای این آیه اشتباه تعبیر شده است، پس چرا پیامبر بدون اینکه زینب در عده بنشیند به او ازدواج نمود؟
الله میگوید که ما پس از اینکه او را طلاق داد به ازدواج تو در آوردیم.
اگر گفته شود که زینب در عده نشست، این در عده نشستن کجا بود؟ آیا در خانه پدرش؟
اگر این چنین است چگونه پیامبر بدون نکاح وارد اتاقش گردید؟!
آیا امکان دارد که خانوادهی زینب، به پیامبر چنین اجازهای را بدهند؟
(ادامه دارد)
عجب دیوس کیرتیزی بوده این ممد رسول دولا!
این ماجرای بالاکشیدن زن زید رو نمی دونستم. ممنون که روشنگری می کنید.
ماجرای محمد ، زید و زینب (بخش آخر)
مگر غیر از این است که پیامبر اسلام این کارش را با توجیه قرآنی و در خانهی خودش انجام داد؟
اگر گفته شود که زینب دختر عمهی او بود و از کودکی او را میدید، چرا در آن هنگام چنین قصدی(ازدواج) را نداشت ؟
باید گفت که:
پیش از این ازدواج زنان حجابی نداشتند و چرا محمد پس از این ازدواج بود که حکم حجاب را بیان نمود، این دستور دقیقا در شب زفاب آنها بود.
از همه مهمتر اینکه پیامبر اسلام تا خدیجه زنده بود به خود اجازه نمیداد که ازدواج مجدد نماید، زمانیکه محمد با زینب بنت جحش ازدواج نمود، سن زینب حدود 35 سال بود، احتمالا این ازدواج در سال پنجم هجری صورت گرفت که در آن هنگام پیامبر حدود 58 ساله بود، لذا زمانیکه زینب متولد میشود او 23 ساله بوده است؛ که در سن 25 سالگی با خدیجه ازدواج مینماید .
پس از ازدواج با خدیجه، او به استقلال کامل مالی دست یافت (البته اگر او قبل از گفتن اینکه من پیامبر هستم پاکدامن نبود، هرگز مورد احترام مردم قرار نمی گرفت).
ماجرای محمد و عایشه (بخش اول)
ماجرای افک؛ چرا رسول الله به ام المومنین، عایشه، مشکوک بود؟ آیا ام المؤمنین با صفوان رابطه داشته بود؟
ماجرائی که از آن بعنوان ماجرای افک یاد مینمایند، واقعهای است مسلم؛ هم شیعه و هم اهل سنت این واقعه را تأیید مینمایند، شاید به دلیل اینکه عایشه دختر ابوبکر و از مخالفان علی در جنگ جمل بود، شیعیان کمی مغرضانه این واقعه را بیان نمایند و منابع آنان زیاد معتبر نباشد، به همین دلیل نوشتههای زیر از منابع اهل سنت ذکر میگردد:
محمد ابن عبدالله، در جنگها معمولا یکی از همسران خویش را با خود به همراه میبردند، در جنگ بنی مصطلق، او عایشه را همراه خود برده بود؛ محمد عایشه را در کجاوهای (اتاقی کوچک بالای شتر) گذاشت (البته او چند نفر از یارانش را مسئول اینکار کرده بود)و او را به همراه خود به جنگ برد، هنگام برگشت، همه به تصور اینکه عایشه در کجاوه است به مدینه برگشتند، اما پس از اینکه محمد درون کجاوه را نگاه نمود، عایشه را در آنجا ندید.
عایشه این ماجرا را اینگونه بیان مینماید(نقل از امام بخاری و مسلم):
هرگاه محمد(ص) انگیزهی سفر را مینمود، در میان زنان خود قرعه کشی میکرد؛ اینبار(در غزوه بنی مصطلق) قرعه به نام من بیرون آمد، در این هنگام، الله حکم حجاب را نازل کرده بود؛ بنابراین پیامبر من را در کجاوه قرار داد؛ پس از اینکه غزوه تمام شد و ما آهنگ برگشتن را نمودیم، نزدیک مدینه اردو زدیم؛ هنوز شب بود که اعلام حرکت نمودند، من برای قضای حاجت(دستشوئی) به گوشهای رفتم، هنگامیکه میخواستم به کجاوه داخل شوم، متوجه شدم که گردن بند من پاره و مهرههایش ریخته است؛ من مشغول جمع آوری آنها شدم. در این حال کسانیکه مشغول حمل کجاوه من بودند، گمان کردند که من در درون آن هستم، بنابراین آنرا بالای شترم قرار دادند، من هنوز جوان بودم و زنان در آن هنگام بخاطر نداشتن غذای کافی لاغر بودند، لذا آنان (حمالان کجاوه) متوجه خالی بودن کجاوه نشدند و شتر را همراه کاروانیان به حرکت در آوردند؛ من پس از اینکه گردنبد خویش را یافتم، به محل کاروان آمدم و در آنجا بود که متوجه شدم کاروان رفته است و اثری از آن نیست؛ چون میدانستم که اگر آنها متوجه شوند بر خواهند گشت، همانجا منتظر ماندم و سپس به خواب رفتم؛ صفوان بن معطل که پشت لشکر مانده بود، هنگام صبح که هوا روشن نشده بود، به محل کاروان رسیده بود، مرا که قبل از حکم حجاب دیده بود، میشناخت؛ من با شنیدن “انا ِلله و انا الیه راجعون” از زبان ایشان، بیدار گشتم و خودم را پوشانیدم.
(ادامه دارد)
ماجرای محمد و عایشه (بخش دوم)
عایشه همچنین می گوید:
به الله سوگند، او حتی یک کلمه با من سخن نگفت و فقط دائما “انا لله” بیان مینمود؛ شترش را خوابانید و من بر آن سوار شدم، او پیاده جلو شد تا اینکه در گرمای ظهر به لشکر که در جائی اردو زده بود، رسیدیم.
عایشه میگوید هنگامیکه به مدینه رسیدم، بیمار شدم و این در حالی بود که مردم پشت سر من داستان افک را میساختند؛ در این مدت پیامبر هم با من مهربان نبود و من از ماجرا (سخنان مردم) خبر نداشتم؛ تا اینکه حال من بهتر شد، شبی با “ام مسطح”(خاله ابوبکر) برای قضای حاجت بیرون شدیم، در آن هنگام ما فقط شبها برای این منظور بیرون میرفتیم و هنور به ساخت دستشوئی کنار خانه عادت نکرده بودند و اعراب آنرا زشت میدانستند؛ در بازگشت، پای ام مسطح به دامنش گیر کرد و افتاد، در این هنگام مسطح (پسرش)را نفرین نمود و من اعتراض کردم؛ او هم ماجرای افک را تعریف نمود(مسطح پسر خاله ابوبکر بود و گفته بود که قبلا از رابطه ی صفوان را با عایشه خبر داشتم، او از کسانی بود که در جنگ بدر و داستان حمله به کاروان تجاری مکیان و راهزنی مسلمین در صف اسلام جنگیده بود)؛ من پس از شنیدن این ماجرا، بیمار شدم.
محمد ابن عبدالله هم پس از این ماجرا، با چند تن از یارانش درباره عایشه مشورت نمود (کنیز عایشه، زید ابن حارثه و علی ابن ابیطالب که هر سه در خانه او بزرگ شده بودند)، یکی از این مشورت دهندگان علی بود که پیشنهاد طلاق دادن او را به محمد داد، اما محمد این پیشنهاد را نپذیرفت(عایشه دختر زیبای سرخ چهرهای بود تا جائیکه محمد به او لقب حمیرا(سرخ روی کوچک) داده بود.
(ادامه دارد)
ابتدا بگم دو بحث داریم. یکی در مورد تفسیر آیه 97 سوره مریم و 58 دخان :
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
این دو آیه و ترجمه آنها (ترجمه از من نیست، حالا طرف جلبک بوده یا ایت الله با خودشه)
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِـكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا
در حقيقت ما اين را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بدان نويد و مردم ستيزهجو را بدان بيم دهى.
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانـكَ لَعَلَّـهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.
از دو ضمیر كَ و هُمْ به معنای تو و آنها استفاده شده. اشاره به دو شخص متفاوت دارد. سوال من: چطور شما تفسیرت این بوده که قرآن منظورش مردم عامی بوده نه پیامبر؟
بحث دوم در هر صورت شما هم بر خلاف فرمایشتون تفسیر کردید. صحبت من اینه که نمیشه جمله به جمله یک کتاب 300-400 صفحه ای (قران) برای همه یک مفهوم رو داشته باشه و بنا به خیلی از آیات مثل وانـزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ولعلهم يتفكرون . ( قرآن را بر تو فرستاديم , تا آن را براى مردم تبيين نمايى , آنگاه خود به تفكربنشينند ) قرآن احتیاج به تفسیر داره؟
آیا باز هم معتقید که اگر قران کلام الهی باشد احتیاج به تفسیر نیست؟
اخوی، داداش، برادر، گارداش،
اولا وقتی الله به محمد میگه بر زبان تو آسان ساختیم یعنی چی؟ اگه منظورش به محمد بود میگفت فهمش را برای تو آسان ساختیم، وقتی میگه بر زبانت یعنی برای شنوندگانت . باور کن فهم این اصلا سخت نیست. باور نداری یه لحظه عینک تعصبت رو در بیار ببین به حرف من میرسی یا نه.
دوما خدا جد و آبادت رو به جا بیامرزه که آیه و انزلنا رو گذاشتی. وقتی میگه آنگاه خود به تفکر بنشینند یعنی چی؟؟؟ یعنی انقد ساده و واضح هست که خودشون بشینن دربارش فکر کنن به نتیجه میرسن یا معنیش اینه که همیشه یه عده مفتخور لازمه که برا خودشون نوندونی درست کنن و اینا رو به اقتضای زمان تفسیر کنن؟
شما اصلا فصاحت و بلاغت قرآن رو قبول داری یا از نظر شما کلا کشکه؟
ماجرای محمد و عایشه (بخش سوم)
تا اینکه روزی در خانهی ابوبکر:
عایشه بیان مینماید: یک ماه بود که وحی قطع شده بود، پیامبر به من گفت: ای عایشه! در مورد تو به من خبرهائی رسید، اگر تو واقعاً بیگناهی، پس به زودی الله با وحی بیگناهی تو را به من خبر خواهد داد، اما اگر مرتکب فحشا شدهای توبه کن! من به پدر و مادرم گفتم که پاسخ فرستادهی الله(رسول الله) را بدهید، آنها گفتند که ما نمیدانیم چگونه پاسخ او را بدهیم، آنگاه خودم که زن کم سن و سالی بدوم، گفتم:
به الله سوگند، اکنون که شما این جریان را شنیدهاید، آنرا باور کردهاید؛ اگر من خود را از آن بری بدانم، در حالیکه الله میداند که من بری هستم، شما از من نخواهی پذیرفت و اگر اعتراف کنم که الله میداند چنین نبوده است، سپس سخن یعقوب را در سورهی یوسف خواندم:
وَجَآؤُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (یوسف/18)
و پيراهنش را [آغشته] به خونى دروغين آوردند [يعقوب] گفت [نه] بلكه نفس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصيف مىكنيد خدا يارىده است.
عایشه میگوید: به الله سوگند، هنوز رسول الله از جایش تکان نخورده بود و هیچکس از کسانیکه درون خانه بودند، خارج نشده بودند که وحی بر آن حضرت نازل شد و آثار وحی بر چهرهی پیامبر با عرق کردن و سرخ شدن چهره اش آشکار گردید، رسول الله خندید و اولین سخنی که گفت این بود:
ای عایشه، الله تو را تبرئه نمود و این جملات را از قول الله بیان نمود:
إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ (نور/11)
در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دستهاى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سختخواهد داشت.
(ادامه دارد)
ماجرای محمد و عایشه (بخش چهارم)
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ (نور/12)
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است.
لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ (نور/13)
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند پس چون گواهان [لازم] را نياوردهاند اينانند كه نزد خدا دروغگويانند.
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (نور/14)
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مىرسيد.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ (نور/15)
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مىگفتيد و مىپنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (نور/16)
** و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم [خداوندا] تو منزهى اين بهتانى بزرگ است.**
يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(نور/16)
خدا اندرزتان مىدهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد.
وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (نور/17)
و خدا براى شما آيات [خود] را بيان مىكند و خدا داناى سنجيدهكار است.
إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (نور/19)
** كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آوردهاند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست كه] مىداند و شما نمىدانيد**
(ادامه دارد)
ماجرای محمد و عایشه (بخش پنجم)
عایشه میگوید: مادرم گفت برو دست رسول الله را ببوس، گفتم نه؛ من از الله تشکر مینمایم.
این ماجرا بسیار عبرت آموز است، که بطور خلاصه:
1- محمد تا این اندازه شهوت رانی را دوست داشت که راضی نبود در جنگها هم از این کار دست بکشد؟!
2- داستان فراموشکاری گردنبد عایشه هم بسیار جالب، خواندنی و عین حال تأمل برانگیز است؛ گردنبد انسان زیر لباس او قرار دارد، مگر در هنگام دستشوئی، زنان گردنبدشان را بیرون میآورند؟ دلیل این بیرون آوردن گردنبد چه بود؟
یا اینکه باید بپذیریم گردنبد او پاره شده است که در این صورت امکان ندارد در شب کسی بتواند مهرههای آن را پیدا نماید.
اکنون فرض را بر یافتن این مهرهها میگیریم، چرا این گردنبدی که زیر لباس است پاره میشود؟
3- چرا در حدود یک ماه وحی قطع شده بود، آیا الله هم از این ماجرا ناراحت بود؟ اگر چنین است چرا یک ماه عایشه را اذیت کرد؟
4- این نکته که وحی پس از دفاعیات عایشه نازل میگردد بسیار قابل تأمل نیست؟.
5- مگر برای رفتن به قضای حاجت چقدر وقت میگیرد و مسافت آن چه اندازه بود که عایشه از رفتن کاروان خبردار نشد؟
6- آیا منطقی است که زنی جوان در بیابان تنها باشد و این چنین راحت خوابش ببرد، آن هم کسی که از جنگ برگشته است؟
7- چرا زن محمد بدون اینکه به او خبر دهد، به تنهائی برای قضای حاجت به صحرا میرود؟
8- محمد معتقد به جاری شدن حد است، چرا زن خودش را در این مورد محاکمه نکرد؟ و کسانیکه این ماجرا را بیان نموده بودند شلاق میزند، البته او برای خودش دلیل داشت، تعدادشان چهار نفر نبودند.
9- مگر صفوان کجا بود که طبق سخنان عایشه صبح و هنگام بیدار شدنش نزد او رسید؟
… ؟
(ادامه دارد)
ماجرای محمد و عایشه (بخش آخر)
اسامی شلاق خوردگان:
الف- مسطح بن اثاثه از مسلمانان اولیه و کسیکه در جنگ بدر دوشادوش او جنگید.
ب- حسان بن ثابت از شاعران معروف اسلام که در مدینه مسلمان شد…
ج- حمنه بنت جحش(خواهر زینب بنت جحش، زن محمد)
** آنچه که مسلم است این است که محمد علیرغم مشکوک بودن بسیار به عایشه، بدلیل زیبائی او، او را بسیار دوست میداشت.**
آیا محمد مردی پدوفیلی (کودکباز) بود؟ (بخش اول)
برای پاسخ به این پرسش نخست باید تعریف درستی از پدیده کودکبازی داشت، باید دانسته شود که کودکبازی با بچهبازی تفاوت دارد، در پدوفیلیا شخص به داشتن سکس با کودکان(دختر یا پسر) علاقه دارد در حالی که مرد بچهباز تنها به کودکان پسر علاقه دارد.
پدوفیلیا شامل تحریک شدن مکرر جنسی و یا احساس نیاز و هوس کردن و برانگیخته شدن احساسات جنسی در قبال کودک و یا کودکان است؛ بیمار پدوفیل باید بیش از ۱۶ سال سن داشته باشد و تحریک جنسی باید مربوط به کودک با سن کمتر از 16 سال باشد؛ اختلاف سنی بین بیمار و شخص محرک باید حداقل ۵ سال باشد تا شامل تعریف پدوفیلیا بشود.
اکنون رفتار محمد را در این زمینه مورد بررسی قرارمیدهیم.
**قرآن کتابی است که محمد ابن عبدالله آن را به خدائی به نام الله نسبت داده است؛ پس قرآن نمود افکار اوست، او در این کتاب مجوز ازدواج دخترانی را صادر کرده است که هنوز پریود نشدهاند، اگر مغالطه رشد دختران در سرزمین عربستان را بپذیریم، پس باید قبول کنیم که دختران در این مناطق زودتر از جاهای سردسیر پریود میشدند، لذا سن قبل از پریود آنها هم باید از سن سایر دختران و آنچه که در این زمینه متعارف است، کوچکتر باشد؛ اگر هم کوچکتر نباشد، باز دختر قبل از پریود کودک محسوب خواهد شد، **
قرآن بیان مینماید که اگر شما دختری که هنوز پریود نشده است را طلاق دادید، باید آنان مانند سایر زنان {کسانیکه از پریود ناامید شدند( زنان یائسه و همچنین زنان حامله} از ازدواج خودداری نمایند؛ در مورد زنان یائسه و دخترانی که هنوز پریود نشدهاند، باید سه ماه برای اطمینان از عدم حاملگی صبر نمایند:
وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُوْلَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا (طلاق/4)
و (اگر طلاق دادید) آن زنانتان كه از پریود نوميد شدند اگر (در پریود شدنشان)شك داريد، عده آنان سه ماه است و (دخترانى) كه (هنوز) پریود نشدهاند. و زنان آبستن مدتشان اين است كه وضع حمل كنند و هر كس از الله بترسد، براى او در كارش آسانی میگرداند.
آیا محمد با دختری ازدواج نموده است که هنوز پریود نشده بود؟
(ادامه دارد)