آشنایی من و فرناز و تریسام (۵ و پایانی)

1401/07/25

...قسمت قبل

درقسمت قبل گفتم که هتلو تحویل گرفتیم و رفتیم بیرون شام خوردیم و برگشتیم هتل و نشستیم برا صحبت و میوه و چای…
تو هتل؛ یه سوئیت دو اتاقه گرفته بودیم که هر دو تا اتاقشم یه تخت دو نفره داشت. من وسایلمو گذاشتم اتاقی که رو به بیرون بود و فرزاد و فرناز هم رفتن اتاقی که حموم سوئیت هم تو اون اتاق بود. اتاقشونم کمی کوچیکتر بود. فرزاد همون اول رفت اتاق خودشون و لباساشو عوض کرد. یه تیشرت پوشید با یه پیژامه راه راه. از فرناز و منم خواست که لباسامونو عوض کنیم. فرناز گفت حالا میرم و بعد از چند دقیقه رفت اتاقشون و لباساشو عوض کرد و اومد. فرناز از اتاق اومد بیرون دیدم یه تاپ سفید یقه باز پوشیده با یه شلوار فیت نازک و سفید. فرناز کلا به رنگ های روشن و شاد و ملیح علاقه زیادی داره. مخصوصا سفید و لیمویی و گاها زرد. هنوز چند قدم مونده بود بشینه که نگاش کردم و همون اول چشم و حواسم رفت به سینه هاش. دیدم از زیر تاپ سفیدش یه سوتین صورتی کم رنگ پوشیده که بنداشم معلومه. چون میدونستم زیر اون سوتین چی هست؛ دل تو دلم نمونده بود و آرزو میکردم زودتر ببینمشون. فرناز انگار دوباره مجبور شد برگرده اتاق و ننشسته برگشت. حالا از پشت که نگاش کردم دیدم وای شورتی که پوشیده از زیر شلوار شفیدش معلومه. ست همون سوتین بود که تنش بود. و کاملا میشد حتی مدل شورتی که پوشیده بود رو از برجستگی که ایجاد کرده بود؛ فهمید. اینجا فهمیدم فرناز خودشو برای امشب آماده کرده. چون هر خانمی که لباس زیر ست بپوشه؛ یعنی؛ اوکی …🌹 رفت و برگشت فرناز به اتاقشون نیم دقیقه نشد؛ اما همون مدت زمان یه حسرت همیشگی در دل من بوجود آورد که هنوزم اون حسرت رو دارم. اونم اینکه چرا فرناز مال من نیست؟ آرزویی که هیچوقت بهش نمیرسم. یعنی هیچوقت فرناز و دلش مال من نخواهد شد. تو این فکرا بودم که دیدم فرناز برگشته و نشسته و میگه آقا رضا به چی فکر میکنید؟ گفتم هیچی و از فکر در اومدم و اومدم تو جمع. فرزاد هم که تو این فاصله نشسته بود و با گوشیش بود. فرناز پرسید چرا لباساتونو عوض نمیکنید؟ گفتم راحتم. راستش میترسیدم. فکر میکردم هر لحظه ممکنه هتلدار بیاد که نمیشه شما سه نفر باهم باشید. بگذریم… یک ساعتی از همه جا صحبت کردیم و میوه و چای خوردیم و فرناز گفت با اجازتون من میرم بخوابم. ساعت از ۱۲ گذشته بود. فرزاد گفت عزیزم شب بخیر وخوب بخوابی. منم شب بخیر گفتم. ولی با خودم گفتم پس چی شد؟ خواب؟ اگه اینا تصمیم به تریسام دارن پس چرا فرناز رفت بخوابه؟ فرزاد چرا شب بخیر گفت؟ جوابی پیدا نمیکردم و نمیتونستم هم بپرسم و مجبور بودم همراه باشم ببینم چی میشه. گفتم آقا فرزاد شمام برید بخوابید. گفت من خوابم کمه و اگه خوابتون نمیاد میشینم صحبت میکنیم. گفتم من بیدارم. فرزاد سر صحبت رو باز کرد و گفت آقا رضا من بخاطر پاره ای مشکلات مجبور شدم کارمو ببرم شهر دیگه. فرناز چون شاغل بود نمیشد با من بیاد. میدونستم این دوری برای من کمتر و برای فرناز بیشتر سخته. و من چون بعضی چیزارو عیب و ایراد نمیدونم؛ واسه همین از یه سال قبل به فرناز گفتم اگه خودت خواستی من مشکلی ندارم که کسی رو پیدا کنی که باهاش دوستی کنی. فقط آدم درست حسابی باشه و شر نشه. در حالیکه اوایل ازدواجمون بارها شده بود سر چیزای خیلی پوچ و الکی من با فرناز دعوا گرفته بودم که مثلا چرا فلانی بهت نگاه کرد؟ چرا تو برا فلانی خندیدی؟ و…🌹 خانم من نسبت به خانم های دیگه میل جنسیش خیلی زیاده. ترسیدم در غیاب من؛ فریب آدمای عوضی رو بخوره. از طرفی خودمم روز به روز عشقم به فرناز بیشتر میشد. خودمم دوست دارم که لذت بردن فرنازو ببینم. چه از زندگی؛ چه از سکس. لذتی که من از لذت بردن فرناز میبرم خیلی فرق داره با لذتی که من خودم بخوام ببرم. بعد پرسید مشکلی ندارید من اینارو میگم؟ گفتم نه راحت باشید. اتفاقا من هم از این نظر مثل شما هستم. منم لذت بردن خانمم رو دوس دارم. اینا فانتزیه. اما ممکنه یکی خانمش همراهیش کنه یکی نه و خانم من منو همراهی نمیکنه. فرزاد ادامه داد که… راستش من از همون اول میدونستم شما با فرناز در ارتباط هستید. حتی شمارو؛ من از بیتاک برا فرناز پیدا کردم. چند دفعه اول من با شما حرف میزدم. ولی وقتی عکستونو فرستادم به فرناز و قبول کرد دیگه بقیه رو خودش باهات در ارتباط بود. از این حرفش خیلی تعجب کردم و راستش یه جورایی بهم برخورد. اما نشون ندادم. گفت من میدونستم شما تو مسیر باهمید. و میدونستم بین شما اتفاقاتی میوفته. چون خیلی دوس داشتم لذت بردن فرناز رو بدونم و ببینم و صداشو بشنوم؛ واسه همین به فرناز گفته بودم وقتی تو ماشین شروع کردید به کاری؛ به من اطلاع بده. دوس دارم لحظه لحظه اش رو بدونم. حتی گفته بودم اگه شد تماس بگیر من صداتونو هم بشنوم. ولی هر بار فرناز میگفت نمیشه. رضا شک میکنه. ممکنه بدش بیاد و کلا فاصله بگیره. و این منو ناراحت میکرد. تا اینکه اون شب که رسید و بلافاصله من ازش پرسیدم تو ماشین اتفاقی هم افتاد؟ گفت آره؛ منم عصبی شدم که چرا برا من نمینوشتی. رو همین اساس بهتون اس دادم و به اصطلاح کرم ریختم که بلکه کمی آروم بشم. ببخشید اگه ناراحت شدید. بخدا مجبور بودیم بخاطر نگه داشتن شما گاهی فیلم بازی کنیم. گفتم که اینطور؟ ایرادی نداره. چون واقعیت رو گفتید موضوع حل شد. من هم بعدش گفتم ببینید الان که من اینجا هستم امین شمام. ممنونم که منو در زندگی خودتون انتخاب کرده و راه دادید. فکر میکنم سه تا دوستیم. البته با اجازه شما. ولی حق بدید منم کمی دلهره داشته باشم و اینکه هنوز راحت راحت نیستم. فرزاد گفت ما آدمای معمولی و بی آزاری هستیم. خیالتون راحت. بعد اجازه خواست در مورد فانتزی هاش بگه. گفتم راحت باش. گفت دست خودم نیست. من عاشق اینم فرناز با کسی سکس کنه و من ببینم و لذت ببرم. اونم با کیرهای دراز و کلفت. گفت مال من کوچیکه و نمیتونم فرناز رو سیراب کنم. فرناز یک زن بشدت حشری هست. هیچوقت از سکس سیر نمیشه. از شما و اندازه کیر شما کرده. خیلی دوس دارم شما امشب با فرناز سکس کنید. گفتم راستشو بخوایید منم دلم میخاد. اما منم مرامی دارم. درسته شما میگید من با فرناز باشم ولی اولا باید شما اجازه بدید. ثانیا شما خودتونم باشید. گفت مهم برای من لذت بردن فرنازه. هر چی فرناز بگه و دوس داشته باشه. بعد گفت فرناز دوس داره بره بخوابه و بعد از دو سه ساعت با آرامش و نوازش برا سکس بیدار بشه. واسه همینم الان رفت خوابید. فرزاد اینارو که گفت؛ من تقریبا تا حدودی و به بیشتر سوالایی که تو این مدت برام بوجود اومده بود؛ جواب پیدا کردم. یه چای باهم خوردیم و گفت من میرم دوش بگیرم.
منم اومدم اتاق خودم و لباسامو عوض کردم و رفتم زیر پتو. چراغا خاموش بود و با گوشی تو نت بودم. با خودم فکر میکردم هر آن ممکنه صدای فرنازو بشنوم که آه و ناله هاش شروع میشه. ولی هیچ خبری نبود. نزدیک ساعت ۳ شده بود و نه من خوابم میبرد و نه صدایی میومد. تو این حین دیدم فرزاد اومد اتاقم که آقا رضا بیدارید؟ آروم گفتم بله. پرسیدم نخوابیدید؟ گفت من خوابم نمیاد. اومد نزدیک گفت آقا رضا میشه شما الان برید پیش فرناز؟ برید و آروم و یواش بیدارش کنید. فرناز تو مسیر هم خیلی حشری بود. دوس داره شما برید و بیدارش کنید. اگه نرید ناراحت میشه و فکر میکنه برای شما اون جذبه رو نداشته که بخوایید باهاش سکس کنید. دیدید چه لباسایی پوشیده بود؟ اینارو رفته و برا امشب خریده. گفتم آقا فرزاد شما برید شروع کنید؛ منم بعدا خودم میام پیش شما. چند بار بین من و فرزاد این حرفا رد و بدل شد تا اینکه من کوتاه اومدم و بلند شدم و رفتم اتاق فرناز. آروم درو باز کردم. دیدم اتاقشون یه چراغ خواب کم نور قرمز داره و نور ملایمی اتاق رو پوشونده که فضای اتاق رو خیلی رمانتیک کرده. فرناز هم یه سمت تخت خوابیده و لحافو کشیده روش که صورتشم معلوم نبود. سمتی خوابیده بود که درب حموم بود. پاورچین پاورچین رفتم کنار تخت و نشستم. لحافو یواش از یه سمت دادم بالا و دستمو بردم زیر لحاف. دستم خورد به دستش. شروع کردم با نوک انگشتم پشت دستشو نوازش کردن. کم کم رفتم به سمت بالا. رسیدم به بازوش. وای چقدر این زن لطافت داشت خدایا؟ حالا دیگه باچهار انگشتم بازوشو خیلی یواش نوازش میکردم. همینطور ادامه دادم و دستمو از زیر آستین فرناز بردم زیر بغلش. دقیقا اولین قسمت داخلی بازوش.‌ نفسم تو سینه ام حبس شده بود. نمیدونستم قراره چه اتفاقاتی بیوفته. دیگه خودمو سپرده بودم به شرایط. هرچه پیش آید خوش آید. دو سه بار نوازش نکرده بودم که دیدم یه کوچولو تکون خورد. لحافو یواش زد کنار نگاه کرد دیدم منم. یه تبسم خیلی زیبا کرد و خودشو کشید وسط تخت. بازوشو باز کرد. با نگاهش اشاره کرد که بیا بغلم. من آدم بی جنبه ای نیستم. خیلی سکس داشتم تو عمرم. اما این فرناز واقعا برای من یه چیز دیگه بود. و همچنان هم هست. بینظیره. خیلی هم دوسش دارم. واسه همین؛ کوچکترین اشاره و توجهش به من دیوونم میکنه. انگار یه آدم کارنابلدم. حرف که باهاش میزدم صدام میلریزد. همه جا؛ همه به من میگن تو این زبونو نداشتی هیچوقت تو هیچ کاری موفق نمیشدی. اما همین آدم؛ پیش فرناز خودشو گم میکرد. کم میاورد. اگر بگم همین اشاره اش که بیا بغلم و سرتو بزار رو بازوم منو تا حد سکته برد دروغ نگفتم. یه شلوارک تنم بود با یه شورت زیرش و با یه تیشرت. رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم و سرمو گذاشتم رو بازوش. همون اول که داشت نگام میکردم لبامو بردم رو لباش و یه بوسه از لباش برداشتم. گفتم ببخش اگه میخواستی بخوابی و من بیدارت کردم. فرزاد خواست بیام. پرسید فرزاد کجاست. گفتم پذیرایی. گفتم الان میاد. گفت نمیدونم. بهتره تو حال خودش باشه. حالا من دستمو انداختم دورش. شروع کردم از پشت نوازشش کردن. لحافو کشیدم بالا که سرمون هم زیر لحاف باشه. هیچ صدایی نبود جز صدای نفس های من و فرناز. دستمو آوردم رو سینه هاش. خیلی ماهرانه و دَوَرانی دور سینه هاشو با انگشتم ناز کردم. دوباره دستمو از پشت بردم زیر تاپش. بردم بالا و رسوندم به بند سوتینش. حالا فرنازو کشیدم سمت خودم و شروع کردم با لبام خوردن لاله گوشش. همزمان میخوردم و با دستم گردنشو نوازش میکردم. جاهای حساس زنها رو خوب میشناسم که چجوری دیوونشون کنم. حالا دستمو باز بردم پایین و شروع کردم باز کردن بند سوتین فرناز. همون موقع هم رفتم سراغ گردنش. فقط با لبام گردنشو نوازش میکردم. گردنشو جمع میکرد که رضا طاقت ندارم. بند سوتینش رو که باز کردم؛ انگار درهای بهشت بود که به روی خودم بازش میکردم. بند سوتینشو کمی اینور اونور کردم تا ممه های ناز فرناز از اون حصار تنگ سوتین که معلوم نبود چند ساعت شده بود در بند کشیده شده بودند رهایی پیدا کنن. دیگه فرناز اون فرناز تو ماشین نبود. نمیگفت رضا نه. انگار دوتامونم میدونستیم قراره خاطره دیگه ای برای هم خلق کنیم. پس چه بهتر در نهایت لذت باشه. با یه کوچولو تلاش دستمو آوردم از بغل و ممه روی قلبشو گرفتم تو دستم. فرناز آهش بلند شد. سعی کردم تاپشو اینور اونور کنم تا راحت با ممه هاش بازی کنم. دیدم خودش بلند شد که تاپشو در بیاره. منم بلند شدم کمکش کنم. لحافو زدیم کنار. گفت رضا چشاتو ببند. وااااای… اینقدر خوشم میاد از زنی که اینقدر نجابت داشته باشه. میمیرم براش. به نظرم سکس جای خود. عشوه جای خود و نجابت و حیا و ادب و تربیت هم جای خود. گفتم چشم عزیزم و چشامو بستم. بعد پرسیدم اجازه میدی منم تیشرتمو دربیارم. گفت راحت باش. بلافاصله کَندم و دراز کشیدم و اینبار من دستمو باز کردم. یعنی فرناز حالا که دراز میکشی تو بیا بغلم. فرناز علاوه بر تاپ؛ سوتینشم درآورده بود. قربون مهربونی دلش برم من. دراز کشید. هنوز چشام بسته بود. کشیدم سمت خودم. آخخخخ… حالا فرناز؛ لخت و با اون تن نحیف و خوش عطر و با اون سینه های بلورینش چسبیده بود به من و داشت تو بغلم جا خوش میکرد. حالا که دستمو میبردم پشتش دیگه مانعی نبود و راحت به نیم تنه بالاش دسترسی کامل داشتم. وقتش بود خودمو از بوسیدن لباش سیراب کنم. تا میتونستم با لباش طعم واقعی بوسه رو چشیدم. مثل تو ماشین؛ ازش زبون خواستم. بلافاصله انداخت دهنم. چشام هنوز بسته بود. خدایا این زن؛ هر قسمت بدنش یه طعم و مزه شیرین و خاص خودشو داره. لب هاش؛ زبونش؛ آب کوسش. هنوز نشده بود که ممه هاشو میک و کوسشو لیس بزنم. میدونستم اونام طعم خاصی دارن. زبونشو میخوردم و بدنشو نوازشش میکردم و لذت میبردم. برگردوندمش به پشت بخوابه. خودمم نیم خیز شدم. حالا وقتش بود برم سراغ ممه هاش. با نوک انگشتای دست راستم؛ اول اومدم سراغ ممه چپش. از پایین ترین قسمت ممه بصورت دایره و حلقه شروع کردم نوازش کردن. نوازش کردم و رفته رفته حلقه رو کوچکتر کردم رسیدم به نوک ممه. ازش اجازه خواستم که چشامو باز کنم. گفت رضا تو چشاتو باز کنی من باید ببندم. گفتم کدومو دوس داری. گفت میخوام نگا کنم. گفتم ای بفدای اون چشات. چشم. با همون چشای بسته؛ هنوز به هاله ممه اش نرسیده بودم که ناله های فرناز شروع شد. اومدم دور هاله. ولی خودم به عمد نمیرفتم سمت نوکش. فقط انگشتامو میچرخوندم و باز میرفتم پایین. اینقدر تکرار کردم تا یه جا وقتی رسیدم قسمت هاله؛ دیگه خودش دستمو برد سمت نوکش. یعنی رضا نامردی نکن دیگه. میدونستم اگه با انگشتم نوک ممه فرناز رو حس کنم؛ عمرا بتونم دوام بیارم. آخ آخ آخ… هر بار که انگشتم میخورد به نوکش؛ سفتی ممه فرناز بیشتر میشد. کاملا سیخ شده بود. چند بار که نوازشش کردم گفتم فرناز میخواااام. فرناز میخواااااام. گفت خیلی زوده که. گفتم نه؛ وقتشه. فرناز فکر کرده بود میخوام سکسو شروع کنم. ولی من میخواستم میک بزنم. گفت باشه. حالا من بودم و زبونم و نوک ممه فرناز. میک میزدم و فرناز ناله میکرد. چند دقیقه میک زدم و بعد انداختم دهنم. همون اول تا نصف ممه رو انداختم دهنم. مثل کسی که عمریه ممه ندیده میخوردم. وقتی از دهنم در آوردم و به زبان تحسینش کردم که خدا دوستت داشته که همچی ممه خوشگلی بهت داده؛ با دستش سرمو آورد پایین رو ممه. انگار میخواست بگه زر نزن کارتو بکن. دوباره نصفش تو دهنم بود و میخوردم که اینبار درآورد و این یکی رو انداخت دهنم. گفت چشاتو باز کن. باز کردم دیدم با اون یکی دستشم خودش ممه اش رو از زیر گرفته دستش و آورده سمت صورتش که وقتی میخورم خوب ببینه. از نگاهش خوشم اومده بود. گفت رضا معطل نکن. از اینِ فرناز خوشم میومد که به جاش میخواست. به جاش مانع میشد. به جاش دیوونم میکرد. به جاش نجابتشو نسون میداد.اینبار نوبت این یکی ممه بود تا مثل اون یکی بخورم و بلیسم و نوازشش کنم و میک بزنم. اما تماشا کردن ممه ها چیزی نبود که از کنارش بی تفاوت رد بشم. گفتم فرناز؛ تو رو خدا بزار چند ثانیه اینارو خوب نگاشون کنم. گفت به وقتش. الان فقط بخور. من میخوردم و ناله های فرناز بلند میشد. وقتش بود با دستم راستم برم پایین. رفتم نوازش شکمش . چند بار نوازش کردم و رفتم پایین. خواستم شلوارشو دربیارم که خودش کمرشو آورد بالا کمکم. میخواستم فعلا و فقط شلوارشو دربیارم ولی فرناز شورتشم یه کم کشید پایین. فرصت رو از دست ندادم و همون لحظه دستمو بردم بالای کوس و زیر نافش. ورودی آستانه درگاه بهشت بود. نمیتونستم معطل کنم و کمر فرناز همچنان بالا باشه. دوتایی کمک کردیم و شلوار و شورتشو درآوردیم. دوباره اومد بغلم. فیس تو فیس شدیم و تو بغل هم. و لب رو لب. دستمو از پشت بردم روی باسنش. کمی باهاشون بازی کردم و بعد انگشتمو از چاک کونش بردم سمت سوراخ کونش. هنوز به سوراخش نرسیده بودم دیدم دریایی آب اونجا جمع شده. خجالت کشید و خودشو جمع کرد. گفت بزار برم پاک کنم. گفتم کجا؟ مگه من مُردم؟ خودم با زبونم برات پاک میکنم. گفت بدت نمیاد؟ گفتم تو فقط خودتو بسپار به من. برگردوندمش رو شکم و رفتم سراغ سوراخ کونش. زبونمو از کمرش کشیدم پایین تا سوراخ کونش و پایین تر از سوراخ. هر چی آب کوسش جمع شده بود رو خوردم. میخوردم و ناله های فرناز رو گوش میدادم. تا جایی که ممکن بود از پشت خوردم. بعد گفتم به کمر بخوابه که شکمش رو به سقف باشه. اینبار رفتم سراغ کوسش. گفت رضا چشاتو ببند. گفتم باشه. حالا پاهاشو از هم باز کرد. میدونستم بالاخره این کوس نازو خواهم دید. ولی دوس داشتم زودتر ببینم. دوتا دستامو بردم زیر طرفین باسنش. کمی بلندش کردم. کمرشو داد بالا و پاهاشو از هم باز کرد. حالا از سوراخ کونش شروع کردم لیسیدن آبش. مگه تموم میشد؟ فرزاد راست گفته بود که فرناز از همون مسیر حشری شده. دریغ نکردم. حتی از یه قطره اش. میخوردم که تموم بشه. اما آبش تمومی نداشت. مدام از کوسش میریخت. بیخیال شدم. با زبونم از پایین کوس لیسیدم اومدم تا چوچولو. چند ثانیه نشده بود با چوچولوش بازی میکردم که با دستش سرمو کشید عقب. دوباره اومدم سراغ چوچولو. نزاشت ادامه بدم. پرسیدم چی شد فرناز؟ یعنی ادامه بدم به ارگاسم میرسی که نمیزاری؟ گفت آره رضا. گفتم حواسم هست باشه. دوباره با نوک زبونم با چوچولوش بازی کردم. حالا واقعا میفهمیدم تمام اجزای این زن؛ هر کدومش یه مزه و طعم داره. تمام کوس فرناز خیس بود و داغ و. اینبار دیگه محکم سرمو کشید عقب. فهمیدم دیگه نباید ادامه بدم. و الا ارگاسم میشه. اومدم بالا و کنارش دراز کشیدم. گفت چشاتو باز کن. نگام کرد پرسید بدت نیومد؟ گفتم از خوردنش؟ گفت آره. گفتم مگه کوس به این صافی و خوش عطری و خیسی و به این آمادگی؛ آدم بدش میاد؟ گفتم از خدام باید باشه که اجازشو میدی بخورم.  مرسی عزیزم. من هنوز شلوارکم تنم بود. ولی کیرم زیرش کاملا شق. کمی فرنازو کشیدم سمت خودم نیومد. دیدم دستشو آورد و از رو شلوارکم کیرمو با دست راستش گرفت. تا کلفتی و راست شدنش رو حس کرد گفت آخخخ. گفتم جووون عزیز دلم. دو سه بار نشده بود با کیرم بازی کنه که دستشو برد زیر شلوارکم و کیرمو از زیر گرفت دستش. گفت درش بیار. حالا منم لخت لخت بودم. بلند شدم و نشستم و کیرمو آوردم نزدیک صورتش. داشت فقط نگاه میکرد و باهاش بازی میکرد. از بیخ میگرفت و باز شلاقی تکونش میداد. بازم رفتم سمت صورتش و گذاشتم رو صورتش. شاید نصف بیشتر صورتشو پوشونده بود. حالا خودم کیرمو از بیخ گرفتم و شلاقی با سر کیرم میزدم به لپ های صورتش. منو کمی هول داد عقب و تخمامو گرفت دستش و حالا شروع بازی با تخمامو. گاهی بقدری ضربه های متوازن میزد به تخمام که انگار بین لذت و درد قرار گرفته ام. نه میتونستم بگم نکن درد میکنه و نه میتپنستم بگم ضربه بزن که لذت میبرم. خدایا این زن این همه مهارت و این همه فهم از رابطه با مرد تو سکس رو از کجا یاد گرفته؟ مگه میشه؟ همینطور که با تخمام بازی میکرد و نگاه میکرد انگار اونم صبرش تموم شد. کیرمو از دستم گرفت و انداخت دهنش وشروع کرد ساک زدن. گاهی فرناز سر خودشو تکون میداد و کیر من ثابت بود. گاهی هم من سر فرنازو با دو دستم نگه میداشتم و تو دهنش تلمبه میزدم. یه جا سرشو محکم نگه داشتم و تا ته جا دادم دهنش که بلافاصله عق زد و مجبور شدم درش بیارم و ازش معذرت خواهی کنم. از باب تعریف کیرم نمیگم. ولی واقعا کیر من ۲۰ سانت و کلفته. حق داشت طفلک. اما خوب منم دلم میخواست. و‌ درسته دلم میخواست؛ اما فرناز بقدری زیبا ساک میزد که اگر ادامه میدادم هم آبم میومد. دوباره بغل هم دراز کشیدیم و شروع به عشقبازی کردیم که احساس کردم فرزاد اومد اتاق. یه لحظه به خودم اومدم که این همه داریم ما حال میکنیم اصلا حواسمون به فرزاد نیست. یادحرف فرناز افتادم که همون اول گفت راحتش بزار. فرزاد چراغ شب کم نور قرمز رو خاموش کرد و رفت اونور فرناز دراز کشید. فرناز دستشو باز کرد و فرزاد رو کشید بغلش. حالا اونا شروع کردن به عشقبازی. حالا صدای بوسه اونا فضای اتاقو پر کرد. دیدم فرزاد یواش از فرناز پرسید عزیزم خوب بود؟ فرنازم گفت آره عزیزم. فرزاد داشت فرنازو نوازش میکرد. من دیگه کاری نمیکردم که شاید دوس دارن دوتایی حال کنن. کمی که گذشت فرناز رفت پایین برا فرزاد ساک بزنه. تو این حالت که قمبل کرده بود پشتش به من بود. یه دستشم آورد کیر منو گرفت دستش و باهاش بازی میکرد. کمی که کیر فرزادو ساک زد؛ دوباره رفت بغل فرزاد و کاملا کونشو جا داد بغل من. دیگه سر کیرم کاملا مماس با کوسش بود. یه وقت احساس کردم دستی خورد به کیرم. نگو فرزاد بود که از اونور دست زد به سر کیرم. خیلی آروم و در گوشی داشت با فرناز حرف میزد. گفت فرنازم این خیلی کلفته. میگفتی کیر رضا بزرگ و دراز و کلفته فکر میکردم اغراق میکنی. فرناز واقعا جا داری برا این کیر؟ فرنازم گفت آره عزیزم. فرزاد کمی سر کیرمو مالید به کوس فرناز و احساس کردم دیگه وقتشه که آخرین جغرافیای تن زیبای فرنازو فتح کنم. حالا من به پهلوی چپم بودم و پشت فرناز؛ اونم بدنش خم به سمت من بود. فرزاد هم به پهلوی راستش بود و فیس تو فیس با فرناز. پرسیدم فرنازم؛ الان بزارم توش؟ باز کونشو کاملتر تو بغلم جا داد و گفت آره. فرزاد گفت فرناز جان. رضا بزاره کوسش گشاد میشه ها عزیرم. بعدش دیگه مال منو حس نمیکنی که میره تو. فرناز هم گفت که از پشت به تو میدم عشقم. فرزاد لبای فرناز رو به نشانه تشکر بوسید و گفت آقا رضا بزار توش. کیرمو با دست راستم از دسته گرفتم و سرشو بردم رو سوراخ کوس. داغی و خیسی کوسشو حالا نه با زبون و دستم که با سر کیرم حس میکردم. بهترین دقایق عمرم بود و بهترین لحظه واسه کیرم. هنوز سرشو کامل تو نکرده بود که فریادهای فرناز بلند شد. دیگه آه و ناله از لذت نبود. فریاد درد بود. فرزاد گفت آقا رضا فقط خیلی یواش. گفتم چشم. گفت کوس فرناز رو دیدی اصلا؟ گفتم خوردمش ولی فرناز گفته بود چشام بسته باشه و ندیدم. گفت کوس فرناز خیلی کوچیک و تنگه. اگه دردش اومد درش بیار و اصلا هم ادامه نده. گفتم باشه. حالا فرناز خودش دوباره کونشو داده بود عقب که بزارم توش. دوباره از دسته گرفتم و سرشو دادم تو. گفتم لااقل تا نصف بزارم توش. بعد اگه شد همه رو میکنم. فرناز خودش بدنشو یکی دوبار تکون داد و تا نصف جا داد تو کوسش. منم شروع کردم همون تا نصف تلمبه زدن. حالا فرناز بغل فرزاد بود و کیر منم تو کوسش داشت میرفت تو و درمیومد. هم تو رفتنش خوشم میومد؛ هم بیرون اومدنش. تو که میرفت کیرم حال میکرد. بیرون که میاوردم میدونستم بازم میزارم توش و از همین حس لذت میبردم. فرناز گفت فرزاد حال میکنمممم. فرزاد هم قربون صدقه اش میرفت. بعد گفت فرناز بهت گفته بودم یه کیر کلفت برات پیدا میکنم؟ حالا دیدی؟ الان فقط حالشو ببر. حرفای فرزاد بقدری روم اثر کرد که کم مونده بود آبم بیاد. از اینکه داشتم زن و شوهری رو به لذت میرسوندم خوشحال بودم. کیرمو در آوردم. دیدم فرناز دوباره کونشو چسبوند بغلم. چند لحظه که گذشت دوباره سرشو گذاشتم و بعد تا نصف و بعد دیگه طاقت نیاوردم تا ته کردم توش. یک آن احساس کردم سر کیرم خورد به ته کوسش و به رحِمِ فرناز. بقدری کوس فرناز خیس بود که علاوه بر دو طرف پاهام؛ زیر شکمم هم خیس شده بود. داد فرناز در اومده بود. گفت رضا نه درش بیار. فرزاد از داد فرناز بقدری ترسید که اونم گفت آقا رضا بسه درش بیار و دیگه نزار. همه این اتفاقها در عرض چند ثانیه شد. فرناز دوباره گفت فرزاد بگو بزاره توش. گفت آخه خودت گفتی درد گرفت. گفت آره درد داره ولی لذت هم داره. بکو معطل نکنه. من که خودم میشنیدم معطل حرف فرزاد نشدم و بلافاصله کردم توش. حالا با دو تا دستام؛ شونه های فرنازو از پشت گرفته بودم که وقتی محکم‌ میخوام بکوبم توش از زیر کیرم‌ نتونه در بره. خواستم فریبش بدم اولش نصف کیرمو دادم تو. بعد تا بیخ گذاشتم تو کوسش. تلمبه پشت تلمبه. بکوب میزدم و لذت همه سکس هایی که در عمرم داشتمو یکجا از کوس فرناز میبردم. آخ که فرزاد راست گفت. چقدر این کوس تنگ بود خدایا؟ یه جا وقتی تا ته توش بود عقب نکشیدم و همونجور نگه داشتم توش. فرناز خودش شروع کرد به تاب دادن کونش. حالا کیرم تو کوس فرناز جا خوش کرده بود. عقب جلو نمیرفت. ولی داخل کوس فرناز تاب میخورد. سرش کاملا میخورد به ته کوسش. فرناز گفت فرزاد حال میده… خیلی حال میده… فرزاد میخوام. بازم میخوام فرزاد. فرزاد بگو درش نیاره. فرزاد مرسی که این کیر کلفتو برام آوردی. فرزاد هم که کاملا عاشقونه بغلش کرده بود گفت عزیزم نوش کوست. منم از تو ممنونم که منو امشب به آرزوم رسوندی. از همون اول پشت در بودم و داشتم صدات ناله هاتو میشنیدم که داری حال میکنی. فرناز خیلی دوس داشتم تو بغل خودم باشی و با یه مرد دیگه سکس کنی. من کیرم همش تو موس تنگ فرناز بود و فرناز تاب میداد و دوتاشون مثل دو کبوتر عاشق باهمدیگه عشقبازی میکردن و منم از اینکه کیرم کوس میکرد لذت میبردم. دوباره رفتم سراغ تلمبه. حالا همه کیرمو در میاوردم و دوباره همشو میزاشتم تو کوسش. شاید نزدیک دو دقیقه شد که بدون مکث تلمبه میزدم. فرناز هم مدام میگفت فرزاد حال میده. خیلی حال میده. بعد از دو دقیقه دیدم تن فرناز شروع کرد لرزیدن. چون تو ماشین از واکنش بدنش در ارضا شدنش شناخت پیدا کرده بودم؛ فهمیدم داره به ارگاسم میرسه. باید حواسم میبود که لحظات حساسیه. بدنش که لرزید فرناز کوسشو منقبض و تنگ کرد و حالا کونشو تاب داد. یه نگاه به حالت بدن دوتامون انداختم دیدم بهترین حالت بدن من‌ و فرناز هست که میتونه باشه. فرناز چند بار تاب داد و فرزاد فرزاد میکرد و بدنش میلرزید. فرزاد هم بغلش کرده بود و میبوسیدش. چند ثانیه آخر؛ فرناز ناله کرد و دو تا آه کشید و بدنش از حرکت ایستاد. منم چند ثانیه تو همون حالت موندم و بعد کیرمو یواش کشیدم بیرون. برای چند دقیقه سکوتی حاکم شد. هم من؛ و معلوم بود هم فرزاد از اینکه فرناز ارضا شده بود راضی و خوشحال بودیم. از اینکه تونسته بودیم با فرناز یه سکس خاطره انگیز داشته باشیم. فرناز هیچی رو از ما دریغ نکرد. خودشو مطلق و کامل در اختیار منو فرزاد گذاشت به هیچ درخواست ما جواب رد نداد. و ماهم بخاطر فرناز هر کاری میشد براش انجام دادیم. بعد ارگاسم فرناز؛ بهترین کار اینو دونستم که از اتاق بیام بیرون و راحتشون بزارم. بالاخره یه غریبه بودم. درسته سکس سه نفره کاملی داشتیم ولی بعدش حس متفاوتی بهشون دست میداد. شایدم فرناز عادت داشت بعد ارگاسمش دوباره بخوابه. …🌹

نوشته: رضا


👍 26
👎 9
31201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

899186
2022-10-17 01:38:40 +0330 +0330

آخی نازی جلو شوهرش میداد ولی خجالت می‌کشید جلوه لخت بشه😁😁
وای این حجم از حیارو از ما دریغ نکن🤣🤣🤣

0 ❤️

899206
2022-10-17 07:25:16 +0330 +0330

دوستان…
من میخواستم این داستانو ادامه بدم. ولی متاسفانه ادمین به چه دلیل از خودش اومده و در این قسمت زده " قسمت پایانی" من نمیدونم. اگه زیر همین قسمت؛ علاقه دوستانو ببینم که بنویسن میخوان ادامه بدم؛ حتما با عنوان های دیگه که در عنوان داستانها هم حتما اسم فرناز رو میارم؛ فانتزی های دیگری رو هم که با فرناز و فرزاد داشتم می نویسم. مخصوصا یه سکس ۴ نفره و اتفاقا تو یه هتل از همین شهر شمال رو. بازم از کسایی که وقت گذاشتن و این داستان رو خوندن ممنونم. خوش باشید.

5 ❤️

899245
2022-10-17 13:26:48 +0330 +0330

رضا نه 😂

2 ❤️

899373
2022-10-18 12:11:28 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده. فکر کنم برای این نوشته پایانی که یه زمانی قرار بود داستانا کلن 5 قسمت بیشتر نشه یا همچین چیزی. ولی شما ادامه بده

1 ❤️

899502
2022-10-19 11:22:17 +0330 +0330

ادامه بده ، عالیه

0 ❤️

899816
2022-10-21 23:00:38 +0330 +0330

ادامشو بنویس

1 ❤️

900849
2022-10-30 10:46:19 +0330 +0330

قلمت خوبه و با احساس نوشتی . خسته نباشی

1 ❤️

916783
2023-02-26 13:25:42 +0330 +0330

حالا خودت چجوری خالی شدی

0 ❤️