از طایفه دشمن (۲)

1400/08/08

...قسمت قبل

سلام،اول از همه عذر خواهی میکنم بابت تاخیر
ویرایش داستان خیلی زمان برد
امیدوارم خوشتون بیاد.

+آقا جلوی همون خونه که اون دو نفر وایسادن بی زحمت نگه دار
-بفرمایین
+خیلی ممنون
پیاده شدم و وسایلمو از صندوق برداشتم جلوی خونمون وایسادم
نگین و پویا داشتن نگام میکردن
نگین تحمل نکرد و زد زیر گریه و پرید بغلم
-آرمین کجا بودی؟!آرمانمون رفت
+نگین داداشم رفت…
وقتی نگین ولم کرد پویا اومد جلو و گفت
-داداش خوش اومدی،اگر منو بخاطر نسبتم با عموم مقصر میدونی گردنم از مو باریک تره
+بچه که بودیم آرمان باهام شوخی میکرد میگفت اصن از این به بعد پویا داداش منه… سرتو بگیر بالا،اگر آرمان الان اینجا بود ناراحت میشد
-دمت گرم
+شما راستی چرا اومدین؟من خودم با اتوبوس میومدم
-دیگه عمو گفت بیایم دنبالت اومدیم
+این چمدونم همش کتابه نمیخوام بیارمش
-این کلید خونتون برو بالا بذارش بیا بریم
خلاصه وسایلمو گذاشتم خونه و راه افتادیم طرف دهات…
ساعت تقریبا ده شب بود که رسیدیم
+پویا داداش منو سر خاک پیاده کن تا آرمانو نبینم نمیتونم بیام
-باشه داداش
+نگین آرمانو کجا دفنش کردین؟
-کنار قبر مامان بزرگ
+باشه برید خونه منم میام
-باشه تو هم سریع بیا کل فامیل منتظر توان
+باشه
خیلی تاریک بود
نزدیک قبر آرمان که شدم احساس کردم یکی دیگه هم بالا سر قبره
نزدیک شدم و گفتم
+ببخشید
-بفرمایین
-یا امام حسین!آرمین ترخدا کاری باهام نداشته باش
+ساره آروم باش
-آرمین غلط کردم همین الان از پیش قبر برادرت میرم فقط ترخدا باهام کاری نداشته باش
+ساره آروم باش
-ببین رفتم تموم شد
+(با داد)ساره آروم باش
-ببخشید
+من با عشق داداشم کاری ندارم،اون عموی بی همه چیزت عشق تورو کشت
-ببخشید
+از من معذرت خواهی نکن،اگه آرمان اینجا بود سر این که سرت داد زدم سرمو میبرید
-دلم خیلی براش تنگ شده
+ادامه نده
-تنهات میذارم من خیلی وقته اینجام
+ساره یه سوال
-بگو
+داداشم چجوری مرده؟
-من نمیدونم
+ساره بگو
-دو تا ضربه به کتف سمت راستش میزنه یه ضربه هم به شکمش
+مگه دم در نمرده،چرا خودشو به خونه نرسونده؟ چرا داد نزده؟
-تقریبا ده متر خودشو رو زمین کشیده بوده ولی دیگه نتونسته
+چرا یه داد نزده؟
-انگار ضربه ای که به شکمش زده باعث شده دیافراگمش آسیب ببینه نمیتونسته صداشو زیاد ببره بالا
+اگر زود تر پیداش میکردن زنده میموند؟
-نمیدونم
+ساره…!
-دکتر پزشک قانونی گفته مرگش دو ساعت و نیم طول کشیده
+چجوری پیداش کردن؟
-بابات که صبح بیدار شده دیده آرمان نیست میره تو حیاط که بهش زنگ بزنه میبینه آرمان رو زمین افتاده
+خودش چرا تلفن نزده؟
-قبلش پیش من بود،تو باغ ما،میخواست بره پیش پویا از پیش من،گوشیش شارژ نداشت،گفت میرم خونه گوشیمو بزنم به شارژ بعد میرم پیش پویا
+روزگار عموتو سیاه میکنم
-اون عموی من نیست مختاری هر کاری کنی
+راستی
-بله
+سارا هم دهاته؟
-آبجیم؟
+آره
-آره چطور؟
+هیچ چی خونه ما بیا
-باشه خدافظ
+به سلامت
داداش نگام کن،یادته وقتی داشتم میرفتم گفتی بدون لیسانس بر نگرد؟
لیسانسمم گرفتم
ولی تو رفتی داداش
صبر نکردی سر بلندی داداشتو ببینی
داداش…
.
.
خدایا قدرتی بهم بده تا بتونم برم تو این حیاط
دستمو از لای میله های در دادم تو
قفلو کشیدم و در باز شد
قدمای آرومی بر میداشتم و خیلی ترسیده بودم
جلوی در ورودی خونه وایسادم
به کفشای زیاد دم در نگاه کردم
چقدر قراره سوال جواب بشم وقتی برم تو…
به امید خودت
دستگیره درو دادم پایین و رفتم تو
پونزده شونزده نفر آدم داشتن نگام میکردن
-پسرم اومده،نور چشمم اومده،مهندسم اومده
+سلام مامان
-سلام مادر به قربونت،همه ببینین آرمینم اومده
بعد از کلی سلام علیک نشستم پیش بابام
بعد از سلام احوالپرسی با بابام یهو بابام با بغض گفت:
-رفتی پیش داداشت
یهو همه زدن زیر گریه
+رفتم بابا،خیلی حرف زدیم
-پسرم…
مراسم سوم و برگذار کردیم و رفتیم تهران
فرداش از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم با یه ذوقی داره مدرکمو قاب میکنه که بزنه به دیوار
+صبح بخیر
-صبحت بخیر مادر
+بابا کو؟
-رفت آگاهی
+واس چی؟
-همین پرونده آرمان
+بهش زنگ بزن بگو نره منم بیام با هم بریم
-باشه
.
.
+آقا من متوجه نمیشم شما فقط بگو اخرین بار کجا سیگنال داده گوشیش؟
-خدمت پدرتون هم گفتم،از زمان قتل برادرتون دوبار کلا گوشیش سیگنال داده
+آقا من خودم مهندس کامپیوترم شما بگو همین دوبار کجا سیگنال داده
-اولین بار تو نارمک میدون هیجده دومین بار خیابون آزادی کوچه رضاوند؟
+کوچه رضاوند؟
-بله
+خب میشه آدرس دقیقو به من بدین؟
-بله ولی آقای رضایی یادتون باشه
+چی رو یادم باشه
-خودتون کاری نمیکنید،اگرم کاری کردید و عموی همسرتون رو دیدین بلا فاصله با این شماره تماس بگیرید
+چشم،خدا نگهدار
.
.
تا بابامو گذاشتم خونه سریع رفتم طرف آدرسی که تو آگاهی بهم داده بودن
کارم شده بود توی این کوچه که سر و تهش نهایتا پنجاه متر نمیشد
هر روز یه مقدار خوراکی بخرم و بشینم تو ماشین بلکه یه چیزی دست گیرم بشه.
بیست روز شده بود اینجوری داشتم سر میکردم
آخر سر یه شب یه مرد با لباسای پوشیده و سر تا پا مشکی از یه حیاط آجری اومد بیرون
لباساش مشکی بود و ماسک داشت از ماشین دنبالش کردم
رفت تو مغازه کوچه
بعد چند دقیقه با یه پلاستیک وسایل و خوراکی برگشت توی همون حیاط
چند دقیقه صبر کردم و پیاده شدم
ساعت تقریبا یازده شب بود
چند بار پریدم تا بتونم توی حیاط رو ببینم
یه خونه کوچیک دقیقا وسط حیاط پر از درخت
نگاهی به اطراف کردم و خیلی سریع از رو دیوار رفتم تو حیاط
از لا به لای درختا خیلی آروم داشتم میرفتم جلو تر
کم کم صدای آشنارو حس میکردم
-بزن دیگه،یازده تا گوسفند تو زمین میذاشتن از شما بهتر بازی میکردن
خودشه این صدای پرویزه یاد بچگیم افتادم که یه بار سر من و آرمان داد زد که دیگه با پویا بازی نکنیم…
پنجره خونش باز بود
هر فکری به سرم زد جز این که زنگ بزنم به شماره سروان سعیدی
یه سنگ رو برداشتم و چند بار کوبیدم به زمین تا صدا ایجاد کنه
خودش متوجه شد و از خونه اومد بیرون
منم تو این فاصله یه جا کمین کردم تا بیاد بیرون.
یاد روزایی افتادم که انگلیس بودم و برای پر کردن وقتای خالیم دفاع شخصی ثبت نام کردم
برای بیهوش کردن باید به بالای گوش با تمام قدرت ضربه بزنید.
از پشت دوییدم سمتش و با تمام قدرت به سرش با مشت کوبیدم
افتاد زمین و از حال رفت‌.
سریع رفتم از تو ماشین طناب آوردم و کشون کشون بردمش سمت درخت
توی همون حالت نشسته بستمش به درخت
چند تا سیلی به صورتش زدم تا به هوش بیاد…
-به به،برادر داماد عزیزمون.مهندس شدی بالاخره؟
+ببند دهنتو حروم زاده
-ببین آرمین میدونی اگر منو بکشی قاتل محسوب میشی؟
+چیه اینارو میگی تحت تاثیر قرار بگیرم ولت کنم؟
-یه چیز تو همون مایه ها
+چرا داداشمو کشتی؟
-نمیخواستم تخم نجستون تو خاندانمون باشه
+ده آخه بی همه چیز مگه ما نگینو ندادیم به پویا؟مگه وصلت دو طرفه نبود؟! برای این که جنگ دو تا احمق که به صد سال پیش بر میگرده تموم شه؟
-نه معلومه فرنگ بهت ساخته
+نه تو خیلی پر رو شدی دیگه صبر کن
+الو سلام
-سلام آقای رضایی
+عموی زن داداشمو پیدا کردم
-آقای رضایی لطفا کاری نکنید و آدرس دقیق رو بهم بگو
+گرفتمش بستمش به یه درخت
-یعنی الان قاتل برادرتون پیش شماست؟
+آره تخم حروم
-آقای رضایی تا همینجاشم زیاده روی کردن خواهش میکنم کاری نکنید تا ما بیایم
+نه کاریش ندارم
-لطفا آدرس رو بگین
+همون لوکیشنی که گوشیش سیگنال داده برای بار دوم
-خیابون آزادی؟
+بله توی همون کوچه یه حیاط آجری قدیمی هست من دم درش وای میستم
-آقای رضایی خواهش میکنم بیشتر از این دیگه پیش نرین
+باشه
-نیرو هارو اعزام کردیم خودمم دارم میام
+باشه،ممنون.
.
-من یه پیشنهاد دارم برات برادر داماد عزیز
+ها؟
-بیا منو بکش که بعدش خودتم اعدام کنن تا قشنگ ریشه مهدی رضایی خشک شه
+دیگه اسم و فامیل بابای منو به زبونت نیار
-میدونم میسوزی
+پرویز وقت تسویه حسابه
با پام محکم کوبیدم رو کتفش
+این بخاطر ضربه اولی که به داداشم زدی و بیوه کردن برادر زادت
یکی دیگه دوباره همونجا زدم
+این بخاطر ضربه دومی که به داداشم زدی و گرفتن پسر بزرگ مادرم
-نزن دیگه بچه
آخریو با تمام قدرت زدم تو شکمش با بغض گفتم:
+اینم بخاطر ضربه سوم و تنها کردن من.
صدای آژیر پلیس درومد!
توی اتاقم نشسته بودم و داشتم با لپ تاپ آرمان کارای برگشتنمو انجام میدادم.
دیگه انگیزه ای برای موندن نداشتم
پرویز که حکمش اومده بود
بابامم و مامانمم که خوشحال بودن
همون لحظه در اتاق زده شد
مامانم بود
-آرمین مهمون داری
+کیه؟
یهو سارا جلوم ظاهر شد و مامانمم سریع رفت
-میتونم بیام تو؟
+آره بیا،با کی اومدی؟
-با آبجیم،ساره
+آهان
-حالت چطوره؟
+بد نیستم
-بالاخره مهندس شدی؟
+تو چی بالاخره ازدواج کردی؟
-من که پنج سال پیش وقتی داشتی میرفتی بهت گفتم صبر میکنم تا بیایی…
+بچه هنوز بیست و دو سالته
-خب تو هم بیست و سه سالته حالا
+نه من سنم کمه ولی تجربم زیاده
-حرف نزن بابا،داری چی کار میکنی
+دارم بلیت میلیتمو میگیرم که برم
-برگردی انگلیس؟
+آره
-تازه برگشتی که
+دیگه چیزی اینجا نیست که نگهم داره
-حتی من؟
+سارا باید برم
-مگه لیسانستو نگرفتی؟
+چرا؟
-خب نرو با هم همه کار میکنیم
+چی کار مثلا؟
-منم لیسانسمو تازه گرفتم،اینجا دوباره با هم کنکور میدیم میریم دانشگاه
+با هم؟
-با هم.
این کلمه باهمش یه حس خوبی بهم داد
اومدم توی حال
+بابا
-بله پسرم
+من بر نمیگردم انگلیس،دیگه بر نمیگردم.
پایان قسمت دوم

نوشته: الف.الف.ر


👍 6
👎 3
12301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839786
2021-10-30 00:46:47 +0330 +0330

چرا حس کردم کسشر بود؟

0 ❤️

839799
2021-10-30 01:37:06 +0330 +0330

خیلی بچگانه و ابتدایی بود!

0 ❤️

839853
2021-10-30 11:57:35 +0330 +0330

خوب داستان جنایی نوشتی که ، تو سایت سکسی داستان جنایی ! هیچ جاش سکسی نبود

0 ❤️

840048
2021-10-31 23:16:17 +0330 +0330

اخه دیوث من دوساعته هی میرم پایین تابه سکسیش برم فقط ازخودت چرت گفتی عزیزم توبرورمان جنایی بنویس جات اینجانیست

0 ❤️

840059
2021-11-01 00:10:20 +0330 +0330

خب حالا چیکار کنیم جکی جان؟!🙄🙄🤔🤔🤔
این کصشعرا چیه به خورد ملت میدی کونی؟؟

0 ❤️

841264
2021-11-07 00:15:38 +0330 +0330

نخوندمش کامل، خیلی غیر واقعی بود، قسمت اول خوب بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها