سلام
این خاطرات از تابستون امسال شروع میشن و از اونجا که اولین تجربه سکس کاملم هم توی این خاطره رقم خورد خواستم که مکتوبش کنم.
من داستان رو از اول اول با جزییات براتون نقل میکنم.
مثه همه خاطره ها اول یه تصویر اولیه از خودم بهتون میدم : اسمم ارشه (اسامی داستان الکیه) ۱۷ سالمه چشم و موی مشکی قدم ۱۸۶ وزنم ۸۲ و ساکن تهرانم. شهوانی رو از ۱۴ سالگی که برای بار اول زدم میشناسم و بخش بزرگی از اطلاعات و فانتزیام از همین سایت اومده.
من سال نهم (بخونید سوم راهنمایی) که مدرسم رو عوض کردم خیلی سخت برام شروع شد چون توی مدرسه جدیدی که رفته بودم هیچکس رو نمیشناختم و از طرف دیگه همکلاسیام اکثریت قریب به اتفاقشون از اول راهنمایی و حتی دبستان باهم بودن و یه تازه وارد رو تحویل نمیگرفتن. تنها دلخوشی من از مدرسه تو اون سال اول زنگ بسکتبال بود چون قدم از بقیه بلند تر بود و سه سالی بود که تمرین میکردم برای همین اون زنگ همیشه ستاره بودم و کسی نمیتونست با رفتار سردش حالمو بگیره. توی همین کلاس هم بود که اولین دوستمو پیدا کردم.
“امیرعلی” که یه پسر شیرین ولی نسبتا خجالتی بود که چون هیچ ورزش دیگه ای رو دوست نداشتم از سر ناچاری اومده بود بسکتبال و همیشه مهره بی خاصیت تیمش بود. قدش اونموقع مثلا ۱۶۷-۱۶۶ بود و از متوسط بچه ها کوتاه تر بود موهای بور چشامای عسلی و پوست گندمگون داشت و بچه هایی که زود تر از بقیه بالغ شده بودن خیلی باهاش صمیمی میشدن من جمله خودم (:
موقع یارکشی انتخاب اولم بود و توی بازی هواشو داشتم و سعی میکردم با تشویق کردنش به تمرین و ممرست بخرج دادن توی تلاش برای بالابردنش بهش انگیزه بدم و همین بسکتبال شروع دوستیمون بود.
اون سال صرفا دوست بودیم ولی خب توی این چند سالی که میشناسیم همو صمیمی ترین دوستای هم شدیم و من به هیچ کس اندازه اون نزدیک نیستم. ما در مورد همه چیز و همه کس باهم میگفتیم و مشورت میکردیم ینی هیچ خط قرمزی نبود. ولی فقط یچیز بود که امیر علی دوس نداشت حرفی ازش به میون بیاد و اون مامانش بود. البته این شاید تا حدودی تقصیر خود منم بود. چرا که اوائل که باهم دوست بودیم و من نمیدونستم چه چیزایی براش حساسیت زاس، براش از هم تیمیای باشگاهمون گفته بودم که با مامان یکی دیگه از بچه های باشگاه که مثلا یه میلف خیلی جذاب و تو کف سکس بوده رابطه داشتن و ازین حرفا.
به همین دلیل و حساسیتی که خودش توی ذهنش داشت هیچوقت دوس نداشت که حرفمون سمتی بره که اسم مامانش بیاد وسط یا مثلا من عکس مامانشو ببینم یا مثلا وقتایی که میرفتم خونشون هیچوقت نشد که مامانش خونه باشه و … تنها چیزی که من توی این چنسال فهمیده بودم اسمه مامانش بود و اینکه ۳۸ ساشه
همین رفتارش و البته داستانای سکسی بسیاری که خونده بودم و فیلمای پورنی که با این تم داستانی دیده بودم مزید بر علت شدن که من یه عطش و هوس سوزاننده توی وجودم برای دیدن و شناختن مامان امیرعلی داشته باشم. علارقم همه کارایی که امیر علی کرد بالاخره این اتفاق تابستون همین سال ۹۷ افتاد.
مرداد بود که یروز بهم زنگ زد گفت گوشی مامانش انتن نمیده اصن و خراب شده و باید ببره پاساژ پایتخت که نزدیک خونشونه تعمیر و از من خواست که باهاش بیام چون خودش میترسید که سرش کلاه بزارن و …
ساعت ۲ ظهر جفتمون ناهار نخورده رسیدیم پاساژ. رفتیم یه موبایل فروشی که کار تعمیرات آیفون هم انجام میداد و قبل ازین که بریم تو ازش پرسیدم عکس و اینا که توش نیست و گفت نه چیزی نبوده مامانم پاک کرده همرو. بهش گفتم که گوشیو بده من یجوری که انگار گوشی منو داریم میدیم تعمیر. رفتیم تو فروشنده داشت با یکی حرف میزد و نشستیم تا سرش خلوت بشه. بهش گفتم برو ساندویچ سفارش بده که تا کارمون تموم میشه اماده بشه و قبل ازین که بره رمز گوشیو ازش پرسیدم که بدم به تعمیر کار. همین که رفت بیرون به سرم زد که شماره مامانش رو از توی setting دربیارم. سریع رفتم شماره رو برداشتم و دوباره گ
وشیو بستم. چند لحظه که گذشت به سرم زد که حالا چیزی نمیشه که برم گالری گوشیو هم یه نگاه بندازم. رفتم و دیدم که همونطور که علی گفته بود خالیه ولی خب مامانش هم که مثه خودش از گوشی چیزی بارش نبود نمیدونست که توی IOS وقتی عکسیو پاک کنی میره توی قسمت Recently Deleted (تازه پاک شده ها)
وارد اون قسمت شدم و نفسم بند اومد،
اولش یسری عکس توی چنتا زاویه از کس شکفته و خیس مامانش بود که با دوتا انگشت لبه هاش کنار زده شده بود مشخص بود که مرتب اپیلاسیون میکنه چون از سیاهی ناشی از تیغ که عموما توی عکسا دیده بود خبری نبود و فقط یسری موی خیلی نازک و کم پشت داشت کسش هوش از سر هر مردی میپروند اونقدر دست نخورده بود که شک کردم ماله مامانش که یه زن ۳۸ سالس باشه،بعدش هم سلفی از کونش توی اینه بود که یه شلوار یوگای چسب تنش کرده بود به همراه یه تاپ کوتاه که باعث شده بود یه ناحیه وسط کمرش لخت بمونه که دقیقا همونجا هم یه تتوی خیلی هات و اغوا کننده بود. توی عکس روی زانو پشت به اینه نشسته بود
ولی صورتش معلوم نبود. کونش نسبت به هیکلش برجسته بود و پاهای سکسی و لاک زدش هم به جذابیتش اضافه میکرد.
از عکسا فقط دوتا حدس میتونستم بزنم
۱: یه جنده حشریه که برای معشوقه پنهانیش نود میفرسته
۲: یه مامان تنهای حشریه که با عکس گرفتن از جذابیت های تحسین نشدش توی دلش افسوس میخوره
اندامش واقعا فوقالعاده بود باورم نمیشد تموم این مدت هربار که میرفتم خونشون ملاقات با چنین لعبت وصف ناپذیری رو از دست میدادم. رفتم پایین تر و چنتا عکس سلفی از صورتش هم بود. خوده علی بود که ظرافت و زنانگی بهش اضافه شده بود همون رنگ چشم و مو پوست با لبای خوش فرم و یه رژ جیگری. سلفیارو توی چنتا کافیشاپ گرفته بود و از تنها بودنش توی اکثر عکسایی که اون تو بود حدس زدم که احتمال دومی باید درست باشه و حشر تا عمق وجودمو سوزوند. سریع عکسا رو برای گوشی خودم AirDrop کردم(فرستادم) و مشغول اینکار بودم که فروشنده صدام زد که اقا چیکار داری بیا دیگه نشستی چرا. اومدم پاشم ک
ه دیدم کیرم تو شق ترین حالتشه و من حتی متوجهشم نشده بودم. به فروشنده گفتم الان میام یه لحظه، تا کیرم بخوابه انتقالو کامل کردم و عکسارو که برا خودم ریخته بودمشون از گوشیه مامانش پاک کردم و گوشیو تحویل یارو دادم و اومدم بیرون.
رفتم ساندوچی دیدم امیر علی هنوز منتظره غداس که اماده شه. دهنم خشک شده بود نوک انگشتام یخ زده بود داشتم میلرزیدم تو اون گرما. رفتم یه اب از بیرون یخچالش برداشتم و خوردم حالم بهتر شد. نمیتونستم با علی حرف بزنم. حالا دیگه بهش حق میدادم برای تمام این مدتی که نمیزاشت من چیزی درمورد مامانش بفهمم.
ازونجا که خاطره خیلی طولانیه فعلا مقدمش رو مینویسم اگه خوشتون بیاد بقیش روهم مینویسم.
نوشته: JoelMiller
از ۱۴ سالگی غلط کردی میومدی توی سایت شهوانی
عجبا جدیدا یک مشت بچه ریقو ۱۳و ۱۴ و ۱۵ ساله با کمال افتخار می گن میایم تو سایت .
یک جوری هم از تنظیمات اپل میگی که استیو جابز تو گور گوزید بهت
عجیبه که از سر تصادف هر دو شخص داستان گوشی های اپل داشتند. و باز هم از سر تصادف باید قایدتا ای او اس هفت به بالا باید باشه تا ایر دراپ بشه. بماند که برای اولین بار با گزینه برای همه باید این دو گوشی همگام سازی بشند و بلوتوث و وای فای هر دو رو باس روشن کنی که بهر حال سیم ثانیه نیست.البته این قابلیت ریسنتلی دلیتد هم از آی او اس هشت اضافه شد به فوتو. پس این گوشیها هر دوشون باز از سر تصادف ای او اس هشت به بالا بودند.بحث بعدی اینه که فقط عکسهای سی روز گذشته تو گوشی نگه داشته میشه و بعد خودکار پاک میشه. باز از سر تصادف دقیقا در همین سی روز گذشته این عکسها پاک شدند و موندند. عجیبه نه؟
از سر تصادف به قول رفیقمون کیرم دهن تو فانتیزیت وبرای محکم کاری تو کون خواهر ومادر آدم درغگو اینم محض اطمینان گفتم
کونیها انقدر از قد بلندتون میگید بخدامن۱۸۹هستم جرات نمیکنم برم تو خیابون این دوستان شهوانی نگاه بد میکنن میگن این یاروحتما از خالی بندای شهوانیه
یکی این طفل معصوم رو بکنه!!!ازبس جق زده با فانتزی های گوناگون سلولهای خاکستری مغزش پریود شدن ودر نتیجه منجر به کوصشعر گویش شده
تو گه خوردی با همه بچه جقی های ۱۴ساله که تواین سن وارد سایت شدی.بی بته گمشو برو گوز عروسکتو بخور.واقعا که…هرچی بچه جقیه وارد سایت شده.
چ کسشر الکییییی ۱۷ ساله؟؟؟اخه تو کیر داری؟یا هسته خرما لای پاته ؟این ک کسی بود ک گفتی
خدایی چطور این همه اعتماد به نفس تون بالاست؟
یا داستان ننویسید یا اگر مینویسید و میخواین تو چند قسمت باشه اینجوری نباشه، این داستان فعلا تا اینجا اندازه یه مسیج بیشتر نبوده، پس داستان نیست و پیامک بیشتر بهش میاد
ناموسن چرا همه قدا بلند هیکل ها خوببببب ، همه این کیری ها هم که تو خیابون میبینید منم
کیرم دهنت کس کش