اون شب چی شد عسل؟

1391/02/04

داستان خيلی الکی شروع شد با يک کل الکی و بيخود. توی يک مهمونی با دوستام نشسته بودم که طبق معمول يکی از پسر ها باز خودشو نخود کرده بود و خود شيرينی می کرد. من هم طبق معمول که عادت دارم حال پسر هارو بگيرم زدم تو ذوقه پسره.
پسره اسمش عليرضا بود. نمی دونم چرا يهو از کوره در رفت شروع کرد به فحش ناموسی دادن. خوب پسر ها هم که دهنشونو باز ميکنن يا جنده می گن يا مادر جنده. من هم حال نکردم و خيلی بهم بر خورد. جلوی دوستام بد رفت تو حالم. هيچی به عليرضا نگفتم اما تو دلم گفتم من يه کونی از تو بگام. فهميدم که عليرضا هم بد رفته تو حالش. يکی دوستام ميگفت بابا يارو زياد کسی رو تحويل نميگيره چرا اینطوری ريدی بهش که اینطوری بخواد جلو جمع ضايعت کنه گفتم کس ننش. اما ديگه رفته بودم تو نخش. دوستام هم که فهميده بودند هر خبری که از يارو می شد می آوردند ميگذاشتن کف دسته من.
تا يک روز ديدم آرزو دوست دختر جنده قبلی همين عليرضا خان پاشد و اومد برای من و دوستام از سکسش با عليرضا تعريف کرد . که آره بابا عليرضا اصلاً کيرش بالا نمی آيد. من هم سر همين موضوع باهاش به هم زدم. آرزو می گفت که هر کاری می کردم کيرشو تا ته تو حلقم می کردم کيرش بالا نمی آمد که نمی آمد. عسل اگر ميخواهی يارو کير کنی الان بهترين وقته. پسر ها بفهمند يارو اینطوریه ديگه تو جمعشون راش نميدن. ميشه بساط خنده يه مدت ما!
من هم که دنبال فرصت بودم تا داستانو شنيدم با دوستا نشستيم به نقشه کشيدن. کلی خنديديم با دوستام اون روز. هر يک چيز ميگفت از کير عليرضا. خلاصه بساط خنده ما با این کير معلول عليرضا يه مدتی کلی جور بود. با بچه ها قرار گذشتيم که مهمونی بگيريم و تموم اونايی که من جلوشون ضايع شدم رو دعوت کنيم. و از همه مهم تر به عليرضا کير معلول هم بگيم بياد. نقشه از این قرار بود که تو مهمونی مثلن من مست کنم و با عليرضا يه تيريپ بريم تو اتاق و من مثلا ميخوام يه دست به عليرضا بدم اما وسط کار که معلوم ميشه آقا کيرش مشکل داره به بچه ها بگم که بريزن تو اتاق. خدايش چند تا از پسر ها هم خيلی طلبه بودن که کير شدن عليرضا رو ببيند.
نقشه رديف رديف بود. روز مهمونی شد و عليرضا با همون آرزو جنده پاشد امد مهمونی. يک دسته گل کيری هم برداشته بود آورده بود. تو دلم بهش کلی ميخنديم که امشب ما اینجا باهات برنامه ها داريم.
مهمونی شروع شد و از هر جای خونه ديگه يک سر و صدای بلند ميشد. من حواسم بود که زياد نخورم از همون اول مهمونی يک ابجو دستم بود و ادا در می آوردم که این مثلا دوميه يا سوميه به همين ترتيب . همينجور که مثلا مست بودم قاتی جمع می رقصيدم تا رسيدم کنار عليرضا.
خودم زدم به خريت گفتم عليرضا امشب چه خوشتيپ شدی! خدايش خوش تيپ هم شده بود.گفت چشمات قشنگ ميبينه. ديدم تيريپ خر کنی رديفه، من هم بافتم. خداييش تا حالا چشمای خمارشو نديده بودم اما خوب تو دلم ميخنديدم ميگفتم تابلوه که کونی هستی با این ريخت قيافه زنونه اش. ديگه کم کم رفتم تو بغلش و ادا در آوردم که ديگه نميتونم رو پام واسم . گفتم ببرتم تو اتاق پهلویی يک خورده دراز بکشم. تنهایی ميفتم زشته جلوی بچه ها!!!اونهم خنده ای کرد و گفت چشم. رفتيم تو اتاق بهش گفتم خيلی گرمه، نه؟ گفت آره ميخواهی این کت رويی رو در بيار يک خورده بهتر ميشه. بعد روشو کرد که از اتاق بيرون بره که بهشگفتم تو لباسات رو در نمی آری؟
يه نگاهی کرد و گفت در بيارم؟گفتم آره! بيا باهم دوست باشيم يه چشمک بهش زدم!
گفت باشه و خندید. لباساشو توی يک آن در اورد. چشمتون روز بد نبينه! کيرش که راست کرده بود هيچ من تا اون روز کير به اون گندگی نديده بودم.
آخه پسر ایرانی کير کلفتش کجا بود. يک آن ديدم چشمام سياهی رفت فقط فهميدم که کيره رو خوردم حسابی.
يک خنده ای کرد و گفت چی شد؟ … اگه ميزدم زيرش که ميگفت يارو کير ديد زد به چاک و ميشد سوژه سال خنده بچه ها … اگه میگفتم نه بابا این نقشه بود که باز هم کير می شدم.
اصلاً نميتونستم فکر کنم فقط ماتم برده بود به کير عليرضا. تو دلم هر چی فحش بود بار آرزو و ننه و خواهر آرزو کردم. عليرضا کم کم امد جلو گفت يالا در بيار! گفتم چی رو؟
گفت کس کلک بازی برای من در نيار، حالا بقيه لباساتو در بيار يا خودم در بيارم! گفتم خيلی کسکشی! گفت اره ميدونم قاه قاه خنديد.
آروم آروم لباسامو در اوردم همش فکر می کردم چيکار کنم که از زيره این عليرضا در برم که امد در گوشم گفت زياد حرص نخور بايد يکی بهت ياد ميداد که به پسر ها هم حال بدی.
اصلاً به روی خودم ديگه نياوردم که چه حرصی می خورم. حرص ميخوردم بيشتر حال می کرد.
لخت شدم عليرضا يه نگاهی به هيکلم انداخت و دستی کشيد گفت يالا کيرمو بخور، درست هم بخور تا من هم بهت حال بدم. کيرشو کرد تو دهنم. توی دهنم جا نمی شد. همونی هم که رفت من خيلی حرص ميخوردم. يه گازی ازش گرفتم. موهامو کشيد گفت هوی جنده درست بخور. ديدم نميشه ديگه کسکلک بازی در آورد. مجبور شدم براش کلی کيرشو بخورم. درش که می آوردم، ميگفت نه هر موقعی من گفتم بسه مياريش بيرون!!!باز دوباره کيرشو هل ميداد تو دهن من. اونقدر خوردم که کيرش از ان اون گندگی باز گنده تر شده بود.
همش کس آرزو می امد تو ذهنم ميگفتم جنده معلوم بود چرا اینقدر کسش گشاد شده بود هر شب پيشه این کس کش ميخوابيده.
که يهو ديدم عليرضا رفته لای پای من و داره کس منو ديد ميزنه. ميگفت کسه قشنگی داری. هر چقدر که بد اخلاقی این کست به آدم ميخنده. دلم ميخواست روش تف بندازم اما ميدونستم هر گهی بخورم بدتر سرم می آره با خودم ميگفتم عسل بد کيری خوردی که ديدم يهو انگشتشو داره رو کسم بالا پايين ميکنه بد جوری قلقلکم می داد يه نگاهی بالا انداخت و ميخواست ببينه چه شکلی ميشم گفت شنيدم خيلی دوست داری برات بليسن. امشب اینقدر کير خوردی دلم سوخته ميخوام برات يک خورده بليسم . که يهو انگشتشو فرو کرد اون تو. انگشتشو تو کسم بد ميتابوند من هم ديگه حالی به حالی شده بودم. نگام می کرد و ميخنديدميگفت دوست داری نه؟
گفتم خفه شو، فقط صداتو نشوم. گفت پس اینطورياست. يهو هلم داد عقب و افتدم رو تخت. برم گردوند و گفت به کست زيادی حال دادم بايد کونه تورو فقط گذاشت. که يه تف زد به کيرشو و به کون من فرو کرد تو. من تا اون زمان به کسی کون نداده بودم برای همين تو نرفت آنقدر فشار داد و تف زد که آخر يهو همش باهم رفت تو . هر چی بالشتو گاز زدم که جيق نزنم نشد که نشد.
داد زدم عليرضا ترخدا ولم کن نميخام .ميخنديد ميگفت ميگفت مامان هم مامان هم بگو خانم کوچولو. اشکم در امده بود ديگه نمی فهميدم چی دارم ميگم. به آرزو فحش ميدادم به عليرضا فحش می دادم. ميخواستم ازش در برم اما نميذاشت. خوشش امده بود. گفت ميدونستم بايد سر و صدای تو زير کير اینطوری باشه. خوبه ادامه بده داره آبم می آيد. اونقدر که رفت تو بيرون که ديگه دردش کمتر شده بود که در اورد. گفت داره ابم می آيد جون ميده این کير گهی رو بکنم تو دهنت. که يهو دو تا دستامو با يه دستش گرفت همه کيرشو فرو کرد تو دهنم .
آبش امد من هم برای اینکه خفه نشم همه رو قورت دادم. گفت تا تو باشی يکی نازتو ميکشه خودتو گه نکنی ان خانوم که مجبور ميشی اینطوری بعدش گه خوری کنی.
گفتم چند دادی به آرزوی جنده که بياد اون داستانا رو رديف کنه.
گفت ديگه گه زيادی نخور که هنوز لخت زيره من خوابيدی. این دفعه زر زر کنی می برمت وسط مهمونی جلو جمع ميکنمت. تو دلم گفتم همون خفه شم بهتره. از این بعيد نيست. گفت ديگه کاريت ندارم برو خوش باش.
من لباسامو پوشيدم و از اتاق امدم بيرون. دوستام از اون رژ ماليده شده و موهای وز کرده و اون طرز راه رفتن و اون خنده موزيانه عليرضا همه چيز رو گرفتن.

نوشته: عسل


👍 0
👎 0
23665 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

317455
2012-04-23 02:01:38 +0430 +0430
NA

این کسو شعرا رو تو خواب دیده بودی لاشی

0 ❤️

317456
2012-04-23 03:25:07 +0430 +0430

ریدی آقا پسر انقدر جمله و اصطلاحات پسرونه استفاده کردی مذکر بودنت از چند خط اول داستان تخمی تخیلیت معلومه .

0 ❤️

317457
2012-04-23 05:43:43 +0430 +0430
NA

:bigsmile: :bigsmile:

ای ول خوشم اومد .حالتو گرفت.

0 ❤️

317458
2012-04-23 06:35:24 +0430 +0430

ببین کوچولو جلوی قاضی و معلق بازی؟داستان دزدی نذار ضایع میشی جوجه
این داستان رو من چند سال پیش توی اویزون خونده بودم حالا تو اومدی به اسم خودت گذاشتی؟برو جمعش کن

0 ❤️

317460
2012-04-23 07:16:58 +0430 +0430
NA

باباگیر ندین باشه ملت داستان بنویسند کم کم یاد میگیرند

0 ❤️

317461
2012-04-23 07:18:57 +0430 +0430
NA

اول اینکه تابلو ه پسری دوم اینکه انگار یه دختری بد بهت ضربه زده و شما اومدی انتقامی که قراره ازش بگیری رو تو تخیلاتت تو قالب ی داستان بیان کردی!

0 ❤️

317462
2012-04-23 10:22:37 +0430 +0430
NA

خاک بر سر عنترت کنن که کپی کردن هم بلد نیستی
خر خودتی و جد و آبادت

0 ❤️

317463
2012-04-23 16:05:04 +0430 +0430
NA

این را از کجا کپی کرده بودی؟؟؟؟
من دو سه سال پیش تو اویزون اینو خوندم .

0 ❤️

317464
2012-04-23 16:25:56 +0430 +0430
NA

Kh0sham miad ta jade abadet jendan ama hasrate hamchin kir ya sexi be dlet munde k majbur beshi in k0sshera r0 benevisi , manam mdunam enqad tu in site k0slis ziade k ta mifaman y f dastan neveshte n0mre aaali 0 bah bah chah chah mk0nan , khejalatam nemikeshan , pesara zehniyateshun0 minevisan sad daraje behtare chert0pertaye u e . Man ridam tu dastanet va uni ke be dastanet 5 dad. 0midwaram kiri ke arezu dari , bere tut , be 0mide un ruz . M0vafaq bashi:-o

0 ❤️

317465
2012-04-23 20:11:26 +0430 +0430
NA

هم اسم داستانت بد بود
هم خود داستانت
کاری به پسر یا دختر بودنت ندارم

0 ❤️

317466
2012-04-23 20:21:47 +0430 +0430
NA

سلام به همه دوستان،بله تكراري بود دو يا سه سال پيش توي سايت آويزون يا ايكس پرشيا خونده بودم بهرحال بابت زحمت كپي برداري بهت خسته نباشيد ميگم!

0 ❤️

317468
2012-05-15 20:14:40 +0430 +0430
NA

ای یادش بخیر اون سایت مرحوم اویزون که این داستان رو گذاشته بود البت قبل اون همین داستان رو توی مرحومه سکاف هم دیده بودیم شماها یادتون نمیاد منم داره فراموشم میشه یادش بخیر هنوز اینترنت فیلتر نداشت و … بابا جم کنید این کسشرا رو فکر میکنن ملت احمقن باز خوبه که کل آرشیو هر دوتا سایت رو دارم نصف داستانایی که اقایون میزارن مال همو مرحوماست .

0 ❤️

943188
2023-08-19 18:58:34 +0330 +0330

این داستان رو انگار یه افغانی نوشته، کصشر بود، کصمادرت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها