خاطرات زنپوشی من (۱)

1400/01/08

سلام , این یك داستان واقعی زنپوشی و گی هست كه البته كمی آب و تاب داده شده و البته در اصل موضوع تغییری ایجاد نمیكنه ،
البته این قسمت داستان صحنه سكسی نداره ولی امیدوارم خوشتون بیاد …
من از نوجوانی حس دخترونه داشتم و چهره و اندام كم مو و ظریف و چشم و ابروی مشكی و از همه مهمتر باسن گرد و برجسته ای كه داشتم هم باعث شده بود كه تقریبا این حسم بیشتر بشه وهر وقت توی آینه نگاه میكردم ، بیشتر قانع میشدم كه اشتباهی پسرم و باید دختر میشدم و از اینكه دختر نبودم ناراحت بودم .
از نظر جنسی هم به مرد های سن بالا و هیكلی علاقه داشتم و دوست داشتم با یك نفر دوست بشم و باهاش باشم و زنش بشم ولی تا اونموقع جور نشده بود .
یه روز كه خونه تنها بودم ، و از حموم اومده بودم و البته كاملا بدنم رو هم شیو كرده بودم ، حسابی شهوتی شده بودم و به فكرم زد كه لباس زنونه بپوشم ، برای همین رفتم سر وقت كشوی خواهرم كه هم سایز هم بودیم و یه ست شورت و سوتین مشكی با یه تاپ فسفری و یه دامن كوتاه و تنگ انتخاب كردم و پوشیدم ، وقتی هیكل خودم رو نگاه كردم ، دیدم چقدر خوشگل شدم و افسوس خوردم كه دوست پسر ندارم كه جلوش بپوشم و بتونم دوست دخترش بشم و بهش حال بدم ، ولی توی اون لباس های زنونه احساس آرامش خاصی داشتم و كلی ناز و عشوه اومدم و توی خلوت خودم حال كردم و
همونجا بود كه اسم دخترونه ( رویا ) برای خودم انتخاب كردم و هر وقت هم كه فرصت میشد ، با لباسهای مختلف زنونه خواهرم كه میپوشیدیم ، لذت میبردم .

زمان داشت طی میشد تا اینكه سال آخر مدرسه ، توی كلاس كنكور با یه پسری كه اونم بچه خوشگل بود و همیشه با تیشرت و شلوار لی تنگ و چسبون ( مثل خودم ) توی كلاس میومد آشنا شدم كه اسمش احسان بود.
معلوم بود كه خیلی با ناز راه میرفت و احساس میكردم كه اون هم مثل خودمه و این موضوع باعث شده بود كه من بیشتر بخوام با اون صمیمی بشم .
اول دوستیمون بیشتر از درس و جزوه با هم صحبت میكردیم ولی كم كم دوستیمون صمیمی تر میشد و این موضوع باعث شد بعد از چند ماه كه بیشتر با هم قاطی بشیم و خونه همدیگه بریم برای درس خوندن ،
یه بار كه قرار گذاشتیم خونه احسان اینا و البته خانواده اش هم نبودن ، داشتیم صحبت میكردیم كه موبایلش زنگ خورد و رفت توی هال كه من نشنوم ، ولی من میخواستم برم دستشویی و از اتاق اومدم بیرون و دیدم داره با ناز و عشوه ( مثل یه دختر ) با یكی صحبت میكنه و تعجب كردم، اونم تا فهمید لحنش رو عوض كرد ولی من به روی خودم نیاوردم ،
احساس میكردم كه اونم مثل خودمه ولی هنوز شك داشتم ،
وقتی دو تایی برگشتیم توی اتاق ، خودش موضوع رو پیش كشید ،و از احساسات زنونه اش گفت چون میدونست كه من فهمیدم ،
من هم از خدا خواسته و خوشحال بهش گفتم ناراحت نباش چون مثل همیم و اون هم خیلی خوشحال شد
حتی بهم گفت كه اسم دخترونه هم داره و اسمش مریمه
من هم گفتم كه رویا هستم و زنپوشی رو هم دوست دارم و كلی خندیدیم و همو بقل كردیم و .
دیگه از اون به بعد همدیگه رو با اسم های دخترونه مون صدا میكردیم.
فرداش ازش پرسیدم كه اونی كه باهاش صحبت میكردی كی بود كه برام توصیح داد كه جدیدا با یه مرد ٣٨ ساله به نام امیر دوست شده كه داشته با اون صحبت میكرده
داستان دوستی شونم اینطوری بوده كه چند روز مریم رو زیر نظر داشته و از تیپو هیكلش خوشش اومده بوده و یه روز با ماشینش میاد سر مسیر و به هوای مسافر سوارش میكنه و كم كم مخش رو میزنه و بهش شماره میده و با هم دوست میشن .
خلاصه مریم خانم گفت كه دو بار هم باهاش با لباس زنونه رفته خونشونو باهاش سكس داشته
بهش گفتم خوش بحالت مریم جون ، عكسش رو داری ؟
عكس امیر رو كه نشونم داد ، داشتم از حال میرفتم
یه عكس نیم تنه بدون لباس كه بدن هیكلی و قوی داشت و با ریش و سبیل پر پشت
خلاصه گفت تو چی
گفتم من هنوز دوست پسر ندارم
گفت نگران نباش عزیزم ،امیر بهم گفته بود كه یكی از دوستاش هست ظاهرا كه اونم دنبال دوست دختر میگرده
من هم قول داده بودم كه یكی مثل خودم براش جور كنم
حالا كه از تو هم خیالم راحت شد ، یه قرار آشنایی اول میزاریم و بعدش هم برنامه های سكسی باحال و چهار تایی با هم حال میكنیم عزیزم …
دیگه من طاقت نیاوردم و بقلش كردم و بوسیدمش

در قسمت های بعدی لحظات جذاب آشنایی و سكس ها رو براتون تعریف میكنم

پایان قسمت اول

نوشته: رویا


👍 9
👎 4
8701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

799980
2021-03-28 00:54:09 +0430 +0430

والا تا اینجا که فهمیدیم اسم داستان مریم کص کش باشه بیتره اما مشکلی نداره بنویس که رویایی در رویایی کون داد

2 ❤️

800028
2021-03-28 02:07:55 +0430 +0430

نمیدونم چرا باید این داستان ها رو اینجا بخونم!!!

آمار داستان های مسخره داره بالا میره.

1 ❤️

800033
2021-03-28 02:20:24 +0430 +0430

خدایا جون خودت، خودت ظهور کن
الان غصه ی تو رو بخوریم یا فوت آزاده نامداری رو؟؟!

امشب چیزی گیرمون نیومد (البته داستان فراز خوب بود) بریم بخوابیم

1 ❤️

800043
2021-03-28 02:46:41 +0430 +0430

خدا شانس بده به امیر
ما واحد خالی داریم و کسی نبید اونوقت

0 ❤️

800122
2021-03-28 14:37:10 +0430 +0430

معمولا تو مدرسه ها اونقدری “همه چی بکن” هس که اونایی که تمایل به مفعول بودن دارن نیازی ندارن که از بیرون از مدرسه بکن پیدا کنن

لطف کن دومیشو ننویس چون خوشم نیومد

پ.ن:زنپوش نیست عزیزان!زن رو نمیپوشن!زنانه پوش،سیسی بوی،فمبوی درستشه!حداقل اگه میبینید یه گرایش خاص دارید سعی کنید به حد کافی راجبش تحقیق کنین

0 ❤️

800302
2021-03-29 15:09:05 +0430 +0430

پالیس کونی تبریزم

0 ❤️

801785
2021-04-04 22:12:47 +0430 +0430

اسم داستانو میذاشتی رویای کون دادن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها