با سلام خدمت دوستان
متاسفانه یا خوشبختانه تاپیک قبلی با مشکل فنی مواجه شد و جالبه تنها کسی که نمیتونست توش پست بذاره خودم بودم (قابل توجه طرفداران دین که تا یه دونه پستشون بالا نمیاد فوری توطئه های دشمنان فرضی و عوامل استکبار جهانی رو دخیل میدونن)، بنابراین توفیق اجباری شد که این تاپیک راه اندازی بشه و ادامه بحث اینجا دنبال بشه
سیاست و هدف این تاپیک فقط نقد منطقی و مودبانه از ادیان، مخصوصا دین اسلام به استناد منابع معتبر و مورد تایید علمای دین هست و نه قصد توهین به اعتقادات کسی هست نه قصد تحمیل عقاید.
تو کتب دینی و تاریخی برخی مسائل و رویدادها هست که چون به نفع دکانداران دین نبوده و ممکنه باعث سوء ظن مردم به دین و در نتیجه باعث بیداریشون بشه همیشه مخفی نگهداری شدن و همونطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف اطلاع رسانی درباره این ناگفته هاست.
به نظر بنده 90% کسانی که معتقد به دین هستن اعتقادشون ارثی و بدون تحقیق و مطالعه است و ما در قبال این عزیزان وظیفه داریم که با دلیل و منطق ذهنشون رو روشن کنیم تا متوجه حقایق بشن، بعد از اون یا دین رو میذارن کنار و یا اگه معتقد موندن حداقل اینسری اعتقادشون از روی عقل و فکر هست نه چشم بسته و کورکورانه.
این وسط توصیه ای هم دارم به عزیزانی که هدفشون دین زدایی هست ولی روششون پرخاشگرانه و گاها همراه با فحاشیه. دوستان عزیز، دشمن دین تفکر هست و تقویت کننده اش تعصب و اگه واقعا هدفتون روشنگری هست بدونین که با روش پرخاشگرانه اندک شانس تفکر رو هم از شخص دیندار میگیرین و طرف رو مجبور میکنین که متعصبانه و از روی لجبازی از دینش دفاع کنه و در اصل خودتون به هدفتون ضربه میزنین و کار خودتون رو سخت میکنین (مگر اینکه فقط در ظاهر هدفتون دین زدایی باشه).
آیین نامه انضباطی تاپیک:
1- در این تاپیک توهین و فحاشی کلا قدغن بوده و اگه فحاشی از جناح مخالف باشه دایورت میشه به … ولی از طرف موافقین باشه مطمئنا برخورد میشه، بعدا گله ای نباشه.
2- اگه کسی قصد بحث یا دفاع از دینش رو داره لطفا مودبانه مطرح کنه تا جواب قانع کننده هم بشنوه.
**3- بحث در مورد مسائل تاریخی یا دینی حتما باید مستند بوده و با ذکر منبع معتبر و مورد تایید عموم باشد و مطلب بدون منبع که به عبارتی برداشت شخصی و شنیده ها و … هستن حکم باد معده را دارد و طبیعتا ارزش پاسخگویی ندارد. **
4- به کسانی که ادعا میکنن موضوع سایت سکسی هست و نباید بحث دینی کرد یک بار برای همیشه عرض میکنم که سایت انواع تالارها رو برا بحث داره که یکیش هم تالار دین هست و لطفا اگه اعتراضی دارند به ادمین مراجعه کنند.
5- حداقل 80 _ 90 درصد مطالب تاپیک کپی پیست شده از کتب تاریخی و دینی هست و بنده به شخصه هیچ ایرادی در کپی پیست کردن مطالب نمیدونم، البته به شرطی که کپی کننده اول خودش مطلب رو بخونه و یه درکی در موردش داشته باشه بعد منتقل کنه نه اینکه مطلبی از سایت ماست مالی دات کام پیدا کنه و نخونده کیلویی بریزه اینجا.
6- هر مطلبی که از طرف من تو این تاپیک گذاشته بشه در صورت اعتراض یا سوال، خودم به شخصه پاسخگو هستم و چنانچه مخاطب پستی مستقیم خودم باشم قطعا اون پست بی جواب نمیمونه ولی تو بحث دوتا کاربر دیگه حتی الامکان دخالت نمیکنم.
7- به دوستانی که قصد حمایت از دین و مخالفت با مطالب تاپیک دارن توصیه جدی میکنم برای این کار از ادله محکمه پسند و مستند استفاده کنن و مطمئن باشن اگه دلیل منطقی داشته باشن من خودم اولین نفری هستم که به درستیه ادعاشون اعتراف میکنم ولی اگه بخوان متوسل به مغلطه و سفسطه بشن خیالشون راحت باشه که اینجا چیزی کاسب نمیشن.
فهرست مباحث
مقایسه خدای ادیان (یهودیت، مسیحیت، اسلام)
داستان مضحک خلقت اسمان و زمين در اديان ابراهيمی
ﺟﻬﺎن ﭘﺲ از ﻣﺮگ در ﺁﺋﻴﻦ ﺗﻮﺣﻴﺪی
داستان پیامبران (ابراهیم، اسحاق، لوط، یعقوب، موسی، حزقیال، هوشع، یوشع، ایوب، سلیمان، داوود، نوح)
داستان همخوابگی باخواهر توسط پسر داوود پیامبر
ﻋﻮاﻗﺐ ﺗﺨﻄﯽ از ﻓﺮاﻣﻴﻦ ﻳﻬﻮﻩ
توطئه خدا(یهوه) علیه فرزندان نوح
داستان چگونگی واجب شدن ختنه در تورات
اسلام و دلیل چالش طلبیدن آن
ماجرای ترورهای اسلامی از صدر اسلام
قبیلههای صدر اسلام (بنی قینقاع، بنی النظیر، بنی قریظه)
الله کیست؟
چرا مسلمانان هفت بار دور کعبه می گردند؟
نحوه نزول وحی به رسول الله
ماجرای مرتد شدن کاتب وحی (عبدالله بن ابی سرح)
گروههایی که مطابق نص صریح قرآن وارد جهنم می شوند
فحاشیهای الله
ماجرای غرانیق در صدر اسلام (آیات شیطانی)
تناقض قرآن در مورد بنی اسرائیل
تضاد در آیات قرآن
داستان خلقت آسمان به نقل از قرآن و تناقضات آشکار آن با دانش کیهان شناسی
عدم اطلاع الله و محمد از کروی بودن زمین زمان نزول قرآن
آیات غیرعلمی قرآن
تایید بردهداری در اسلام
آیا اسلام مجوز تجاوز جنسی را میدهد؟
غلمان و حوری، دو نعمت بهشتی برای مردان مسلمان
قضا و قدر از دیدگاه قرآن
الله چگونه است؟
آیا داستان جن، چیزی جز خرافه است؟
از رفتار داعش تعجب نکنید!
تناقض آیات قرآن درمورد روش آفرینش انسان
الله، قرآن، پیامبر، زن
لیست زنان حضرت محمد
الله، جبرائیل و قرآن تمام قد در خدمت آلت مبارک رسول اکرم!
سکس محمد با خاله اش، خوله بنت حکیم و نازل شدن آیات قرآن باب میل جنسی او
فتواهای سکسی از عمام راحل
آيات تبعيض آميز قرآن در مورد زنان
جایگاه زن در احادیث
جایگاه زن در شاهنامه ایران باستان
سخنی با زنان مسلمان سینه چاک اسلام ناب محمدی
متن خطبه عقد ایران باستان
احادیث سکسی
جایگاه برده و کنیز در احادیث و روایات
خرافات و چاخانهای اسلامی، توهین به شعور انسان
زندگی تاریخی حضرت علی
[حسن و حسین و کرب
احساسات و گپ و گفت آسمانها زمین و کوه
سوره احزاب آیه 72 :
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.
ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود.
سوره الزلزال آیه 4 :
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا.
در اين روز زمين خبرهای خويش را حکايت می کند.
آیه اول در مورد این صحبت میکند که زمین و آسمان، میتوانند از تحمل چیزی سر باز زنند، احساس ترس بکنند، این هم باز تجسد و جانبخشی به موجودات غیر زنده است، همانند کارتون آلیس در سرزمین عجایب که در و دیوار و کتری و قوری و فنجان همه زنده هستند و صحبت میکنند و حرف میزنند. در آیه بعدی الله از روز قیامت سخن میگوید که زمین نیز شروع به حرف زدن و حدیث اخبار کردن میکند. و اینها همه خرافه هستند، کوه و زمین و آسمان موجوداتی نیستند که بتوانند فکر کنند، احساس کنند، یا عملی از خود نشان بدهند.
البته این مقدار از خرافات قرآنی مشتی از خروار است و قرآن سراسر پر است از اینگونه ادعاهای نابخردانه و خرافی که پرداختن به همه آنها دلیل تعدد آنها اصلاً کار آسانی نیست، اما همین مقدار نشان میدهد که قرآن کتابیست خرافی و افسانه وار . البته در داستانهای دیگر هدف نویسنده این نبوده است که مخاطبان این داستانها گمان کنند که این داستانها واقعی بوده اند و واقعا وجود داشته اند. اما نویسنده یا نویسندگان قرآن قصد تحمیق و استحمار مردم را داشته اند، این است که تمام تلاش شده است با ترساندن مردم از شک کردن و نافرمانی، آنها را از فکر کردن به این یاوه سرایی ها و شک کردن و بررسی آنها به دور دارند و فضائی را فراهم آورند تا مردم از ترس آتش و مار و … در جهنم، بدون هیچ بررسی این اباطیل را باور کرده و حتی نسبت به آنها تعصب کورکورانه ورزند.
اما واقعیت این است که این قرآن چیزی جز مشتی داستان کم کیفیت نیست. کم کیفیت از آن جهت که داستان خوب در جای خودش میتواند زیبایی و لطافتهای خاص خود را داشته باشد اما داستانهای قرآن از کمترین زیبایی ها برخوردار نیستند و در مقابل آثاری همچون پینوکیو و سیندرلا و سندباد و… بسیار سخیفتر و کم ارزشتر هستند.
** داستانهای قرآن در حد داستان شنگول و منگول و حبه انگور است و تنها کسانی میتوانند این داستانها را از طرف خدا و واقعیت بدانند که میتوانند افسانه ها و کارتون ها را باور کنند.**
تقدیم به دوستانی که ادعا میکنن قرآن کتابیه که تا حالا نه تحریف شده نه بعد از این کسی میتونه تحریفش کنه :
مسلمانان همیشه در صحنه معمولا رو این قضیه خیلی اصرار میکنن که قرآن از هرگونه تحریف شدنی در امان است. البته این قضیه خیلی هم اهمیتی نداره، چون همین قرآن به اصطلاح تحریف نشده ذاتا همچین آش دهن سوزی نیست و حاوی انواع و اقسام اشکالات و تناقضات است ولی مسلمانان معمولا کتب مسیحیان و یهودیان را محکوم به تحریف شدن میکنن و این رو نشانه برتری قرآن میدونن و ادعا میکنن که خداوند آنرا از تحریف شدن حفظ میکند.
این درحالیه که تحریف نشدن قرآن اصلا و ابداً اصالت و حقانیتی برای قرآن نمیاره، چون اگه قراره هرکتابی که 1400 سال تحریف نشده باشه از طرف خدا باشه، میشه کتابهای تاریخی بسیاری را پیدا کرد که قدمتی حتی بیش از 1400 سال دارن، بنابراین این ادعای مسلمانان ارزش منطقی چندانی نداره اما، اسلامگرایان معمولا ادعا میکنن که تفاوت میان قرآن و آنچه این کتاب را از سایر کتابها جدا میکنه اینه که قرآن هرگز تغییر پیدا نکرده، حتی یک نقطه از قرآن در 1400 سال گذشته تغییر نکرده و هیچ فتحه و ضمه ای هم بالا پایین نشده و هیچ اختلافی نمیتوان میان قرآنهای مختلف یافت.
(ادامه دارد)
ن.ج. داود مترجم عرب قرآن در مقدمه ترجمه خود از قرآن مینویسد:
با توجه به اینکه قرآن در اصل به خط کوفی نوشته شده بود و دارای حرکت و نقطه نبود، قرائتهای مختلفی از آن توسط مسلمانان بوجود آمده است که به یک اندازه دارای ارزش و رسمیت میباشند.
با توجه به نوشته این دانشمند دینی، نوشتارهای مختلفی از قرآن وجود دارد، اما طبیعت این نوشتارهای مختلف چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که قرآن توسط اشخاصی که «قاری» قرآن حساب میشوند نوشته شده است و با نام این افراد به یادگار مانده است. قرائتهای مشهوری از قرآن در قرنهای اولیه اسلام وجود داشت. این قرائتهای مختلف قرآنی در نهایت توسط افرادی که نوشتن میدانستند بصورت نوشته در آمد، به آن افراد راوی گفته میشود که قرائتهایی از قرآن را روایت کرده اند. بنابر این در واقع هر نسخه از قرآن نقل قولی است که توسط یک راوی از یک قاری قرآن انجام گرفته است و قرآن را نمیتوان خواند مگر اینکه به یکی از راوی ها و قاری ها اعتماد کرد.
نوشته زیر که توسط یک مسلمان نوشته شده است این مهم را با جزئیات بیشتری شرح میدهد:
قاریان بسیاری وجود داشتند و تعداد آنها به دلیل اینکه افرادی که قرآن را حفظ کرده بودند میمردند زیاد شد و کار آنها اهمیت بیشتری یافت و به دلیل اینکه قرآن با خط بسیار ابتدایی عربی نوشته شده بود و فاقد حرکت و نقطه بود باعث شد که خواندن و درک قرآن دشوار شود، بنابر این در قرن 4 ام اسلامی تصمیم بر این گرفته شد که قرائت های مختلف قرآنی را از هفت قاری اصلی جمع آوری کنند و برای هر قاری دو راوی قرار دادند تا قرآن را با دقت و با حرکت و نقطه بنویسند. و نتیجه این کار 7 قرآن اساسی بود که هرکدام دو راوی داشت و همگی با حرکت و نقطه بود که با یکدیگر اندکی اختلاف داشتند.
(ادامه دارد)
درسته میگن قرآن رو ساده فرستادم که همه بفهمن ولی به شرط اینکه بشینیم یکم روش فکر کنیم! جناب ارو بسیار سطحی و در حد همون شنگول و منگول به قران نگاه میکنه.
این که میگید خرافات یعنی شما اصلا به معجزه اعتقاد ندارید.مشکل هم همینجاست که درکی از این داستان ها نداری.واسه جواب به این داستان های به ظاهر خرافی که تو کتاب های مقدس هم وجود دارند نمیشه بریم تو تاریخ و کسی رو پیدا کنیم که اون زمان اونجا بوده و به چشم خودش دیده باشه.واسه جواب به این مطالب خرافی باید به عقیده خودت مراجعه کنی ببینی آیا خدایی وجود داره؟آیا این خدا قدرتی داره؟آیا این خدا فرستادگانی داشته؟آیا واسه نشان دادن قدرتش به این فرستادگان معجزاتی هم داده؟ اونجا میفهمی که این داستان ها میتونن راست باشن یا نه.اگه خدایی رو قبول نداری پس تحقیق و فکر کردن به این به ظاهر خرافات کاری غیرمنطقیه
تا جایی که من خوندم خیلی از آیات قرآن وقتی به درک و احساس و فکر اینا رسیده به قلب اشاره کرده! چرا به مغز اشاره ای نکرده؟ بزرگای دینی میگن این خودش یه نظریس که مرکز فرماندهی انسان چیه؟چشم و گوش و حتی خود مغز اینا اعضایی هستند که کار خودشونو انجام میدن اینا تحت فرمان چه چیزی هستند؟ مثلا من یه چیزی رو میشنوم و این پیام میره تا مغز و تجزیه تحلیل میشه ینی هرکدوم کار خودشونو میکنن. اگه مغز مرکز فرماندهیه آیا میتونه به گوش دستور بده که نشنوه؟یا چشم نبینه؟
بنابراين اين كه قرآن درك و گناه و محبت و عشق و … را به قلب كه درون سينه است نسبت مي دهد منظور اين قلب صنوبري و سينه جسماني نيست. بلكه اين اشاره به همان نفس و وجود آدمي است و اين نشان تناقض قرآن با علم نيست و علم هم اين را تاييد مي كند. اين بحث مفصله و منم تخصصی ندارم.فقط اینو فهمیدم که منظور از قلب خود ما و نفس ماست. به این آیات هم توجه کنید.
این کار در سال 322 هجری قمری توسط خلیفه المقتدر سازماندهی شد و بالاخره انجام گرفت. دکتر شجاع الدین شفا در کتاب پس از 1400 سال برگ 101 مینویسد:
در قرن چهارم هجری ابن مجاهد، یکی از فقهای بزرگ بغداد، به اتکاء حدیثی از پیامبر نظر داد که قرآن در هفت قرائت وحی شده است و هرچه جز آن باشد مخدوش است، و این نظر مورد تایید دستگاه خلافت نیز قرار گرفت.
به این ترتیب هفت قرائت مختلف از قرآن که هرکدام از آنها به یکی از فقهای بزرگ قرون اول و دوم هجری در شهرهای مهم جهان اسلام ارتباط داده میشد در سال 322 هجری توسط خلیفه المقتدر به رسمیت شناخته شد. بعد از آن در دو مرحله متوالی سه و چهار قرائت دیگر بر آن ها اضافه شد، بطوریکه سر انجام شمار قرائت های مجاز قرآن به چهارده رسید (که حافظ ما در غزلی که انتساب آن به او مورد تردید است، مدعی حفظ بوده همه آنها است).
متن قرائتی برگزیده جامع (دانشگاه) الازهر که چاپ مصر رایج قرآن در جهان امروز بر اساس آن صورت گرفته است، منسوب به فقیهی بنام عاصم بن ابی النجود است. که در سال 127 هجری در کوفه درگذشته است.
این قرائتهای رسمی از این قرارند :
نافع، از مدینه سال 169/785- ابوعبدالله نافع بن ابي نعيم مدني، مُكنَّي به «ابي رويم» ميباشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدينه ميزيست و در همانجا (به سال 176 يا 169) درگذشت، يادآوري كردهاند كه وي قرآن را نزد ابوميمونه، «مولي ام سلمه»، همسر رسول خدا (ص) قرائت نموده است. روايان وي عبارتند از: ورش و قالون.
ابن کثیر، از مکه سال 119/737 – (عبدالله بن كثير مكي) از ايرانياني بود كه كسراي ايران او را با كشتيهايي كه به يمن فرستاده بود براي فتح حبشه گسيل داشت. ابن كثير مردي فصيح و بليغ… بود. و از جمع صحابه عبدالله زبير و انسبنمالك را درك كرده بود. روايان وي عبارتند از: بُزِيّ و قٌنبل.
(ادامه دارد)
نافع، از مدینه سال 169/785- ابوعبدالله نافع بن ابي نعيم مدني، مُكنَّي به «ابي رويم» ميباشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدينه ميزيست و در همانجا (به سال 176 يا 169) درگذشت، يادآوري كردهاند كه وي قرآن را نزد ابوميمونه، «مولي ام سلمه»، همسر رسول خدا (ص) قرائت نموده است. روايان وي عبارتند از: ورش و قالون.
ابن کثیر، از مکه سال 119/737 – (عبدالله بن كثير مكي) از ايرانياني بود كه كسراي ايران او را با كشتيهايي كه به يمن فرستاده بود براي فتح حبشه گسيل داشت. ابن كثير مردي فصيح و بليغ… بود. و از جمع صحابه عبدالله زبير و انسبنمالك را درك كرده بود. روايان وي عبارتند از: بُزِيّ و قٌنبل.
ابو عمرو الاعلی، از دمشق سال 153/770 – ابوعمروبن علاء بصري وي اهل ايران بوده است و در ميان قرّأ سبعه از لحاظ كثرت اساتيد و شيوخ قرائت، كسي به پاية او نميرسد، و قرآن را در مناطق مختلفي مانند مكه و مدينه و بصره و كوفه بر استادان زيادي قرائت كرد. سيدحسن صدر، ابيعمرو را شيعي ميداند. راويان قرائت وي عبارتند از: دوري و سوسي (وي ايراني و اهل شوش بوده است).
ابن عامر، از بصره سال 118/736 – وي در زمان عمربن عبدالعزيز و قبل و بعد از آن، امام مسجد دمشق (جامع اموي) و قاضي و پيشواي آن ديار بوده واز معمّرترين قرّأ سبعه به شمار ميرود. ابن عامر بنا به قول صحيح به سال 118 هجري قمري در نود و نه سالگي از دنيا رفت. راويان قرائت ابن عامر عبارتند از: هشام و ابن ذكوان.
(ادامه دارد)
تحریف یعنی کم و زیاد شدن و تغییر قرآن ولی قرائت های که واسه قرآن هست تفاوت آنچنانی ندارند و فقط در اعراب و نقطه بعضی کلمات تفاوت دارند.اگر چنین چیزی به وجود آمده بخاطر اشتباهات ما مسلمان ها بوده نه تغییر قرآن.
چند نكته توجه شما را جلب مي كنم:1. اختلاف قرائت ها به گونه اي نبوده كه به اصل قرآن آسيبي برساند اختلاف تنها در حركات برخي از كلمات بوده است .2. در حال حاضر در قرآن موجود در دسترس ما هيچگونه اختلافي وجود نداشته و يك دست مي باشد. و قرآن موجود قرائت عاصم به روايت حفص است كه بهترين قرائت قرآن ، از ميان قرائت هاى مختلف مي باشد زيرا:1 . قرائت عامه مسلمانان ، همين قرائت «حفص » است و حفص و استادش «عاصم » به آنچه با قرائت عامه و روايت صحيح موافق بود ، به شدت پاى بند و علاقه مند بودند ، و چنين قرائتى كه با روايت صحيح موافق است ، قرائتى بوده كه عاصم از استاد خود «ابوعبدالرحمان سلمى» و او نيز از اميرمؤمنان على بن ابيطالب (ع ) اخذ كرده است . و حضرت امير نيز به قرائتى كه با نص اصلى وحى ، ـ كه در بين مسلمانان معمول بوده ـ تمسك مى كرده است .2 . «عاصم » در بين قرّاء ، معروف به خصوصيات و خصايلى ممتاز بوده كه شخصيت قابل توجهى به او بخشيده و ضابطى استوار و در اخذ قرآن نسبت به ديگران با احتياط بيشترى برخورد كرده است .•1 . برگرفته از التمهيد ، آيت الله معرفت ، ج 2 ، ص 232 ،
حمزه، از کوفه سال 156/772 – حمزةبنحبيب زيّات كوفي حمزه اصلاً ايراني است و زمان صحابه را درك كرده است و شايد برخي از آنها را ديده باشد. حمزه نيز مانند عاصم شيعي است و قرآن را بر امام صادق (ع) خوانده است. شيخ طوسي نيز حمزه را از اصحاب امام صادق (ع) معرفي كردهاست. در وجه ملقب شدن حمزه به «زيّات» مينويسند كه وي با آوردن روغن از كوفه به حلوان و آوردن پنير و گردو از حلوان به كوفه امرار معاش ميكرد .( زيت نيز به معني روغن و زيّات روغن فروش است.)
الکسائی، از کوفه سال 189/804 – وي از مردم سرزمين ايران بوده است و گويند در ميهن خود در «طوس» يا «ري» وفات كرد. وي قرائت را چهار بار از حمزه اخذ كرد، به طوري كه ميتوان به قرائت او اعتماد نمود. كتابها و آثار زيادي به كسائي منسوب است. راويان وي عبارتند از: حفص دوري و ابوالحارث.
**ابوبکر عاصم، از کوفه سال 158/778 – عاصم بن ابي النجود كوفي از مردم كوفه است، عاصم از قرّأ هفتگانه و شيعي است و قرآن را بر ابي عبدالرحمن عبداللهبنحبيب سلمي شيعي ـ كه از ياران اميرالمؤمنين علي (ع) بود… قرائت كرد. عاصم با يك واسطه راوي قرائت اميرالمؤمنين (ع) است. به همين جهت گفتهاند فصيحترين قراآت، قرائت عاصم ميباشد، زيرا وي قرئت اصيل آورده است. خوانساري در كتاب روضات الجنان در شرح احوال عاصم مينويسد: «وي پارساترين و پرهيزگارترين قرّأ، و رأي او درستترين آرأ در قرائت به شمار ميرود». قاطبة ي دانشمندان شيعي، قرائت عاصم را فصيحترين قراآت دانستهاند. روايان وي عبارتند از: حفص و ابوبكر عياش. **
گفتنی است بسیاری از اشخاص از این طبقه بندی اطلاع ندارند و چون برای اولین بار با آن روبرو میشوند در صحت آن شک میکنند، این افراد کافی است شناسنامه قرآنی که خود استفاده میکنند نگاه کنند تا متوجه شوند که چه قرائت و چه روایتی است !!!
(ادامه دارد)
علاوه بر قرائتهای ذکر شده قرائتهای دیگری نیز وجود دارد، اما این قرائتها رسمی ترین آنها حساب میشوند،
اگر به تفاوتهای میان دو قرآن که از دو روایت مختلف از دو جای مختلف نوشته شده است، بپردازیم خواهیم دید که آیا این دو قرآن که در دو جای مختلف دنیا چاپ میشوند بایکدیگر برابر هستند یا نه.
یکیشون قرآنی است که بر اساس روایت حفص از قرائت ابوبکر عاصم نوشته شده است و در تمام کشورهای اسلامی استفاده میشود و معمولا بعنوان قرآن اصلی از آن یاد میشود و دیگری قرآنی است که بر اساس روایت ورش از قرائت نافع نوشته شده است، قرآن روایت ورش بیشتر در شمال آفریقا استفاده میشود.
وقتی قرآنها را باهم مقایسه میکنیم، در میابیم که با هم از شش جنبه در تفاوت هستند.
تفاوت املائی
تفاوت میان حرکت ها
تبدیل شدن کلمه به کلمات مشابه
تفاوت میان نقطه ها (اعراب)
اضافه و یا حذف شدن کلمات
تغییر جایگاه یک کلمه
(ادامه دارد)
این چیه بابا…48صفحه کی حال داره بخونه!!!مفید مختصر بزار مردم استفاده کنن
تفاوتهایی از لحاظ تحریری در نوشتن الفبای عربی در میان این قرآنها موجود است و این عثمانی ها بودند که روی طریقه نگارش قرآن کار کردند و استاندارد و مبنایی برای آن بوجود آوردند.
هنگامی که قرآن نگاشته میشد در آن نقطه و حرکتی وجود نداشت، و این طبیعی است که در قرآنهای موجود در دنیا تفاوتهایی نیز میان نقطه های استفاده شده در قرآن وجود داشته باشد. نقطه در نگارش عربی نقش بسیار مهمی دارد و تفاوت میان نقطه ها بطور کلی معنی جمله را عوض میکند. در قرآنی که نقطه نداشته باشد تمامی حروف ب ، ت، ث، ن و ی به یک شکل نوشته شده اند. لازم به ذکر نیست که حروف دیگری همچون [ص ض ط ظ ز ر ذ د س ش ع غ ف ق] نیز در نگارش بدون نقطه عربی کاملا مانند هم نوشته میشوند.
جالب است که بر خلاف دروغی که مسلمانان میگویند اولین بار عثمانی ها به قرآن نقطه را اضافه کردند نه حضرت علی. سند اثبات این ادعا هم قرآنی هست که منسوب به امام حسن است و در موزه آستان قدس رضوی نگهداری میشود و هیچ نقطه و حرکتی ندارد.
قرآن را تا پیش از زمان عثمانی میشد به چندین روش خواند و از راویان مختلف قرآن که قرآن را حفظ کرده بودند می آموختند که باید یک آیه را چگونه بخوانند.
البته بسیاری از محققین اسلامی معتقدند علی رغم تفاوتهای بسیاری که میان روایات قرآنی بویژه روایت حفص و ورش وجود دارد، هیچکدام از آنها تاثیر چندانی بر معنی قرآن ندارند، و روی تفکرات اسلامی تغییرات چندانی نمیدهند. بررسی این ادعا بطور مفصل و دقیق در حوصله این تاپیک نیست، اما این تفاوتها ادعای قابل تحریف نبودن قرآن را حداقل از یک ادعای منطقی و دقیق به یک ادعای احساسی و غیر محکم همچون سایر ادعاهای دینی تبدیل میکند.
(ادامه دارد)
چند مثال از اختلافات نگارشی بین نسخه های معروف قرآن فقط در یک سوره :
سوره مريم آیه 19 :
قرائت أبو عمرو
{قال أنما أنا رسول ربك إليك ليهب لك غلاماً زكياً}
قرائت الكشاف
{قال أنما أنا رسول ربك إليك أمرني أن** أهب** لك غلاماً زكياً}
قرائت حفص
{قال أنما أنا رسول ربك إليك** لأهب** لك غلاماً زكياً}
قرائت نافع، قالون، ورش
{قال أنما أنا رسول ربك إليك ليهب لك غلاماً زكياً}
البحر المحيط
{قال أنما أنا رسول ربك إليك أمرني أن** أهب** لك غلاماً زكياً}
(ادامه دارد)
سوره مریم آیه 25 :
قرائت حفص
{وهزي إليك بجزع النخلة تُساقط عليك رطباً جنيا}
قرائت حمزة، الأعمش
{وهزي إليك بجزع النخلة** تَسَاقط** عليك رطباً جنيا}
قرائت عاصم، الكسائي، الأعمش
{وهزي إليك بجزع النخلة يسّاقط عليك رطباً جنيا}
قرائت أبو ناهيك
{وهزي إليك بجزع النخلة تسقط عليك رطباً جنيا}
** الأعراب للنحاس**
{وهزي إليك بجزع النخلة نٌساقِط عليك رطباً جنيا}
قرائت مسروق
{وهزي إليك بجزع النخلة يُساقِط عليك رطباً جنيا}
قرائت أبو حي
{وهزي إليك بجزع النخلة تتساقط عليك رطباً جنيا}
قرائت أبو الأسمال
{وهزي إليك بجزع النخلة يُسقط عليك رطباً جنيا}
(ادامه دارد)
سوره مریم آیه 26 :
قرائت حفص
{فكلي وأشربي وقري عينا فما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً فلن أكلم اليوم أنسياً}
قرائت زيد بن علي
{فكلي وأشربي وقري عينا فما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صياماً فلن أكلم اليوم أنسياً}
قرائت عبد الله بن مسعود
{فكلي وأشربي وقري عينا فما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً}
قرائت أبي بن كعب
{فكلي وأشربي وقري عينا فما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً صمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً}
قرائت أنس بن مالك
{فكلي وأشربي وقري عينا فما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً وصمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً}
برای اطلاع از جزئیات بیشتر در مورد تفاوت میان قرائت های مختلف قرآن به کتابی با نام** «قرائت های هفتگانه قرآن»** مراجعه کنید.
براي رسيدن به پاسخ اين پرسش كه «آيا متن قرآن كنوني عيناً و بدون هيچ تغيير و كم و كاستي همان است كه پيامبر اسلام به عنوان وحي الهي به مردم زمان خود ابلاغ كرد؟»، ابتدا بايد ببينيم كه قرآن چگونه جمعآوری شد و به صورت كتابي مدون درآمد.
آيات قرآن در طول 23 سال و در متن حوادث، شرايط و زمينههاي مختلف نازل شد، پيامبر نيز هرگاه آيهای نازل ميشد، آن را به مردم ابلاغ ميكرد. عدهای از ياران پيامبر اين آيات را به حافظه ميسپردند و عدهای نيز آنها را بر روي پارچه، چوب، سنگ، پوست و استخوانهاي پهن حيوانات، پوست درختان… مينوشتند.
گروه اول حافظان وحي و گروه دوم كاتبان وحي نام داشتند. اسامي بعضي از كاتبان در منابع تاريخي آمده است، اما در مورد اين اسامي اختلافاتي وجود دارد، لذا آمار دقيق آنها معلوم نيست و فقط در مورد معدودی از آنها تقريباً اتفاق نظر وجود دارد. ابوعبدالله زنجاني ميگويد:
آنان كه بيشترين كتابت را با پيامبر داشتند، زيد بن ثابت و علي بن ابي طالب بودند.
(تاريخ القرآن، صفحه 42.)
همچنين ابن ابي الحديد مي گويد:
محققان تاريخنويس برآنند كه وحي را علي (ع) و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم مينوشتند.
(مدخل التفسير، صفحه 240)
رافعي نيز مينويسد:
در مورد پنج تن كه عبارتند از : علي بن ابيطالب، معاذ بن جبل، ابي بن كعب، زيدبن ثابت و عبدالله بن مسعود اتفاق نظر وجود دارد.
(اعجاز القرآن، صفحه 32)
(ادامه دارد)
به هر حال اتفاق نظر مورخان در مورد افرادی معدود به معناي آن نيست كه كاتبان وحي فقط همين چند نفر بودهاند. بدون شك افراد ديگری هم در كتابت وحي سهيم بودهاند و نام بعضي از آنها در منابع تاريخي آمده است و ممكن است نام بسياری از آنها نيز در تاريخ ذكر نشده باشد. در مورد حافظان قرآن هم مطلب از همين قرار است.
اكنون جاي طرح پرسشهايي است كه پاسخ آنها سرنوشت ادعاي «وثاقت تاريخي متن قرآن» را رقم مي زند:
1. آيا از ميان حافظان و كاتبان وحي، فرد يا افرادی وجود داشتهاند كه در تمام طول 23 سال همواره و بدون هيچ فاصله و وقفهای در كنار پيامبر و ملازم او بوده و همه آيات و سورههای قرآن را به ترتيب نزول (و يا به ترتيبي كه پيامبر ميگفته) حفظ كرده و يا نوشته باشند، به گونهای كه در زمان رحلت پيامبر اسلام حافظ يا كاتب كل قرآن باشند؟
منابع معتبر تاريخي نام هيچكس را با اين خصوصيات نياوردهاند و لذا نميتوان با قاطعيت به اين پرسش پاسخ مثبت داد.
2.آيا تضميني وجود دارد كه حافظان و كاتبان قرآن، آيات و سورهها را بطور كاملاً صحيح، دقيق و بدون هيچ نقص و اشكالي به حافظه سپرده و يا بر روي مصاحف نوشتهاند؟
به نظر ميرسد كه چنين تضميني وجود ندارد و به اين پرسش هم نميتوان قاطعانه پاسخ مثبت داد. ممكن است بگوييد كه پيامبر براي اطمينان خاطر از اينكه آيات قرآن در حافظهها يا بر روي مصاحف به صورت درست ثبت شدهاند از اصحاب ميخواست كه آيات را يك بار ديگر براي او بخوانند. اما اولاً مدركي نداريم كه ایشان در همه مواردی كه آيه يا آياتي نازل ميشد، چنين تدبيري را به كار ميبست، ثانياً حافظان قرآن ممكن بود در هنگام ابلاغ آيه، آن را درست حفظ كرده و وقتي پيامبر از آنها ميپرسيد، درست جواب ميدادند ولي بعدها در اثر مرور زمان آيه را فراموش ميكردند و يا با اشكال به ياد ميآوردند. كاتبان نيز ممكن بود در ابتدا آنچه را از زبان پيامبر ميشنيدند، درست ميشنيدند و درست جواب ميدادند، ولي بعدها مصاحف خود را گم كرده و لذا براي بازنويسي آنها از حافظان كمك ميگرفتند و يا از روي نسخههاي ديگران استنساخ ميكردند و يا گاهي در اثر پوسيده شدن مصاحف خود مجبور ميشدند يك بار ديگر از روي همان نسخههاي پوسيده استنساخ كنند و در همه اين مراحل ممكن بود خطاهايي رخ دهد. بنابراين هيچ تضميني وجود نداشت كه آيات ابلاغ شده عيناً و بدون هيچ كم و كاستي در حافظهها و يا بر روي مصاحف ثبت شده و به طور صحيح و سالم بمانند و به ديگران انتقال داده شوند. بر اينها بيفزاييد احتمال (هر چند ضعيف) خيانت اصحاب را؟!
(ادامه دارد)
3.آيا خود پيامبر در زمان حياتش قصد جمعآوری و تدوين قرآن با نظمي خاص را داشت؟ّ
به اين پرسش هم نميتوان پاسخي قطعي داد. آنچه مسلم و طبيعي است اين است كه پيامبر نسبت به ضبط و حفظ آيات قرآن علاقه و اصرار داشت، اما اينكه آيا خودش قصد تدوين و تنظيم همه آيات و سورهها را داشته يا نه، و اگر چنين قصدی داشته آيا موفق به اين كار شده يا نه و اگر هم موفق شده آيا متن تدوين شده او به صورت سالم و کامل و دستنخورده براي آيندگان مانده يا نه، همه پرسشهايي هستند كه از روي منابع تاريخي موجود، به هيچكدام از آنها نميتوان پاسخي محكم و قاطع داد.
بر اساس مدارك تاريخي، گاه آيه يا آياتي نازل ميشده ولي پيامبر به نويسندگان وحي دستور ميداده است كه آن آيه يا آيات را در لابه لاي سورهاي كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود، قرار دهند.
(جوان آراسته، حسين: درسنامه علوم قرآني جلد 2 ، صفحه 150)
به عنوان مثال ، ابن عباس ميگويد:
زماني بر پيامبر خدا ميگذشت و سورههايي چند بر او نازل ميگشت. وقتي آيات جديد براو نازل مي شد، بعضي از نويسندگان را احضار كرده و ميفرمود: «اين آيات را در سوره اي كه فلان خصوصيات را دارد بگذاريد»
(جوان آراسته، حسين: درسنامه علوم قرآني جلد 2 ، صفحه 150 )
(البرهان ، جلد 1 ، صفحه 334 )
(الاتقان جلد 1 ، صفحه 190 )
بايد توجه داشت كه در مدارك تاريخي فقط معدودی از اين موارد ذكر شده است و بنابراين (با استناد به اين موارد) نميتوان با قاطعيت اعلام كرد كه پيامبر اسلام قرآن را (تا پيش از زمان رحلت خود) با نظم و ترتيبي معين و مشخص جمعآوری و تدوين كرده است. عده ای معتقدند كه آن حضرت در زمان حيات خود سورههاي قرآن و ترتيب آيات در هر كدام را معين و مشخص كرده بود و فقط در مورد ترتيب قرار گرفتن سورهها پشت سر هم سخن نگفته بود. به عبارت ديگر بنا به اين مدعا، هم تعداد و نامهاي سورهها معلوم و مشخص شده بود، و هم اينكه هر سورهای شامل چه آياتي است، و فقط مانده بود كه ترتيب سورهها معين شود که گويا پيامبر اين كار را عملاً به عهده صحابه در دوران پس از خود گذاشته بود. اما اين مدعا همانطور كه گفته شد نه تنها پشتوانه محكمي از شواهد و مدارك تاريخي ندارد، بلكه بر عكس، شواهد و مدارك متعدد و معتبر تاريخي صراحتاً خلاف اين مدعا را ميگويند.
(ادامه دارد)
**4-فرض كنيم پيامبر در زمان حيات خود آيات و سورهها را مشخص كرده بود، اما آيا اين تدوين به صورت رسمي و مكتوب و در حضور اصحاب بزرگ ثبت شد؟ **
پاسخ بازهم منفي است (حداقل دليلي براي پاسخ مثبت به اين پرسش وجود ندارد). اگر پيامبر چنين كاری كرده بود، پس از رحلت او در مورد جمعآوري قرآن اصولاً مشكلي جز ترتيب سورهها وجود نداشت، در حالي كه مطابق اسناد و مدارك متعدد تاريخي در ماجراي جمعآوري قرآن در زمان ابوبكر، حتي بسياری از آيات قرآن معلوم نبود كه واقعاً «آيه» و يا «وحي» هستند.
5.آيا در زمان حيات رسول، كساني (از روي همت و علاقه شخصي) قرآن را جمعآوری كردند؟
مطابق بعضي نقلهاي تاريخي، عدهای از اصحاب پيامبر در زمان حيات آن حضرت براي خود اقدام به جمعآوري قرآن كردهاند:
جمع كنندگان قرآن چهار تن و همگي از انصارند: ابي بن كعب، معاذ، زيد و ابوزيد.
(جوان آراسته، حسين: درسنامه علوم قرآني جلد 2 صفحه 159 )
(صحيح بخاري، جلد 9 ، صفحه 47 )
( البرهان جلد 1 ، صفحه 334)
.
در نقل ديگری گفته شده است كه:
پيامبر رحلت فرمود، در حالي كه قرآن را جز چهار تن جمع ننموده بودند : ابوالدرداء ، معاذ بن جبل ، زيد بن ثابت و ابوزيد
(بحار الانوار، جلد 89 ، صفحه 77)
(ادامه دارد)
اما اينكه جمعآوري اين افراد تا چه حد كامل، دقيق و بياشكال بوده است، پرسشي است كه نميتوان پاسخي محكم و قاطع و مستند به آن داد. حتي علي بن ابي طالب كه شايد بيشترين مصاحبت و ملازمت با پيامبر را داشته است، گويا نتوانسته بود در زمان حيات پيامبر كار جمعآوری را به طور كامل انجام دهد و مطابق نقلهاي معتبر، پس از رحلت رسول تصميم به جمع آوري و تدوين قرآن ميگيرد و براي اين كار شش ماه خانهنشين ميشود:
علي در واپسين روزهاي حيات پر بركت رسول گرامي اسلام، ازجانب آن حضرت مأمور به جمع آورري قرآن گرديد.
(جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ، ص 162)
پس از رحلت پيامبر اكرم ، علي (ع) …. در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجيد را به ترتيب نزول در يك مصحف جمع فرمود و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت.
(جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ، ص 163 )
( قرآن در اسلام ، صفحه 191)
اما جمعآوري علي(ع) از طرف حكومت و همچنين ديگر اصحاب مورد قبول واقع نميشود و او نيز مصحف خود را به خانه ميبرد و ديگر هرگز آن را رو نميكند. اينكه چرا مصحف علي مورد قبول واقع نميشود (با آنكه او يكي از قديميترين، با فضيلتترين و دانشمندترين صحابي پيامبر بود) معمايي است كه حل آن نياز به تأملات فراوان و عميق دارد.
(ادامه دارد)
مطابق اكثر منابع معتبر تاريخي، در اوايل دوره حكومت ابوبكر جنگهايي (مانند جنگ يمامه) پيش آمد كه تعداد زيادی از حافظان و بعضي كاتبان قرآن در آنها شهيد شدند و همين امر، ابوبكر (و سران حكومت) را به اين فكر انداخت كه براي حفظ قرآن از خطر نابودی و تحريف بايد آيات و سورههاي آن جمعآوری شود و به صورت يك مصحف (ميان دو جلد) در آيد.
(تاريخ قرآن، صفحه 301 – 299)
زيد بن ثابت ماجرا را اينگونه شرح مي دهد:
پس از جنگ يمامه ، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتي بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان و حافظان قرآن، كشتاري سخت وارد نموده و بيم آن ميرود كه در اثر جنگهاي ديگر، قراء ديگري كشته شوند و بخش مهمي از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهي قرآن جمعآوري گردد.
به عمر گفتم: چگونه ميخواهي كاري را كه رسول خدا(ص) انجام نداده است انجام دهي؟
او پاسخ داد: به خدا سوگند اين كار نيكي است. از آن موقع پيوسته او به من (ابوبکر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدري به من عنايت نمود و در اين جهت با عمر همنظر گرديدم.
زيد ميگويد: پس از نقل اين جريان، ابوبكر به من گفت: تو مردي جوان، عاقل و مورد اعتماد ميباشي و تو بودي كه وحي را براي پيامبر مينوشتي، پس به جمعآوري قرآن اقدام نما.
گفتم : به خدا قسم اگر مرا مأمور ميكردند كه كوهي را جا بردارم، سنگينتر از چنين مأموريتي نبود. به آنها گفتم: چگونه شما كاري را انجام ميدهيد كه شخص پيامبر(ص) انجام نداده است؟
ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدري را كه به عمر و ابوبكر عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبع و تفحص قرآن پرداختم و قرآن را از نوشتههايي كه بر روي شاخههاي خرما و سنگهاي ظريف بود و آن چه در سينه مردم جای داشت جمع آوری كردم ….
(جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ص 175 و 174 )
(صحيح بخاري، جلد 6 )
( باب القرآن، صفحه 580 و 581 )
( البرهان، جلد 1 ، صفحه 326 )
( الاتقان، جلد 1، صفحه 182)
( مناهل العرفان، جلد 1 صفحه 251 )
(الميزان جلد 12 ، صفحه 119)
( البيان ، صفحه 258)
روايت مذكور صراحتاً گوياي اين واقعيت است كه در زمان حيات پيامبر اسلام، آيات قرآن و سورههاي آن جمعآوری و تدوين نشده بود. به عبارت ديگر آيات قرآن به صورت نوشتههاي پراكنده در دست افراد مختلف و يا در سينههاي حافظان قرآن بود، بهطوری كه زيد مجبور ميشود به تتبع و تفحص بپردازد و آيات قرآن را از روي نوشتههاي روي سنگها و چوبها و استخوانها و پارچهها و … و از ميان آنچه در سينه مردم جای داشت، جمعآوری كند. در حالي كه اگر در زمان حيات رسول همه چيز (توسط خود آن حضرت) معلوم و ثبت شده و فقط ترتيب سورهها نامعلوم بود، اصولاً مشكل حادی وجود نداشت و ترس و وحشت سران قوم بيمعني بود، چرا كه اولاً ترتيب سورهها مسئله مهمي نيست و ثانياً به راحتي و با مشورت چند تن از صحابه قديمي و فاضل و دانشمند حل ميشد. از اينها كه بگذريم، اصولاً ماجراهايي كه در جمعآوري قرآن رخ داده، نشان ميدهد كه مسأله چيزی بيش از تعيين جاي سورهها بوده است.
همانطور که گفته شد (مطابق روايات) زيد بن ثابت از طرف ابوبكر مأمور جمعآوري قرآن شد. اما روش كار بدين صورت بود كه كميتهای متشكل از قاريان برجسته صحابه (كه مطابق اكثر نقلها تعدادشان 25 نفر بود) ، به رياست زيد بن ثابت (و تحت نظارت عاليه ابوبكر) تشكيل شد.
(سيوطي ،جلد 1 ، صفحه 78 )
(علامه طباطبايي: الميزان، جلد 2 ، صفحه 118)
اعضاي اين كميته در مساجد بزرگ مينشستند و آياتي را كه مردم يا صحابه ديگر به آنها ارائه ميدادند، ثبت ميكردند. البته آنها براي قبول آيات و ثبت رسمي آنها دو شاهد عادل را نيز طلب ميكردند. يك شاهد ميبايستي از حافظان بود (يعني شاهد عادلي كه تأييد كند كه من اين آيه را خودم از زبان پيامبر شنيدم و اكنون آن را در سينه دارم) و شاهد ديگر ميبايستي فرد عادلي بود كه نسخه مكتوب آن آيه را ارائه ميداد.
(الاتقان، جلد 1 ، صفحه 184 )
(مناهل العرفان ، جلد 1 ، صفحه 252 )
آيا اين روش، صحت و اعتبار قرآن جمعآوري شده را تضمين ميكند؟
هرگز! به چند دليل:
1.تعداد زيادی از حافظان و بعضي از كاتبان قرآن در جنگ يمامه شهيد شده بودند. از كجا معلوم كه اگر آنها زنده بودند، تعداد زيادی آيه را _ كه نزد آنها بود و در نزد ديگران نبود _ ارائه نميدادند؟ به عبارت ديگر از كجا معلوم كه همه آياتي كه پيامبر به مردم ابلاغ كرد، جمعآوری شد و در مصحف قرار گرفت؟
2.چه تضميني وجود داشت كه الواح ارائه شده واقعاً آيات قرآني بود و نه جعليات عدهای از صحابه، و يا چه تضميني وجود داشت كه آيات نوشته شده بر روي الواح و مصاحف، دقيقاً و بدون هيچ تغيير و كم و كاستي نوشته شده بود؟ در اين جا توسل به شرط «عدالت» براي ارائه دهندگان آيات مشكلي را حل نميكند، چرا كه اولاً عدالت و تقوا اموری باطنياند و به معناي واقعي قابل تشخيص قطعي نيستند و ثانياً شخص عادل و با تقوا ممكن است اشتباه (غيرعمدی) بكند. همچنين توسل به وجود شاهدی از ميان حافظان هم دردی را دوا نميكند، چرا كه اولاً ممكن بود خود همان حافظ قرآن هم آيه را درست حفظ نكرده و انطباق قرائت شفاهي او با متن مكتوب در مواردی اتفاقي (تصادفي) باشد. ثالثاً ممكن بود بين حافظ و كاتب تباني رخ داده باشد و اين تباني در مواردی ممكن است از سوي يكي از دو نفر (حافظ و كاتب) و يا حتي هر دو از روي مصلحت و اعتقاد ايماني (و نه نيرنگ و فريب و شرارت) بوده باشد. مثلاً فرض كنيد يكي از صحابه آيهای را به يكي از دوستانش _ كه كاتب است _ ارائه داده و ميگويد: خودم اين آيه را از زبان پيامبر شنيدم، و آنگاه دوست او به خاطر اعتماد و اطميناني كه به او دارد، آن را ميپذيرد و براي اينكه اين آيه در كميته زيد مورد قبول واقع شود، متن آن را مينويسد. سپس هر دو نفر به عنوان دو شاهد به كميته رجوع ميكنند و آيه مطابق ضوابط پذيرفته ميشود.
اين شبهه كه روش زيد براي جمع آوري قرآن بسيار ساده و ابتدايي بوده و صحت و سلامت و كامل بودن نتيجه كار را تضمين نميكند، مورد توجه عالمان علوم قرآني قرار گرفته و به آن چنين پاسخ دادهاند ( و البته پاسخي جز اين هم متصور نيست):
…** حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد بن ثابت از جمله حافظان قرآن بوده است و جمعآوري قرآن تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفته است.**
(جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ، صفحه 176)
اما اين پاسخ تمام نيست، چرا كه اولاً پرسشهاي فوق در مورد خود حافظاني كه قرآن تحت نظارت آنها جمع آوری شد نيز مطرح است. پرسش اصلي اين است كه همان حافظان (و از جمله خود زيد بن ثابت) هم از كجا معلوم در حفظ قرآن خطا نكرده باشند؟ آيا معياری مستقل و خارج از حافظه حافظان و مكتوبات كاتبان وجود داشت تا صحت و سقم محفوظات حافظان و مكتوبات كاتبان با آن سنجيده شود؟ هرگز! چون اگر چنين چيزي وجود داشت، ديگر جمعآوري قرآن معني نداشت!
ثالثاً عده زيادی از حافظان و بعضي از كاتبان هم در جنگ يمامه شهيد شده بودند و بنابراين معلوم نيست كه اجتماع رياضي همه آياتي كه در نزد زندگان بود، معادل كل قرآني بود كه پيامبر به مردم عرضه كرد. به عبارت ديگر اگر حافظان و كاتباني كه در جنگ شهيد شده بودند در ماجراي جمعآوري قرآن حضور داشتند، شايد حجم قرآن جمعآوری شده توسط زيد بسيار بيش از اين ميشد، هر چند حتي اگر همه آن شهيدان هم حضور داشتند، باز هم معلوم نبود كه حاصل كار زيد كامل و دقيق و سالم است.
رابعاً در اينجا نبايد احتمال مفقود شدن بعضي مكتوبات را ناديده گرفت، فراموش نكنيد كه معيار پذيرش آياتي كه توسط افراد به كميته 25 نفره زيد ارائه ميشد، اين بود كه هم متن مكتوب آن وجود داشته باشد و هم يك نفر حافظ بگويد كه من خودم آن را از زبان پيامبر شنيدم حال از كجا معلوم كه در ماجراي جمعآوري قرآن، بسياری از آيات فقط به خاطر اينكه متن مكتوب آن موجود نبوده، رد نشده باشد؟
عايشه ادعا كرد كه تعدادی از آيات قرآن به صورت مكتوب نزد من بود ولي بُز آنها را خورد!
(رامیار، محمود: تاریخ قرآن، صفحه 279)
عمر ادعا كرد كه آيه سنگسار را خودش از زبان پيامبر شنيده است، ولي چون شاهد مكتوب نداشت، ادعايش پذيرفته نشد و آيه سنگسار در قرآن ثبت نگرديد.
(اتقان، جلد 1، صفحه 206).
اينها فقط دو نمونه كوچك بود كه در منابع معتبر خود مسلمانان آمده است، اما آيا همه حوادث خرد و درشتي كه در ماجراي جمعآوری پيش آمده (و ميتواند در قضاوت ما پيرامون صحت و اعتبار نتيجه اين جمعآوری مؤثر باشد) در اين منابع ذكر شده است؟؟؟؟؟
ثانياً پيش از اين (در پرسش شماره 1 ) گفته شد كه هيچ مدركي نداريم مبني بر اينكه يك يا چند تن از صحابه، همه آيات قرآن (از اول تا آخر) را به طور كاملاً دقيق و صحيح در سينه خود حفظ كرده و يا به صورت مكتوب نوشته باشند. اگر چنين اشخاصي وجود داشتند كار جمعآوري قرآن بسيار ساده و راحت بود و زيد ميتوانست به آن افراد رجوع كند و همه قرآن را يكجا و در يك روز جمعآوری و ثبت كند.
آن چه مسلم است اين است كه افراد مختلف (كه آمار دقيقشان نه در آن زمان معلوم بود و نه براي ما روشن است) هر يك بخشهايي از قرآن را حفظ كرده و يا نوشته بودند و هيچ تضميني هم در مورد صحت و دقت محفوظات يا مكتوبات آنها نبوده و نيست.
تا اينجا بحث بر سر مطمئن نبودن شيوه جمعآوری بود. اما علاوه بر این سوالهای دیگه ای هم این وسط به وجود میاد، از جمله اینکه:
آيا زيد واقعاً تا آخر كار به اين روش وفادار ماند و همه آيات و سورهها را با شهادتِ دو شاهد عادل (يكي حافظ و ديگری كاتب) جمعآوری كرد؟
چه تضميني وجود دارد كه زيد در مواردی (و بنا به مصالح يا اغراضی) اين قاعده را نقض نكرده و مرتكب اِعمال نظر شخصي (و يا حتي گروهي) نشده است؟
ممكن است بگوييد كه اِعمال نظر شخصي در اين مورد محال بوده، چون كار جمعآوری توسط يك كميته 25 نفره و با نظارت عاليه ابوبكر انجام ميشده است. اما مشخصه كه اين نميتواند تضمينی قطعي باشد،
** از كجا معلوم در تمام مراحل جمعآوري قرآن، همه آيات و سورهها با همكاری و نظارت دقيق، مستمر و كاملِ اعضاي كميته و نظارت ابوبكر و بزرگان صحابه جمعآوری و تدوين شدهاند؟**
چگونه ميتوان از احتمال تبانيِ اعضاي كميته و زيد خلاص شد؟
پاسخهاي مؤمنانه و خوشبينانه به پرسشهاي عقلي و برونديني را بايد كنار گذاشت و به اين انديشيد كه اعتماد و اطمينانِ محكم ما به صداقت و پاكي و درستكاري اصحابي كه مأمور جمعآوري قرآن بودند از كجا آمده و مبناي آن چيست؟
چگونه ميتوان قسم حضرت عباسی خورد كه زيد (به عنوان مثال) يك انسان كاملاً مؤمن، باتقوا، راستگو، درستكار و امانتدار بوده و ذرهای ناراستي و خيانت در كارش وجود نداشته است؟
همين پرسش در مورد همه افراد ديگری كه در ماجراي جمعآوري قرآن دخيل بودند (از جمله اعضاي كميته 25 نفره و حتي ناظران عالي رتبه) نيز قابل طرح است. اصولاً يكي از مهمترين دلايل ظني بودن تاريخ اين است كه راهي مطمئن و قطعي براي پي بردن به صداقت و راستيِ ناقلانِ حوادثِ تاريخي و مصونيت آنها از خطا و يكسونگری و اعمال نظرهاي شخصي و گروهي در نقل تاريخ وجود ندارد.
.
زيد بن ثابت در پايان حديثي كه پيشنهاد ابوبكر به جمعآوري قرآن را نقل ميكند، ميگويد: » به تفحص از قرآن اقدام نمودم و قرآن را از نوشتههايي كه بر روي شاخههاي خرما و سنگهاي ظريف بود و آنچه در سينه مردم جای داشت جمعآوری كردم، تا آنكه آيه آخر سوره توبه … را تنها نزد ابو خزيمه انصاری يافتم.
(صحيح بخاری، جلد 6 صفحه 581 )
شبيه همين واقعه در مورد آيهای از سوره احزاب هم نقل شده است:
«وقتي مصحف را استنساخ مينموديم، آيهای از سوره احزاب را كه خودم قرائت آن را از پيامبر شنيده بودم، نزد احدی جز خزيمه انصاری نيافتم… و چون شهادت خزيمه را پيامبر برابر با دو شهادت قرار داده بود، آيه را به سورهاش ملحق نموديم.
(صحيح بخاري، جلد 6 ، صفحه 581 )
(البرهان ، جلد 1 ، صفحه 187 )
(بحارالانوار، جلد 89 ، صفحه 77 )
داداش گلم ، شخصا تبریک عرض میکنم خدمت صاحت مقدست که این مشعل روشنگری رو بدست گرفتی و جهت خرافه زدایی و اگاه سازی نسل جوون و حتی پا به سن گذاشته ها، اقدام به دست گیری فرهنگی و عقلانی از خرافه پرستان و فقرای ذهنی فرهنگی : (مسلمین) کردی.! دستت مهربانت رو به گرمی میفشارم و سپاس از زحمتت که میدونم همش از سر عشقت به اگاه سازی هم میهن های عزیزمون هست ، جدّا هم از شما ممنونم و هم از سایر دوستانی که در راستی روشنگری ، اگاه سازی و خرافه زدایی ، در این سایت و جاهای دیگه دارن فعالیت میکنن. باعث افتخارین عزیزان ، میل شما رو که به اگاهی میبینم واقعا وجد میام و لذت میبرم ? ? ? :)
در اينجا چند پرسش مهم مطرح ميشود:
چگونه است كه آيهای از قرآن پس از سالها فقط و فقط نزد يك نفر پيدا ميشود؟
پس اين همه كاتبان و حافظان (مانند علي، ابن عباس، ابي بن كعب و خود زيد بن ثابت كه همگی از نظر علم و فضل و نزديكي به پيامبر و اهتمام در كتابت قرآن جايگاهي بالاتر از خزيمه داشتند) كجا بودهاند كه اين آيه را حفظ و مكتوب نكردهاند؟
فرض كنيم هنگام نزول اين آيه فقط خزيمه نزد پيامبر بوده و لذا آن را نوشته و يا حفظ كرده است، اما چرا پيامبر _ كه بنا به ادعاي مسلمانان به ضبط و نگهداري قرآن اهميت فوقالعاده ميداد _ پس از آن به كاتبان ديگر دستور حفظ و كتابت آن را نداده است؟
اگر خزيمه چند روز پيش از شروع به كار كميته 25 نفره زيد از دنيا رفته بود، آيه مذكور وارد قرآن نميشد. از كجا معلوم بسياری از آيات ديگر قرآن در اثر مردن حافظان و كاتبان مفقود نشدهاند؟
زيد اشاره ميكند كه پيامبر اكرم شهادت خزيمه را معادل دو شهادت قرار داده بود و به همين جهت با آنكه خزيمه شاهدی جز خودش نداشت، سخن او پذيرفته شد. اما در اينجا چند پرسش مهم دیگر مطرح مي شود:
اول اينكه آيا واقعاً پيامبر چنين سخني در مورد خزيمه گفته بود؟
** اگر به اين پرسش پاسخ منفي بدهيم، زيد بن ثابت متهم به دورغگويي و اعمال نظر شخصي ميشود و لذا كار او (در جمعآوري قرآن) بيش از پيش زير سؤال ميرود. اما اگر پاسخ پرسش مذكور مثبت باشد، اين سئوال پيش ميآيد كه دليل اين سخن پيامبر در مورد خزيمه چه بوده است؟**
مگر خزيمه چه ويژگي خاصي داشت؟ او هر چقدر هم كه با تقوا و با فضيلت بود، علم و ايمان و تقوا و سوابقش در خدمت به اسلام از علي و ابن مسعود و سلمان و ابوذر و عمار ياسر و عمر و ابوبكر و عثمان و دهها نفر ديگر بيشتر نبود، پس ماجرا چه بوده و چطور ممكن است پيامبر اين سخن را در حق خزيمه گفته باشد؟
در منابع تاريخي داستاني در اين مورد آمده كه معلوم نيست آيا حقيقت دارد و يا اينكه براي توجيه سخن زيد بن ثابت آن را جعل كردهاند. داستان از اين قرار است كه در دعوايي كه بين پيامبر و يك اعرابي بر سر مالكيت اسبي رخ داده بود، خزيمه بدون اينكه شاهد ماجرا بوده باشد، فقط به خاطر اينكه يك طرف دعوا پيامبر اسلام بوده است، به نفع پيامبر شهادت ميدهد و همين باعث ميشود كه پيامبر شهادت او را معادل دو شهادت اعلام كند و بدين ترتيب دعوا به نفع پيامبر تمام ميشود! (اسد الغابه، ج2، ص 114).
آيا چنين ماجرايي حتي خود پيامبر را زير سئوال نميبرد؟
دوست عزیز ، منم ممنونم از لطف و محبت شما.
وقتی اگه گذاشته میشه، یا کاری اگه انجام میشه ، فقط و فقط انجام وظیفه هست و هیچ منتی سر کسی نیست.
شاد و پیروز باشی
پس از رحلت پيامبر، علاوه بر جمعآوري رسمي توسط زيد بن ثابت، صحابه ديگری هم مستقلاً اقدام به اين كار كردند و براي خود مصحفي جداگانه جمعآوری كردند:
«در فاصله پس از رحلت تا اوايل دوره خلافت عثمان ]يعني حتي پس از جمعآوري قرآن به طور رسمي و توسط زيد بن ثابت[ گروهي ديگر ] از صحابه بزرگ پيامبر[ نيز به جمعآوري قرآن اقدام نمودند. مصحف هر يك از اين افراد با توجه به موقعيت شخصيتي و مكاني آنها در نقاط مختلف از قلمرو پهناور اسلامي آن زمان رواج يافته بود».
(جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ، صفحه 186 )
** «ابن اثير نقل مي كند كه تا سال سي هجری، چهار مصحف در چهار گوشه ممالك اسلامي رواج داشته است: مصحف ابي بن كعب در دمشق، ]عبدالله[ ابن مسعود در كوفه، ابو موسي ] اشعري[ در بصره، مقداد در حمص.**
(درس نامه، صفحه 186 به نقل از: دكتر راميار)
(تاريخ قرآن، صفحه 337 )
محتواي مصاحف جمعآوری شده توسط اين افراد _ كه همگي از اصحاب بزرگ پيامبر و حافظان و كاتبان اصلي قرآن بودند _ با مصحفي كه به طور رسمي (توسط حكومت و به مديريت زيد) جمعآوری شد، تفاوتهايي داشت. به عنوان مثال، در مصحف ابي بن كعب دو سوره به نامهاي خلغ و حفد وجود داشت كه در مصحف رسمي نبوده و نيست.
(جوان آراسته، حسين: درسنامه علوم قرآني 2، ص 190 _ 189)
مصحف عبدالله بن مسعود نيز فاقد سورههاي حمد، فلق و ناس بود.
( جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2،صفحه 196 _ 188 )
در اينجا هم چند سوال مطرح ميشود:
اصولاً چرا ابوبكر بزرگاني چون علي، عبدالله بن مسعود، ابي بن كعب، مقداد، ابوموسي اشعری و …. را رها كرده و كاری به اين عظمت و اهميت را به زيد بن ثابت _ كه جوانتر از همه آنها است _ ميسپارد؟
چرا آن بزرگان هر يك به راه خود ميروند و ساز ديگری ميزنند و حتي با هم در برابر حكومت متحد نميشوند تا با همفكری و همكاری با يكديگر قرآني جامع و دقيق جمعآوری كنند؟
آيا اين نشان از تفرقه شديد بين اصحاب (در اين موضوع) نبود؟
آيا همين واقعيت بر شك و ترديدها نسبت به حاصل جمعآوري قرآن نميافزايد؟
در اين ماجرا چرا علي(ع) تنهاي تنها ميماند و هيچكس او را به حساب نميآورد؟
از اين ماجرا فهميده ميشود كه در مورد محتواي قرآن و نحوه قرائت بسياری از آيات بين اصحاب بزرگ اختلاف وجود داشت و اين اصحاب (تقريباً) هيچكدام ديگری را قبول نداشتهاند وگرنه به جاي اينكه هر كدام به طور مستقل و با رأی و نظر شخصي خودشان قرآن را جمعآوری كنند، با يكديگر متحد شده و با كمك هم اين كار را ميكردند. اين اصحاب حتي زيد بن ثابت و روش او را قبول نداشتند وگرنه چه لزومي داشت كه وقتي زيد با كمك يك كميته 25 نفره و زير نظر ابوبكر در حال جمعآوري قرآن است، آنها به راه ديگری بروند و ساز خودشان را بزنند.
** ادعاي مسلمانان اين است كه اولاً آيات قرآن كلام خداوند است و بشر نميتواند مثل آنها را از پيش خود بسازد و ثانياً اهل فن (آشنايان به زبان و ادبيات عربي و ظرايف آن) با شنيدن يا ديدن آيات قرآن به راحتي تشخيص ميدهند كه اين كلمات نميتوانند ساخته بشر باشند و از طرفي اگر آيهای ساخته بشر باشد، اهل فن به بشری بودن آن پي ميبرند. حتي براي بيان شفافتر اين مطلب ميگويند: اگر آيهای از قرآن را در ميان جملات يك متن فصيح و بليغ عربي (مانند نهجالبلاغه) بگذارند، قرآني بودن آن آيه در ميان آن متن كاملاً نمايان و روشن خواهد شد، چرا كه آن آيه به هر حال كلامي الهي و فوق بشری است. اما اگر چنين است، اولاً چه دليلي دارد كه زيد بن ثابت و كميته 25 نفرهای كه همگي از اهل فن بودند، براي پذيرش آيات از افراد دو شاهد عادل ميطلبيدند؟ مگر خود زيد بن ثابت، ابوبكر، عمر و كميته كارشناسان 25 نفره نميتوانستند تشخيص دهند كه فلان آيه ارائه شده توسط فلان فرد، بشری است يا الهي؟**
سورههاي خلع و حفد كه به تشخيص ابي بن كعب (يكي از بزرگترين و دانشمندترين صحابي پيامبر) كلام خدا بودند، چگونه از طرف زيد بن ثابت و كميته 25 نفره پذيرفته نشد؟ بالاخره اين آيات كلام خدا هستند يا نه؟ اگر هستند، چگونه زيد بن ثابت و آن 25 نفر آن را تشخيص ندادند؟ و اگر اين آيات كلام بشر هستند، چگونه است كه ابي بن كعب به بشری بودن آنها پي نبرد و گمان كرد كه اينها كلام خدايند؟ همين سئوال را ميتوان در مورد سورههاي حمد و معوذتين (فلق و ناس) مطرح كرد كه به اعتقاد ابن مسعود (دانشمند و مفسر بزرگ قرآن و كاتب وحي) جزو قرآن نبودند ولي ديگران آنها را جزو قرآن ميدانستند.