با سلام خدمت دوستان
متاسفانه یا خوشبختانه تاپیک قبلی با مشکل فنی مواجه شد و جالبه تنها کسی که نمیتونست توش پست بذاره خودم بودم (قابل توجه طرفداران دین که تا یه دونه پستشون بالا نمیاد فوری توطئه های دشمنان فرضی و عوامل استکبار جهانی رو دخیل میدونن)، بنابراین توفیق اجباری شد که این تاپیک راه اندازی بشه و ادامه بحث اینجا دنبال بشه
سیاست و هدف این تاپیک فقط نقد منطقی و مودبانه از ادیان، مخصوصا دین اسلام به استناد منابع معتبر و مورد تایید علمای دین هست و نه قصد توهین به اعتقادات کسی هست نه قصد تحمیل عقاید.
تو کتب دینی و تاریخی برخی مسائل و رویدادها هست که چون به نفع دکانداران دین نبوده و ممکنه باعث سوء ظن مردم به دین و در نتیجه باعث بیداریشون بشه همیشه مخفی نگهداری شدن و همونطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف اطلاع رسانی درباره این ناگفته هاست.
به نظر بنده 90% کسانی که معتقد به دین هستن اعتقادشون ارثی و بدون تحقیق و مطالعه است و ما در قبال این عزیزان وظیفه داریم که با دلیل و منطق ذهنشون رو روشن کنیم تا متوجه حقایق بشن، بعد از اون یا دین رو میذارن کنار و یا اگه معتقد موندن حداقل اینسری اعتقادشون از روی عقل و فکر هست نه چشم بسته و کورکورانه.
این وسط توصیه ای هم دارم به عزیزانی که هدفشون دین زدایی هست ولی روششون پرخاشگرانه و گاها همراه با فحاشیه. دوستان عزیز، دشمن دین تفکر هست و تقویت کننده اش تعصب و اگه واقعا هدفتون روشنگری هست بدونین که با روش پرخاشگرانه اندک شانس تفکر رو هم از شخص دیندار میگیرین و طرف رو مجبور میکنین که متعصبانه و از روی لجبازی از دینش دفاع کنه و در اصل خودتون به هدفتون ضربه میزنین و کار خودتون رو سخت میکنین (مگر اینکه فقط در ظاهر هدفتون دین زدایی باشه).
آیین نامه انضباطی تاپیک:
1- در این تاپیک توهین و فحاشی کلا قدغن بوده و اگه فحاشی از جناح مخالف باشه دایورت میشه به … ولی از طرف موافقین باشه مطمئنا برخورد میشه، بعدا گله ای نباشه.
2- اگه کسی قصد بحث یا دفاع از دینش رو داره لطفا مودبانه مطرح کنه تا جواب قانع کننده هم بشنوه.
**3- بحث در مورد مسائل تاریخی یا دینی حتما باید مستند بوده و با ذکر منبع معتبر و مورد تایید عموم باشد و مطلب بدون منبع که به عبارتی برداشت شخصی و شنیده ها و … هستن حکم باد معده را دارد و طبیعتا ارزش پاسخگویی ندارد. **
4- به کسانی که ادعا میکنن موضوع سایت سکسی هست و نباید بحث دینی کرد یک بار برای همیشه عرض میکنم که سایت انواع تالارها رو برا بحث داره که یکیش هم تالار دین هست و لطفا اگه اعتراضی دارند به ادمین مراجعه کنند.
5- حداقل 80 _ 90 درصد مطالب تاپیک کپی پیست شده از کتب تاریخی و دینی هست و بنده به شخصه هیچ ایرادی در کپی پیست کردن مطالب نمیدونم، البته به شرطی که کپی کننده اول خودش مطلب رو بخونه و یه درکی در موردش داشته باشه بعد منتقل کنه نه اینکه مطلبی از سایت ماست مالی دات کام پیدا کنه و نخونده کیلویی بریزه اینجا.
6- هر مطلبی که از طرف من تو این تاپیک گذاشته بشه در صورت اعتراض یا سوال، خودم به شخصه پاسخگو هستم و چنانچه مخاطب پستی مستقیم خودم باشم قطعا اون پست بی جواب نمیمونه ولی تو بحث دوتا کاربر دیگه حتی الامکان دخالت نمیکنم.
7- به دوستانی که قصد حمایت از دین و مخالفت با مطالب تاپیک دارن توصیه جدی میکنم برای این کار از ادله محکمه پسند و مستند استفاده کنن و مطمئن باشن اگه دلیل منطقی داشته باشن من خودم اولین نفری هستم که به درستیه ادعاشون اعتراف میکنم ولی اگه بخوان متوسل به مغلطه و سفسطه بشن خیالشون راحت باشه که اینجا چیزی کاسب نمیشن.
فهرست مباحث
مقایسه خدای ادیان (یهودیت، مسیحیت، اسلام)
داستان مضحک خلقت اسمان و زمين در اديان ابراهيمی
ﺟﻬﺎن ﭘﺲ از ﻣﺮگ در ﺁﺋﻴﻦ ﺗﻮﺣﻴﺪی
داستان پیامبران (ابراهیم، اسحاق، لوط، یعقوب، موسی، حزقیال، هوشع، یوشع، ایوب، سلیمان، داوود، نوح)
داستان همخوابگی باخواهر توسط پسر داوود پیامبر
ﻋﻮاﻗﺐ ﺗﺨﻄﯽ از ﻓﺮاﻣﻴﻦ ﻳﻬﻮﻩ
توطئه خدا(یهوه) علیه فرزندان نوح
داستان چگونگی واجب شدن ختنه در تورات
اسلام و دلیل چالش طلبیدن آن
ماجرای ترورهای اسلامی از صدر اسلام
قبیلههای صدر اسلام (بنی قینقاع، بنی النظیر، بنی قریظه)
الله کیست؟
چرا مسلمانان هفت بار دور کعبه می گردند؟
نحوه نزول وحی به رسول الله
ماجرای مرتد شدن کاتب وحی (عبدالله بن ابی سرح)
گروههایی که مطابق نص صریح قرآن وارد جهنم می شوند
فحاشیهای الله
ماجرای غرانیق در صدر اسلام (آیات شیطانی)
تناقض قرآن در مورد بنی اسرائیل
تضاد در آیات قرآن
داستان خلقت آسمان به نقل از قرآن و تناقضات آشکار آن با دانش کیهان شناسی
عدم اطلاع الله و محمد از کروی بودن زمین زمان نزول قرآن
آیات غیرعلمی قرآن
تایید بردهداری در اسلام
آیا اسلام مجوز تجاوز جنسی را میدهد؟
غلمان و حوری، دو نعمت بهشتی برای مردان مسلمان
قضا و قدر از دیدگاه قرآن
الله چگونه است؟
آیا داستان جن، چیزی جز خرافه است؟
از رفتار داعش تعجب نکنید!
تناقض آیات قرآن درمورد روش آفرینش انسان
الله، قرآن، پیامبر، زن
لیست زنان حضرت محمد
الله، جبرائیل و قرآن تمام قد در خدمت آلت مبارک رسول اکرم!
سکس محمد با خاله اش، خوله بنت حکیم و نازل شدن آیات قرآن باب میل جنسی او
فتواهای سکسی از عمام راحل
آيات تبعيض آميز قرآن در مورد زنان
جایگاه زن در احادیث
جایگاه زن در شاهنامه ایران باستان
سخنی با زنان مسلمان سینه چاک اسلام ناب محمدی
متن خطبه عقد ایران باستان
احادیث سکسی
جایگاه برده و کنیز در احادیث و روایات
خرافات و چاخانهای اسلامی، توهین به شعور انسان
زندگی تاریخی حضرت علی
[حسن و حسین و کرب
امام باقر در حدیثی دیگر (روایت ۹۳۹) ضمن تاکید بر این که هیچ کس حق ندارد برای ظهور «قائم» وقت مشخص تعیین کند، فرمولی برای رفع و رجوع تناقضات موجود در گفتار امامان- متصل به وحی!- و به تحقق نپیوستن پیش بینیهایشان ارائه میکند:
«وقتی حدیثی را به شما گفتیم و چنان شد که گفته بودیم، بگویید: خدا راست گفت. و وقتی حدیثی به شما باز گفتیم و خلاف آن صورت گرفت باز بگویید: خدا راست گفت تا دوبار اجر بگیرید»!
**بدین ترتیب، همه چیز به گردن خدا انداخته شده و مسئولیت از دوش امام برداشته میشود و در این میان حقالسکوتی نیر تحت عنوان «اجر» به مومنین پرداخته میشود! اما واقعیت این است که امام، صادقانه به اصحابش میگوید: **
ما هم مثل بقیه مردم، حق داریم یک پیشبینیای راجع به اوضاع آینده بکنیم که میتواند غلط هم از کار درآید، لطفا این قدر به ما گیر ندهید و توقع علم غیب از ما نداشته باشید!
تعداد احادیثی که از امام ششم به بعد در مورد حتمیت ظهور قائم ثبت شده سرسامآور است و تولید آنها به وضوح از یک ضرورت سیاسی و اجتماعی حاد حکایت میکند. یک بار وقتی از امام صادق میپرسند قائم چرا ظهور نمیکند پاسخ میدهد: «یخاف القتل»: «میترسد او را بکشند»!
(«عللالشرایع» صدوق)
همین امام به دعوت سردار ایرانی «ابومسلم خراسانی»، برای پیوستن به قیام ضد اموی و حمایت از آن پاسخ منفی داد و در جواباش نوشت: «زمانه، زمانه ما نیست».
** امام هفتم میگوید: «شیعه، دویست سال است که با آرزوها تربیت میشود». در همین روایت (۹۴۰) دو تن از صحابه بحث میکنند که چرا امامان، زمان مشخص – ولو طولانی – در باره ظهور قائم نمیدهند و جواب میشنود: **
«اگر به ما بگویند این امر جز تا دویست یا سیصد سال ممکن نمیشود، دلها سخت میشود و بیشتر مردم از اسلام بر میگردند».
پذیرش ولایتعهدی «مامون» خلیفه جنایتکار عباسی توسط امام هشتم، در واقع یک نقطه عطف سیاسی، عاطفی و فکری برای شیعیان مسالهدار نسبت به خط سیاسی امامان بعد از قیام حسینی بوده است. از روایات بر میآید که ابهامات و انتقادات آنها به این اقدام امام گسترده بوده و در چندین روایت، امام رضا در پاسخ به فرد معترض، با انگشت روی گردن خود کشیده است. یعنی اگر پیشنهاد خلیفه را نمیپذیرفتم مرا میکشت.
** کسانی که گستردگی، شوکت و حشمت امپراطوری بزرگ هارون الرشید و هزار و یک شبش را دیده یا شنیده بودند، برایشان به وضوح معلوم بود که فرزند یک چنین خلیفهای – که حتی برادرش «امین» را بر سر جانشینی کشت و سالها جسدش را بردار آویزان کرد – حاضر نخواهد شد اپوزیسیون را در این سلطنت شیرین شریک سازد. در واقع، داستان ولایتعهدی امام رضا، جز یک تاکتیک سیاسی و دامی برای پیش برد مقاصد سیاسی خلیفه و از جمله جلب حمایت ایرانیان برای تقویت موقعیت خود در برابر جناج رقیب خودی در بغداد نبود.**
قطعا اولین کسی که به این نیت آگاه بوده خود امام هشتم بوده است. به هر حال، ائتلاف سیاسی با حکومت (ولو این که حضرت تاکید کرده بود که در امور دولتی دخالت نخواهد کرد)، آب سردی بر آتش و عطش تسکین ناپذیر شیعیان برای «قیام خونین» علیه دستگاه خلافت ریخت و حتی حفاظت از جان حضرت را نیز تضمین نکرد و مامون پس از مسموم کردن و به خاک سپردن او و وزیر ایرانی و شیعی خود، «فضل سرخسی»، پرونده این نمایش سه ساله را بست و برای همیشه عازم بغداد شد. این رویداد منفی سیاسی و نیز سست شدن صفوف فکری و سیاسی شیعیان پس از انشعابات پی در پی، ابهامات و کنجکاوی راجع به «امامت قدسی» را بیشتر دامن زد.
**سوالهایی که جسته گریخته از قبل وجود داشت و اغلب نیز به معاندان نسبت داده میشد، اکنون گسترش بیشتری یافته و حتی در ملاء نزدیکترین اصحاب و فامیل نیز مطرح میشد. مثلا در شرایطی که امام صادق فرزند بزرگ و شایسته خود اسماعیل را به عنوان امام بعد از خود معرفی کرده بود، او در اثر بیماری درگذشت و امام صادق مجبور شد پسر بعدی خود موسی را به عنوان امام هفتم معرفی کند. (تعداد زیادی از شیعیان به همان اسماعیل فوت شده وفادار ماندند و «فرقه اسماعیلیه» از آن به وجود آمد). همین «حدیث خلاف» در باره امام دهم نیز تکرار شد. به روایت شیخ طوسی و برخی منابع معتبر دیگر، امام دهم فرزند خود «ابوجعفر محمد» را امام بعدی معرفی کرده بود که او نیز در حیات پدر در گذشت و حضرت ناچار شد فرزند دیگرش حسن عسگری را به عنوان امام بعدی معرفی نماید.
**
طبق احادیث قطعی، یکی از علامتهای امام بعدی این است که بر جنازه پدر خویش نماز گزارد، این قانون مهم نیز چند بار نقض شد. زمانی که امام هفتم در بغداد به شهادت رسید، فرزند او – رضا – در مدینه بود. این موضوع در باره خود امام رضا نیز تکرار شد. او در خراسان به شهادت رسید در حالی که فرزند خردسالاش امام جواد در مدینه ساکن بود.
موضوع بغرنج دیگر، فرزند دار نشدن امام رضا تا حوالی ۵۰ سالگی بود؛ در حالی که اغلب امامان در سنین کمتر از ۲۰ سال صاحب یکی دو فرزند بودند. (امام نهم در ۱۷ سالگی پدر شد). سرانجام وقتی که امام اعلام کرد که از همسرش «سبیکه» (بانوی بردهای که از شمال آفریقا به اسارت گرفته شده و حضرت رضا در بازار مدینه او را خریده بود)، دارای فرزند پسری شده است، تعدادی از جمله برخی «خویشان و نزدیکان» خودش با دیده شک به آن نگاه کردند و زمینهای برای شایعه پراکنی به وجود آمد که این پسر «گندم گون» فرزند پدر «سفید رو»یش نیست!
کار این شایعه سازی به حدی بالا گرفت که امام رضا مجبور شد از قیافه شناسان برای تایید رابطه خونیاش با فرزند کمک بگیرد. محمد کلینی این ماجرای جالب را با جزییات در کتاب خود نگاشته است. با این حال شک، هم چنان باقی بود، چرا که امام به جز این پسر، دیگر صاحب فرزندی نشد. (سه شخصیت بزرگ و معتبر شیعی «شیخ مفید»، «شیخ طبرسی» (اهل تفرش) و «ابن شهرآشوب» (اهل ساری) نوشتهاند که امام رضا به جز حضرت جواد فرزند دیگری نداشته است). معضل مهمتر از اینها وجود امامان خردسال بود. امام جواد زمانی به امامت رسید که کمتر از هشت سال داشت. امام علی النقی نیز در همین سن به امامت رسید و امام دوازدهم مفروض! نیز در ۵ سالگی. به گواهی اغلب کتب معتبر شیعی، کودک بودن این امامان حتی برای نزدیکترین صحابه آنها مورد سوال بوده است.
بزرگان تشیع با تشبث به یک الگوی معجزهآمیز مشابه برای هریک – تشکیل مجلس آزمایش سوال و جواب علمی و دینی و سرفراز بیرون آمدن آنان! – تلاش کردهاند، ، لباس امامت قدسی به قامت این کودکان بدوزند. به روایت شیخ کلینی حضرت جواد «در یک نشست» به «سی هزار» مساله پاسخ گفته در حالی که «ده سال» بیشتر سن نداشته است! با توجه به شناختی که از نوع سوالات شرعی و فقهی و فلسفی از امامان و تعداد کلمات و زمان پاسخها داریم، برای این «ماراتن» سوال و جواب، هفتهها و شاید هم ماهها وقت لازم است و کار یک جلسه نیست. به نظر میرسد که شیخ ما هیچ برآوردی از رقم سی هزار نداشته و اگر هم داشته برای رسوخ دادن امامت قدسی در قلب شیعیان، نقل و ثبت آن را واجب شمرده است!
میخواستم تو تاپیک "پیرامون ..." نظر بدم که دیدم نیست!!
[quote=Arrow11]لطفا دور برندارین و احساسات خودتون رو کنترل کنین. این ماده تبصره تو دنیا فقط شامل یه نفر شده که اونم رسول اکرم بوده که اونم قطعا حکمتی داشته که به من و شما مربوط نیست و در صلاحیت دونستنش نیستیم. هر وقت فهمیدی آدم چجوری میتونه با عروسش ازدواج کنه اینم میفهمی. بعضی وقتا فکر میکنم اگه اعمالی که حضرت محمد اون موقع انجام داده الان یکی تو اروپا انجام میداد چی میشد؟ تنها نتیجه ای که میرسم اینه که دوباره قانون اعدام رو تو اروپا آزاد میکنن تا بلکه بتونن این آدم رو حداقل 50 بار اعدامش کنن. در مورد حال دادن الله هم نگران نباش و فعلا فکر اعمال ثوابت باش که به شما هم تو بهشت سویس خواهد داد.[/quote]دمت چیز! واقعا مردم از خنده. فک نمیکردم انقد باحال باشی 🙄 🙄 🙄 🙄
ممنون از لطفت
اون تاپیک برقراره و آخرین بار دیشب چک کردمش. یه بار دیگه امتحان کن.
میخواستم تو تاپیک "پیرامون ..." نظر بدم که دیدم نیست!!
[quote=Arrow11]لطفا دور برندارین و احساسات خودتون رو کنترل کنین. این ماده تبصره تو دنیا فقط شامل یه نفر شده که اونم رسول اکرم بوده که اونم قطعا حکمتی داشته که به من و شما مربوط نیست و در صلاحیت دونستنش نیستیم. هر وقت فهمیدی آدم چجوری میتونه با عروسش ازدواج کنه اینم میفهمی. بعضی وقتا فکر میکنم اگه اعمالی که حضرت محمد اون موقع انجام داده الان یکی تو اروپا انجام میداد چی میشد؟ تنها نتیجه ای که میرسم اینه که دوباره قانون اعدام رو تو اروپا آزاد میکنن تا بلکه بتونن این آدم رو حداقل 50 بار اعدامش کنن. در مورد حال دادن الله هم نگران نباش و فعلا فکر اعمال ثوابت باش که به شما هم تو بهشت سویس خواهد داد.[/quote]دمت چیز! واقعا مردم از خنده. فک نمیکردم انقد باحال باشی 🙄 🙄 🙄 🙄
ممنون از لطفت
اون تاپیک برقراره و آخرین بار دیشب چک کردمش. یه بار دیگه امتحان کن.
دادا مطمئنی؟ تو صفحه ی پروفایلت که ما چیزی ندیدیم! کو آدرسش رو بده
عزیز جان اون تاپیک من نیست که تو پروفایلم باشه. لینکش تو پست اول همین تاپیک موجوده.
بحران جانشینی امام حسن عسگری (که خود در ۲۳ سالگی به امامت رسید) به یک بن بست جدی و ناگشودنی تبدیل شد. صرف نظر از افسانههای مملو از معجزهای که «تشکیلات» و عناصر فعال شیعی بعد از وفات امام یازدهم در باره وجود کودک بازمانده از او تولید کردند، بنا به اغلب روایات، حتی به نقل از نزدیکان خود امام متوفی، حسن عسگری دارای هیچ فرزندی نبوده است. امام زمان سه عمو و تعداد زیادی عمو زاده داشته که به اعتراف خود امام غایب (در یکی از نامههای نسبت داده شده به او): «بعضى از افراد خاندان ما و عموزادهگان ما منكر وجود من هستند».
**یکی از اصول اخلاقی مهم مذهب تشیع، تاکید روی «صله رحم» و داشتن روابط و دیدار مستمر با فامیل است که طبعا در مورد خود امامان به بهترین وجهی مراعات میشده است. چگونه است که عموها و عموزادههای یک چنین فامیل یگانهای، از وجود پسرعموی ۵ ساله خود بیخبر بودهاند؟ **
بیرون از حرف و حدیث شیعی، دوتن معتبرترین صحاح سنی (صحیح مسلم و صحیح بخاری) در کتابهای خود کمترین اشارهای به وجود امام زمان نکردهاند. دو مورخ بزرگ و صاحب نام عالم اسلام «ابن خلدون» و «طبری» (که معاصر امام حسن عسگری بود و گاه جزییترین اتفاقات زمانه خودش را ثبت کرده) وجود یک چنین امامی را تایید نکردهاند. پس چگونه پروژه «غیبت امام زمان» شکل گرفت و به برج و بارویی بلند و پرعظمت تبدیل گردید؟ آیا آن چنان که مورخ نامدار دکتر عبدالحسین زرینکوب میگوید، باید ایرانیان را در این «فتنه» نیز دخیل دید؟
طبق منابع شیعی، امامان شیعه متناسب با گستردگی کارشان تعدادی از افراد مورد اعتماد خود را به عنوان «وکیل» و رابط خود با پیروانشان قرار میدادهاند. این افراد: «در برخی امور وکیل و مباشر کارهای ایشان و، در شرایط حسّاس سیاسی، واسطهی ائمه و پیروان آنان بودهاند». امام جعفر صادق، به موازات بنیانگذاری و تدوین مکتب شیعه، یک تشکیلات اجرایی قوی و گستردهای را نیز به وجود آورد که «نظام الاموال والوکلاء» (نهاد امور مالی و وکیلان) نامیده میشد و اساسا مخفی بود و به همین دلیل به آن «التنظیم السری» (تشکیلات مخفی) نیز گفته میشد. این نهاد به عنوان بازوی اجرایی امام ششم، ارتباط بین نهاد امامت مستقر در مدینه (عربستان) را با اقلیتهای شیعه در نقاط مختلف قلمرو اسلامی آن روز، از شمال آفریقا در غرب گرفته تا منتها الیه خراسان در شرق، بر قرار میکرده است.
** وکیلان هر چند شهر نزدیک به هم (مثلا در غرب ایران) با یک سر وکیل ساکن همدان تماس داشتهاند و خود این سروکیلان نیز به تعدادی از افراد کاردان در اطراف خود امام وصل بودهاند که حالت «دفتر مرکزی» را داشته است. جمع آوری هدایا و مالیاتهای مذهبی، دادن مستمری به خاندان بزرگ علی و هزینه کردن آن در چارچوب هدفهای امامت، صدور قبض رسید برای پرداخت کنندگان، مبادله نامه برای پرسش و پاسخهای فقهی و شرعی، در کانون وظایف این مرکز قرار داشته است.**
به لحاظ امنیتی وصل کردن همه کارهای اجرایی و مالی به شخص امام، که همواره از جانب خلفا در مظان اتهام بوده، معقول و منطقی نبوده است ولی وجود این سیستم، منافاتی نداشت با این که امام، گاهی علما، نمایندگان و وکیلان خود از دور و نزدیک را جداگانه به حضور نپذیرد و به سوالها و ابهامهای آنان پاسخ نگوید.
ضمنا این طوری نبود که جواب یک سوال شرعی و فقهی بلافاصله فتوکپی شده و در اختیار بقیه شیعیان گذاشته شود و یا همان شب روی «سایت» قرار گیرد! بلکه عموما پیک یا عالم مربوطه که مثلا از نیشابور به مدینه میآمد، جوابها را میگرفت – و گاه به طور اختصاصی – با خودش به نیشابور بر میگرداند تا برای شیعیان آن جا نقل کند. همین واقعیت نشان میدهد که چرا محمد کلینی و محمد صدوق در یک تکاپوی حماسی و با تقبل رنج سفر طولانی، سخت و پر مخاطره ، به اغلب شهرهای مهم در قلمرو اسلامی آن روز سرزدهاند تا حدیثهای پراکندهای را که در نزد این وکیلان و علمای هر منطقه به طور اختصاصی وجود داشت، جمع آوری نمایند.
نهاد امامت ، به ویژه پس از فوت امام ششم که دوران آرامش و امنیت نسبی امامان شیعه نیز پایان گرفت – بدون «نظام الاموال و والوکلاء» و دادن » اختیارات» ویژه به آنان نمیتوانسته کارآیی لازم را داشته باشد. شدت کنترل و سرکوب، که عملا امامان را فلج کرده بود، باعث گردید که: » آنها جهت ارتباط با پیروان خود مجبور شدند به گسترش سازمان وکالت بپردازند. به مرور زمان ائمه به علت عدم امکان تماس مستقیم با پیروانشان، مسؤولیت بیشتری را به وکلا واگذار کردند»
مثلا، امام هفتم طی حکومت شش خلیفه (یک اموی و پنج عباسی) ۲۰ سال از عمر ۴۶ ساله خود را یا در زندانها گذراند – یک قلم آن، چهار سال در زمان هارون الرشید – و یا تحت کنترل شدید و حبس خانگی به سر برد ؛ بیتردید طی این ۲۰ سال، به خصوص زمانی که جانشین او هنوز کودک یا نوجوان بود، این تشکیلات سری بوده که کارها را پیش میبرده است. از آن مهمتر، نقش این تشکیلات به هنگام ولایتعهدی امام رضا و انتقالش از پایتخت امامت (مدینه) به پایتخت خلافت (مرو) است که علاوه بر اداره امور مالی و ارتباطی با وکیلان، در اداره امور خانواده امام و کودک سه – چهار ساله او (امام بعدی که جملگی در مدینه باقی ماندند) و نیز برقراری ارتباط بین مدینه و مرو، نقش بسیار مهمی را ایفا کرده است.
همین نقش برجسته را به هنگام خردسالی دو امام نهم و دهم شاهدیم. در زمان آنها – و نیز امام یازدهم – ، دستگاه خلافت سرکوبگریاش را به اوج رسانده و گارد نظامی جدید خود به نام «شاکریه» را که به «ضد علوی» مشهور بودند، اساسا به کنترل و سرکوبی شیعیان اختصاص داده بود و توانست با کنترل، دستگیری، شکنجه واعدام تعدادی از وکیلان عضو»التنظیم السری»، ضربات جدی به پیکره آن وارد نماید. در همین رابطه، هم امام دهم و هم امام یازدهم توسط خلفای عباسی از خانه و شهر خود در مدینه به پایتخت جدید عباسی – سامرا – منتقل شدند تا پیوسته تحت نظر باشند. شدت اختناق به حدی بود که حتی در داخل زندان (از طریق به خدمت گرفتن یک زندانی دیگر) سخنان و فعل و انفعالات امام عسگری را تحت کنترل دائمی گرفته بودند.
**یکی دیگر از وظایف مهم «نظام الاموال و والوکلاء» در ایام گرفتاری امامان و کودکی جانشینان آنها، افشا و خنثی کردن شاخههای منشعب از تشیع از قبیل: زیدیه، اسماعیلیه، حنفیه، کیسانیه، افطحیه، ناووسیه، واقفیه و محافظت از شاخه اصلی -«امامیه»- بوده است. **
واقعیت این است که ما از امام ششم به بعد با یک نوع به هم ریختگی، بیثباتی، فقدان امنیت، تهدید فوری جانی و چشم انداز جدی انقراض و فروپاشی در امامت را شاهدیم. تصمیم به قلع و قمع نهایی امامان توسط خلفا را، رشد و گسترش جنبشهای استقلال طلبی، شدت گیری درگیریهای درونی دستگاه خلافت و تضعیف شدن روزمره آن، و نگرانی از کودتای ناگهانی یک آلترناتیو شیعی مردم پسند ، ضروری میکرده است.
کافی بود یک مامور، یک خبرچین، یک معاند، یا حتی یک شیعه و یا فامیلی که امام به دلیلی مستمریاش را قطع کرده، خبری دروغین مبنی بر فعل و انفعالات سیاسی در اطراف یک امام بدهد، فوجی از لشگر خلیفه، خانه را محاصره کرده و اغلب اوقات امام تنهای «در حال نماز» را به حضور خلیفه میبردهاند. به علاوه، تمرکز بیش از پیش مسئولیت در نزد تشکیلات وکیلان بعد از امام ششم، خواه ناخواه رقابتی را نیز بین آنان دامن میزد که از فردای درگذشت امام یازدهم و آغاز پروژه غیبت، به صورت جداسری و قدعلم کردن تعدادی از این وکیلان بروز نمود.
«التنظیم السری» سرانجام در پر مخاطرهترین عصر امامت یعنی جانشینی امام یازدهم، مهمترین و اعجاب انگیزترین نقش خود را ایفا نمود. با شدت گیری کنترل و سرکوب خلفا حتی علیه امامان کم سن وسال و چشم انداز برچیده شدن کامل امامت در دورهای که به قول محمد طوسی: «از شمشیرها خون میچکید»، آنها یا باید تسلیم خط دستگاه خلافت شده و آلترناتیو «سیاسی – اعتقادی» امامت را رها میکردند و یا باید، بر مبنای زمینه چینیهایی که از قبل برای «قائم» و «مهدی» موعود شده بود، با تاکتیکی بدیع، آن را پی میگرفتند.
هر چه بود، تشکیلات سری، پروژه مخفی کردن امام مفروض ۵ ساله را در دستور کار خود قرار داد و به اجتماعی کردن آن همت گماشت. در برخی متون شیعی آمده است که هم امام هادی (امام دهم) شروع کرده بود به کاهش رابطه حضوریاش با شیعیان و هم جدیتر از او امام حسن عسگری (امام یازدهم)، این شیوه را در پیش گرفته بود. به طوری که امام اخیر، در مقطع پایانی زندگی، در خانه خود با ملاقات کنندگان «از پشت پرده گفتگو میکرده» و مخاطب، چهره او را نمیدیده است و «فقط هنگامی که به اجبار با شتر عازم قصر خلیفه بوده، مردم او را مشاهده میکردهاند».
** پارهای از محققان شیعی میگویند که هدف از این کار، آماده کردن زمینه روحی لازم در شیعیان برای غیبت امام دوازدهم بوده است.**
در جریان این صحنه سازیها، طراحی و جنبههای اجرایی آن به وضوح دست تشکیلات سری دیده میشود و شاید! ابتدا تصمیم بر این بوده که خود امام حسن عسگری را برای همیشه مخفی سازند و پس از مدتی، خود او را به عنوان امام موعود (مهدی) تبلیغ نمایند. اما شهادت نابههنگام امام یازدهم در لشگرگاه خلیفه، این طرح را عقیم گذاشته و اجرای پروژه جانشین را در دستور کارشان قرار داده است. هر چند که به نظر میرسد تمایل اصلی آنها این بوده که با توجه به سابقه و تقدس عدد «دوازده» در ادیان از قبیل: ۱۲ فرزند یعقوب؛ ۱۲ حواری مسیح ؛ ۱۲ فرشته نازل شده بر زرتشت (که اکنون نامشان روی دوازده ماه ایرانی است)، ۱۲ دختر نورانی دین مانی و… هر طوری که شده رقم پیشوایان قدسی تشیع را به «دوازده امام» برسانند!
امام حسن عسگری در سال ۲۶۰ هجری قمری و در سن ۲۸ سالگی به شهادت میرسد. مطابق شواهد زمینی و یقینی از جانب خودی و رقیب و دشمن، هیچ فرزندی از او باقی نمانده است. او نه تنها سه سال از مدت امامت شش سالهاش را در زندان سامرا گذراند، بلکه سه سال دیگر را به صورت حبس شدید خانگی در یک منطقه حفاظت شده نظامی -«لشگرگاه سلطان»- تحت کنترل دائمی به سربرد.
بنا بر متون معتبر شیعی، به دستور خلیفه، جاسوسانی «از زن و مرد» در داخل و بیرون خانه در تمام طول روز و شب او را کنترل میکردند. به همین دلیل، زمانی که تشکیلات سری اندک مدتی پس از خاکسپاری امام یازدهم بر سر زبانها انداخت که کودکی از او باقی مانده که امام دوازدهم (حضرت مهدی) است؛ نه تنها عموم مردم، بلکه برای فامیل نزدیک حضرت نیز تعجبآور و باور نکردنی بود.
** اگر افسانهها و معجزات محیرالعقول و سست بنیادی – که برای جا انداختن این پندار شگفت در اذهان مردم در همان مقطع کوتاه تولید شد- را کنار بگذاریم، حقیقت این است که «تشکیلات سری» در برابر برگهای سرکوبگرانه و خونینی که دستگاه خلافت برای خاتمه امامت شیعی یکی بعد از دیگری به زمین زده بود، تکخال اعتقادی – سیاسی خود را به طور تحسین برانگیزی بر زمین زد! دیگر از سیاه چال و انگور و خرمای آلوده به زهر خلفا چه برمیآمد؟!**
** این چنین بود که باور به امام غایب، با توجه به زمینهای که در ادیان قبلی برای آن وجود داشت و «فوتوریزم» (اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی) که همواره برای اذهان عقب مانده و در بنبست، جاذبه داشته، و به ویژه با توجه به اشارات مکرر امامان قبلی به آن، حرکت تدریجی، دشوار و جان سخت خود را در تاریخ تشیع آغاز کرد ؛ تنها تقلب «مقدس» و «جایز» و شاهکار «تقیه»ای که در این میان صورت گرفت – و هدفاش پر کردن خلاء «قائم» دائما وعده داده شده بود – سنجاق کردن یک کودک موهوم ۵ ساله با قیافه مشخص و دارای «شناسنامه عکسدار» و برخوردار از عمر جاودان، به آن ایده دینی – فلسفی موجود ولی کم رنگ در باور عمومی مردم بود و بنای «نیابت و ولایت» روحانیت شیعی بر مردم نیز روی همین دروغ و تقلب مقدس سوار شده است.**
با توجه به تمرین حل و فصل غیابی کارها از پشت پرده که از اواخر عمر امام حسن عسگری شروع شده بود، این تشکیلات میبایست همان مدیریت و نقش واسط را برای امام خردسال در پس پرده نیز با مهارت ایفا نماید. آنها پس از استارت زدن پروژه غیبت، خیلی زود، و به درستی، به این نتیجه رسیدند که مخفی ماندن هم امام و هم تشکیلات در آن «عصر آشفتگی و حیرت» روی اذهان بهت زده و متزلزل مومنان، تاثیر منفی بیشتری خواهد گذاشت.
**این جا و آن جا شنیده میشد که علاوه بر روی آوردن برخی مومنان سرخورده به گروههای انشعابی شیعی، تعدادی نیز به اهل تسنن پیوستهاند. پس معقولتر این است که برای پاسخگویی به مراجعات و روابط متداول شیعیان با نهاد امامت، نماینده علنی معرفی نمایند. به خصوص که تا زمان معرفی اولین نایب خاص، «بیست نفر» – و عمدتا از درون صحابه و وکیلان رقیب – خود را به عنوان نایب امام زمان معرفی کردهاند که اولین آنها «حسن شریعی» بود که کمی بعد مشمول لعنت نامه کتبی از طرف امام زمان گردید. . ** (در این نوشته هرجا به «امام زمان» اشاره میشود، استعاره است و نه تایید وجود آن)
برخی از اینها از مقربترین و معتمدترین صحابه امامان بودهاند که هوس قدرت و شهرت به سرشان زد و تغییر ماهیت دادند! مثلا مقام «احمد کرخی عبرتائی» به قدری بالا بود که برای خنثی کردن ادعای نیابت او، امام زمان فرضی ناچار شد سه دفعه برای او لعنت نامه صادر نماید. او وکیل مورد اعتماد دو امام (دهم و یازدهم بود) و به قدری دیندار بود که «۵۴ سفر حج انجام داده بود که بیست بار آن با پای پیاده بوده است».
** تعدادی برای جلب نظر مردم، تغییراتی نیز در مسائل شرعی و فقهی دادند. «محمد نمیری» صحابی بزرگ امام حسن عسگری بلافاصله پس از ادعای نیابت مهدی، همجنس بازی و ازدواج با محارم را «حلال» اعلام کرد و بقیه نیز عموما به نیت سرکیسه کردن شیعیان، دکان نیابت باز کردند.**
**بدین ترتیب، چهار نماینده به عنوان «نواب خاص» یکی پس از مرگ دیگری، به طور علنی پاسخگوی مراجعات حضوری شیعیان و شبکه سراسری وکیلان میشوند. به اعتراف محققان شیعی: «انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبکه ارتباطی «وکالت» بود». این دوره تقریبا هفتاد ساله را «غیبت صغرا» (کوتاه مدت) مینامند که مقارن است با خلافت ۶ خلیفه عباسی : معتمد بالله – معتضد بالله – مکتفی بالله – مقتدر بالله – قاهر بالله – راضی بالله و نام چهار نایب خاص عبارت است از: عثمان عمرى (مثل شهری بخوانید). محمد عمرى (پسر نایب قبلی). حسین نوبختى (ایرانی است). على سیمرى (ایرانی است. مثل دلخوری بخوانید). **
**خاندان ایرانی و ثروتمند و پر نفوذ «نوبختی» اساسا از پشتوانههای اصلی نواب خاصه امام زمان بودند و چه بسا بدون حمایتهای مادی و معنوی و تبلیغاتی آنها پروژه نیابت خاصه پا نمیگرفت. «خاندان نوبختی به خاطر عشق و علاقه و ارتباط نزدیک با ائمه ، همکاری خوبی با دستگاه نیابت و سفارت داشتند». **
محمد عمری در بستر مرگ، در حضور دو شاهد سرشناس ایرانی : «اسماعیل نوبختی» و » محمد کاتب» (ابن همام اسکافی که زردشتی زاده است)، ایرانی دیگر: «حسین نوبختی» را جانشین خود معرفی کرده است. «بعد از مرگ محمدبن عثمان، حسین بن روح به دارالنیابه در بغداد آمد و رسما جلوس کرد و بزرگان شیعه گرد او نشستند»
(سایت «دایره المعارف طهور)
مطابق برخی متون شیعی، عثمان و محمد عمری و حسین نوبختی، «باب» و وکیلان سه امام نهم و دهم و یازدهم نیز بودهاند و ظاهرا از همان زمان، تیمی را تشکیل میدادند که در زمان غیبت صغرا نیز زمام علنی امور به عهده آنها گذاشته شده است.
وحدت و انسجام این تیم و عناصر پشت پرده «التنظیم السری» نقش به سزایی در موفقیت نواب خاصه در برابر ۲۰ مدعی نیابت امام زمان داشته است. طی این هفتاد سال، امام دوازدهم فقط این چهار تن (دو ایرانی و دو عرب) را مثلا ملاقات میکرده و از طریق آنها به سئوالات و نامههای شیعیان پاسخ میگفته است.
**بنا به تصمیم «التنظیم السری» – که شاید به زبان امروزیتر بتوان گفت که نقش «دفتر سیاسی» مخفی را داشته و نایبان معرفی شده و معاونان و دستیارانشان، حکم «هیات اجرایی» علنی را به عهده داشتهاند – به فاصله کوتاهی، اولین نایب خاص امام (عثمان عمری) در بغداد و در ملاء شیعیان اعلام موجودیت نمود. جایی که فرسنگها دور از پایتخت جدید بود و حساسیت نظامی و امنیتی سامرا را نداشت. تشکیلات مخفی برای تقویت «امامیه» و پروژه امام غایب در برابر انبوهی انشعابات شیعی و مدعیان خودخوانده امام زمان و شکاکان، به حربه اقتصادی نیز متوسل شد و مقرری ماهانه آن دسته از اولاد علی، اصحاب و شیعیانی که موضوع امام غایب را نفی میکردند، را قطع کرد. **
تاکتیک هوشمندانهای که قاعدتا بایستی در تثبیت پروژه نیابت خاصه موثر افتاده و به قدر کافی ایمان به قلب برخی شکاکان تزریق کرده باشد! برای این که به اهمیت عامل اقتصادی و طول و عرض این پرداختها پی ببریم، خوب است به این نمونه از خود امام حسن عسگری ( به نقل از کتاب «الغیبه» طوسی) توجه کنیم که علاوه بر پرداخت مقرریهای ثابت، «حضرت، صد هزار دینار (صد هزار مثقال طلا) به یكی از نمایندگان مورد اطمینان خود به نام علی بن جعفر همّانی داد تا بین مستمندان و شیعیان در مراسم حج تقسیم كند، بار دیگر صد هزار دینار برای او فرستاد، بار سوم سی هزار دینار برای او حواله كرد».
**یکی از اصول اخلاقی مهم مذهب تشیع، تاکید روی «صله رحم» و داشتن روابط و دیدار مستمر با فامیل است که طبعا در مورد خود امامان به بهترین وجهی مراعات میشده است. چگونه است که عموها و عموزادههای یک چنین فامیل یگانهای، از وجود پسرعموی ۵ ساله خود بیخبر بودهاند؟ **
بیرون از حرف و حدیث شیعی، دوتن معتبرترین صحاح سنی (صحیح مسلم و صحیح بخاری) در کتابهای خود کمترین اشارهای به وجود امام زمان نکردهاند. دو مورخ بزرگ و صاحب نام عالم اسلام «ابن خلدون» و «طبری» (که معاصر امام حسن عسگری بود و گاه جزییترین اتفاقات زمانه خودش را ثبت کرده) وجود یک چنین امامی را تایید نکردهاند. پس چگونه پروژه «غیبت امام زمان» شکل گرفت و به برج و بارویی بلند و پرعظمت تبدیل گردید؟ آیا آن چنان که مورخ نامدار دکتر عبدالحسین زرینکوب میگوید، باید ایرانیان را در این «فتنه» نیز دخیل دید؟
به نظرت کسی که تو بازداشت خانگی بوده و تحت نظر شدید میتونسته صله رحم رو انجام بده؟!؟!؟!
الان مثلا موسوی و کروبی که تو خونه حبس شدن با اقوامشون ارتباط مداوم و مرتب و زیاد دارن که از همه چیز هم با خبر بشن؟!
**یکی از اصول اخلاقی مهم مذهب تشیع، تاکید روی «صله رحم» و داشتن روابط و دیدار مستمر با فامیل است که طبعا در مورد خود امامان به بهترین وجهی مراعات میشده است. چگونه است که عموها و عموزادههای یک چنین فامیل یگانهای، از وجود پسرعموی ۵ ساله خود بیخبر بودهاند؟ **
بیرون از حرف و حدیث شیعی، دوتن معتبرترین صحاح سنی (صحیح مسلم و صحیح بخاری) در کتابهای خود کمترین اشارهای به وجود امام زمان نکردهاند. دو مورخ بزرگ و صاحب نام عالم اسلام «ابن خلدون» و «طبری» (که معاصر امام حسن عسگری بود و گاه جزییترین اتفاقات زمانه خودش را ثبت کرده) وجود یک چنین امامی را تایید نکردهاند. پس چگونه پروژه «غیبت امام زمان» شکل گرفت و به برج و بارویی بلند و پرعظمت تبدیل گردید؟ آیا آن چنان که مورخ نامدار دکتر عبدالحسین زرینکوب میگوید، باید ایرانیان را در این «فتنه» نیز دخیل دید؟
به نظرت کسی که تو بازداشت خانگی بوده و تحت نظر شدید میتونسته صله رحم رو انجام بده؟!؟!؟!
الان مثلا موسوی و کروبی که تو خونه حبس شدن با اقوامشون ارتباط مداوم و مرتب و زیاد دارن که از همه چیز هم با خبر بشن؟!
اولا که اونا مثل موسوی و کروبی ممنوع الملاقات نبودن که کسی هم نتونه خونشون رفت و آمد کنه ، فقط حصر خانگی بودن، اونم به دو دلیل: 1- نتونن برن بیرون فتنه و آشوب راه بندازن. 2- نتونن برن اینور و اونور گرده افشانی کنن و چهار روز دیگه صد نفر ادعای امام زادگی کنن.
دوما وقتی بیشتر خدم و حشمشون جاسوس حکومت بودن چجوری زن امام 9 ماه حامله موند و بعدشم بچه به 5 سالگی رسید ولی حکومت خبردار نشد؟
سوما به نظرت با این وضعیت بگیر و ببند موسوی و ممنوع الملاقات بودنش هم و … به نظرت ممکنه بچه 5 ساله داشته باشه و حتی به گوش برادرش هم نرسه؟ (بکی از مدعیان اصلی بدون فرزند بودن حسن عسگری برادرش جعفر بود که ترور شد)
اگر چه چهار نایب خاص، با علوم دینی هم آشنا بودند، اما مشخصه بارز همگی آنها تواناییهای اجرایی و تشکیلاتیشان بوده از قبیل: «داشتن توانایی فراوان برای پردهپوشی و نهانكاری» که توانستهاند به رغم کنترل و مراقبت خلفا کار خود را پیش ببرند.
مثلا اولین نایب خاص، از زمان امام حسن عسگری در بغداد روغن فروشی باز کرده و در «خیکهای خالی روغن»، نامهها و پولهای وکیلان شهرها و مراجعان به نهاد امامت را مبادله میکرده است. یا در مورد نایب سوم حسین نوبختی (ایرانی) روی «بردبارى و هوشیارى» او «در آن موقعیت خاص سیاسى» تاکید شده و این که «شدت نهانكاری و تقیهی سوّمین سفیر حضرت، زبانزد جامعهی شیعه بوده است». «همه مخالفان و موافقانش او را خردمندترین مرد زمانه میدانستند». او با مراجعان ایرانی نزد امام زمان! «فارسی با لهجه نزدیک ساوه» حرف میزده است.
برای نمونه تاکیتکهای آنان میشود اشاره کرد زمانیکه یکی از نواب خاصه، نامهای از طرف امام خطاب به یکی از شیعیان آورد، صاحب نامه را با خود به خرابه خلوتی برد و پس از نشان دادن نامه «دستخط»! امام زمان خطاب به او و پس از اطمینان ازاین که مضامیناش را خوب به خاطر سپرده، همان جا در مقابل چشم او نامه را پاره پاره میکند تا مشکل امنیتی ایجاد نشود.
ظاهرا شرایط در زمان نایب دوم سختتر بوده است. به همین دلیل، خودش به طور مستقیم اموال را از وکیلانی که به بغداد میآمدند، تحویل نمیگرفت و اموال از راههای غیر مسقیم به او رسانده میشد. به دستیارانش دستور داده بود، نه از کسی قبض اموال دریافت کنند و نه به کسی رسید بدهند، چون جاسوسان خلیفه در به در دنبال یک چنین مدارک مکتوبی میگشتند. زمانی هم که ساواک خلیفه پی برد وکیلانی که از ایران و سایر نقاط به بغداد میآیند، فرصت را غنیمت شمرده و به زیارت مرقد امامان – به ویژه مرقد امام حسین – میروند، جاسوسانی در این نقاط گماشت تا زایران را شناسایی نمایند. در همین رابطه «توقیعی از ناحیه مقدسه بیرون آمد» که در آن به همه دوستان اهل بیت هشدار داده شده بود که برای مدتی به زیارت آن اماکن نروند.
شبکه نیابت و وکالت به قدری قوی و از آن چنان کاراییای برخوردار بود که وکلا بلافاصله از نقشه های خلفا آگاه میشدند و نقشه آنها را با شکست مواجه میکردند. نیروهای اطلاعاتی را در همه جای ارکان حکومت گماشته بودند، که از اطلاع رسانی منسجمی برخوردار بودند».
(«سایت حوزه»: «نگرشی بر دوران غیبت صغری و نقش نواب خاص»).
زمانی که از یکی از علمای شیعی آن زمان «اسماعیل نوبختی » – که بعد از کلینی بزرگترین عالم زمان محسوب میشده و او هم ایرانی است و نام جدش «فرخشاد پسر طهمورث» و زردشتی بوده است – سوال میشود که چرا امام زمان «حسین نوبختی» را نایب خودش قرار داده و نه عالم بزرگی مثل تو را، در پاسخ میگوید : «درجه راز نگهداری ابن روح [حسین نوبختی] چنان بالا است كه اگر او، حضرت حجّت (عج) را پنهان كرده باشد، حتی در صورت قطعه قطعه كردن بدنش با قیچی، سخنی نمیگوید»!
(نشریه انتظار – «نشریه بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود»).
این سئوال را عینا از بزرگترین عالم شیعی وقت محمد کلینی – که در همان زمان نواب اربعه، ساکن بغداد بود – نیز کردهاند. نفس این گونه سئوالها از علمای بزرگ وقت به روشنی نشان میدهد که حتی برای نزدیکترین حلقه شیعی و ارادتمندان خاندان علی، معمای وجود و غیبت امام زمان و ظهور ناگهانی نواب اربعه، حل نبوده و آنها پیوسته در تب و تاب کشف حقیقت بودهاند.
این ابهام حتی امروز هم برای محققان شیعی مطرح است که به راستی چرا امام مفروض، شخصیت بزرگ و بیهمتای شیعی چون محمد کلینی را به عنوان نایب خود انتخاب نکرده است؟ همان موقع این سوال را از خود کلینی هم کردهاند و او نیز در پاسخ روی ارجحیت توانمندی تشکیلاتی انگشت گذاشته و گفته است: «چون نایب اول آدم راز نگهداری بود، به این سمت انتخاب شد»!
** سوال این است که این دو بزرگوار ایرانی: کلینی و نوبختی از کجا میدانستند که نواب خاص دارای این ویژگی تشکیلاتی هستند؟**
** محمد کلینی و اسماعیل نوبختی و نیز محمد کاتب – و احتمالا چند ایرانی دیگر – خودشان جزو «التنظیم السری» بودهاند و به همین دلیل هم به خوبی از کارآییهای تشکیلاتی دوستان خود آگاهی داشتهاند. بخش دیگری از سخنان اسماعیل نوبختی آشکارا از یک تقسیم کار حکایت میکند: «کسانی که او [حسین نوبختی] را به این مقام برگزیدهاند، از ما بیناترند؛ زیرا کار من مناظره با خصم و بحث و گفتگو با آنان است».**
این که فیلسوف و عالمی چون او، صحبت از «کسانی» میکند و فعل جمع به کار میبرد، به خوبی نشان میدهد که از چه مسایل پشت پردهای آگاه است.
**سوالهای مکتوب فقهی و شرعی که نواب خاصه به ظاهر برای پاسخ گیری نزد امام غائب میبردهاند، کارشناسان دینی زبدهای مثل کلینی پاسخها را میدادهاند! محمد کلینی کتاب معروفش «اصول کافی» را نیز در زمان نیابت ۲۰ ساله هموطناش، حسین نوبختی نوشته است. دلیل دیگری نقش ممتاز کلینی در پشت پرده فاش میکند این است که در همان سال درگذشت او (۳۲۹هجری قمری)، خاتمه «نواب خاصه» اعلام میگردد؛ به این معنی که «التنظیم السری» از جمله بدون یک چنین محور و تکیه گاهی قادر به ادامه کار نبوده است! **
نمونه زیر نیز ثابت میکند نواب انتخاب شده، الزاما بالاترین عالمان شیعی و یا «انتخاب الاهی» نبودهاند: نایب سوم (نوبختی) – که به لحاظ توانمندیها و هوشیاریهایش سرآمد بقیه نواب بوده– به دستور خلیفه عباسی «المعتضد با لله » دستگیر و چند سال زندانی میشود. در این مدت، معاونش به نام «محمد شلمغانی» وظایف او را به عهده میگیرد که به علت تواناییهایش، قاعدتا بایستی او نایب چهارم میشد. به خصوص که مطابق چند روایت از شیخ طوسی در «الغیبه»، مردم از طریق او هم برای امام زمان نامه مینوشتند و پاسخ امام را از دست او میگرفتند که به معنی دیدار حضوری او با امام زمان نیز میباشد!
(کتاب «داستانهایی از امام زمان». «از انتشارات مسجد جمکران»).
** اما شلمغانی به زودی تحت تاثیر افکار «حسین منصور حلاج» به باور «تناسخ» و نیز تئوری «حلول» ارواح متعالی در انسانهای معمولی گروید. در همین رابطه امام زمان نامهای منتشر کرد و شملغانی را مرتد و کافر خواند و به او لعنت فرستاد. جالب است که نامه ابتدا در زندان به حسین نوبختی رسانده شد، اما او برای حضرت پیام فرستاد که فعلا از انتشار این نامه خود داری کند، ولی امام زمان به او جواب داد، بیم نداشته باش و آن را منتشر کن. این نامه توسط یک ایرانی دیگر به نام «محمد کاتب» (ابن همام اسکافی) از زندان بیرون برده و میان شیعیان پخش گردید. **
به راستی هم که آدم در تمام این صحنهها عملکرد یک تشکیلات سری را میبیند و نه تحرکات و تصمیمات یک امام را!
فردی که میتوانست یکی از نواب خاص باشد و در شرایط جانشینی نایب سوم، پیک حضوری امام هم بوده، یک مرتبه «مرتد» از کار در میآید و تازه نایب سوم از زندان برای امام زمان خط مشخص میکند که نامه را فعلا منتشر نکند. اینها ربطی به امام متصل به وحی ندارد، مشورتهای سران «التنظیم السری» با یک کادرشان در زندان است. تقریبا تمامی مورخان و محدثان شیعی تلاش کردهاند این واقعیت را پرده پوشی کنند که علاوه بر چهارنایب خاص، همین جناب شلمغانی فعلا «مرتد» نیز با امام زمان دیدار میکرده است و الا توقعیاتی را که او برای مردم آورده – و جزو ۹۲ توقیع معتبری است که کمترین شبهه به آنها گناه است و خود امام زمان قسم خورده که همه آن نامهها را خودم نوشتهام و یک حرفاش مال شلمغانی نیست! – را چگونه از دست امام زمان میگرفته و به صاحباناش میرسانده است؟!
در برخی نقدها از ماجرای نواب چهارگانه کنایهوار گفته میشود که آنها با هدف سوء استفاده شخصی از پول و اموال و پرداختهای مذهبی مردم، داستان نیابت خاصه امام زمان را علم کردهاند. اگر چه بخش عظیمی از محتوای کار وکیلان (چه بسا بیشتر از نود درصد) را نقل و انتقال وجوهات و پرداختهای مذهبی تشکیل میداده است: «اموالى از دور و نزدیك شامل شمش طلا و نقره، اموال وقفى و غیره» و قریب به اتفاق مدعیان قلابی نیز برای به جیب زدن پول و ثروت، به سوء استفاده از داستان امام غایب پرداختند، اما به شهادت تمامی اسناد، دامان این چهارتن از این گونه اتهامات پاک است. به گواهی تاریخ، آنها از خانوادههای ملکدار، ثروتمند، معتبر، نیک نام و اهل بخشش بوده و خود همواره بخشی از اموالشان را در اختیار امامان وقت میگذاردهاند.
** نایب اول از خاندانی معتبر و سرشناس بود که از یازده سالگی در خدمت امام دهم و بعد نزد امام یازدهم بوده و در واقع پرورش یافته دامان خود آنها بوده است. مراسم کفن و دفن و نماز امام یازدهم را نیز او انجام داد. **
خانه حسین بن روح نوبختی، محل رفت و آمد اعیان بغداد بود و امکانات مالی و قدرت اجتماعی وی، موجب آن بود که در دستگاه خلافت، حرمت و اعتباری ویژه، داشته باشد.
موقعیت اجتماعی همین نائب سوم امام زمان به گونهای بود که هنرمند ایرانی «محمد شیرازی» (معروف به » ابن مقله» مخترع خط نسخ و شاگرد ابراهیم سیستانی) که مورد غضب خلیفه قرار گرفته بود، برای بازیافتن موقعیتاش در دستگاه خلافت، به او پناه آورد.
**خانواده ایرانی نایب چهارم در بصره املاک زیادی داشتند و همواره درآمد نیمی از مایملک خود را در اختیار امام حسن عسگری میگذاشتند. تعدادی از اعضای خانواده سیمری از زمان امام رضا و نیز امام نهم و دهم و یازدهم جزو افراد نزدیک و وکیلان آنها بودهاند. **
حق این است که این چهارتن را شیفتگان فرهیخته و انقلابی عصر خودشان بدانیم که حاضر بودند – و در عمل هم نشان دادند – جان و مالشان را در راه هدفشان بگذارند، تا نهاد امامت عدالت خواه شیعی در برابر دستگاه جبار خلافت مضمحل نگردد.
(سایت پایگاه حوزه)
**به هرکدام از نواب چهارگانه تعدادی معاون و دستیار وصل بودهاند که در محلاتی نزدیک به آنها یا نزدیک به بغداد میزیستند. نام برخی از دستیاران اصلی در کتابها آمده است. **
**معاونان و دستیاران نایب اول سه تن بودهاند که دو تن از آنها ایرانی هستند. **
**نایب دوم ده معاون و دستیار در محل داشته که اسامی و ملیتشان به طور کامل ثبت نشده است. ولی از قرائن (و از جمله حضور دو کادر اعزامی از قم) میتوان حدس زد که بیشترشان ایرانی بودهاند. **
نایب سوم نیز ده وکیل زیر دست خود در بغداد داشته و چون خودش ایرانی بوده و فارسی حرف میزده، پذیرفتنی است که بیشتر از بقیه، ایرانیان را وارد سیستم خود کرده باشد. به این نایبها و کل عناصر دفتر مرکزی نیابت خاص، صدها وکیل و سروکیل در شهرهای مختلف در اقصی نقاط قلمرو اسلامی وصل بودهاند.
برای نایب چهارم منابع شیعی موفق به استخراج نام حد اقل چهل وکیل شدهاند که اغلبشان ایرانی هستند. قرائن نشان میدهد، و منطقی نیزهست، از آن جا که فرهیختگان ایرانی علاوه بر اعتقاد شیعی، عرق و انگیزه ناسیونالیستی و مبارزه جویانه نیز در برابر دستگاه خلافت داشتهاند، برای کارهای تشکیلاتی بیشتر مورد اعتماد و قابل تکیه بودهاند.
واسطگی نواب خاص چهارگانه بین امام زمان مفروض و مردم از طریق آورد و برد نامه صورت میگرفته است. از آن جا که پاسخ به نامههای مردم و وکیلان – که مخاطبان ایرانی درمیان نامهها نیز کم نیستند – عموما از طریق نوشتن در حاشیه نامه اصلی صورت میگرفته، به آن «توقیع» میگفتهاند. اما در عمل به نامههای مستقل ارسالی از طرف امام زمان به مخاطبان خاص نیز توقیع میگویند. منابع شیعی میگویند که تعداد کل این توقیعات ۹۲ عدد بوده است. صرف نظر از حمد و ثناهای توحیدی در حق آفریدگار و انبیا و امامان، تعیین تکلیف برخی وجوه ارسالی برای امام و پاسخ به سوالهای فقهی و شرعی، مندرجات نامهها اغلب در رد و لعنت کسانی است که ادعای رابطه با امام زمان یا تقلبهایی از این دست کردهاند و این نشان دهنده جو آشفته آن مقطع به خاطر بحران جانشینی بوده که این همه افشاگری را طلب میکرده است. اگر فرد نسبتا واردی، در جوهره کلام اغلب بی تکلف، بی پیرایه و صریح و قاطع امامان با اصحابشان و نیز لحن متونی مثل «نهج البلاغه» و «صحیفه سجادیه» و یا اشعار به جا مانده از امام صادق و نظایر آن دقت کرده باشد، به آسانی در مییابد که توقیعاتی که به اسم یک امام متصل به وحی – که صدها معجزه به اسم او ثبت کردهاند! – کلام امام و در شان محتوا و مرتبت او نیست. به جرات میتوان گفت، مقدمههایی که محمدهای سه گانه ایرانی ما بر کتابهای خود نوشتهاند، منسجمتر، قویتر و بیتناقضتر از این توقیعات است. از همین رو، این توقیعات را باید انشاپردازی و دست نوشتههای عناصر هوشمند «التنظیم السری» و خود نواب اربعه دانست که – شبیه اعلامیههای «انجمن غیبی» در دوران مشروطه – به وسیله آنها مشکلات بغرنج پروژه غیبت را حل و فصل میکردهاند و چنان که در بالا هم اشاره شد با نفوذیهایی که در دستگاه خلافت داشتهاند، اطلاعیههای هشدارآمیز خود را به عنوان غیب گویی از طرف «ناحیه مقدسه»، برای شیعیان خرج میکردند
**پاسخ امام زمان (بخوانید بیانیه دفتر سیاسی «التنظیم السری») به نامه شخصی به نام «احمدبن اسحاق»، خیلی شبیه موضع گیری یک حزب امروزی علیه یک کادر یا جریان انشعابی از آن است. به خصوص این که در این نامه از زبان خود امام غایب اعتراف میشود که: «بعضى از افراد خاندان ما و عمو زادگان ما منكر وجود من هستند». **
«جعفر» (عموی امام زمان ) برای پیش برد کارش دعوت نامهای برای احمدبن اسحاق فرستاده و «طیّ آن ادّعا كرده بود به تمام دین (حلال و حرام) و نیز كلیة علوم و آن چه كه مردم بدان نیازمندند، آگاهی دارد». احمد نامهای در این رابطه به امام زمان مینویسد و نامه جعفر مربوطه را هم ضمیمه میکند. امام زمان از همان اول توی ذوق فرستنده نامه میزند که اگر خودت نامه جعفر را به دقت خوانده بودی متوجه گافهایش میشدی و نیاز به ارسالاش نزد من نبود!
** امام غایب، سپس ۸ شرط برای مقام امامت ذکر میکند که هیچ امامی قبل از او برای خود ردیف نکرده و به واقع، امامت را به مقام خدایی رسانده است. شرط کوچک و آخری، داشتن «معجزات و کرامات» است که هیچ امامی قبل از او به این صراحت به توانایی معجزهگر بودن خودش اشاره نکرده و حتی شخص پیامبر اسلام خودش را از معجزه مبرا دانسته است.**
** امام غایب، چندین بار به خدا قسم یاد میکند که عمویش نماز هم نمیخواند «و حتی به اوقات نماز آشنا نیست»!! و بعد میافزاید: «حتماً از ظروف مشروب و آثار دیگری از گناهان او كه مشهور است، اطلاع دارید».**
جالب است، یکی از ویژگیهای امامان – که خودشان هم بارها به عنوان اصل اخلاقی به پیروان خود توصیه کردهاند – فاش نساختن عیوب و خطاهای خصوصی مسلمانان و حفظ آبروی آنان است، که حتی در ضوابط مربوط به اصل «امر به معروف و نهی از منکر» کرارا روی آن تاکید شده است؛ ولی امام غایب در لو دادن ظروف مشروف عمویش کمترین ملاحظهای نمیکند. وانگهی میتوان پذیرفت که برادر امام حسن عسگری نماز خواندن را کنار گذاشته باشد، اما میتوان باور کرد که او، حتی «اوقات نماز» را هم نداند و امام زمان برای گواهی دادن به آن قسم بخورد؟
به علاوه، کودکی که به تاکید تمام مورخان شیعی از چشم کلیه فامیل، پنهان نگاه داشته شده، چگونه از عرق خوریهای عمویش اطلاع داشته است؟.
**تعدادی از اهالی قم دچار تردید مذهبی شده و در موضوع مهدویت شک کرده بودند، امام توقیعی ملامت آمیز خطاب به آنها صادر کرده و در پایان مینویسد: اگربه خاطر رحم و شفقت به شما نبود با شما گفتگو نمیکردم! از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و كارها را به ما واگذارید! **
یکی از صحابه امام فوت میکند، امام زمان نامهای خطاب به چند تن از شیعیان سرشناس و حلقه مورد اعتمادش – با بردن اسم یک یک آنها – سفارش میکند که به خانواده متوفی رسیدگی کنند ولی اسم یکی از این شخصیتها به نام «مالک بادوله» – که از قضا داماد متوفی بوده – را از قلم میاندازد. یکی از مخاطبان نامه، به نام «محمد حمیری» درهمین رابطه نامهای به امام زمان نوشته و به او میگوید: این شخصیتها همه از یک موقعیت برابر برخوردار بودهاند، چرا از مالک بادوله اسم نبردهای و او از این بابت مسالهدار شده است. لطفا این موضوع را یک طوری حل کن تا باعث «تسکین خاطر» او شود. امام هم نامه جدیدی نوشته و قضیه جا افتادن نام بادوله – که با علم غیب دانی و معجزات او منافات داشت! – را این طوری رفع و رجوع میکند: چون این افراد با من مکاتبه داشتهاند، اسمشان را بردم، ولی بادوله با من مکاتبهای نداشت!
**پاسخ امام زمان به یک ایرانی «اسحاق کلینی» (برادر محمد کلینی) همه محورهای توقیعات را یک جا در خود دارد: افشای برخی مدعیان و تایید برخی دوستان با ذکر نام، حل و فصل برخی مسایل اقتصادی و نیز شرعی و از جمله این سوال فقهی : خوردن «فقاع» (آبجو) حرام است و خوردن «شلماب» (شربت شلغم) حلال! امام در پایان نامه میگوید: «وجود من، موجب بقای كرة زمین و ایمنی برای همة مخلوقات است همچنان كه ستارگان موجب ایمنی اهل آسمانند». **
**آیا حتی پیامبر خدا یک چنین شانی برای خود قایل بوده است که بقای کره زمین را به وجود خودش مشروط نماید؟ **
آیا ستارگان یک چنین نقشی برای «اهالی آسمان» دارند؟
** آیا یک چنین امامی که هستی به وجود او گره خورده، باید راجع مساله سادهای مثل حلال بودن شربت شلغم نظر دهد؟**
… ؟
** در همین نامه قید شده که «هركدام از پدران و اجداد من بیعت یكی از طاغوتهای زمان خویش را به گردن داشتند؛ ولی من وقتی قیام میكنم، بیعت هیچ یك از گردنكشان و طاغوتهای زمان را برگردن ندارم». آیا امام زمان نمیتوانست لااقل جدش امام حسین را استثنا کند که بیعت طاغوت را برگردن نداشت و اصلا جانش را نیز بر سر بیعت نکردن با «یزید» گذاشت؟**
در پاسخ به نامه «محمد حمیدی»، امام «نحوه بستن لنگ» در مراسم حج را آموزش میدهد! و در پاسخ به این سوال که میتوانم فلان دعا را در نماز بخوانم، امام پاسخ میدهد: «در هیچ یك از كتب مربوط به نماز آنرا نیافتم».
** آیا امام متصل به وحی باید برای جواب یک سوال ساده شرعی، به کتابهای در دسترساش مراجعه کند؛ یا مسول پاسخ به نامهها در «التنظیم السری» این کتاب گردی را انجام داده است؟! **
جواب به آخرین سوال محمد حمیدی نیز همین ابهام را به ذهن متبادر میکند. او میپرسد: اگر مردی یک زن تن فروش را به خانه آورد و با او به طور حلال رابطه برقرار کرد و از او صاحب فرزندی شد که نمیداند مال اوست یا نه، وظیفهاش در قبال آن بچه چیست؟
** امام «عالم به غیب» در پاسخاش میگوید: مسایل شرعی در قبال رابطه با یک چنین زنانی چند حالت دارد، تو در نامه بعدی به طور دقیق برایم بنویس که مال تو کدام حالت بوده تا من جواب مشخص بدهم!** (آیا این گونه جواب دادن، به یک عالم مساله گو مثل کلینی برازنده است تا امام زمان؟)
**در پاسخ به نامه «ابوالحسن اسدی» پیرامون ختنه مجدد پسری که دوباره روی آلتش پوست روییده، حضرت ضمن تاکید بر ختنه مجدد او هشدار میدهد: «زمین از بول انسان ختنه نشده چهل روز به سوى خدا ضجه مى كشد»! **
آیا از یک نماینده مهرورز خدا بر روی زمین نباید انتظار داشت که میلیونها انسان ختنه نشده آن روزگار از دیگر ادیان را مشمول نفرین و توهین نسازد؟
**برای تاکید روی این که توقیعات منتسب به امام زمان، جز موضع گیریها، بیانهها و اطلاعیههای علنی تشکیلات «التنظیم السری» بیش نیستند، سندی از کتاب «الغیبت» شیخ طوسی را عینا درج میگردد : **
«در پشت نامهاى كه مشتمل بر جواب مسائل اهل قم بود، از حسین بن روح پرسیده بودند آیا این جوابها از وجود اقدس امام زمان است یا از محمد بن على شلمغانى؛ چه كه وى گفته است جواب این مسائل را من داده ام».
**ملاحظه میکنید که چقدر شباهت دارد به عمل کرد برخی کادرهای اخراجی یا انشعابی سازمانهای سیاسی امروزی که اولین کارشان فاش کردن برخی اسرار و کارهای محرمانه دوستان سابقشان است. جالب است که برای همین فاش سازی شلمغانی، دوباره حسین نوبختی از امام زمان توقیع آورد با این عبارات که: **
«تمام جوابها از ماست و آن لعنه الله علیه در یك حرف آن دخالت نداشته است»! خلاصه این که دوستان هوشیار ما، هر جا گیر کردهاند، یک نامه روی دست امام زمان گذاشتهاند!
**سوال این است که علما و محققان شیعی که در علم حدیث و رجال اعجاب نموده و برای تشخیص درجه اعتبار یک حدیث، دهها ضابطه و فیلتر ابداع کردهاند ؛ به طوری که برای نشان دادن نقطه ضعف یک حدیث سنی (که به نفعشان نیست) بی رحمانه مته به خشخاش گذاشتهاند، چگونه راضی شدهاند که این توقیعات را – که انشا پردازی و تصنعی بودنشان داد میزند! – از «ناحیه مقدسه» امام زمان قبول کنند و روی صحت آنها قسم بخورند؟ مخصوصا این که محققان شیعی از قول برخی بزرگان آن عصر آوردهاند که گویا آنها تعدادی از دستخطهای امام زمان را با هم تطبیق داده و دیدهاند که همه یک سان است! با توجه به این که در یکی از این توقیعات، امام صراحتا دستور میدهد: **
«دستخط مارا به كسى نشان ندهید»، معلوم نیست حضرات با چه مجوزی نمایشگاه خط برگزار کردهاند!
واقعیت این است که انگیزه، ایمان، اتحاد، انسجام و توانمندی عناصر «التنظیم السری»، در کنار تاکتیک آورد و برد توقیعات و تعیین مقرری ماهانه برای معتقدان یا تمکین کنندگان به «مهدویت»، از عوامل اصلی پاگرفتن پروژه امام غایب و از میدان به در کردن مدعیان دروغین بوده است. بنابراین، اصالت ندادن به این نامهها، اصالت نواب اربعه را زیر سوال میبرد که خودش چهار ستون اصلی زیر پروژه و بنای غیبت صغری است، این چهارتا را هم که بکشی، کل بنای غیبت کبری و مهدویت فرو میریزد و به تبع آن، «نیابت عامه» روحانیت و «ولایت فقیه» نیز پا در هوا میماند!
نکته بسیار مهم دیگر – که برخی محققان شیعی به درستی رویش انگشت گذاشتهاند – این است که چرا امام زمان در دوران هفتاد سال غیبت صغرا و داشتن چهار رابط با شیعیان، به جای پاسخگویی به مسایل پیش پا افتاده فقهی، یک سری مسایل بسیار جدی و استراتژیک در غیبت امام از قبیل فرم رهبری دنیای تشیع و نیز مالیاتهای مذهبی (خمس و ذکات و سهم امام)، امر قضاوت و… را تعیین تکلیف نکرده است؟
براساس اصول شیعه، امامان دوازده گانه جملگی از یکشان و مرتبت الاهی، علمی و معنوی برخوردارند، بنابراین چگونه است که مثلا امام ششم هیچ مساله فقهی و شرعی در عصر خود را بیپاسخ نمیگذارد و نیز برای پیش برد کارهای اجرایی و مالی دستگاه امامت، تشکیلات بزرگی راه اندازی میکند (نظام الاموال و الوکلا)، اما امام زمان، همه را به حال خود رها کرده و به تعطیلات دراز مدت میرود؟
همه اینها نشان میدهد که عناصر و تشکیلاتی که پروژه «غیبت» را بعد از مرگ امام حسن عسگری بنا نهادند، انگیزهای سیاسی، تاکتیکی و مقطعی از آن داشتند. وقتی حتی در زمان امام محمد باقر بحث میشود که اگر چشم انداز دویست ساله برای ظهور «قائم» داده شود، مردم از اسلام برخواهند گشت، اگر به یک مومن شیعی بعد از رحلت امام یازدهم گفته میشد که تا چند هزار سال بعد نیز امام زمان ظهور نخواهد کرد، تردید نمیکرد که سرکار گذاشته شده است!
** بر اساس متون شیعی – در مورد سازمان مخفی «التنظیم السری» و نواب چهارگانه و صدها نماینده، رابط و وکیل وابسته به آنها در اقصی نقاط ایران و دیگر نقاط را که حدود هفتاد سال کار خود را پیش بردند، آشکارا دست ایرانیان وطن پرست و انقلابی نیز دیده میشود .**
اگر در ظرف زمانی و مکانی خودشان قضاوت کنیم، آنها روشفنکران دینی و مبارز زمانه بودهاند که خود را با جنبشهای آزادی خواه و استقلال طلب ایرانی در یک جبهه مییافتند. آنها تقویت و اعتلای جنیش استقلال طلبی علیه دستگاه جنایتکار خلافت، که خاک وطن ما را به توبره کشیده بود، را در گرو تقویت و حفظ شاخه اصلی تشیع – امامیه – میدانستند که اپوزیسیون دینی و سیاسی حکومت را نمایندگی میکرد. ما با این نگاه، بهتر در مییابیم که چرا سردار شجاع ایرانی «ابومسلم خراسانی» با آن که امام ششم شیعیان به دعوت نامه او پاسخ رد داد، قیامش در خراسان را با نام «اطاعت شخصی از خاندان پیامبر (الرّضا من اهلالبیت)» آغاز کرد ؛ و چرا به یک باره این حدیث بر سر زیانها افتاد که یکی از علائم ظهور «قائم»، حرکت دارندگان پرچمهای سیاه – «سیاه جامگان»! – از خراسان است و حضرت «مهدی» در میان صفوف رزمندگان آن حضور دارد و به مردم تاکید میشود که «هر طور شده خودتان را به صفوف آنان برسانید، حتی اگر ناچار شدید توی برفها سینه خیز بروید»
(کتاب «عقد الدرر»).
«مقارن آن روزگاران [قیام سیاه جامگان در خراسان] ظهور مهدی موعود و بیرون آمدن علم سیاه از جانب شرق، در غالب افواه جاری بود»
(کتاب «تاریخ ایران بعد از اسلام» – زرین کوب)
و یا در سال بعد، عارف نامدار خطه شیراز، «حسین منصور حلاج»، به عنوان یکی از اولین مدعیان نیابت امام دوازدهم، اعلام کرد که «امام زمان از خراسان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است»
(کتاب «آثار الباقیه»)
هم او – که بیشتر به عنوان عارف معرفی میشود در شورش معروف سال ۲۹۶ هجری در بغداد علیه دستگاه ستم پیشه خلافت دست داشت و از ترس خلیفه ناچار شد بگریزد و سه سال در اختفا زندگی کند.
**شنیدن خبر این که معتصم خلیفه جنایت کار عباسی در یک شب با دختران اسیر بابک و مازیار (پس از کشتن پدران قهرمانشان) هم بستر شد تا تمام آزادی خواهان ایرانی را تحقیر نماید، برای تجمع آنان زیر پرچم امامت شیعی کافی بود. **
(جزییات این زفاف و تجاوز سه گانه نفرتانگیز – همراه با «دختر ملک روم» با آنتراکت شراب و نماز در فاصله هر کدام!- را خواجه نظام المللک در سیاست نامهاش با آب و تاب آورده است!).
**حال سوالی که ایجاد میشود این است که آن هزاران اسیری که در همان حملات اولیه اعراب به ایران، به قلمرو عربی خلافت برده شدند (و از جمله ۴۰۰۰ هزار سربازی که از آذربایجان برای مقابله با اعراب به جبهه قادسیه اعزام شده بودند و پس از اسارت درکوفه اسکان داده شدند) و هزاران ایرانیای که در سنههای بعد – به هر انگیزهای – به آن طرفها مهاجرت کردند، در کجای این جنگ و جدالهای سیاسی – دینی قرار داشتهاند؟ **
**در یک تقسیم بندی کلی، تعدادی از ایرانیان، داخل نظام حاکم خلافت شدند و تعدادی به اپوزیسیون شیعی آن روی آوردند و از آن جا که تاریخ عمومی، کمتر با هویت ملی عناصر خود مشکل داشته، ایرانیانی که داخل دستگاه خلافت شدند، شناخته شدهتر هستند. (از جمله خاندان برمکی، نوبخت، سهل، و افرادی مثل: افشین و…). **
در پایان حکومت اموی، ایرانیها «بر همه شئون حکومت، استیلا داشتند» و یکی از خلفایشان گفته است که «ما لحظهای از ایرانیها بینیاز نشدیم». به رغم به کارگیری ایرانیها در امور حکومتی، خلفا همیشه از آنها بیمناک بودند و ترور عمر خلیفه دوم به دست «پیروز نهاوندی»، چون کابوسی خلفا را آزار میداده است. آنها به خوبی از کینه تسکین ناپذیر ایرانیها در قلمرو عربی اطلاع داشته و نوشتهاند که «معاویه» چندین بار قصد داشته همه آنها را نابود و از دستشان خلاص شود، ولی برخی اطرافیاناش مانع این کار شدهاند.
(دو قرن سکوت و تاریخ ایران بعد از اسلام)
**در مورد نقش ایرانیان در خلافت عباسی نیز همین بس که : «بیش از نیم آن رنگ عربی نداشت و نیم دیگر هم تقریبا یک سره ایرانی بود» **
(«تاریخ ایران بعد از اسلام»)
پستهای اخیر چون تقریبا همشون از یه منبع هستن گذاشتم آخر مطلب منبعش رو معرفی کنم و یه اسم رو آخر هر پست تکرار نکنم.
**اما در تاریخ نویسی مذهبی – به ویژه به دلیل تعصب عربی علما و مورخان شیعی و کم عناینی تاسف بار آنها به هویت ایرانی (که در حکومت کنونی هم به طور نفرت انگیزی شاهد آن هستیم)، حضرات چندان پاپی نقش ایرانیان در آن دورانها نشدهاند. **
**به نظر میرسد که آنها حتی عمد داشتهاند، هویت ایرانی را در لابه لای القاب و کنیههای عربی گم و گور نمایند. اگر در گذشته، برخی اجبارات زمانه نیز در این کار دخیل بوده، امروزه اصرار اسلامی نویسان ایرانی بر این کار چه توجیهی دارد؛ جز این که حتی نوشتههایشان را ملالآور میکند؟ **
همان شیوهای که در به کار بردن القاب و جملات مطنطن عربی در لابه لای روضه خوانی برای گریاندن مردم عامی و اشل دادن به خطابههایشان به کار میبرند! مثلا اگر آنها به جناب: «ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی» به زبان امروزی بگویند: «محمد صدوق»، احتمالا دیگر کسی به زیارت آرامگاهاش در شاه عبدالعظیم نخواهد رفت.
مثلا در قیام «مختار ثقفی» برای گرفتن انتقام خون حسین و سایر کشتگان کربلا، «بیست هزار ایرانی» در صفوف رزمندگان او حضور داشتهاند. در اردوی نظامی معاون او «ابراهیم مالک اشتر»، «یک کلمه هم عربی شنیده نمیشد».
(دو قرن سکوت)
وقتی به او انتقاد میکنند که چرا این همه ایرانی در سپاه تو هست میگوید: «اولاد اسواران و مرزبانان ایرانند؛ از هر لشگری آمادهتر و آگاه تر»
(«تاریخ ایران بعد از اسلام»)
میتوان کنجکاو شد که این مبارزان، دوستان و فامیل و وابستگانشان و نسلهای بعدی آنها در قلمرو شیعه و امامان بعدی، به چه کاری مشغول بودهاند؟ به جز این که به قول زرین کوب باید آنها را در هر نوع حرکت و «فتنه و آشوب»ی دخیل دید؟
** اگر از این زاویه یک کار تخصصی در پروژه غیبت امام دوازدهم و مهدویت صورت گیرد، نتایج شگفت آورتری از نقش و سهم ایرانیان وطن پرست در آن به دست خواهد آمد. **
در حد مختصر میتوان اشاره کرد که در میان انبوه احادیث مربوط به شیعه هر جا صحبت از: «اهل مشرق»، «اصحاب الرایات السود»، «اهل خراسان» و «الرجل الخراسانی»، «فرس»، «اعاجم»، «موالی»، «بنوالحمراء»، «قوم سلمان»، «اهل قم» و «اهل طالقان» و نظایر آن میشود، اشاره به افراد ایرانی دارد. در اخبار مربوط به تمامی جنبههای مربوط به امام زمان (اعم از غیبت صغرا و کبرا و ظهور او) به نحو شگرفی، ایرانیان دخالت داده شدهاند.
«محیی الدین عربی، عارف معروف، در كتاب خود- «فتوحات» – درباره وزیران امام زمان می نویسد:
همه آنان از عجمند و در میان آنان هیچ فردی از عرب وجود ندارد». در میان ۳۱۳ نفری که قرار است همراه امام زمان قیام کنند، تعداد زیادی ایرانی (به شمول «۵۵ زن») نیز سازمان دهی شدهاند! ۱۳ تن از این زنان، «مجروحان را مداوا میکنند و از بیماران جنگی پرستاری مینمایند»
(کتاب «اثبات الهداه»)،
**«بیشترین یاران مهدی را ایرانیان تشكیل میدهند. در احادیث آمده است: بسیاری از یاران امام زمان از اهالی مرورود، مرو، توس، مغان[آذربایجان] جابروان [اطراف تبریز]، قومس [سمنان]، اصطخر [شیراز]، فاریاب، طالقان، سجستان [سیستان] نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف [بوشهر]، ری و كرمان هستند» **
(«سایت طپش»…مقاله «ایرانیان در قرآن».)