عشق تلفنی (2)

1391/10/14

قسمت قبل

کار هرشبمون شده بود سکس تل خسته شده بودم هر شب خود ارضایی با این که میدونستم خیلی واسم ضرر داره ولی بازم انجامش میدادم
همه فکرمو مشغول خودش کرده بود صبح که از خواب بیدار میشدم منتظر بودم تا زودتر شب بشه و با مینا سکس تل کنم بعضی وقتا از خودم متنفر میشدم و میگفتم
سامان خاک تو سرت کنن یک عمر حسرت اینو خوردی که دوست دختر داشته باشی ، از خدا خواستی عاشقت کنه عشق پاکو میخواستی ولی حالا شهوت جای عشقتو گرفته واقعا همینطوری بود من مینا رو واسه اینکه ارضام کنه میخواستم باهام قرار نمیذاشت میترسید ، میترسید بلایی سرش بیارم خنده دار بود بازم شده بودم همون اسگلی که با یک دختر دوست بود و فقط شارژ اضافه داشت و پول بیخود خرج شارژش میکرد
بعد از چند هفته باهاش قرار گذاشتم توی همون پارک روی همون نیمکت
وقتی رفتم و دیدمش دوست داشتم همونجا بقلش کنم ، نه از روی شهوت بلکه از روی عشق، حالا که دیده بودمش شهوتم از بین رفته بود میدونستم که بدون اون نمیتونم زندگی کنم از وقتی باهاش دوست شده بودم سر حال تر بودم ، توی کارم موفق شده بودم و روز به روز درامدم بیشتر میشد
و این به خاطر انرژی که صرف کارم میکردم بود الان امید داشتم، امید به زنده بودن ، امید به زندگی …‏
اون روز با کلی صحبت کردن تموم شد بیشترین کاری که کردیم این بود که دستامون توی دستای هم بود بهش احتیاج داشتم تا حالا دست دختری رو نگرفته بودم خیلی واسم لذت داشت
فرداش دوباره باهاش قرار گذاشتم ماشین بابامو برداشتمو به طرف خیابونی که باهاش قرار گذاشته بودم راه افتادم
توی قرارهای قبلی با ماشین نمیرفتم
وقتی سر قرار رسیدم بهش زنگ زدم و بعد از اینکه پیداش کردم سوار ماشین شد بعد از دست دادن و یکم شوخی راه افتادیم قرار بود بریم سینما ‏
توی سالن سینما اخرین ردیف صندلیها نشستیم خلوت بود همه توجه ام به مینا بود‎ ‎‏ توی تلفنهای شبانه حتی اسم بچه هامونو هم انتخاب کرده بودیم داشتم به اینده فکر میکردم به اینکه چطوری خوشبختش کنم چیکار کنم که کمبودی احساس نکنه توی همین افکار بودم که مینا صدام کردبه خودم اومدم میگفت فیلمش مزخرفه راست میگفت واسه همین خلوت بود یکم باهم صحبت کردیم دستش توی دستم بود دستمو از توی دستش جدا کردم و روی پاش گذاشتم کم کم دستمو به لای پاهاش رسوندم حالم خوب نبود داشتم از کوره در میرفتم مینا دستشو روی کیرم گذاشت داشتم اتیش میگرفتم یکم مالوندش حالم خیلی خراب بود دستشو از روی کیرم برداشتمو دیگه ادامه ندادیم مینا دختر بود و کل ترسش از این بود که باکرگی شو از دست بده
هر روز با هم میرفتیم بیرون هر جا میتونستیم لب بازی میکردیم و لذت میبردیم
یک شب که در حال سکس تل بودیم اتفاق وحشتناکی افتاد ‏
مینا جیغ بلندی زد.

صدای جیغ شدید مینا توی گو‌شم پیچید تا حالا موقع سکس تل جیغ نزده بود ترسیده بودم جوابمو نمیداد و فقط ناله میکرد هر چی داد میزدم و صداش میکردم جوابی نمیشنیدم استرس کل وجودمو فرا گرفته بود شهوتی دیگه وجود نداشت چی به سر عشقم اومده بود قطع کردم و دوباره زنگ زدم جواب نداد تا صبح میگرفتمش ولی جواب نمیداد کلافه بودم اعصابم بهم ریخته بود نمیدونستم باید چیکار کنم نمیتونستم تصمیم بگیرم ظهر بود که گوشیم زنگ خورد خدایا خودش بود عشقم بود جواب دادم اون طرف خط مینای من بود همه زندگی من داشت گریه میکرد بغض گلومو گرفت خوشحالیم تبدیل به نا امیدی شد ازش پرسیدم چی شده جواب درستی نداد و گفت باید ببینمت واسه بعد از ظهر با هم دیگه قرار گذاشتیم قرار شد بریم همون پارک همیشگی از اون پارک خاطرات خوبی داشتم با فضای پارک خیلی حال میکردم بهم ارامش میداد سر وقت مقرر رفتم سر قرار مینا قبل از من اومده بود خیلی نگران و مضطرب بود میشد از چهرش فهمید که خیلی ‌گریه کرده یکم با هم دیگه صحبت کردیم و قضیه رو کامل واسم گفت،
شبهای اولی که منو مینا با هم سکس تل میکردیم خیلی اروم میگذشت تا اینکه یک شب مینا گفت کیر میخوام و بعد از کلی فکر کردن قرار شد برس موهاشو برداره و با دسته اون یکم به خودش حال بده بهش میگفتم خیلی مواظب باش و اونم اطاعت میکرد
شب اخری که در حال سکس تل بودیم در اوج جنون قرار گرفته بودیم و وقتی من بهش گفته بودم کیرم تا ته توی کسته اونم دسته برسو تا ته کرده بود توی کسش و پردشو پاره کرده بود خیلی ناراحت بود شانس اورده بودیم که اونشب مینا با داداش کوچیکش بوده و کسی نفهمیده بهش دلداری و امیدواری دادم
چند شب سکس تل نکردیم و بعد از چند شب دوباره شروع شد مینا دیگه دختر نبود موقع سکس تل به جای کیر من دسته برسو میکرد توی کسش و باهاش حال میکرد بعد چند وقت
مساله سکس حضوری رو باهاش در میون گذاشتم‎ ‎ترس داشت ترس از ابروریزی و…
به هزار بدبختی راضیش کردم ،
یکی از دوستام توی یک مسافرخونه کار میکرد باهاش هماهنگ کردم واسه اینکه بریم اونجا روز پنج شنبه فرا رسید روزی که قرار بود برای اولین بار طعم سکسو بچشم با هم دیگه قرار گذاشتیم و به مسافرخونه رفتیم توی مسافرخونه بدون هیچ مزاحمتی وارد اتاقمون شدیم یکم با هم دیگه صحبت کردیم و بعد از چند دقیقه لبامون توی لبای همدیگه بود زبونشو میکرد توی دهنم منم با ولع تمام میمکیدمش صدای اووووم اووووم فضای اتاقو پر کرده بود دستمو روی سینه هاش کشیدم سینه های فوق العاده نرمی داشت تا حدی نرم بود که وقتی فشارشون میدادی چیزی ازشون نمیموند واقعا حس غیر قابل توصیفی داشتم دستشو گذاشته بود روی کیرم و داشت میمالوندش هنوز لباسامون تنمون بود مانتوشو در اورد منم تی شرت و شلوارمو در اوردم من فقط یک شرت پام بود و مینا یک تاپ قرمز با یک شلوار جین بدنش خیلی سفید بود واقعا فکرشو نمیکردم اینقدر سفید باشه ، سینه هاشو دوباره توی دستم گرفتم واقعا لذت میبردم مینا با کیرم که الان به بزرگترین حد خودش رسیده بود بازی میکرد با اینکه اصلا دلم نمیخواست ولی دستمو از روی سینه هاش برداشتمو روی کسش گذاشتم مثل یک کوره اتیش بود داغ داغ دیگه تحمل نداشتم شلوارشو از پاش در اوردم و کسش رو از روی شرتی که مثل تاپش قرمز بود بوسیدم بوی محشری میداد شرتشو کشیدم پایین
خدای من چی میدیدم یک کس سفید وخوشگل واقعا عالی بود ولی من تجربه ای در سکس نداشتم روی تخت خوابوندمش و پاهاشو به طرفین باز کردم و لای پاهاش نشستم خودش کیرمو گرفت و با سورا خش تنظیم کرد با یک فشار کوچولو جا خورد ، سر کیرم توی کسش بود خیلی تنگ بود کم کم فرو میکردم تا به خودم اومدم دیدم کیرمو تا ته فرستادم توی کسش مینا فقط لبشو گاز میگرفت شروع به تلمبه زدن کردم خیلی اهسته اینکارو میکردم در اوج لذت بودم تلمبه هامو شدید تر میکردم کسش خیلی تنگ بود واقعا لذت میبردم دو سه بار کیرم در اومد که خود مینا با سوراخش تنظیممش کرد و منم فرستادمش تو یک لحظه احساس کردم ابم دارم میاد با اینکه نمیخواستم به این زودی این لذت تموم بشه از ترس اینکه اتفاقی نیوفته کیرمو بیرون کشیدم و چند تا دستمال کاغذی جلوش گرفتم و همه ابمو روی دستمال خالی کردم مینا هم همزمان با من بدنش شروع به لرزش کرد و با یک جیغ کوتاه ارضا شد با دستمال پاکش کردم
احساس کردم کار خوبی انجام ندادم، از خودم متنفر شده بودم , حس خوبی نداشتم ، عذاب وجدان به سراغم اومده بود، اعصابم به شدت بهم ریخته بود رفتم یک گوشه نشستم و مشغول تماشای مینا شدم جالب بود از بس حول بودیم تاپشو در نیاورده بود سر این موضوع خندم گرفته بود مینا هنوز روی تخت دراز کشیده بود رفتم کنارش نشستم و صورتشو نوازش کردم و به خاطر همه چی ازش تشکر کردم و پیشونیشو بوسیدم بعد از چند دقیقه مینا بلند شد و لباساشو پوشید و تشکر کرد با هم دیگه از مسافرخونه زدیم بیرون …
‏…

ادامه…
‏…
‏(((سامی شهوتی)))


👍 0
👎 0
21269 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

350691
2013-01-03 23:11:26 +0330 +0330
NA

ایول سامی خان
دو قسمت توی دو روز
عجیبه

0 ❤️

350692
2013-01-03 23:30:17 +0330 +0330
NA

قسمت قبلی داستانو نخونده بودم.خب یکی به من بگه یک داستان خوب اپ شده.

دوست عزیز داستانتو دوست داشتم. ولی به نظرت یک کم حس به داستان بدی بهتر نیست.

معمولا سکس با احساسش قشنگ هستش.یک کلام قسمت سکسش کوتاه بود.

خب دادا طولانی تر بنویس. :D ولی این ایده دسته برس قشنگ نیود.احساس خوبی بهم دست نداد.

ولی از داستانت خوشم اومد .امتیازت هم کامل می دم.

موفق باشی.

0 ❤️

350693
2013-01-04 00:33:36 +0330 +0330
NA

قشنگ بود دوس داشتم خوندنشو ادامه بدم
سامی جان تو نوشتن صبور باش و عجله نکن …صحنه سکسش کوتاه بود ولی جذاب نوشته بودی .ممنون

0 ❤️

350694
2013-01-04 11:34:09 +0330 +0330

سامولیک الان داستانو میخونم و میام،فعلا.

0 ❤️

350695
2013-01-04 11:36:19 +0330 +0330

خوندم ، کیری بود پس خودت با کون بپر روش

0 ❤️

350696
2013-01-04 11:44:39 +0330 +0330
NA

سلام دوستان
ببخشید دیر اومدم
از صبح با خطای اررور دیوونه شدم
ادمین عزیز میخواد منو دیوونه کنه
بابا چرا نسخه ای که ویرایش کرده بودم رو نذاشتی ادمین جون؟
کلی عوض شده بود داستان به هر حال مرسی از همتون نظارتو میخونم و میام

0 ❤️

350697
2013-01-04 12:00:40 +0330 +0330
NA

زدایکس عزیز ممنونم وقت کذاشتی و خوندی
فقط یه چیزی که هست اینه که من داستان ننوشتم بلکه خاطرمو نوشتم که توی قسمت قبلی هم سر این مساله تاکید داشتم

پروازی عزیز دوست خوبم ممنونم که وقتتو صرف داستان یا همون خاطره ام کردی
میدونم که این مشکل خیلی از جوونهای ماست
درباره اون دسته برس هم بکم این یک نمونش بوده خیلی ها رو میشناسم که با چیزای عجیب غریب دیکه بکارتشونو از دست دادن
خوشحال میشم قسمت بعدی رو هم دنبال کنی

سنک قبر عزیز همه زندکی زدن توش نیست! اینو واقعا تجربه کردم که میکم
ممنون وقت کذاشتی

دوست عزیز و دوست داشتنیم شیر جوان
یادته قضیه دوست دختر ادمین و این حرفا رو؟:D
این همون قضیه اس
خودت یکم صبور باش دادا قسمت بعدی رو بخون حالشو ببر
ممنون وقت کذاشتی!

پارسه عزیز مرسی وقت کذاشتی!

0 ❤️

350698
2013-01-04 14:17:08 +0330 +0330
NA

خانمايي که ميگيد تو تکواندو وژيمناستيک پاره شديد…
قبولتون داريم

0 ❤️

350699
2013-01-04 15:50:39 +0330 +0330

سامی جان خوب بود…ولی فرق چندانی با قسمت اول نداشت…تو دلت شلوغ و پر از غوغاست…ولی تو داستانت ازش خبری نیست…قسمت اولم تومیگفتی:میخوای خودکشی کنی ولی من به عنوان خواننده باهات همراه نشدم…یعنی حسش به من منتقل نمیشد…واقعا تو داری برامون یه خاطره تعریف میکنی…باید تو تعریف کردنت مارو با خودت ببری…لحظه به لحظه پیشت باشیم…ولی اینطور نیست…یا صحنه سکس تعریف نکن یا باید از خجالت خودت وخوانندت در بیائی…میدونم که سخترین جا نوشتن همون صحنه های سکسیه…
در ضمن اگه دوسش داشتی ویا اگه دوسش داری و میخوای که باهاش بمونی…بعد از سکس احساس گناه نباید میکردی…که بازم من متوجه نشدم…بنویس تا ببینیم چی میشه…

0 ❤️

350700
2013-01-04 16:53:51 +0330 +0330
NA

محتاجیم به سوراخ دستت درد نکنه از نظر زیبات‎:D‎
‏…
کلبه عزیز ممنونم که وقتتو گذاشتی و خوندی
‏…
دوست خوبم پیر فرزانه ممنونم که وقت گذاشتی
بعد از اینکه نظرتو توی قسمت قبلی دیدم داستانو ویرایش کردم و تا جیی که میتونستم سعی کردم کمبودامو درست کنم و مطمئنم تونستم بهتر از الانش کنم ولی ادمین محترم داستان ویرایش شده رو روی سایت اپ نکردن
توی قسمت بعدی همه سعی خودمو کردم تا خواننده رو با خودم همراه کنم البته اگه ادمین ویرایش شده داستانو بزاره
‏…
خان عزیز ممنونم که خوندیبهت قول میدم قسمت بعد مورد پسندت باشه

0 ❤️

350701
2013-01-04 18:01:36 +0330 +0330
NA

برس؟ واقعأ که!

0 ❤️

350702
2013-01-05 02:37:03 +0330 +0330
NA

اگه من یه دخترم بهت میگم الکیه هر چقدر هم داغ شده باشه و تو حس باشه چنین اتفاقی نمیافته … خوب بود بد نبود داستانت ولی اگر خودت بخونیش هیچ احساسی توش نمیشه دید فقط میخواستی یه چیزی به خورد ما بدی .
دفعه بعد خواستی بنویسی سعی کن به داستانت حس بدی :-)

0 ❤️

350703
2013-01-05 02:38:37 +0330 +0330
NA

اگه من یه دخترم بهت میگم الکیه هر چقدر هم داغ شده باشه و تو حس باشه چنین اتفاقی نمیافته … خوب بود بد نبود داستانت ولی اگر خودت بخونیش هیچ احساسی توش نمیشه دید فقط میخواستی یه چیزی به خورد ما بدی .
دفعه بعد خواستی بنویسی سعی کن به داستانت حس بدی :-)

0 ❤️

350704
2013-01-05 02:56:48 +0330 +0330
NA

اى كاش منم بتونم فقط يه بارسكس روتجربه كنم.آخه چراكسى نمياد سكس كنيم؟

0 ❤️

350705
2013-01-05 04:22:42 +0330 +0330
NA

منتظر قسمت بعدی میمونم .حتما بنویس
‏;‏)

0 ❤️

350706
2013-01-05 14:35:07 +0330 +0330
NA

متفکر عزیز ممنونم خوندی
‏…
لیدی عزیز ممنون وقتتو گذاشتی
‏…
هستی خانوم مرسی
قسمت بعدی رو بخون پشیمون نمیشی
‏…
مرجان عزیز ممنونم که بازم لطف کردی و خوندی

0 ❤️

350707
2013-01-06 13:54:46 +0330 +0330

داستانت نسبت به قبل بهتر نشده بود ولى بهت امیدوارم سامی جان
واسه اینکه بهتر بنویسی به نظر من بهتره از یکی تقلید کنی که ازت سرتر باشه البته تا یه مدت.
موفق باشی

0 ❤️

350708
2013-01-06 15:33:50 +0330 +0330
NA

مازیار عزیز بعد از اینکه نظراتتونو توی قسمت قبل دیدم داستانو ویرایش کردم ولی فایده ای نداشت
قسمت قبلی اکه ویرایش شدش اپ بشه نسیت به این دو قسمت سعی کردم بهتر باشه و مطمئنم همینطور هست

0 ❤️




آخرین بازدیدها