صورتم خورد به‌ کیر یه پیرمرده تو اتوبوس (۱)

1400/06/10

سلام.نادر هستم والان ۳۶ سالمه .و این ماجرا که براتون تعریف میکنم برای تقریبا ۲۰ ساله پیشه.
من اونموقع دبیرستانی بودم .یه روز سر کلاس زبان .معلم زبانمون یه کتاب رو معرفی کرد و گفت که این رو بخرید . که کتاب خوبی هست .و برای تقویت زبان انگلیسی خوبه . و اون تو آموزشگاه زبان . به شاگرداش از روی اون درس میده .
وقرارشد یکی داوطلب بشه و بره انقلاب وبرای همه بخره .
که من داوطلب شدم و بچه ها پول دادند و وقتی پول جمع شد .
قرار شد من برای همه بخرم.
خونه ما جلیلی بود .از اونجا به انقلاب خط واحد داشت .فردای اون روز که مدرسه تعطیل شد…بعد از خونه رفتن .و کیفمو گذاشتم و ناهار خوردم و رفتم سوار اتوبوس شدم و رفتم انقلاب .و گشتم وآدرس نشریه رو پیدا کردم و کتاب ها رو خریدم.
و اومدم و رسیدم به اتوبوس انقلاب جلیلی.
خیلی شلوغ بود فکر کنم ۵ یا ۶ بود .
رفتم صف سر پایی ها وایستادم. واتوبوس اول بهم نرسید و اتوبوس بعدی اومد .اون موقع اتوبوس‌ها از این بنز ها بود و در وقتی باز می‌شد. به داخل باز میشد و در جلو کوچک بود و در وسط اتوبوس بزرگ بود و دو تا پله می‌خورد تا به هم‌سطح برسی.
همه سوار شدن و تا به من رسید .اتوبوس رو پلش هم پر شد .
و من خودمو زوری انداختم بالا و دو تا دستانم کتاب بود .و در اتوبوس بسته نمیشد. و راننده چند بار زد درو . و من خودمو هی کشیدم جلو و در اتوبوس بسته شد .
و حالا رو پله بالایی دو نفر ایستاده بودند .که یکیشون روش به من بود .
و من چون رو پله پایین بودم. متوجه شدم صورتم دقیقا روبروی زیپ یارو بود .
و صورتم نرمی کیر و خایشو لمس کرد .
راننده چون اتوبوس پر بود .ایستگاه هارو می‌پرسید و بعد نگه می‌داشت.
و توایستگاه ها هم که کسی پیاده نمیشد .نگه نمی‌داشت و می‌رفت.
یه دو ایستگاه که گذشت .متوجه شدم .کیر یارو سفت شده و با هر تکون اتوبوس قشنگ فشار میداد تو صورتم .و منم چیزی نمیگفتم و دستمم که بار بود و اصلا نمیتونستم .تکون بخورم .
و یارو قشنگ می‌مالید به صورتم و دیگه راحت فشار میداد .
یه دفعه به فکرم زد گازش بگیرم. که بعد پیش خودم گفتم ولش کن .
یه دو سه تا ایستگاه که رفتیم …
حقیقتا حس خود منم عوض شد .وکیرم سیخ شده بود .
تواین حین خود یارو هم فهمید که منم خوشم اومده …
که هیچ عکس العملی نشون نمیدم .
و ا ون قشنگ فشار میداد تو صورتم و میمالید ه .وکیرشو تو شلوار تکون هم میداد وبه صورتم فشار میداد.۸.
واین رو هم بگم .آنقدر ازدحام بود کسی متوجه نمیشد و خود منم .اصلا نمیتونستم قیافه یارو رو تشخیص بدم.
رسیدیم ایستگاه دو راهی قپان .که اتوبوس ایستاد ومن زوری خودمو کشیدم جلو .ودر اتوبوس باز شد .واومدم پایین و چند نفر دیگه اومدن پایین.و راه باز شد .و اونایی که مخاستند .پیاده شدند.
پایین اتوبوس نگاه کردم به یارو .یه مرد فکر کنم ۵۰ ویا ۵۳ ساله بود با ریش و سبیل پر پشت و سفید رو بود .و اونم منو نگاه کرد و خندید …ودوباره سوار شدیم .و چون اتوبوس جا باز شده بود .
همه راحت واستاده بودند .و اون یارو هم کنار من واستاده بود و از میله گرفته بود .
تا رسیدیم ایستگاه آخر. که ایستگاه جلیلی بود .و پیاده شدم .کمی که جلو رفتم
اون یارو هم اومد دنبالم .گفت واستا کمکت کنم .خسته شدی .و یکی از بسته کتاب ها رو ازم گرفت .
.وگفت ناراحت که نشدی. گفتم برای چی .
گفت …که مالیدم به صورتت…ببخشید جا تنگ بود و صورت تو هم جلو زیپم بود . و من تحریک شدم .
گفتم اشکال نداره پیش اومده دیگه .
از جلوی بقالی رد شدیم .
بعد گفت واستا و بعد رفت تو و دو تا نوشابه خرید و گفت .بیا بخور.
و اسرار کرد ومنم نوشابه رو خوردم .
وبعد خوردن .شیشه نوشابه ها رو برد تو بقالی .
و اومد بیرون و یه کاغذ بهم داد.و گفت شماره مغازمو نوشتم روش .
لوازم خونگی فروشی دارم .تو خیابون بعدی.
چیزی خاستی بیا بهت قسطی بدم .
بعد گفت اسمم هاشم آقا است .
حتما زنگ بزن .بیا هرچی خاستید بهتون .قسطی میدم .

سلام.ممنون از نظر های کیری که نوشته بودین. و من اونهارو به خودتون حواله میکنم .
وادامه اتفاقی که برام افتاد رو مینویسم .به عشق خواننده های با شخصیت شهوانی.
از این قضیه فکر کنم یه دو ماهی گذشته بود و تقریبا آخرهای سال تحصیلی بود و آماده می‌شدیم برای امتحانات ثلث سوم.
یه شب تو خونمون بین مادر و پدرم بحث بالا گرفت .
مادرم به پدرم گفته بود که جارو برقی بخره و اون همش امروز و فردا می‌کرد.
وبینشون دعوا شد.
من همینطور که به تلوزیون نگاه میکردم . یاد آقا هاشم افتادم .و بلند شدم و رفتم طرف کمدم و تمام کمدمو زیر ورو کردم .تا بلاخره شمارشو پیدا کردم .واومدم به بابام گفتم .که؛
یکی از اقوام همکلاسیم .لوازم خونگی میفروشه .و دوستم . به من چند بار گفته که؛ اگه چیزی خاستی به شما قسطی هم میده .
بابام گفته باشه …فردا بگو بریم پیشش.
منم فردا ظهر بود ، مادرم که خونه نبود . به شماره زنگ زدم . (که یه موقع اگه پیرمرده دروغ گفته بود .پیش مادرو پدرم ضایع نشم)
زنگ که زدم پیرمرده برداشت .و لی منو نشناخت‌. تا اینکه بهش قضیه اتوبوس رو .که کیرش رو فشار میداد تو صورتم رو گفتم …بعد خندید وشناخت و کلی تحویلم گرفت و احوالپرسی کرد .
و گفت ؛بیایین هرچی میخاید بر دارین .و آدرس مغازه رو هم داد.
و فردای اون رو ز بعد از ظهر با مادرم رفتیم .مغازه آقا هاشم.
و باز اول از قیافه منو نشناخت‌ و گفتم .نادرم شناخت.
مدلهارو نشون داد و مادرم یه مدل پاناسونیک انتخاب کرد .و بعد .در مورد اقساط صحبت کرد .و گفت ۲ ساعت دیگه بیایید .که من از انبار بیارم و بهتون بدم .
مارفتیم خونه و من دو ساعت دیگه راه افتادم .که برم جارو برقی رو بگیرم .
رسیدم…و رفتم تومغازه و به آقا هاشم سلام دادمو.
اونم با من دست داد و تحویلم گرفت .
و گفت نادر وقت نکردم برم انبار …فردا میتونی بیای .گفتم باشه .
داشتم میرفتم که صدام کرد گفت .
بیا باهم بریم انبار .کمک کن با هم در آریم. بیاریم پایین.
گفتم باشه .و رفتیم ته مغازه و با بالابر رفتیم بالا .انبار بالای مغازه بود .
رفتیم تویه ردیف،، که نیم متر هم فاصله داشت .ورفت تو وگفت اینجاست و منم رفتم تو .و گفت بیا اینور .و منم از جلوش رد شدم زوری و اونم قشنگ بهم چسبونده بود و جا کم بود و کارتن زیاد و تو این چند دقیقه هم اون راحت از پشت چسبیده بود به من و از بالاسرم با دو تا دستاش کارتن رو نگه می‌داشت که من کارتون پایینی رو بکشم بیرون و خودشو کامل چسبونده بود به من و منم احساس می‌کردم…فشار کیر و خایشو رو پشتم …
یه کارتن کشیدم بیرون .
بعد گفت :بشین .من کارتن بالا یی رو میارم به طرف بالا و تو کارتون جارو برقی رو بکش بیرون .
منم نشستن و اون این کار رو کرد …بعد کیرشو چسبوند رو پشت سرم .و کیرشم صفت شده بود و عین قضیه اتوبوس شروع کرد رو سرم فشار دادن‌. و کارتون رو هم تو بلند کردن لفت میداد.و قشنگ …تکون هم میداد کیرشو تو شلوار و سر منم با تکون کیر اون تکون می‌خورد.
وبلاخره بعد فکر کنم ۱۰ دقیقه ای کارتن رو کشیدم بیرون .
و آوردم بیرون.
واومدیم از اون قسمت بیرون.
و من به جلوش که نگاه کردم …دیدم که کیرش سیخ سیخ بود .و داشت شلوارشو جر میداد.
ومنم تحریک شدم . و کیر منم سیخ شد. وچون ضایع نشه لباسمو از شلوار درآوردم. و انداختم رو .که برجستگی شلوارم معلوم نشه.
اومدیم با بالابر پایین و هاشم آقا دور کارتن رو طناب پیچ کرد که راحت ببرم .
و نشست پشت صندلیش .به حالت لم .وبه منم گفت ؛بشین رو چهار پایه روبروش.
و شروع کرد کیرشو مالوندن .وبا من حرف زدن .که کلاس چندمی.و از این حرفها .
بعد بلندشد و رفت طرف سماور و دو تا چای ریخت .و آورد طرفم .و جلوم واستاد .و هنوز کیرش سیخ بود .
ومنم حقیقتا کیرم سیخ شده بود .گفت پاشو قند رو از اون کشو بده .
بلند شدم و رفتم سر کشو،، ولی پیدا نکردم .
و اون اومد نشست جلوم و از پایین کشو قند رو برداشت و موقع بلند شدن .
دستشو زد جلوم و متوجه شد که کیرم سیخ شده .
واومد نشست رو صندلیش و باز دستش رو کیرش بود .
گفت :
چی شده نادر .جلوت باد کرده .خبریه. اینجا که دختر، مختر نیست .سیخ کردی .؟
منم قرمز شدم .
گفت ؛منم سیخ کردم . ،! بالا که خوردم به صورتت .
یاد اتوبوس افتادم .و کیرم سیخ شد .
حالا تو چرا سیخ کردی.؟
منم هیچی نگفتم .
بعد آقا هاشم گفت؛ نکنه دیدی کیر من سیخ شده ! .و آسه تو هم سیخ شد .
بعد بلند شد و اومد پشت چهار پایه .و شونه هامو گرفت .و بهم چسبوند و گفت :درست میگم .؟
منم که خیلی تحریک شده بودم .خجالت رو گذاشتم کنار و گفتم آره.
بعد اومد کنارم و دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش.و فشار داد .و دستشو دراز کرد و کیر منو فشار داد .و تا دستش خورد از رو شلوار به کیرم .(حتی یه ثانیه هم نشد .)
که ارضاع شدم و آبم همش اومد بیرون .و طوری که کمی خیسیش رو شلوارم نفوذ کرد و آقا هاشم هم متوجه شد و بوش هم پیچید تو هوا .
واومد نشست رو صندلیش .و گفت :نادر یه شاگرد میخام. اینجا دست تنهام .و شاگردش رفته دهات و دیگه نمیاد…
و حقوقش رو هم بهم گفت … وحقوقی که میداد خوب بود.
(برای من خوب بود .چون ۲۰ رو دیگه امتحاناتم تموم میشد )
بهش گفتم باشه.اما بعد از امتحاناتم میام، اونم .قبول کرد.
بعد.گفت :نادر کمرت چقدر شله .تا دستم اومد طرفت .آبت اومد.
تو زن بگیری چجوری میخای بکنیش .اگه کمرت آنقدر شل باشه که چیزی نمیفهمی از حال کردن .
و بلند شد دوباره اومد کنارم و دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش .
و دوباره من تحریک شدم و کیرم بلند شد.
و گفت ؛نادر در بیارم بهت نشون بدم .
چیزی نگفتم .
و بعد زیپو کشید پایین و کیرشو در آورد.
ودستمو حلقه کرد دور کیرش .
کلاهک کیرش کوچک بود و همین طور که می‌آمد پایین .کیرش کلفت تر میشد .تقریبا کیرش اندازه یه وجب من بود و مدل کله قند بود . و سرش کوچک بود و پایینش کلفت و حالت کیرشم حالت کمانی سرش می‌آمد بالا .
یه کم کیرشو مالید به صورتم و بعد گذاشت تو شلوارش .
بعد گفت :پاشو برو دیگه .
امتحانات تموم شد .حتما بیایی . ها …
چون من شاگرد نمیگیرم.و منتظرتم .
بعد من جارو برقی رو برداشتم و اومدم خونه .
شب رفتم حمام و آنقدر تحریک شده بودم .که یه جق.
زدم بیاد اتفاق تو مغازه .

ادامه دارد

نوشته: نادر


👍 9
👎 18
34401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829537
2021-09-01 23:45:26 +0430 +0430

من منتظر بودم بگی رفتی مغازش و اونجا کارو تموم کرده! 😁

1 ❤️

829538
2021-09-01 23:45:46 +0430 +0430

و چنین شد که دیگه لوازم خونتون نو نوار شد بتدریج 😂
میگن قدیم همه چیزو ساده میگرفتن
یه فیس فاک بطرف حال داده در ازاش نوشابه مجانی خورده 👏

6 ❤️

829553
2021-09-02 00:23:07 +0430 +0430

مطمئنّی شیشه‌ها رو به بقّالی، پس داد؟
من حدس می‌زنم واسه شروع کار، بهت فروشون کرده و بعد رفتید مغازه‌ش و تمام اجناسی رو که احتیاج داشتین، بار وانت کرده و فرستاده خونه‌تون، منتها چون خودت به قدری گشادشده بودی که توی وانت جا نمی‌شدی، یه خاور ۸۱۶ برات گرفته که دنبال وانت، بری خونه!
همون وانت و خاور به انضمام تمام اجناس مغازه‌ی همون آقاهه، حوالت بادا!

3 ❤️

829605
2021-09-02 06:23:03 +0430 +0430

تباه تر از داستان من بودم که وقت گذاشتم خوندم

2 ❤️

829619
2021-09-02 08:48:49 +0430 +0430

نادر جان عزیزم تو اوج تمومش کردی پیرمرد بیچاره مسئولیت کار زشتشو به عهده گرفته بود خب بهش میدادی یزید

0 ❤️

829643
2021-09-02 13:17:27 +0430 +0430

رفتی قسطی چیزی بخری ؟

0 ❤️

829666
2021-09-02 17:13:16 +0430 +0430

سامعلیک
نادر نهمین دیس رو هم من بهت دادم دیگه هیچی نمی گم دوستان بهت گفتن

0 ❤️

829670
2021-09-02 17:49:26 +0430 +0430

اسم نادر رو‌ خراب نکن

تو بیشتر بهت میخوره اسمت لاشی باشه

0 ❤️

829694
2021-09-02 23:59:44 +0430 +0430

بعد یه بار رفتی پیشش شیشه نوشابه کرد تو کونت آره؟ بعدم کردت که تا یه هفته نمیتونستی راه بری، کوس خل اون آقا جون من بود یکسال بود زنش فوت کرده بود، زنش شدی، جریانش و یه شب برا شوهرخاله م گفت، منم ته اتاق خوابیده بودم نمی‌دونست بیدارم، شنیدم، خخخخخ نوش جونت

0 ❤️

829859
2021-09-03 23:44:12 +0430 +0430

عخي حتما قسط ها خيلي سنگين بوده😂

0 ❤️

829978
2021-09-04 03:28:20 +0430 +0430

حس میکنم نادر امرایی زومجی اینو نوشته😂

0 ❤️

830749
2021-09-07 14:58:57 +0430 +0430

یاد اون اتوبوس های بنز به خیر. واقعا برکت داشت 😇

1 ❤️

836628
2021-10-10 00:25:21 +0330 +0330

قشنگ‌و واقعی بود واسه منم تقریبا همچین ماجرایی پیش اومده. ادامشم بذار حتما

0 ❤️

849912
2021-12-26 19:41:38 +0330 +0330

کونی

0 ❤️

979459
2024-04-12 13:55:20 +0330 +0330

فکر کن زنگ بزنی به یک پیرمرد بگی همونم که کیرتو میمالیدی ب صورتش😂😂

0 ❤️




آخرین بازدیدها