وقتی بدن لختشو دیدم

1400/08/03

حدود دوسال پیش بود تعطیلات ۴ روزه بود و ما رفتیم خونه پدربزرگم تو شمال
همه اعضای خانواده دور هم جمع بودن
خاله و دختر هاشم بودن! از خالم بگم ک ی زن ۳۶ سالست دوتا دختر ۱۷ و ۱۴ ساله داره
اسم دختر ۱۷ سالش مهنازه ک داستان در مورد اونه
روز اول ک ما رسیدیم اونا چند روزی بود ک خونه پدربزرگم بودن
من با مهناز خیلی رفیقم با اینکه از من کوچیک تره ولی چند باری باهم گل کشیدیم و خیلی پایشم هروقت چیزی میخواد به من میگه
شب دوم بود اگه اشتباه نکنم
ساعت حدودای۲ نصف شب بود ک من اومدم خونه همه خواب بودن غیراز مهناز
من خیلی مست بودم و اصلا متوجه هیچی نمیشدم
وقتی وارد خونه شدم رو حیاط نشسته بود و داشت گریه میکرد
وقتی رفتم جلو هول کرد و بلند شد ک بره داخل ولی جلوشو گرفتم
پرسیدم ک چیشده ولی جواب نمیداد اونشب گذشت ولی تا چندروزی که اونجا بودیم خیلی سعی میکردم ک ببینم داستان چی بوده
شب چهارشنبه بود ک خانوادگی میخواستیم مست کنیم بعد از عرق خوری به مهنازگفتم بیا بریم سوپر مارکت قبول کرد و باهم راه افتادیم
چند باری باهم لب گرفته بودیم و یکم روم توی روش باز بود
تو راه رفتیم ی خرابه و شروع کردم باهاش لب گرفتن بعد از ۱۰-۱۵ دقیقه ازش پرسیدم اونشب چرا گریه میکردی گفت مهم نیست و بیخیال ک بلاخره بعد از هزارتا خواهش کردن شروع کرد بهگفتن داستان!
تعریف میکرد ک ۸ ماه پیش با ی پسره ک هم محله ای خودشون بوده (خونشون شهریار کرجه) رل زده و خیلی همو دوس داشتن و عاشق پسره شده بعد گفت ۴-۵ ماه ک از رابطه گذشته پسره شروع کرده به مالیدن ممه هاش و دست میکرده تو شورتش و ازش میخواسته عکس بدنشو براش بفرسته ک اونم خیلی اعتماد داشته به پسره و هرکاری میگفته انجاام می داده! خلاصه گفت ک الاان پسره ازش میخواد باهم سکس کنن و اونم قبول نکرده و پسره گفته هرچی عکس داره برا مامانش میفرسته! وقتی اینارو شنیدم اول خیلی غیرتی شدم و بهش گفتم نگران نباش و میرم باهاش دعوا میکنم و درستش میکنم
خیلی گریه میکرد و منم دلش براش سوخت
وقتی تو راه برگشت ازش خواستم بهم نشون بده چه عکسای برا پسره فرستیده
اول گفت به هیچ وجه و نمیخوامو اینا
بهش گفتم باید نشونم بدی که بتونم کمکت کنم و این حرفا
خلاصه خرش کردم و راضی شد عکس ممه هاشو بهم نشون بده😁 دختر ۱۷ ساله با ۱۷۰ سانت قد و ۷۵ کیلو حدودا وزن
ممه هاش۸۵ خالص بود😍
وقتی ممه هاشو از روی عکس دیدم از خودم بی خود شدم وهی بهش میگفتم بقیه عکسارو بهم نشون بده ک راضی نشد
شب که رفتم بخوابم خیلی به فکر ممه هاش بودم و با خودم گفتم هر جوریه باید بکنمش!
تو اون لحظه بود ک عقلم به کار افتاد و رفتم پیج دوس پسرشو از اینستاش پیدا کردم و رفتم دایرکتش
بهش چند تا پیام داد و کرفتم خوابیدم
صبح زود بیدار شدم دیدم هنوز ندیده پیام هارو
یچیزی به فکرم رسید! جرقه اصلی این داستان بود! همه پیامارو پاک کردم و پیام دادم بهش سلام داداش من پسر خاله مهنازم و شمارمو براش گذاشتم گفتم هروقت تونستی زنگ بزن بهم حدود ساعت۱۱ بود ک گوشیم زنگ خورد ی شماره ایرانسل دربو داغون بود. بعد از ۲۰ دقیقه صحبت کردن راضی شد ک عکسای مهنازو برام بفرسته و منم بهش قول دادم میارمش تا بکنیش اخه بهش گفته بودم خودم چندبار کردمش و اینجوری راضیش کردم عکسارو بفرسته
ساعتای۴-۵ عصر ک عکسارو برام فرستید
حدودا۱۵ تا عکس بود از ممه و کص کون مهناز!باورم نمیشد همچین پرنسسی دورمه و قدرشو نمیدونم
بدنش مثل برف بود ی کص کلوچه ی خیلی کوچولو داشت حسابی شق کرده بودم
داشتم دیونه میشدم ی فیلم بود ک توش ی خیارو میزاشت کف حموم و با کون میشست روش به فکرم رسید اونو براش بزارم ببینه
وقتی رفتم طرفش مامانش اومد جلو و گفت بچه ها نظرتون چیه امروز ناهار بریم جنگل ماهی درست کنیم من که از خدا خواسته گفتم اره خاله بریم منم میخوام برم عکس بگیرمو خلاصه راضی شدن که بریم جنگل
۲ تا ماشین شدیم به اصرار من مهناز همرای ما اومد من نشستم عقب مهنازم نشست کنارم خواهرشم نشست اونور پنجره
تو راه که بودیم دستم اروم کذاشتم رو پاهاش
ی هودی قرمز پوشیده بود با ی شلوار لی زاپ دار حسابی ارایش کرده بود ولی زیاد خوشگل نیست فقط هیکلش بی نظیره😍😍
وقتی رسیدم ی ۴۰ دقیقه ای شد تا کامل وسایلمون رو ببریم پایین و پهن کنیم
شوهر خالم و بابام که شروع کردن به درست کردن اتیش رفتم پیش مهناز و گفتم بیا بریم ازت عکس بگیرم اگه اینو نمیگفتم مطمعنم باهام نمیومد!
حدود۳۰۰ متر بود که دور شده بودیم از خانواده دستشو گرفتم بردمش پشت ی درخت
داشتیم لب میگرفتیم دستمو گذاشته بودم رو کونش خیلی خوش فرم و نرم بود
میخواستم ممه هاشو بمالونم ک گفت سالار زشته جلوی بچه
خواهرش فکر کنم کلاس هفتم یا هشتم بود ولی از اون دخترا که ۱۰ تا رل داشتن با این سن
منم زدم زیر حرفش گفتم مهلا برو اونور وایسا کار دارم با مهناز
وقتی رفت اومدم دستمو بکنم تو شرتش که دستامو محکم گرفت و گفت داری اذیتم میکنی
حدود۱۰ دقیقه باهاش لاس زدم که من نیاز دارمو به هیشکی نمیگمو اینا که زد زیر گریه!
وقتی اشکاشو دیدم عصبی شدم
بهش گفتم باشه گریه نکن گوشیمو دراوردم گفتم بیا میخوام چندتا چیز نشون بدم بهت
اون فیلمی که خیار میکرد تو کونشو اوردم
وقتی پلی کردم رنگش مثل گچ سفید شد
هیچی نمیگفت
یکم از فیلم که گذشت یدفه گوشیمو چنگ زدو همه ی عکسو فیلماش که تو سیو تلگرامم بود پاک کرد
بعدش یکی زد زیر گوش
منم گوشیمو گرفتم از دستش و حرکت کردم طرف جایی که اونجا نشسته بودیم
اولش دنبالم نیود که یهو صدام کرد و دویید طرفم
وقتی جلوم وایسا گفت کجا داری میری
اول بهش گفتم گه نخور جنده
ک زد زیر گریه و گفت تورو خدا دیگه تو این کارو باهام نکن و این حرفا!
ولی من چون مطمعن بودم قبلا هم سکس داشته بهش گفتم
من میخوام کمکت کنم و اگه بهم بدی قول میدم نزارم دوست پسرت اذیتت کنه و کاری میکنم باهات کات کنه
داشت گریه میکرد همچنان بهش گفتم یا میزاری یا همین الان میرم همه چیو نشون بابات میدم
دیدم وایساده داره با چشای اشکی نگام میکنه
که شروع به حرکت کردم
امبار اومد و از پشت دستمو گرفت
گفت باشه فقط باید قول بدی یبار انجامش بدی
منم از خدا خواسته گفتم باشه
خواهرشو پیدا کردیم و رفتیم که ناهار بخوریم
سر سفره که بودیم رفتم دایرکت اینستاش بهش پیام دادم
عشقم میخوام کصتو حسابی بخورم
دیدم قرمز شده و تو چشمام نگاه نمیکنه!
ناهار تموم شد حدود ۲۰ دقیقه گذشته بود
منتظر فرصت بودم ک اچار بشم
بابام گفت بیاین پاسور بازی کنیم
و زوجا نشستن روبرو هم ک حکم بازی کنن
منم دیدم موقیت جوره به مهناز گفتم،
هیچ کدوم از عکسای که گرفتی خوب نشده و بیا بریم دوباره بگیر
برای خواهرشم چشم کشیدم ک خودش فهمید نباید همرامون بیاد فکر میکرد میخوایم لب بگیریم
یکم که دور شدیم
از اونا بالاتر بو‌یم. بردمش ی جایی که ی درخت تنه کلفت بود
شروع کردم از روی شلوار کصشو مالوندم
خیلی کصش سفت بود محکم فشار میدادم فقط بهم نگاه میکرد و اخم میکرد
خلاصه بعد یکم مالوندن و لب گرفتن دکمه های شلوارشو باز کردم و پشتشو کردم طرف خودم
وقتی با ی ضرب شلوارشو تا پاین زانوش کشیدم پایین کونش افتاد بیرون
تو اون لحظه انقدر هول کرده بودم که مثل کص ندیده ها زانو زدمو با دستام لای کونشو باز کردم
یدونه مو هم نداشت حتی سولاخ کونش مثل برف بود خیلی حشری شده بودم
سرمو بردم لا پاشو کصشو بو کردم
بوی خاصی نمیداد ولی یکم خیس بود
زبونمو کشیدم به کصش که ی اهی از ته دل کشید
یکم که کصشو خوردم دیدم خیلی گرم و خیس شده
بلند شدم گفتم ساک میزنی برام؟
که گفت عمرا و تا حالا نخورده
منم کیرمو از شرتم اوردم بیرون
کیرم حدودا۱۸سانته و سرش خیلی کفته
لای کونشو باز کردم ی تف انداختم کف دستمو مالیدم به سر کیرم
وقتی گذاشتم دم سولاخ کونش برگشت طرف و گفت اگه بکنی توش غش میکنمو حالم بد میشه
گفتم پس ساک بزن‌‌‌ و راضی شد برام بخوره
۵ دقیقه اای که ساک زد دیدم
خسته شده بلندش کردم و لای کونشو باز کردم
من قدم از اون بلندتره
از بالا کیرمو کردم لای پاهاش و تلمبه میزنم
خیلی حال میداد چون کصش کلوچه ای و رونای پاش گنده بودن میتونستم راحت بکنم لای پاهاش
سر کیرمو که میمالیم به کص داغ و خیسش
خیلی خیلی حال میداد بهم
خیلی میخواستم تحمل کردم ولی ۷-۸ دقیقا که شد ابم اومد و ریختم تو شرتش
کثیف کاری بود و خودشم مجبور شد شرتشو بیاره بیرون و شلوار بدون شرت بپوشه
اونروز وقتی رفتیم خونه
بهش گفتم برو بخواب ساعت۳ بیدار شو بیا رو حیاط اول گفت بابام میفهمه و قبول نکرد
ولی وقتی بهش گفتم گل دارم و میخوام باهم بکشیم قبول کرد
من روی مبل توی پذیرای بودم و اصلا خواب نرفتم
حدود۲ ساعتی میشد که خاموشی زده بودیم
دوتا پیپر از قبل اماده کرده بودم
وقتی از طبقه بالا اومذ پاین رفتم طرف کولم و فندکو پاکت سیگارمو برداشتم یدونه از رولارو برداشتم
هوا سکسی بود ن خیلی سرد و گرم
یکم خنک بود
رفتیم پشت خونه جای که تاب و یدونه تخت هست
روی تاب نشستم و گلو روشن کردم
یکم کشیدم بهش گفتم اگه میخوای بهت بدم بشین رو پاهام اومد نشست و شروع کرد کشیدن
خلاصه بعد از اینکه پیپر نصفه شد
گفت من دیگه نمیخوام
منم خاموش کردم و گذاشتم داخل پاکتم
ی ۱۰ دقیقه ای باهم خندیدیم بعدش یدفه بوس لباش کردم
خودش حشری شده بود زبونمو میخورد منم اروم اروم ممه هاشو میمالوندم
چشماش شهلا شده بود و مدام خنده های ریز میومد
دیگه نتونستم طاقت بیارم
بردمش رو تخت گفتم میخوام کصتو بخورم
راضی شد و یکم شلوارشو کشید پایین
و به شکم خوابید رو تخت
منم رفتم یکم کصشو مالیدم و خوردم وقتی دیدم خیس شده
یه تف دقیق انداختم رو سولاخ کونش
بعد انگشتمو گردم داخل کونش
اول واسم چشم کشید بعدش دیگه داشت حال میکرد
کم کم دوتا از انگشتامو کردم داخلش
یکم گشاد شده بود دیگه طاقت نیاوردمو سرشو گذاشتم داخل کونش
حدوداتا نصفه هاشو میکردم توش
اه اه میکرد ولی چیزی نمیگفت معلوم بود حشری شده
ولی نمیزاشت بیشتر بکنم داخلش
بعد از حدودا ۱۰ دقیقه که کردمش
کیرمو داوردم و دیدم ی گوز بلند داد
معلوم بود حسابی کونشو گشاد کردم
گفتم بلد شو من بشینم خسته شدم
من نشستم رو تخت اونم اروم نشست رو کیرم
ولی نکرد تو کونش
داشتم لاپای با کصِ داغش حال میکردم
نزدیک این بود که ابم بیاد
باز گفتم بخواب
۲ دقیقه تو کونش تلمه زدم و ابمو با فشار خالی کردم تو کونش
الان۲ نیم ساله که از اون شب گذشته و اخرین بار ۷-۶ ماه پیش دیدمش
الان رفته شیراز واسه دانشگاش و امشب خیلی دلم هوای اون کص کلوچه ایش رو کرده بود گفتم داستانشو براتون بنویسم…
عکس کص و ممشو میزارم حال کنید
بادتون نره نظرتون خیلی برام مهمه و لطفا اگه خوشتون اومد لایک کنید تا بازم براتون بنویسم

نوشته: کیرکلفت تهران


👍 3
👎 28
51601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839110
2021-10-25 00:55:24 +0330 +0330

داوردم
تلمه
و…
خیلی بی‌سوادی
وقتی سواد درست نوشتن کلمات رو نداری، بی‌خود می‌کنی به خودت اجازه‌ی نوشتن داستان میدی.
این شامل همه‌ی نویسنده‌ها میشه.

6 ❤️

839116
2021-10-25 01:07:04 +0330 +0330

عکس کس و ممش کو؟

0 ❤️

839122
2021-10-25 01:24:13 +0330 +0330

فرستيدي؟؟! اين چه زبونيه؟! ننويس كله كيري

1 ❤️

839143
2021-10-25 02:45:56 +0330 +0330

میگم زبون این نسل جدید فرق کرده یا ما بیگانه ایم😂😂😂
برات چشم کشید😂😂
جلو خواهرش داشتی لاس می‌زدی🤣
گلم میکشین 😁😁😁
به نظرت کیر تو کدوم نسل🤣🤣😂

1 ❤️

839145
2021-10-25 03:02:32 +0330 +0330

عکساش کو لاشی

0 ❤️

839146
2021-10-25 03:07:22 +0330 +0330

“کیر کلفت تهران” یا “کیر کلفت خور تهران”؟ ارزش نصفه خوندن هم نداشت.

0 ❤️

839148
2021-10-25 03:16:20 +0330 +0330

اینکه کاملا بدیهی و ضایعس که این داستان از کصشرای مغزته
تا وسطاش خوندم و دیسو کردم تو کونت
بیناموسی و حرومزادگی حتی توی تخیلاتم یه حد و مرزی داره
همچنان دیس تو کونت

3 ❤️

839167
2021-10-25 08:32:14 +0330 +0330

بیسواد

0 ❤️

839183
2021-10-25 09:47:54 +0330 +0330

برام چشم کشید
ریدم تو مغزت که عرضه نوشتن هم نداری.
اکسیژن الکی حروم می کنی فقط پهن مغز

1 ❤️

839195
2021-10-25 11:22:28 +0330 +0330

چق لاشیی تو ):

0 ❤️

839206
2021-10-25 21:11:01 +0330 +0330

ریدم به این نوشتنت بچه کونی جقی

0 ❤️

839210
2021-10-25 22:54:54 +0330 +0330

اگه واقعی بود تو یه لاشی و بیناموس تمام عیاری…پسر و مَرد به تو گفتن حرومه…باید بهت گفت نَر…همین قدر حیوون!

0 ❤️

839217
2021-10-25 23:50:59 +0330 +0330

خدایا این کسخل ها را از ما نگیر، این مشنگ ها بنویسند و ما بخندیم .

0 ❤️

839255
2021-10-26 02:32:42 +0330 +0330

ای ننه خراب.همین کار رو با آبجیت میکنن و از کون گشادش میکنن
نشد با با مامان کص پاره ات لاشی

1 ❤️

839299
2021-10-26 11:06:57 +0330 +0330

چی میگی برای خودت تو خودت کون هستی جوجو میخواستی دوست پسرش و بگی و دعوا کنی مزاحمش نشه کونی خالتور رفتی با طرف دست به یکی کردی ببریش بکنبش ؟ شما ها مراقب ناموس خودتون هستید که ناموستون در معرض گاییدن هستند لاشی شما ها اسم هرچی مرد و بی آبرو میکنید عن چوچک بهت اعتماد کرده درد دل کرده جای دادلشش باشی کمکش کنی از نگرانی دربیاد آنوقت آنقدر نامردی از همون سواستفاده کردی که بکنبش خاک بر سرت کنند تو بیا لطف کن دیگه ننویس از کسی هم حمایت نکن و بالاخواهکسی در نیا . لطف کن کونت و مراقب باش بیشتر از روزی دو بار مدی مراقبت ا از دختر خاله پیشکسوت عنتررحالم و بهم زدی پشت فرمون هستم اما عصبی شدم گفتم بهت بگم

0 ❤️

839370
2021-10-27 01:48:42 +0330 +0330

دودول طلا کونی بلا همون جند جمله اول رو خوندم فهمیدم یک کونی جقی بی جنبه هستی صد رحمت به خروس جوجو تو فعلا برو قلکت را پر کن ببم جان شمال و خرابه رو کجای مامی جونت در آوردی خیلی دادی ولی نترس به کسی نمیگیم فدای اون دستگیره کوچولت بشم من

0 ❤️

839380
2021-10-27 02:44:08 +0330 +0330

چ نظری بدیم؟چقدر سختش کرده بودی وقتی دختر خالت بخاطر چند دم گل کس و کون رو در ب باد میده،لازم ب این همه گرو کشی نبود،

0 ❤️

839400
2021-10-27 07:24:41 +0330 +0330

عکس هارو نفرستیدی کون تلق تلوق، از لهجه کیریت کاملا مشخصه بچه تهرونی، از در عقب
نیاز نبود آخر آی دیت بنویسی تهران

0 ❤️




آخرین بازدیدها