یه کم برام سخته اما میخوام بگم چون تاحالا راجع بهش با هیچکی صحبت نکردم.17 سالم بود ,اولین بارم بود که با یه پسر دوست شده بودم,از من 12 سال بزرگتر بود و کاملا منو مث موم تو دستاش گرفته بود چون با تجربه بود , اما من خیلی بی تجربه ولی خوشگل و خوش هیکل بودم ,قد بلند وپوست سفید با صورت خیلی زیبا,خیلی اروم و سربزیر بودم ,صادقانه بگم به خاطر موقعیت مالی و اینکه خیلی ساده بودم مخمو زده بود و من احمق هم فکر میکردم عاشقشم,خواهرام که ازم بزرگتر بودبا اینکه با دوست پسرش نامزد کرده بود اما بدجور منو می پاییدکه با کسی دوست نشم تا به قول خودش برم دانشگاهو چشمو گوشم وا شه و از این حرفا ,اما یکی مث من هم وقتی فکر کنه عاشق شده راه فرارو واسه قرار پیدا میکنه و کلاسهای کنکور بهترین بهونه…کلاسهارو میپیچوندم میرفتم خونه ش… هر جور باهام ور میرفت نمیتونست راضیم کنه به سکس .حقیقتش دلم میخواست اما مث سگ میترسیدم, از خانوادم خواهرم حتی تو تصوراتم از حاملگی, فقط لب و گردنمو میخورد و با سینه هام ور میرفت اما دستش که میرفت طرف شورتم از ترس در میرفتم,دروغ نگم تحریک میشدم خودمو خیس میکردم اما ترس از دست دادن پرده بکارت و درد کشیدن و بعدش خانواده …
بلاخره یه روز راضیم کرد واسه تولدش با یکی دوتا از دوستاشو دوست دختر هاشون بریم چالوس, بماند که چه دروغ هایی گفتم به خانوادم که اجازه دادن دو روز واسه درس خوندن برم خونه دوستم و از این حرفا …6 نفر بودیم و سه تا اتاق خواب واولین بارم بود که تو همچین جمعی بودم یه جورایی بهم خوش میگذشت,سردم بود تو بهمن ماه بود ویلا هم سرد بود, منم اونجا واسه بار اول ودکا خوردم ,گفت بخور گرم میشی و با مزه یواش یواش چند پیک داد به خوردم,خوابم گرفته بود رفتم تو اتاق زیر پتو .مست بودم بیحس ولی هشیار.اومد بغلم خوابید ,نمیدنم چقد گذشت باهم حرف زدیم همو بوسیدم دوسش داشتم و احساس فوق العاده خوبی از اینکه باهاشم.البته الان حس میکنم یه جورایی جو گیر هم شده بودم,خلاصه شروع کرد به لب گرفتن ولیسیدن گردنم,وقتی زبونشو کرد تو سوراخ گوشام داشتم بیهوش میشدم از شهوت و هیچ مقاومتی نکردم که لباسامو در بیاره ,اون با تجربه وبلد بود و داشت تحریکم میکرد .یادمه وسط حرفاش میگفت امشب دخترک من خانم میشه …رفت رو نوک سینه هامو دیگه حس کردم دارم منفجر میشم انگشتشو اونجام حس میکردم که بازش میکنه و میمالونه . نیم ساعتی اینکارارو کرد تا مطمعن شد دیگه اماده م تا اومد وسط پاهام وگذاشت روش و اروم گفت مال من میشی؟ من مست جو گیره حشریه خیسم گفتم اره عشقم …نامردی نکرد تو یک ثانیه فشارش داد و کرد تو.تمام تصوری که از دردش داشتم درست بود داشتم از درد بالا میاوردم ,دهنمو گرفته بود که جیغ نکشم و با تمام قدرت میکرد تو فشار میدادو میگفت چقدر تنگه یه ده دقیقه یه ربعی ای که کرد ابش اومد و ریخت همون تو بعد دستمال اورد اب و خونابه رو تمییز کرد.منم وحشت زده از درد و ترس حاملگی با دهن بسته گریه میکردم واونم تند و تند منو میبوسید و میگف نترس کوچولو, اون شب تا صبح دوبار ه دیگه منو کرد و یادم داد چه جوری ارضا بشم و ماجرا از همین جا شروع شد , لذت سکس و ارگاسم و تجربه حالت های جدید خواهرم حق داشت از درس افتادم و نرفتم دانشگاه چون از اون روز به بعد دیگه تمام کلاس هارو میپیچوندم که برم بهش بدم , وقتی از پشت هم منو کرد و دو سه سالی گذشت و خبری از ازدواج نشد ازش جدا شدم …خیلی اذیت شدم حس بدی نسبت به خودم داشتم .بعدش با هرکی دوست شدم بهش نه نگفتم و خودمو غرق سکس کردم ,تو ماشین دادم تو استخر , تو جنگل ,به بابای 65 ساله ی دوستم به پسر خاله م به پسر متولد 70 و خلاصه …به خودم قول دادم دیگه عاشق نشم و فقط با مردا حال کنم.الان دیگه بزرگ شدم و کسی منو نمیپاد , واسه دادن دیگه به کسی دروغ نمیگم …اما هیچوقت به دروغ به کسی نمیگم دوست دارم…
نوشته: ساناز
مگه جنده بودن شاخ و دم داره؟؟ دقیقا باید بگم مصداق به تمام معنای جنده ای :?
حدیث و شهوت شرعی و کودک
دو قطره خون به دامان عروسک
سکوت صبح و فریاد جنایت
اذان و غسل پیر توله ی سگ
نمیدونم.واقعا داستانت راسته یانه.ولی این بدون که سرنوشت هرکسی دست خودشه ساناز خانم.منم تجربه ای عین توداشتم ولی جورایی دگه بود.بای
تا حالا از خودت پرسیدی که تا کی می تونی اینطوری ادامه بدی؟ یعنی بدون دوست داشتن و دوست داشته شدن فقط به سکس فکر کنی؟
از من گفتن، ته این کوچه که توش قدم می زنی بن بسته ها!
مشکل ما ایرانی ها اینه که از سکس برامون غول ساختن و از بس به ما گفتن این بده نباید این کارو کنید و اگر چنین کاری کردیم هزار جور ارجیف بارمون میکنن همون طور که بدن به غذا ، اب، و غیره نیاز داره به سکس هم نیاز داره
ما پسرا هر غلطی که دلمون میخاد میکنیم و فکر میکنیم زرنگیم اما امان از روزی که یه دختر با یه پسر رابطه داشته باشه دیگه دختره رو به هزار جور اسم مورد خطاب قرار میدن
اقایان و خانم ها لطف کنید به افکار و عقاید هم احترام بذارید و هر کسی رو همون طور که هست قبول کنید.
الهی قربونت برم که رکب خوردی انقدر دلم به این دخترا میسوزه پرچم خودم بالاست که تا حالا دختری رو خر نکردم که میگیرمت بعد بکونمش
ابجی جونم برات خیلی ناراحت شدم :S …اما من اینجا اومدم داستانایی مثل تو رو بخونم من دختری 21 ساله ام اما هنوز نذاشتم دست پسری بهم برسه از ترس همین اعتقادات و حرفای خانوادگی و از طرفی هم میخوام برای عشقم پاک و دست نخورده باشم…باور کن تا چند سال پیش فکر میکردم بچه رو لک لک میاره واسه پدر و مادر 8} اما اجی محکم باش ;;) دیگه از این کارا نکن بذارش کنار :* اخر عشق تو هم پیدا میشه مطمئنم ابجی ساناز :X فقط سعی کن مسیر زندگیتو عوض کنی عزیزم :* :">
یعنی الان دیگه مطمن شدم خیلی هستن که هنوز چیزی بارشون نیست…
نخیر با نویسنده و داستان کاری ندارم با کاربرا هستم …خندم میگیره که خودشون رو اکثرا زرنگ و همه فن حریف میدونن درصورتی که با یه دروغ کوچیک زود احساسات رو ولو میکنن و قربون صدقه طرف میرن حالا بماند که طرف مقابل خودش گرگ تو لباس بره هست و قصدش سرگرم کردن خودش و تمسخر کاربرا و اعضاس…
دیگه فایده نداره حرف بزنم …
متاسف باشین برای خودتون نه واسه بقیه خودتون رو درک کنید خودتون رو دریابید…
نویسنده این داستان یه پسره که کارش داستان نوشتن هست و بازی با احساسات دیگه کارش توهمات و تخیلات هست خدا میدونه از 100تا داستان که اپ میشه به جرات میگم نیم درصد شاید واقعی باشه و وای بر ما که با کفتن کیر کس خیس و با گفتن کس کیر شق میشه حداقل بایه چیز درست یه حس پاک یه واقعیت زیبا ارضا بشیم نه با دروغ تجربه رو باید تو کوله بذارین…
وای بر اون دسته که قصد خراب کردن عقاید و احساسات دوستان دیگه رو دارن…
من خودم دیگه خسته شدم از بس شب به امید میام و نا امید میرم تازه عصبی هم میشم بابت اراجیف مزخرف
برو جمع کن کیرم تو وجودت پسرک ملجوق مگه همون دخترک 21 ساله که آبجی ساناز صدات کرد باورت کنه کونی…
واقعاً مصداق “ادای تنگها رو در آوردن” بود.
همه مواظبت بودن ولی 3 روز پاشدی رفتی شمال که مثلاً خونه دوستت رفتی درس بخونی؟ خوب مثل آدم می گفتی بی کس و کاری دیگه این داستانها چی بود؟!!!
دوستان شماره تلفن جنده میخواین؟
از هر شهری ک بگی و فکرشو کنید.
خصوصی پیام بدین شرایطشو بگم
کاملا معلوم بود دروغه و کس شعر اصلا خوشم نیومد اه اه اه… :/
به نظر من داستان هیچ ایرادی نداشت .بدون غلط املائی -انشائی بود .البته این به عنوان یک خاطره نوشته شده بود و خاطره نویسی کار آماتوریه. نمی شه انتظاری را که از کار نویسنده های حرفه ای سایت داریم از این کار هم داشته باشیم ولی نظر شخصی من اینه که از نظر محتوائی هم ایرادی نداشت. نه خیانت بود ونه ماجراهای انسان ساز! سکس با محارم ونه همجنس طلبی و نه حتّا ترویج روابط خارج از شئون اجتماعی.
در حصار این کلیشه های مسخره ی توصیفات عددی قدّ و وزن وطول و عرض…! هم نبود و خیلی مزایای دیگه.
حقیقت یا تخیّل ؛ خاطره ای بود که به نظر من خیلی هم خوب نوشته شده بود.
اگر از دوستان کسی ایراد منطقی و اصولی در این اثر سراغ داره, خوشحال می شم که بخونم. (البته با در نظر داشتن همون فرضی که ابتدا گفتم یعنی کار آماتوری)
داداهمچین گفتی انگارفقط خودت اینجوری هستی ی نگا ب پروفایلم کن ببین فقط خودت اینجورنیستی سلامتی هرچی بامعرفته
اماسانازدرموردتوبایدبگم یروزی این عشق وحال تموم میشه ومیبینی دیگه چیزی نداری پس ب اندامت نبال وبه فکرایندت باش موفق باشی آجی
امیدوارم روزی خسته بشی از کوس دادن بدون عشق باید بهمی که سکس همراه با دوست داشتن چه لذتی داره امیدوارم بهش برسی
نمیدونم چی بگم ولی درکت میکنم!!!