خیلی دور، خیلی نزدیک

1390/06/08

سلام اسم من شایان و میخوام یه داستان کاملا واقعی رو واستون تعریف کنم!!! این اولین بارمه و امیدوارم راهنمائیم کنید که اشتباهاتمو جبران کنم!!! اولش تا برسه به سکس میدونم خیلی طولانیه و معذرت میخوام اما واسه اینکه بتونید راحت حس کنید داستان رو لازمه!!!
یک ماهی میشد که با عسل تموم کرده بودم و داشتم به زندگیم میرسیدم و نمیدونم چرا ولی با اینکه یه زمانی خیلی بهش وابسته بودم اما الان دیگه اصلا واسم مهم نبود که دیگه باهاش نیستم یه چند باری هم بهم زنگ زده بود و تو یکی دو تماس آخر بخاطر اینکه دیگه مطمئن بشه نمیتونم باهاش باشمو دست از سرم برداره بهش گفته بودم که نامزد کردم و تو هم برو برس به زندگیت و از این حرفا!!! تقریبا 15-20 روزی میشد که از عسل خبری نبود و منم بیخیال بودم تا اینکه موبایلم زنگ زد و وقتی بهش نگاه کردم دیدم این شماره رو نمیشناسم ولی با این حال جواب دادم و هرچی گفتم الو حرف نزد و قطع کرد!!! من با خودم گفتم شاید کسی کاری باهام داره و شارژ نداره که حرف بزنه به همین دلیل هم بهش زنگ زدم که جواب داد: (یه صدای ظریف و دخترونه و شیطون،اسمش نیلوفر بود)
-الو سلام!!!
نیلوفر: الو سلام از ماست جانم بفرمایید؟؟؟
-معذرت میخوام شما با خط بنده تماس گرفته بودید؟؟؟
نیلوفر: بله خودم بودم؛شما آقای؟؟؟
-من شایان… هستم امرتون با بنده چیه که اسمم رو نمیدونید ولی بهم زنگ زدید؟؟؟
(معمولا من سعی میکنم با طرف مقابلم لااقل تو برخورد اول مؤدب باشم)
نیلوفر: منم اسمم نیلوفر و میخواستم اگه بشه با شما آشنا بشم و باهاتون حرف بزنم!!!
خلاصه دوستان سرتونو درد نیارم و برم سراغ ادامه ماجرا!!! توی اون صحبتی که اونشب ما با هم کردیم یه سری اطلاعات از خودش بهم داد که یکی در میون اشتباه میگفت و مثلا به خیال خودش میخواست رد گم کنه!!! من خودم اصفهان زندگی میکنم و اون کرمانشاه!!! خلاصه ما با هم آشنا شدیم؛تو مدت کمتر از دو سه روز تونستم با زبون بازی و کلی حرف زدن از زیر زبونش بکشم که شماره منو از کجا آورده و همه چیزایی که اشتباه گفته بود رو درستش رو فهمیدم!!! بله حدسم درست بود و شماره منو از عسل گرفته بود!!! گویا شهریور که من با عسل تموم کرده بودم و اون چند وقت قبلش کنکور شرکت کرده بود دانشگاه قبول میشه و با نیلوفر می افتن توی یه دانشگاه و یه خوابگاه و وقتی با هم رفیق میشن عسل به نیلوفر شماره منو میده که منو سر کار بذارنو بخندن!!! غافل از اینکه نیلوفر خانوم خودش هم درگیر یه عشقی میشه که الان 2ساله ادامه داره!!! ما از 21ام مهر که با هم شروع کردیم به حرف زدن تا آخر سال کارمون فقط شب و روز حرف زدن با هم بود و روز به روز بیشتر شیفتهء همدیگه میشدیم و من از این موضوع که هنوز تو مدت 4-5ماه همدیگه رو ندیده بودیم ناراحت نبودم چون با اینکه قدم بلند و چشمام سبز و از نظر قیافه بد نیستم ولی چاقم و این موضوع اذیتم میکرد که شاید نیلوفر منو به این خاطر قبول نکنه میخواستم مثلا بیشتر شخصیتم رو بشناسه که اگه یه چیز خوب پیدا کرد توش بتونه به اون تکیه کنه و باهام بمونه!!! خلاصه 88.12.20 رسید و تولد نیلوفر!!! من باید میرفتم و بهش تبریک میگفتم و میدیدمش که هم فال بود و هم تماشا!!! دیگه دل تو دلم نبود و شب و روز رو آهنگ حمید طالب زاده (همه چی آرومه) پرکرده بود:

*** همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقد خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه ،تو به احساس من
همه چی آرومه من چقد خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقد خوشبختم همه چی آرومه
تشته ی چشماتم منو سیرابم کن
منو با لالایی دوباره خوابم کن
بگو این آرامش تا ابد پابرجاست
حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقدر خوشبختم همه چی آرومه***

و من لبریز از عشق آماده بودم که برم!!! بالاخره اون روز رسید و ساعت 8 صبح به بهانه کلاس از خونه اومده بود بیرون و رسید جلوی هتل و اومد داخل و من دیدمش!!! واااااااااااااای خدای من چی میدیدم یه دختر با قد حدود 170 وزن 60کیلو پوست گندمی و خلاصه یه اندام خیلی خوب و یه قیافهء کاملا معمولی اما از نظر من دوست داشتنی!!! بله علف به دهن بزی شیرین اومد و من خیلی ازش خوشم اومد که بعدها بهم گفت اونم خیلی از من خوشش اومده بوده!!! چند باری رفتم کرمانشاه و اومدم و هربار که میرفتم بیشتر به هم نزدیک میشدیم و از نوازش شروع کردیم تا بعد از چند ماه که اگه اشتباه نکنم دفعه 10ام بود که میرفتم پیشش رسیدیم به یه سکس به یاد موندنی!!!
تو سفره خانه هتل نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که نمیدونم چی شد که گفتم:
-وااااااااااااااای نیلوفر نمیدونی چقدر خسته ام و دیشب تو اتوبوس داشتم میمردم از بدن درد!!!
-نیلوفر: الهی من بمیرم واست همه کسم که واسه دیدن من اینهمه اذیت میشی!!!
اینو گفت و اشک از چشماش سرازیر شد!!! دلم گرفت از خودم بدم اومد که چرا بهش گفتم و با دستام اشکهاشو پاک کردمو نازش کردمو صورتشو بوسیدم و داشتم صورتمو به صورتش میمالیدم و میگفتم:

  • گریه نکن خانومم اشکال نداره زندگیم من جونم هم مال توئه دیگه این که گریه نداره!!!
    -نیلوفر: دوست دارم شایان خیلی دوست دارم امیدم!!!
  • منم دوست دارم عشقم!!!
    اینو گفتم و لبمو گذاشتم رو لباش تقریبا 30 ثانیه داشتیم لبای همو میخوردیم که به خودم اومدم و دیدم ای وای توی سفره خونه ایم و یه نگاه به اطراف انداختم که دیدم نه خدا رو شکر کسی باهامون کاری نداره و ما رو ندیده!!! رفتم پیش آقای … رزروشن هتل که دیگه با اینهمه که من همیشه میرفتم همون هتل تقریبا با هم دوست شده بودیم و گفتم خانومم میخواد یه لباس عوض کنه و یه نماز بخونه و خلاصه یه نیم ساعتی میخوایم راحت باشیم و اگه اجازه بدید ما بریم تو اتاق من!!! یه کم من و من کرد و گفت کارت ملی خانومتو بدید و فقط زود بیاین که دردسر نشه واسم و ما هم قبول کردیم و رفتیم تو اتاق!!!
    وقتی در اتاق رو بستم دست نیلوفر هنوز تو دستم بود کشیدمش سمت خودمو بغلش کرمو شروع کردم به خوردن لبای گرمش واااااااااااااااااااااااااای که چقدر خوشم اومد از اینکه لباشو تا ته میکردم تو دهنم و میخوردمشون و اونم زبونشو میکرد تو دهن منو میچرخوند هنوز ایستاده بودیم و داشتیم لبای همو میخوردیم فقط دست میکرد تو موهامو معلوم بود که داره لذت میبره منو بیشتر به خودش چسبوند و سینه های خوش فرمشو به بدنم میمالید!!! قبلا هم ازش لب گرفته بودم اما این یه چیز دیگه بود!!! با دستام داشتم کمرشو نوازش میدادم که دستامو بردم پایین و گذاشتم رو کونش عجب کون سفت و خوش استیلی داشت!!! داشتم از روی شلوار لی تنگش کونشو میمالیدم که احساس کردم اومد جلو و کسشو چسبوند به کیر من که دیگه داشت از شدت شق شدن میترکید و با این حرکتش به خاطر شکم من لبامون از هم دور شد و تازه من فرصت پیدا کردم به صورتش نگاه کنم و شهوت همراه با لذت رو تو چشماش ببینم!!!
    -الهی که من قربون اون چشمای خمار و شهوت برانگیز تو برم زندگیم!!!
    -نیلوفر: خدا نکنه شوهرم منم قربون این شیمبک قشنگت برم!!!
    خندیدیدم و باز بقلش کردم و اینبار مثله بچه ها که بغل میکنن گردنشو گذاشتم رو یه دستمو 2تا پاشو روی یه دست دیگه و بردم خوابوندمش روی تختخواب!!! نشوندمش و دکمه های مانتوشو باز کردم و از تنش در آوردم اون زیر یه یقه 3سانتی بنفش آستین حلقه ای پوشیده بود!!! رفتم پایین همینجور که میرفتم از روی لباس بدنشو میبوسیدم و رسیدم به کمربند و دکمه شلوارش که اونا رو هم باز کردم و با سختی شلوار جین تنگشو از تنش در آوردم و وااااااااااااااای که چی دیدم یه شرت قرمز که خیس خیس شده بود و شروع کردم بو کردن کس خشگلش!!! از روی شرت داشتم میبوسیدمش و با دستامم سینه های نازشو میمالیدم و باشون بازی میکردم!!! دستمو بردم زیر تاپشو شکمشو ناز کردم و دست بردم زیر سوتینشو سینه هاشو مالیدم!!! اونم از شدت شهوت داشت زیر دست و پای من به خودش میپیچید!!! شرتشو زدم کنار و یه لیس از پایین تا بالا به کسش زدم و آروم آروم رفتم بالا و تاپشو در آوردم از تنش و یه نگاه بهش انداختم ست قرمزی که پوشیده خیلی حشریم کرد و باز ازش یه لب جانانه گرفتم و صورتشو بوسه بارون کردم و به خوردن گوشش مشغول شدم که صدای آه و ناله اش بلند شد!!! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه وااااااااااااای هااااااااااااااااااااای…
    -نیلوفر: دوست دارم شایان دوست دارم
  • منم دوست دارم عزیز دلم
    -نیلوفر: بابایی یه چی بگم؟؟؟
    -بگو نفسم؟؟؟؟
    -نیلوفر: خیلی به امروز نیاز داشتم خیلی!!!
    نذاشتم دیگه چیزی بگه و لباشو خوردم و دستمو کردم تو شرتش!!! داشتم با کسش بازی میکردم با اون یکی دستم سوتینشو باز کردم و سینه هاشو مالیدم و حسابی خوردمشون نوک قهوه ای شون رو میکردم تو دهنمو میمکیدمشون دیگه داشت دیوونه میشد سر منو با دستاش به سمت پایین هدایت کرد و منم شرتشو از تنش کندم و با زبونم لای کسشو لیس میزدم پاهاش رو شونم بود و دستش تو دستم و منم حسابی غرق خوردن اون کس خوشمزه و تمیزش بودم که دیگه ناله ها و صداهاش به جیغ و فریاد تبدیل شده بود با زبونم با چوچولش بازی میکردم و میمکیدمش زبونمو لای کسش بازی بازی میدادم که از اینکه داشت با تموم قدرتش گردنمو بین پاهاش فشار میداد و کمرشو بالا پایین میکرد فهمیدم داره حال میکنه و یه کم گذشت و یه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآههههههههههههههههه بلند کشید و لرزید و شل شد فهمیدم ارگاسم شده و رفتم کنارش دراز کشیدم و بوسیدمش داشتم موهاشو ناز میکردم که گفت :
    -نیلوفر: مرسی شایان مرسی خیلی ممنونم ازت!!!
    -من قربون تو برم خانومم!!!
    -نیلوفر: حالا نوبت منه!!!
    لبامو خورد و آروم آروم دستشو برد سمت کیر من و از رو شلوار میمالیدش!!! منم که داشتم گردنشو میخوردم خودش کمربندمو باز کرد و دکمه های شلوارمم!!! شلوارمو از پام در آورد و منم خودم پیرهنمو کندم که گفت :
    -نیلوفر: بابایی عاشقتم!!! من خیلی دوست دارم شوهرم ست بپوشه و رکابیمو در آورد و افتاد روم و کسش و میمالید به کیر من که دیگه جا نداشت واسه شق شدن!!!
    -من قربون این کس تو برم عزیزم که اینقدر به من حال میده و خودشو به کیر من میماله!!!
    -نیلوفر: خدا نکنه بی تربیت این چه حرفیه؟؟؟
    صورت و شکممو بوسید و رفت پایین و شورتمو کند که کیرم از توش پرید بیرون یه اووووووووووووووم گفت و همشو کرد تو دهنش و لباشو حلقه کرد دور کیرم!!! رگ زیر کیرمو لیس میزد و من لذت میبردم!!! سر کیرم تو دهنش بود داشت با لباش میمکیدش منم موهاشو گرفته بودم تو دستمو داشتم سرشو عقب جلو میبردم خیلی حال کرده بودم و منم دیگه حسابی حشر شده بودم!!! داشت آبم میومد که نذاشتمو بلندش کردم و اومد خوابید کنارم و داشتم کسشو میمالیدم رفتم روشو داشتم کیرمو رو کسش میمالیدم که گفت:
    -نیلوفر: شایان میخوام امروز واسه جفتمون خاطره انگیز باشه!!!
    -منم همینطور نفسم!!!
    -نیلوفر: پس اون کیر خوشگلتو چربش کن و منو از کون بکن!!!
    من که نمیخواستم اذیتش کنم یه کم من من کردم ولی چون خودم هم دوست داشتم یه کرم از تو ساکم آوردم و کیرمو چرب کردم و اونم به حالت سگی در اومد و منم سوراخ کونشو چرب کردمو اول با یه انگشت و بعد با 2تا کردم تو!!! هی خودشو سفت میگرفت و شل میشد خلاصه من کیرمو کردم تو کونش و بعد از کلی مکافات تازه سرش رفته بود تو کونش!!! با یه فشار دیگه کیرمو تا ته کردم تو کونش که صدای جیغش در اومد و سرشو که بلند کردم دیدم بالش حیسه و داره گریه میکنه!!!
    -خانومی اگه اذیت میشی میخوای نکنم؟؟؟
    -نیلوفر: نه عزیزم بکن زودتر بکن دارم دیوونه میشم!!!
    منم که داشتم میمردم از شهوت آروم آروم عقب جلو کردم و دیگه بعد از یه کم نیلوفر که دیگه دردش کمتر شده بود خودش داشت همراهی میکرد و عقب جلو میرفت منم سرعتمو زیاد کردم و اونم داشت حال میکرد کیرمو در آوردم و به پشت خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا و باز کیرمو کردم تو کون تنگش!!!
    -جوووووووووون عزیزم چه کونی داری همنفسم!!!
    -نیلوفر: بکن شایان بکن تندتر بکن جرم بده واااااااااااااااااااااای آآآآآآآآآآآآآآآآه آآآآه آره ههمینه خودشه همینه…
    منم با شنیدن این حرفا حشری تر میشدم و بیشتر میکردمش چند دقیقه تلمبه زدم که آبم اومد و همه رو روی شکمش ریختم(آخه خودش گفت بریزم؛میگفت واسه پوست خوبه و میخواد بماله روی پوستش؛من که نمیدونم)و اونم همه رو مالید به بدنشو رفتیم با هم یه دوش گرفتیم و تو حمام هم کلی لب بازی کردیمو اومدیم بیرون اونم از تو کیفش لوازم آرایشش رو آورد آرایش کرد لباس پوشیدیمو از اتاق اومدیم بیرون!!! الانم 2ساله که با هم هستیم و خیلی با هم مسافرت میریم و سکس داریم که اگه تو نظراتتون بهم اجازه بدید من بقیه سکس هامون رو هم میذارم واستون!!!

نوشته: شایان


👍 0
👎 0
15604 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

296122
2011-08-30 05:45:12 +0430 +0430
NA

خيلى تخمى؛خيلى کيرى!

0 ❤️

296123
2011-08-30 06:14:45 +0430 +0430
NA

خيلي كيري، خيلي كيري

0 ❤️

296124
2011-08-30 06:17:53 +0430 +0430
NA

خوب بود.اسم عشق منم نيلوفره همه نيلوفرا ماهن.ايشالا تو و نيلوفرت، من و نيلوفرم به هم برسيم.موفق باشي قدر اين لحظه هاي خوب رو بدون.نيلوفرم از همينجا ميكم عاشقتم

0 ❤️

296126
2011-08-30 06:59:26 +0430 +0430
NA

میگم یه سئوال …؛…یارانه ها را کی میدن؟

0 ❤️

296127
2011-08-30 07:22:34 +0430 +0430
NA

خوب بود من خوشم اومد بازم بنویس
غمین جان دهم یا پونزدهم یارانه میدن

0 ❤️

296128
2011-08-30 07:31:25 +0430 +0430
NA

چه باحال
ولی توام چه صبری داری بابا مزدوج شین دیگه…
رابطه که همش سکس نیست

0 ❤️

296129
2011-08-30 08:17:37 +0430 +0430
NA

خوب بود تلفیق سکس و احساس.

0 ❤️

296130
2011-08-30 08:42:01 +0430 +0430
NA

آفرین خیلی کیری نوشتی ، تقریبا شبیه کیر ختنه نشده نوشتی آفرین !

0 ❤️

296131
2011-08-30 10:51:27 +0430 +0430
NA

شایان دستت درد نکنه با این خاطرت…
فکر کنم سایناجون 4 وقتی این داستانو خونده هواسش جای دیگه بوده…چون هیچوقت از این حرفا نمیزد…
چاکر ساینا خانم هم هستیم…
مدیریت اومد… مواظب باش

0 ❤️

296132
2011-08-30 11:17:42 +0430 +0430
NA

اگه هم خیلی دوره هم خیلی نزدیک حتما یه چشم پزشکی برو شاید آستیکمات باشه:دی

0 ❤️

296133
2011-08-30 11:32:55 +0430 +0430
NA

داستانت بد نبود ولی فکر نمیکنی دختره رو خیلی پیشرفته و آماده و محرک تصور کردی همچین چیزایی کم پیش میاد

0 ❤️

296134
2011-08-30 13:08:16 +0430 +0430
NA

بابا چه حوصله ای واسه یه کس این همه راه بلند میشی میری و پول خرج میکنی . اگه میخوای بگیریش مثل بچه آدم برو بگیرش اگه فقط قصدت کردنه که همون پول رو بده تو شهر خودتون کس بیار بکن. کیرم تو نافت.

0 ❤️

296135
2011-08-30 13:08:37 +0430 +0430
NA

تان که نبود بازم یه مشت چرت وپرت،توکه وضعت خوبه و میری هتل،واسه چی بااتوبوس سفرمیکنی،باهواپیما این همه راه رو میومدی یا باسواری راحت تره که،بعدش این بابایی،بابایی که دوست دخترت میگفت اسم فامیلیته،یا دوست داشت بابا صدات کنه،این وسط هم عسل که نقشه کشیده بود سربه سرت بذاره کجا غیبش زد نکنه باهم کشتینش و انداختینش تو جنگل وواسه اینکه داستانت طولانی نشه بیخیال جزئیات شدی ازاون طرف کل ترانه ای رو که بارها همه شنیدن رو توداستانت میذاری،ترانه ای که عمرش به خاطره چند سال بیش تو کفاف نمیده.
درمورد ساینا جون هم باید عرض کنم از وقتی سر داستان شماره اشتباهی بهش گیر دادن کلأ لحنش عوض شده،البته من منظوری ندارم و از رفتار طرف هم باساینا خوشم نیومد ولی این تغییر چشم گیر ساینا جون تو نظرات باعث تعجبم شده توکه جواب طرف رو خوب دادی دیگه چرا اینجوری شدی؟

0 ❤️

296136
2011-08-30 13:22:56 +0430 +0430
NA

عجب اسمی گذاشتی!!!خیلی دور خیلی نزدیک…ادمو یاد فیلم رضا میرکریمی میندازه…به جای اونکه کل شعر رو مینوشتی چند بیتشو میزاشتی خیلی بهتر بود…کار به راست ودروغش ندارم چون اصلا برام مهم نیست نه این داستان نه هیچ داستان دیگه ای…
خوب نوشتی تقریبا بدون غلط املایی ازار دهنده واز اینکه شخصیت داستان (یا خودت)رو زیاد بزرگ و غلو شده نشون ندادی خوشم اومد…
ولی بیشتر از اون، ازاینکه مثل خیلیها دختره تو اولین برخورد با یه چشمک لخت میشه وبعد از گاییده شدن،پسره ازش میپرسه ببخشید خانوم میشه بپرسمم اسمتون چیه؟ نیست خوشحال شدم…
در کل خیلی قشنگ وساده بود…اتفاقی که ممکن باسه هرکسی پیش بیاد…قرار نیست که هرسکسی عین فیلم جیمز باند هیجانی باشه
اگه اسم داستانت رو میزاشتی (به همین سادگی) خیلی بهتر بود… اونم کار فاخر آقای میرکریمی هست…

0 ❤️

296137
2011-08-30 15:37:28 +0430 +0430
NA

نظرشماره یازده جالب بود دمت گرم.mm6113mmواسه بار هزارویکم باسه غلطه مجید دلبندم،بچه های سایت زبونشون مو درآورد.راستی هنوز یارو دختره که توسکس دسته جمعی شخصیت بد داستانت بود رو باپول میکنی؟

0 ❤️

296138
2011-08-30 19:18:29 +0430 +0430

من هم خوشم اومد دمتون گرم .

0 ❤️

296139
2011-08-30 21:52:11 +0430 +0430

شما اقای میر کریمی نیستین؟اما داستانتون با فیلمتون فرق داره اونجا یه پسره مریضه اینجا یه پسره همش کس شعر تلاوت میکنه
چرا انقدر قربون صدقه هم میشد؟خیلی غیر واقعیش کرده بود
بیروح نوشتی هیجان نداشت 2-3 بار چرت زدم مجبور شدم مثه بایسیکل ران چوب کبریت بزنم به چشمام باز بمونه داستانتو تموم کنم

0 ❤️

296140
2011-08-31 12:16:45 +0430 +0430
NA

:|
شایان عزیز چندتا موردکوچک داشت نوشتت !البته اولش بگم از داستانت خوشم اومده ها :D

  1. نقش عسل بعداز دادن شماره تو به نیلوفر!
    2.خود نیلوفر که اول واسه چی بهت زنگیده بود ولی تو همون اولین تماس لا داد!
    3.رزروشن هتل 100بارم که رفته باشی هتلشون عمرا بزاره یه دخترو ببری تو اتاقت!حتما امتحان کن خودت میفهمی!! ;)
  2. این قضیه بابایی و … چی بود!
    5.{میگفت واسه پوست خوبه و میخواد بماله روی پوستش} چیزی رو که نمیدونی درسته یا نه تو داستانت نیار نبودش هیچ نقصانی برا نوشتت ایجاد نمیکرد که بودنش!
    6.{شیمبک} چیه ؟کجاست؟چه شکلیه؟ منکه نفهمیدم !
    با تمام این تفاسیر منتظر نوشته بعدیتم !حتما بهتر مینویسی شاپسر!!دی
0 ❤️

296141
2011-09-01 13:37:12 +0430 +0430
NA

homan855 دوست عزیز من اصلا تو داستان شماره اشتباهی کامنت ندادم ولی نوع نظر دادنم عوض نشده خیلی این داستان به حقیقت نزدیک بود و من واقعا خوشم اومد انتقادی هم که شما کردی اصلا به جا نبود مثلا گفتی چرا با هواپیما نیومده واسه اینه که مسیر اصفهان کرمانشاه پرواز نداره حالا اگه میگفتی چرا خودت ماشین نیاوردی اون یه چیز دیگس / بعضی از دخترا هم خیلی دوست دارن دوست پسرشونو بابایی صدا کنن و لزومی هم نداشت راجع به عسل حرفی بزنه
و اگه لطف کنی اسم اون داستانی که بهم گیر دادن و جوابشونو دادم بگی ممنونت میشم چون واقعا نه اسم طرف یادم میمونه و نه چیزی که گفته

0 ❤️




آخرین بازدیدها