گناه بزرگ (1)

1392/01/17

سلام من نیما هستم داستانی که میخام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست و اتفاق افتاده و فقط اسم ها عوض شدن داستان بر میگرده به 2 سال قبل وقتی من و سیمین 1 سال بود که ازدواج کرده بودیم اونموقع تو تهرانپارس یه آپارتمان 90متری خریده بودم اونجا زندگی می کردیم من 28سالم بود وسیمین 27 سال راستی از سیمین بگم یه زن حشری سفید ویکم تپل هست با چشمهای قهوه ای وموهای نسکافه ای بلند که همش رنگ میکنه خیلی جذابه تو فامیل ودوست وآشنا میگن شبیه پریسا ساوجی مجری شبکه من وتو بنظر منم خیلی شبیهشه قدش 170 وزنش 70 سایز سینشم 85 با نوک قهوه ای کم رنگ کون نسبتا بزرگ و خوش تراشی داره کسش هم تپله هم قرمز کم رنگ پوستش هم خیلی عالیه حتی یه لک یا جوش هم نداره هفته ای یک بار کامل اپیلاسیون میکنه که پولشو من تقدیم میکنم البته بگم سینه هاش خیلی بزرگه طوری تو مهمونی ها توجه همه رو جلب میکنه هر جورم لباس میپوشه بازم نمی تونه بزرگی سینه هاشو پنهان کنه . بگذریم تو اون 1سال ما هفته ای سه چهار بارو سکس داشتیم معمولا فیلم پورنو با هم میدیم و بعدش سکس می کردیم اکثر مدلهای مختلفو تو فیلم سوپر را رو هم پیاده میکردیم بعد از چند ماه دیگه اون حس اولو بهم نداشتیم سکسمون شده بود 2 هفته یبار اونم بزور سیمین هم اون حس قبل رو نداشت اینو از رفتارش می فهمیدم
یادمه که داشتیم یه فیلمه پورن میدیم که 2 تا مرد هیکلی داشتن زنه رو می کردن من از سکس 3 نفره خیلی خوشم میومد ولی جرات بیانشو نداشتم خلاصه دیدم سیمین جونم بجور چشم دوخته به اون 2 تا مرده که انصافا کیرای کلفت حقی داشتن به سیمین گفتم خوش به حال زنه خندید و گفت واسه چی گفتم آخه الان همزمان یه کیر تو کسشه یکیرم تو کونش خیلی دوست داشتم زن بودم این جور سکسم تجربه کنم اینو مخصوصا گفتم ببینم عکس العملش چیه. سیمین با یه کم مکث گفت آره باید جالب باشه اینو که گفت انگار یه آتیش درونم روشن شد داغ شدم کیرم داشت منفجر میشد دستشو گرفتم بردم تو اتاق خوابو عملیاتو شروع کردم وسط کار بهش گفتم دوس داری یه کیر دیگه هم اینجا بود ساک میزدی براش گفت آره دوس دارم کیر کلفت میخوام تند تر بکن بعد از چند دقیقه آبم اومد خالی کردم رو سینه های بزرگش …
فردا سر ناهار بحث پیش کشیدم و نظرشو خواستم باورش نمیشد که من جدی هستم بعدش گفت خجالت بکش مگه غیرت نداری واقعا میتونی منو با یه مرد دیگه در حال سکس بیبنی… موندم چی بگم ولی از یه طرف یه حسی بهم میگفت این کار تو رو تا اوج لذت و هیجان بالا خواهد برد حتی فکر کردن بهش کیرم رو بلند میکرد. خلاصه یه 2 هفته ای رو مخش کار کردم تا موافقت کرد و گفت به شرطی همین یبار باشه منم خوشحال و خندون از خونه اومدم بیرون که مهدی بهم زنگ زد (مهدی یکی از دوستای خانوادگیمونه با هم رفت و آمد داریم اونم متاهله قدش 183 چهار شونه یکم سبزه خوش قیافه است البته از مجردی هم با هم دوس بودیم خیلی هم صمیمی حتی یه بار دوس دخترشو باهم کرده بودیم فکر کنم از اونجا سکس 3 نفره شده فانتزی من .بعضی وقتا یاد گذشتها میکرد میگفت اون بهترین سکس زندگیم بوده منم همین نظر رو داشتم اضافه کنم کیر مهدی واقعا کلفتو درازه حتی خایه هاشم بزرگه دو برابر ماله منه!.من و مهدی خیلی باهم راحت بودیم حتی بعضی وقتا از سکسمون با زنامون رو واسه هم تعریف میکردیم . اینم بگم که زنه مهدی یه زنه لاغر مردنی قد کوتاهه اصن به هم نمیخورن ولی خفن پدر خانمش پولداره . مهدی هم بیشتر بخاطر پول باباش گرفتش تابلو بود و مشخص بود که مهدی از زندگی زناشوییش لذتی نمیبره آخه مهدی از زنای تپل سفید خوشش مییومد و سینه بزرگ دوس داشت اینا رو مجردی میگفت بر عکس زنش اصن سینه نداشت من به شوخی بهش میگفتم میخ!)
برگردیم به داستان مهدی بهم زنگ زد گفت کجایی گفتم همین دور برا گفت قلیون میکشی قبول کردم قرارمون شد ساعت 5 تو سفره خونه کندو با خودم گفتم مهدی بهترین انتخابه تو راه داشتم فکر میکردم که چه جوری بهش بگم تا رسیدم اونجا بعد از سلام احوال پرسی رفتم سر اصل مطلبو قضیه رو یواش یواش بهش گفتم گفت حرفی ندارم (تو دلم گفتم از خدات هم بود که سیمینو بکنی آخه هر وقت فرصت مناسب گیر میاورد چشاش تو پستونای سیمین بود) خلاصه شب اومدم خونه داستانو واسه سیمین گفتم با هزار ترفند راضیش کردم و قرار شد فردا شب مهدی بیاد خونمون .
دل تو دلم نبود شب اصن خوابم نبرد سیمین هم همینطور همش میگفت این کار اشتباهه و بعدا پشیمون میشیمو از این حرفا … فردا تا غروب واسم به اندازه هزار سال گذشت تا اینکه زنگ زدم به مهدی و توصیه های لازم بهش کردم یادمه بهش گفتم دوس ندارم حتی یه دونه مو هم دور بر کیرت ببینم اون گفت خیال راحت دارم میرم دوش بگیرم تا 1 ساعت دیگه اونجام منم رفتم یه دوش 5 دقیقه گرفتم اومدم بیرون دیدم سیمین نشته رو کاناپه داره ماهواره تماشا میکنه بهش گفتم مهدی تا یک ساعت میآد نمی خوای بری یه دوش بگیری با اکراه بلند شد رفت حموم بعداز 20 دقیقه اومد بیرون منم داشتم با لپ تاپ ور میرفتم بعدش صدای سشواربلند شد یک ربع گذشت رفتم تو اتاق دیدم نشته جلو آینه داره آرایش میکنه انصافا میک آبپش حرف نداشت چون یه مدت تو آرایشگاه دختر خالش کار میکرد. بگذریم اومدم تو پذیرایی نشسته بودم که اومد بیرون با لحنی بی تفاوت گفت میپسندین حضرت آقا دیدم یه لباس گشاده بلند پوشیده موهاشم ریخته رو شونش گفتم این چه لباسیه گفت چشه؟ گفتم اصن خوب نیست بردمش تو اتاق درب کمد لباساشو باز کردم یه تاب یقه باز در آوردم با یه دامن کوتاه تنگ گفتم اینارو بپوش پرید به من چطوره لخته لخت بیام بشینم کنارش بهتر نیست گفتم خواهشن بپوش الان میرسه گفت عمرا اینارو بپوشم روم نمیشه هر کاری کردم گفت را نداره گفتم فقط همین یه بار بخاطر من. تو همین گیر دار یهو آیفون بصدا در اومد به سیمین گفتم جون من اینارو بپوش من میرم در رو باز کنم رفتم مانیتور آیفون رو روشن کردم دیدم مهدی یه کت وشلوار قشنگ پوشیده یه کروات با کلاسم زده بود یه دسته گلم دستش بود بی شرف انگار شبه دامادیش بود البته برای اون کمتر از عروسی نبود میخواست سیمین جون بکنه .
درو باز کردم بعد از چند لحظه اومد تو سلام علیک کردیم بوی ادکلانش داش خفم میکرد گفتم با ادکلان دوش گرفتی عمه جنده خندید اومد نشست گل رو هم گذاشت رو میز چند دقیقه ای صحبت کردیم یواشکی بهم گفت سیمین کو گفتم تو اتاقه الان میآد مهدی هم دل تو دلش نبود استرس داشت دیوانش میکرد منم حالم بهتر از اون نبود چند لحظه سکوت همه جا رو فرا گرفت که یهو در اتاق باز شد سیمین اومد بیرون همون تاپ و دامنو پوشیده بود باورم نمیشد تاپش اینقدر یقه اش باز بود که فقط نوک سینه هاشو پوشونده بود بدجوری پستوناش زده بودن یه چاک ده سانتی قشنگ بین سینه هاش خودنمایی میکرد دامنش هم تا بالای رونه سفید و تپلش بود که عملن فقط روی شورتشو پوشونده بود با دیدن این صحنه ضربان قلبم رفت رو هزار مهدی چشاش گرد شده بود نمیدونست به پستوناش نگاه کنه یا رونای سفید تپل یا کون گرد قلمبش که داشت دامنو پاره میکرد .خلاصه سیمین سرشو رو از خجالت پایین انداخت سلام کرد رفت تو آشپزخونه با هر قدمش پستوناش مثه زله تکون می خورد مهدی هم سعی میکرد حتی یه لحظه رو هم از دست نده منم کیرم داشت بلند میشد.
سیمین رفت تو آشپز خونه میوهایی رو که از قبل آماده کرده بود رو اورد جلوی مهدی دولا شد که میوه تعارف کنه یه لحظه دیدم مهدی قرمز شد کم مونده بود پستونای سیمین از تو تاپش بیوفتده بیرون .سیمین فقط نگاش روی زمین بود از خجالت قرمز شده بود گفتم بیا بشین عزیزم اومد کنار من روی مبل نشست ولی طفلی داشت آب میشد. یکم صحبت کردیم یخورده هم مهدی کس وشعر گفت تا اینکه مهدی یواشکی اشاره کرد گفت شروع کنیم یه چشمک بهش زدم یعنی آره . شروع کرد مثلا. سیمین خانم کم حرف شدین امشب … سیمین چی بگم …مهدی با لحن مسخره سیمین خانم یه سوال ؟ بپرسین …شما از بچگی شربت سینه زیاد خوردین که ماشاا… اینقدی شده یه لحظه من و سیمین شوکه شدیم .سیمین یه نگاه بمن کرد اشک تو چشاش حلقه زده بود بلند شد رفت سمت اتاق خواب درو محکم کوبید بهم به مهدی گفتم این چه گوی بود خوردی جاکش ؟ گفت مگه چی گفتم . گفتم مگه به جنده تو خیابون داری متلک میندازی دیوس مهدی گفت ببخشید .گفتم همه زحماتمو تو این 2 هفته ریدی توش پا شدم رفتم تو اتاق دیدم داره گریه میکنه دست گذاشتم رو شانه اش گفت دستتو بهم نزن بعدش گریه کنان گفت بگو بلندشه بره گورشو گم کنه گفتم باشه فقط گریه نکن اومدم بیرون یه فکری به سرم زد رفتم پیش مهدی کلید خونه رو بهش دادم بهش گفتم نیم ساعت دیگه یواشکی بیا تو اتاق خواب کار رو شروع کن گفت باشه و رفت .خودمم اومدم یه موزیک لایت گذاشتم صداشو کمی بلند کردم که اگه مهدی اومد سیمین صدای درو نشنوه.
رفتم سراغ سیمین که رو تخت دراز کشیده بود تا منو دید گفت رفتش گفتم آره عزیزم خوابیدم کنارش شروع کردم با موهاش بازی کردن اخماش جمع بود و بی محلی میکرد شروع کردم به بوسیدن بدنش بعد یه لب ازش گرفتم داشتم سینه هاشو میمالیدم کیرم راست شد .تاپش رو درآوردم و نوک سینه هاشو میخوردم چند تا آه کوچک کشید رفتم سراغ دامنش اونم بزور از پاش کشیدم بیرون آخه خیلی تنگ بود یه شورت مشکی نازک پوشیده بود از رو شورت کسشو بوسیدم و بعدش اونم در اوردم شروع کردم به لیس زدن کش . چقدر داغ بود کسش آه کشیدنش بیشتر شد کسش هم حسابی خیس شده بود .لباسمو در اوردنمو نشستم جلوی کسش سره کیرم آروم کردم تو چه حرارتی داشت .شروع کردم تلمبه زدن سیمین چشماشو بسته بود و آه میکشید البته سیمین بر عکس رو تخت خوابومدم که اگه مهدی از در میومد تو نبینش خلاصه تو همین فاصله احساس کردم مهدی پشت سرمه دراز کشیدم رو سیمین که حواسشو پرت کنم سیمین چشماشو بسته بود اصن تو یه عالمه دیگه بود مهدی اومد بالا سره سیمین لخته لخت بود لباساشو تو پذیرایی در اورده بود یه نگاه به کیرش کردم بجور سیخ کرده بود رگهای رو کیرش زده بود بیرون خیلی هم کلفت بود. مهدی اومدش جلو کیرشو گذاشت رو لب سیمین یکدفه سیمین چشماشو باز کردتا صحنه رو دید شروع کرد جیغ و داد کردن داشتم سکته میکردم دستام داشت میلرزید اومد بلند شه که مهدی شونهاشو گرفتو چسبونش به تخت من یه لحظه کیرم تو کسه سیمین یخ زد هاج و واج مونده بودم بعد از چند لحظه با خودم گفتم باید ادامه بدم دوباره شروع کردم به تلمبه زدن مهدی هم محکم سیمینو گرفته بود نمیذاشت تکون بخوره سیمین با پاش محکم میکوبید تو پهلو و کمر من که ولش کنم چند دقیقه ای گذشت سیمین تقلا کردنش کمتر شد خسته هم شده بود داشت کم کم میفهمید که نمی تونه حریف ما بشه و باید تسلیم شه .2 دقیقه بعد آروم شد و دیگه دستو پا نمیزد و گریه افتاد چشماشو بسته بود گریه میکرد مهدی دستاشو آروم ول کردم نشست کنار تخت یکی از سینه های سیمین کرد تو دهنش شروع کردن به خوردن منم که با اون وضعیت که پیش اومده بود کیرم خوابیده بود شروع کردم به لیس زدن کس سیمین . دیدم دوباره اه اوهش بلند شد و گریش قطع شد مهدی افتاد به پستوناش مثله قطعی زدهها داشت سینه هاشو میخورد چند لحظه بعد مهدی اومد جای من جلو کسه سیمین منم رفتم بالا سره سیمین که اگه خواست بلند شه نگهش دارم مهدی پاهای سیمین باز کرد یه توف سرکیرش انداختو کرد توش. منم داشتم از نزدیک میدیدم سیمین یه آه بلند کشید مهدی شروع کرد به عقب جلو کردن احساس کردم کیرم مثه آهن سفت شده خیلی جالب بود وقتی میدیدم کیر کلفت مهدی داره میره تو کسه سیمین خواستم کیرم بکن تو دهن سیمین اما سیمین دهنشو باز نمیکرد نمیخواست اینکارو بکنه منم بی خیال شدم مهدی سرعتشو بیشتر کرد کیرشو تا ته تو کس سیمین جا میداد وسیمین اه ش بلند و بلندتر میشد بعد از لحظه مهدی سیمین رو بلند کرد و بهش گفت حالت سگی بگیر جالب این بود سیمین هم قبول کرد ولی چشماشو باز نمیکرد من رفتم رو صندلی کنار تخت نشستم مهدی سیمینو رو حالت چار دست و پا قرار داد و آماده شد کیر شو بذاره تو کسه سیمین عجب صحنه ای بود اینگار داشتم فیلم سوپر 3بعدی میدیدم پستونای سیمین مثله طالبی از بدنش آویزون شده بود و کون گردو سفیدش جلو مهدی بود . مهدی دستشو گذاشت رو کمر سیمین و کیرشو تنظیم کرد رو کس ناز سیمینو آروم کرد توش صدای ناله سیمین بلند شد منم تو اوج هیجان بودم کیرمم داشت میترکید حرکت مهدی تندتر شد کیر شو تا ته میکرد توش خایه های بزرگش تند تند میخورد دم کسه سیمین جون صدای شلپ شلپ میداد پستونای سیمین از شدت ضربه وارده مثله توپ زله ای تکون می خورد وای نزدیک بود همونجا آبم بیاد
مهدی کیرشو کشید بیرون به من اشاره کرد که بیام بکنم خودشم رفت جلوی سیمین خواست بکنه تو دهنش که سیمین براش ساک نزد هنوز چشماشو بسته بود اصن نگاه نمیکرد پشت کمر سیمین گرفتم کیرم کردم تو کسش. کسش مثه تنور شده بود خیلی داغ بود داشتم میکردم دیدم مهدی از زیر سینه هاشو داره میماله.چند لحظه بعد مهدی خوابید رو تخت و سیمین رو کشید رو خودش کیرش کرد تو کسش پستونای سیمین افتاده بود رو صورت مهدی اونم هی سینه هاشو بوس میکرد از پایین هم داشت کس سیمینو میگایید منم رفتم کرمو برداشتم شروع کردم مالیدن دور سوراخ کون سیمین یه خورده به کیره خودم زدم کیرمو آروم کردم توکونش سیمین یه جیغ بلند زد خیلی تنگ بود اما بزور سر کیرمو کردم تو کونش حالا مهدی از کس داشت میگاییش منم از کون چه لذتی بود کیرمو تا وسط میکرم در میآوردم احساس کردم کونش داره جا باز میکنه چون رفت و آمد کیرم راحتتر شده بود بعد از چند لحظه مهدی گفت جا ها عوض موقع عوض کردن به مهدی گفتم کیرتو تا نصفه بکن تو آخه همینجوری خر کیر هستی خندید گفت باشه رفتم زیر سیمین گذاشتم تو کسش پستوناشو لیس میزدم تو اون حالت مهدی رو نمیتونستم ببینم که داره چی کار میکنه یهو سیمین شروع کرد جیغ زدن میگفت سوختم درش بیار عوضی گفتم مهدی چکار میکنی گفت بابا سرش کردم تو گفتم بسه نکن جر دادی اون کونو مهدی رفت رو صندلی نشست من داشت آبم میومد سرعتو بیشتر کردم با فشار آبمو تو کسه سیمین خالی کردم سیمینم بی حالت افتاده بود رو من چند دقیقه ای گذشت که دیدم مهدی میگه چکار میکنین شما .کیرم داره میخوابه بلند شدم بدنم سر شده بود خودمو کشیدم کنار اومدم رو صندلی نشستم مهدی رفت رو تخت دوباره سیمینو حالت چار دست وپا کرد سیمینم حصابی خسته شده بود می گفت بسه . مهدی یه نگاه به من کردو گفت الان کون کردنو بهت یاد میدم وقتی تصور کردم کیر کلفت مهدی قرار بره تو کون سیمین جون کیرم تکون خورد . مهدی یه تف رو کیرش انداخت یکم مالیدش حسابی که راست شد گذاشت دم کونه سیمین یه فشار داد سر کیرش رفت تو سیمین جیغ میکشید و التماس میکرد تو خدا بسه سوختم اما مهدی کمر سیمینو محکم گرفته بود و اون کاری نمیتونست بکنه یه کم عقب جلو کرد یواش یواش تا وسطا کیرش رو کرد تو کون سیمین داشت جا باز میکرد سرعت کردن مهدی هم بیشتر شد هی با کف دستش میکوبید رو لپ کون سیمینو میگفت جووون عزیزم چی کون تنگی داری چقدر سفیده چه نرمه .کون سیمین هم باهر تکون مهدی میلرزد پستوناشم رو ویبره بود منم رو صندلی بودم کون گنده سیمین جلوم بود و کیر کلفتو سیاه مهدی بود که میرفت کون سفید تنگ سیمین جون یکدفه مهدی مثله وحشیا با دستش سرو کتف سیمین چسبوند به تشک اینجوری کونش بیشتر اومد بالا مهدی پا شد یه پا شو گذاشت بغل صورت سیمین یه پاش هم بغل کونش کیرش رو چرب کرد گذاشت رو سوراخ با یه حرکت تا ته کرد تو کونش .سیمین داشت هوار میزد درد همه وجودش گرفته بود باورم نمیشد کیر اون اندازه رفت تو کون سیمین گفتم جر خورد. .فقط خایه هاش مونده بود بیرون .سیمین اشک از گوشه چشماش میریخت و ناله میکرد مهدی هم با نامردی تمام میکرد بجوری کیرم راست شده بود داشتم با دست میمالیدمش مهدی آه بلندی کشید فهمیدم ارضا شد تمام آبش رو خالی کرد تو کون سیمین چند لحظه کیرشو تو کون سیمین نگه داشت تا آخرین قطره هم خارج بشه بعد بلند شد رفت تو پذیرایی سیمین همونطور قمبل کرده. مونده بود سوراخ کونش به اندازه یه سکه باز شده بود توش قرمز بود روی کونه گندش جای کف دست مهدی قرمز شده بود بعد از چند ثانیه سیمین یور افتاده رو تخت نای تکون خوردن نداشت آبه کیر مهدی داشت از سوراخ کونش میچکید رو تشک رفتم جلو رنگش پریده بود تمام آرایشش پاک شده بود از بس گریه کرده بود همه ریملش پخش شده گوشه چشم وصورتشو سیاه کرده بود گفتم حالت خوبه هیچی نگفت وبه دیوار روبرو خیره شده بود.
ادامه دارد

نوشته: نیما شاه


👍 0
👎 0
40406 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

372530
2013-04-06 07:35:50 +0430 +0430
NA

2vom

0 ❤️

372531
2013-04-06 07:41:29 +0430 +0430
NA

بی شعور بی غیرت . دیگه داستان نذاری سیب زمینی. X( X( X( X( X(

اینو باید از پایین تنه دار زد . حیوون.

داستانت فقط فحش خوردن داره . بی شخصیت.

0 ❤️

372532
2013-04-06 07:50:11 +0430 +0430
NA

بی کس73:

می خوای بخندی بیا تاپیک . می خندونیمت عزیزم.

برای داستان گی و لز و بی غیرتی نخند عزیزم. اینا گریه داره. اگر شیر جوان یا عبدل اینجا بود ن این نویسنده رو زنده نمی ذاشتن.

0 ❤️

372533
2013-04-06 07:58:17 +0430 +0430
NA

[quote=نويسنده مجلوق]
سلام من نیما هستم
[/quote]
سلام عليكم منم شيطون هوس ران و هواباز استم
:D
[quote=نويسنده مجلوق]
داستانی که میخام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست و اتفاق افتاده و فقط اسم ها عوض شدن
[/quote]
داستانى كه ميخواى تعريف كنى طراوشات ذهنيته عجب
:O
اسم جديدا و اسم قديميا تو حلق يه بنده خدايى
:D :cool:
[quote=نويسنده مجلوق]
داستان بر میگرده به 2 سال قبل وقتی من و سیمین 1 سال بود که ازدواج کرده بودیم
[/quote]
سيمين دغيغا دختر همسايتون ميشه فكر كنم و يه 1 سالم داشتى واسش عاشقانه ميجقيدى
=))
[quote=نويسنده مجلوق]
اونموقع تو تهرانپارس یه آپارتمان 90متری خریده بودم اونجا زندگی می کردیم
[/quote]
در خلوت خودتو بالش بودى و براش لاپايى ميرفتى
=))
اى جان چه عشقولانه
=))
[quote=نويسنده مجلوق]
من 28سالم بود وسیمین 27 سال
[/quote]
تازه 28 سالت بود؟
:O :/
من فكر كنم همسن نوح بودم زن گرفتم
:D :devil: :cool:
[quote=نويسنده مجلوق]
27 سال راستی از سیمین بگم یه زن حشری سفید ویکم تپل هست با چشمهای قهوه ای وموهای نسکافه ای بلند که همش رنگ میکنه
[/quote]
زنت تپله!
:O
خوب داستان بدرد من نميخوره
:angry:

دوستان عسيسم اگر ميخواهيد اول شويد كاربرد دكمه ويرايش درك كنيد
:cool:
به منم حسودى نكنيد
:cool:

0 ❤️

372534
2013-04-06 08:03:19 +0430 +0430
NA

كس شعرا يكي پس از ديگري داره آپ ميشه

0 ❤️

372535
2013-04-06 08:05:23 +0430 +0430
NA

ای بر آن پدرت لعنت
مرتیکه پف یوز ملعون
تو رو باید تو چاه مستراب گرسنه و تشنه بذارن تا خودت هرچی ریدی میل کنی ،مردک اخمق. قر رو م ساق.

0 ❤️

372536
2013-04-06 08:05:44 +0430 +0430
NA

دلم برا زن نگون بخت سوخت

0 ❤️

372539
2013-04-06 10:09:09 +0430 +0430
NA

دیوث بی غیرت

0 ❤️

372540
2013-04-06 10:36:07 +0430 +0430
NA

گوه خوردی اسمتو شاه گذاشتی اخه حیون کسی با زنش این کارو میکنه

0 ❤️

372541
2013-04-06 10:36:16 +0430 +0430
NA

می دانی “مردانگی” از نگاهِ یک "زن " چیست ؟

مردانگی همه اش خلاصه می شود در یک کلام

“امنیت”

امنیت یعنی
محکم دستش را گرفتن
با دیوانگی هایش زندگی کردن

باخنده های ناتمامش خندیدن
احساسِ زنانه اش را فهمیدن

دستت را که می گیرد
صورتت را که می بوسد
بداند ناب تر از دست هایِ تو دستی نیست
بداند ماندنی تر از نگاهِ تو
چشمی نیست

بداند برایِ بوسه هایش مرز نمی گذاری
برایِ خنده هایش می خندی
برایِ گریه هایش شانه می شوی

برای نگاه هایش … شاید چشمی دیگر

بداند برایِ راست گفتن
مستی نمی خواهی
بداند برایِ لحظه هایِ تنهاییت
سیگار نمی خواهی

بداند که می دانی
برایش بالاترین رستوران
شاید در پایین ترین نقطه ی شهر باشد
اصلا هرکجایِ شهر
اگر “تو” باشی همه جا لوکس ترین
جایِ ممکن می شود… همه جا زیباتری جا …

0 ❤️

372542
2013-04-06 11:40:10 +0430 +0430
NA

اگه راست میگی شماره زنتو بده منم بیام باهم باش سکس کنیم بد جورد بش حال میدم

0 ❤️

372543
2013-04-06 11:41:56 +0430 +0430
NA

:X :X :X :X :X :X :X اگه راست میگی شماره زنتو بده منم بیام باهم باش سکس کنیم بد جورد بش حال میدم

0 ❤️

372544
2013-04-06 13:49:25 +0430 +0430
NA

سیمین دختر همسایتونم نیس آخه…
چند بار با توهم پریسا مجری من وتو جلق زدی تا اون ذهن مفلوکت سیمین را زایید…
مجلوقان عزیز این دری وری ها رو چرا آپ میکنین… چهار تا احمق هم باور میکنن پس فردا روشنفکریشون گل میکنه…
FOM=Father of masterbiution

0 ❤️

372545
2013-04-06 14:52:01 +0430 +0430
NA

بانو پروازی آفرین
واقعا عالی نوشتی. دستت درد نکنه.
اگه این موارد رو هر مردی مرد باشه رعایت کنه دیگه طلاقی نمیمونه. دیگه ناراحتی نمیمونه.
افکار و نوشته هات عالیه .

0 ❤️

372546
2013-04-06 14:54:21 +0430 +0430
NA

نویسنده عزیز می دونم تکراریه اما:

هر چند تو یوسفی,زلیخا نشوم

مجنون هم اگر شوی تو,لیلا نشوم

یک بار,تو یک بار فقط آدم شو

نامردم اگر دوباره حوا نشوم

0 ❤️

372548
2013-04-06 15:25:21 +0430 +0430
NA

ک…کش پدرسگ کیر خر به حلقت واقعا تاسفواره که امثال تو جلقی تو کشورم هستن که حتی راجع به این مسءله فکر میکنن چه برسه به عمل
بیچاره زنی که در اینده تو باهشی ابروی ما مردارو بردی با ای افکار ک…ننت
پروازی عالی بود

0 ❤️

372549
2013-04-06 18:58:57 +0430 +0430
NA

کیر کلاه قرمزی ودماغ پینوکیو حین تعریف کردن فرشته مهربون توکون پر فتوحت کس کش بی شرف بیغیرت …جاکش ولد زنا…آشغال کثیف مجلوق .پیشنهاد میدم واسه خوب شدنت قیل از جلق کیرت ویم ساعت بزاری تو آب نمک بعد با وایتکس تمیز بشوری سپس با اتک براق کنی واونو با یک ساتور از خایه قطع کنی وبه عنوان مردانگی بندازی گردنت شبه کراوات

0 ❤️

372550
2013-04-07 06:32:50 +0430 +0430
NA

جالب بود. کیرم بلند شد. بلند شدش تو روحت. میگم کسکش تا خوشت بیاد.

0 ❤️

372551
2013-04-07 07:15:03 +0430 +0430
NA

تو که کمبود فحش داری چرا زحمت میکشی چشم مارو هم خسته میکنی .آخه کمپانی غیرت نوشتن این داستان هم بی غیرتی میخواد آخه زنتو گائیدم .مادر به خطا.توی زندگیت اینقدر کس مغز نباش.به پزشک مراجعه کن ولی بپا زنتو نگاد
son of the bich

0 ❤️

582791
2017-03-08 16:46:46 +0330 +0330

دیوث بیغیرت

0 ❤️




آخرین بازدیدها