تاوان بی غیرت شدنم (۱)

1400/06/27

اگه میتونستین برگردین به گذشته چه چیزی رو تغییر میدادین؟منکه همه انتخابهام جور دیگه ای بود.زندگی مجموعه ای از اشتباهات ما و تلاشمون برای جبران اون اشتباهاته…اما اشتباهات من با شما خیلی فرق داره.این ادامه داستان ادامه اشتباهاتم و کونی شدن و بی غیرتیم هست.
جلوی یه نفر دیگه آبروم رفته بود.شاید فکر کنین خب تو که جلوی کلی آدم قبلا آبروت رفته لابد باید برات عادی شده باشه اما نه…اینو از من بشنوین حتی اگه آبروت جلوی تمام مردم دنیا هم رفته باشه و فقط یه نفر مونده باشه بازم تمام تلاشتو میکنی جلوی همون یه نفر آبروتو حفظ کنی.اما من تلاشی نکردم…چرا؟بخاطر این شهوت لعنتی که خیلیامون ازش ضربه خوردیم.
ستاره داشت به من نگاه میکرد…منی که نمیدونستم از شرایط لذت ببرم یا خجالت بکشم…دست کیارش لای باسن من بود و انگشتش توی سوراخ کونم.ستاره با تعجب به کیارش نگاه کرد و کیارش با لبخونی طوری که آیسا متوجه نشه به ستاره گفت…کونیه!من از شدت هیجان و کنجکاوی اینکه عکس العمل ستاره چجوریه داشتم حرصمو رو آیسا خالی میکردم…محکم لای رونای تپل خیسش تلنبه میزدم و از جلو کسشو میمالیدم اونم جیغ میکشید.آیسا یه نگاه به من کرد و بهم پوزخند زد.کیارش که انگار میخواست ستاره رو در جریان همه چی بزاره دستشو گرفت اورد پشت سر من درازش کرد رو سکو و پاهای ستاره رو داد بالا…کیرشو مالید به سوراخ ناز کون تپل ستاره و کرد توی کونش…جیغ ستاره رفت هوا یه لحظه آیسا برگشت و ستاره رو دید و یه اوفففففف گفت و صورتشو برگردوند سمت دیوار.کیارش همونجور که داشت ستاره رو میکرد لپ کون منو چنگ زد و مالید جوری که ستاره تسلط کامل داشت به دیدن کون من.
کیارش محکم تو کون ستاره تلنبه میزد و شالاپ شلوپش باعث شده بود که آیسا به چیزی مشکوک نشه.انگشت کیارش آروم به سمت سوراخ من حرکت کرد و جلوی چشم ستاره فرو رفت داخل کونم.یه آههههههه کشیدم و بعدش یه جووووووون گفتم که به حرف کیارش درباره خودم مهر تاییدی زده باشم.ستاره دیگه مطمئن شده بود من کونیم فقط هنوز کیر کیارش رو توی کونم ندیده بود.کیارش انگشتشو بیرحمانه توی سوراخ من عقب جلو میکرد و کون ستاره رو میگایید.یهو یه صدایی از آیسا بلند شد…اصلا یادم نبود دارم کس آیسارو میمالم.آیسا گفت واییییییییییییییی و شروع کرد لرزیدن…زانوهاشو خم کرد و میلرزید حسابی…آیسا ارضا شده بود…تو همین لحظه ها بود که کیارش انگشت دومشم یهو فرو کرد تو کونم و من یه آخخخخخخخ گفتم و آبم از اعماق وجودم پاشید لای پای آیسا.کیارش و ستاره هم که این صحنه رو دیده بودن به فاصله چند ثانیه بعد از ما ارضا شدن.کیارش آبشو ریخت تو کون ستاره.
هممون گیج و منگ بودیم بجز کیارش.آیسا از اینکه گذاشته بود دوستش و دوس پسر دوستش بدن لختشو ببینن…ستاره از اینکه فهمیده بود رفیق دوس پسرش کونیه!و من از اینکه قراره این بی آبرویی های من تا کجا پیش بره؟اما کیارش شاد و شنگول…چرا شاد نباشه؟هم یه گوشتی مثل ستاره رو زیر دوش حموم از کون گاییده بود آبشم ریخته بود توش!هم منو جلو دوس دخترش انگشت کرده بود…هم بدن لخت آیسا رو از نزدیک دیده بود.دیگه چی میخواست؟اما نه!اینا واسه کیارش کافی نبود…هیچوقت هیچی واسه کیارش کافی نیست.
دو روز دیگه هم توی اون ویلا گذشت اما اتفاق خاصی نیفتاد…سکسهای دو نفره من و کیارش با زیدامون توی اتاقامون.انگار میخواستیم اول از شوک اون سکس موازی دربیایم.تنها اتفاقی که ارزش گفتن داره نگاههای همراه با پوزخند ستاره بمن بود که معذبم میکرد.و البته پچ پچ های ستاره و کیارش که مطمئن بودم درباره منه.
آماده شدیم که برگردیم خونه…روز قبلش بابام رفته بود ماموریت کاری و مامانم و بچه ها خونه تنها بودن…معمولا مامانم بچه ها رو میبرد خونه عمشون که بازی کنن و حوصلشون سر نره و خودش تنها میموند خونه.میخواستیم بیشتر بمونیم اما باید برمیگشتم که مادرم تنها نباشه.مادرم!تازه یادش افتاده بودم…ینی تو این چند روز چه اتفاقی افتاده؟مادرم اوکی رو داده؟سامان فیلمو پخش کرده؟یهو دلم ریخت پایین…انقد که تو اون ویلای لعنتی اتفاقات عجیب افتاده بود مادرم یادم رفته بود.خلاصه که توی راه برگشت هم اتفاق خاصی نیفتاد و ما رسیدیم خونه.
در خونه رو باز کردم و اومدم تو دیدم مامانم توی آشپزخونس…منو که دید اومد سمتم و منو بغل کرد.ولی این بغلش فرق داشت انگار دلش گرفته بود!منم بغلش کردم و بوسیدمش…چندثانیه ای که تو بغل هم بودیم حس کردم اتفاقی افتاده.ولی خب چیزی نپرسیدم تا بعد خودم ته توشو دربیارم.حس میکردم سامان بالاخره با تهدیداش مامانمو راضی کرده.ولی باید یه راهی پیدا میکردم تا مطمئن شم.اما چه راهی؟یه لحظه فکرم رفت سمت کیارش اما نه فکر احمقانه ای بود.به کیارش چی بگم؟بگم ببین پسرخالت مامانمو کرده یا نه؟نمیشد.اما اگه از طریق کیارش میتونستم به گوشی سامان برسم چی؟چون مطمئن بودم اگه سامان مادرمو کرده باشه حتما ازش فیلم گرفته.
توی همین فکرا اون شبم سپری شد و فرداش هم تا شب اتفاق خاصی نیفتاد تا وقتی که من و مامانم رفتیم باشگاه.اما اونجام چیز مشکوکی ندیدم…برخورد مامانم و سامان عادی بود…ینی سامان کاری نکرده؟یا دارن فیلم بازی میکنن؟شاید مامانم شرط گذاشته باید کاملا طبیعی رفتار کنن و هیشکی هیچی نفهمه…وای من باید اون فیلمو ببینم…باید بفهمم با مادرم چیکار کرده…البته اگه فیلمی در کار باشه.یه لحظه به فکرم رسید که گوشی مامانمو چک کنم.رمزشو بلد بودم پس باید صبر میکردم بره حموم تا وقت کافی داشته باشم…و همین اتفاقم افتاد و صبح روز بعد از باشگاه که مامانم رفته بود حموم گوشیشو برداشتم و رفتم توی تلگرام ولی خبری نبود…رفتم توی واتساپ اما اونجا هم خبری نبود…نا امید شده بودم که اینستا به فکرم رسید.رفتم اونجا دیدم سامان اومده دایرکت مامانم و کلی تو این چند روز حرف زدن.منم شروع کردم از اول تا آخرشو خوندم.
م.مامان
س.سامان
س.سلام
م.سلام
س.خوبی؟
م.مهمه واسط؟
س.ببین الهه شاید فکر کنی من یه متجاوز بی شرف که واسه رسیدن به هدفش دست به هرکاری میزنه اما واقعیت اینه که تو بالاخره مال من میشدی من فقط زمان رسیدن بهتو کوتاه کردم
م.من شوهر دارم بفهم…این کار تو هم از لحاظ اخلاقی هم از لحاظ قانونی هم از لحاظ شرعی تجاوز به حساب میاد…من واقعا راضی نیستم
س.ینی زمان بیشتری میخوای واسه فکر کردن؟
م.هرچقدم زمان بگذره جواب من مشخصه…ولی واسه تو که مهم نیست تو نشون دادی واسه رسیدن به خواستت پا روی آبروی طرفت هم میزاری
س.شاید الان ناراضی باشی و حتی نتونی تو صورتم نگاه کنی ولی بهت قول میدم چند ماه دیگه خودت بهم زنگ میزنی و قرارهامونو تنظیم میکنی.
م.سامان توروخدا من پسر بزرگ دارم اگه بفهمه چی…اگه شوهرم بفهمه چی؟اگه کیارش بفهمه و به آرمین بگه چی؟یکم فکر کن.جلوی شهوتتو بگیر.میدونی حکمش اعدامه؟
س.واسه بدست آوردنت حاضرم اعدام هم بشم.درمورد آبروتم مطمئن باش هیشکی از این اتفاق چیزی نمیفهمه چون ما قراره حواسمونو کاملا جمع کنیم.

از اینجا به بعدش فقط صحبت و حرفای تکراریه.چقدم که حواسشونو جمع کردن من نفهمم.ولی آخرش متوجه شدم چرا اون شب مامانم بیدار نمیشد…سامان اون شب که اومده بود واسه عذرخواهی از مامانم تو شرابش دارو ریخته بود…همون وقتی که من داشتم با سارا میرفتم اتاقم و پشت به ما داشت شراب میریخت.اینم به مامانم گفته بود.نمیدونم چند دیقه طول کشید ولی صدای دوش قطع شد و من فهمیدم مامانم داره میاد پس رفتم آخر پیاما و فهمیدم هنوز باهم قرار نزاشتن چون مامانم امروز فردا میکرد اما حالا که بابام رفته بود دیگه مامانم بهونه ای نداشت.
روزها میگذشتن و اتفاق خاصی نمیفتاد نه از طرف کیارش و ستاره و نه از طرف سامان…انگار میخواستن به من و مامان زمان بدن که وقایع رو هضم کنیم.تا اینکه یروز صبح مامانم بهم گفت بچه هارو ببرم خونه عمم اینا و خودمم برم بیرون تا بهم زنگ بزنه چون دور همی زنونه با دوستاش دارن!من شک کردم و گفتم امروز همون روزیه که منتظرش بودم…استرس شدید داشتم از اینکه چجوری ببینم چه اتفاقی قراره بیفته و…عصر شد و من بچه هارو بردم خونه عمم اینا و خودمم به مامانم گفتم با کیارشم تا اونا با خیال راحت به کارشون برسن.عذاب وجدان داشتم از اینکه مامانمو تو این وضعیت قرار دادم اما ظاهرا بازم زور شهوت به بقیه حس هام میچربید!میتونستم جلوی اتفاقات بدترو بگیرم چون از سامان عکس داشتم اما مطمئن نبودم اون عکس چقد میتونه مدرک به حساب بیاد.تقریبا ده دیقه ای رو سر کوچمون ایستادم.کوچه ما طوریه که یه سرش با جدول بلوار بسته میشه و یه سرش بازه…من اون طرف بن بستش بودم و پشت یه درخت ایستاده بودم و خونمون رو تحت نظر داشتم.دیدم سامان داره پیاده میاد…احتمالا ماشینشو نیورد که اگه من برگشتم ماشینشو نبینم.شاید یه کوچه بالاتر پارک کرده باشه.واقعا میخواست احتیاط کنه و این یکم خیالمو راحت تر کرد که قصد آبروریزی نداره.آیفون رو زد و بعد از چند ثانیه در باز شد و سامان رفت تو…دست و پام از شدت استرس میلرزید…این اولین باره که مامانم توی بیداری و در عین نارضایتی خودش قرار بود مورد تجاوز یه نفر دیگه قرار بگیره…ولی آیا مامانم میتونست جلوی خوش تیپی و خوش قیافگی سامان دووم بیاره؟میتونست هیکل ورزشکاری و سکسی سامان رو ببینه و مقاومت کنه؟
رفتم دم در اما هنوز شک داشتم برم داخل یا نه…اگه منو میدیدن چی؟خب ببینن اونا باید بترسن نه من…ولی من نمیخوام شرمندگی مادرمو ببینم!آخرش تصمیم گرفتم برم داخل اما با احتیاط کامل.کلید انداختم و درو آروم باز کردم و بعد آروم بستمش…چون داخل کولر روشن بود اگه صدایی هم درمیومد احتمالا نمیشنیدن…رفتم داخل و در حال رو باز کردم و رفتم تو.هر لحظه سرعت زدن قلبم بیشتر میشد.توی اتاق بودن صدای حرف زدنشون میومد.
م.سامان توروخدا هیچ راهی نیست که بیخیال بشی؟
س.چرا یه راه هست…اینکه فیلمتو پخش کنم.
در اتاق مامانم باز بود منم آروم سرمو از گوشه در بردم تا ببینم چه خبره.مامانم بغض کرده بود و هیچی نمیگفت…سامان دستشو برد سمت صورت مامانم و گونشو نوازش کرد شستشو کشید رو لب مامانم…
س.شاید اولش سخت باشه عزیزم ولی قول میدم عادت میکنی.
م.من هیچوقت به خیانت به شوهرم عادت نمیکنم.
س.اولا کدوم شوهر؟کسی که همش ماموریته و پیشت نیست و به نیازهات نمیرسه اسمش شوهره؟دوما اگه این موضوع عذاب وجدانتو کم میکنه باید بگم که من دارم تورو وادار به این کار میکنم پس خیانت حساب نمیشه.
م.گفتنش واسه تو راحته تو نه زنی نه متاهل
سامان صورتشو برد نزدیک مامانم و لپشو بوسید و گفت…تو انقد زیبایی که نمیزاری من به چیز دیگه ای فکر کنم.
مامانم با چشمای خیس داشت به سامان نگاه میکرد و هیچی نمیگفت.سامان دستشو گذاشت رو پهلوی مامانم و صورتشو برد نزدیک ولی لبشو نزاشت رو لب مامانم فقط نزدیک صورتش نفس میکشید.مامانم نفس هاش تند تر شده بود.دست سامان روی بدن مامانم حرکت میکرد…پهلو و شکم و کمر مامانمو لمس میکرد.100
سامان گوشه لب مامانمو بوسید و پشت سر هم نقاط مختلف صورتشو میبوسید و مامانم بی حرکت مونده بود ولی معلوم بود هم استرس زیادی داره هم احتمالا شهوتش زیاد شده بود…دست سامان رفت رو کمر مامانم و قوص کمرشو میمالید و همزمان با رفتن دستش رو باسن مامانم لبشم گذاشت رو لبش و یه بوسه ی عاشقانه عمیق از مامانم گرفت…مامانم چشاشو بسته بود و اشک ازشون میومد…انگار داشت با حجب و حیا و غرورش خداحافظی میکرد.سامان باسن مادرمو چنگ میزد و لباشو میخورد.تا اینجای کار همکاری ای از مامانم ندیده بودم فقط بی حرکت ایستاده بود.سامان انقد کس بازی کرده بود که بدونه چجوری مامانمو شل کنه.اون یکی دست سامان رفت رو سینه چپ مامانم و همزمان مامانم یه نفس عمیق کشید و یکم لرزید.سامان انقد سینه و باسن مامانمو مالید که آخرین مقاومت های مامانم شکسته شد.دست سامان رفت رو شونه مامانم و بهش اشاره کرد باید جلوی بکن جدیدش زانو بزنه…مامانم رو دو زانو نشست روبه روی کیر سامان…سامان منتظر بود و اشاره میکرد به کیرش…مامان شروع کرد کمربند و دکمه های شلوار سامان رو باز کرد…اینکارو با احتیاط و آروم انجام میداد که بگه زیادم مشتاق نیست اما هر ۳تامون میدونستیم که اینطور نیست…مامان شلوار و شورت سامان رو کشید پایین که یهو کیر تقریبا ۲۰سانتی سامان که کاملا شق شده بود پرید بیرون.یه کیر صورتی تمیز بدون مو که حتی منم هوسشو کردم!25
مامان یه نگاه به سامان انداخت و دهنشو باز کرد و سر کیر سامان وارد دهن مامانم شد و بالاخره سکسشون شروع شد‌.مامان سر کیر سامان رو میمکید و کم کم زبونشو وارد کار کرد.زبونشو دور سر کیر سامان تاب میداد.هر لحظه قسمتهای بیشتری از کیر سامان وارد دهن مامانم میشد.تقریبا دو سوم کیر سامان وارد دهن مامانم میشد و مامانم به طرز باورنکردنی با صدا و پرتف کیر سامان رو میخورد…انقد حشری شدم دست کردم تو شلوارم و شروع کردم کیرمو مالیدن.سامان که گوشیش دستش بود از بالا یه عکس از ساک زدن مامانم گرفت طوری که مامانم متوجه شد ولی چیزی نگفت و به ساک زدنش ادامه داد…سامان سر مامانمو گرفت و کیرشو فشار داد تو حلقش طوری که مامانم سرفه کرد و اوق زد.سامان سرشو ول کرد مامانم یه نفس کشید و دوباره به ساک زدن ادامه داد.40
هر چندلحظه یکبار سامان اینکارو تکرار میکرد و باعث میشد مامانم یه سرفه بکنه و یکم اوق بزنه و باز ادامه بده…اینجوری حسابی دهن مامانمو گایید و کیرشو خیس خیس کرد.آب از لب و لوچه مامانم راه افتاده بود و کیر و تخمای سامان رو لیز کرده بود…سامان مامانمو بلندش کرد یه لب خیس ازش گرفت و شروع کرد به دراوردن لباسش که تاپ و شلوار مامانم بود.حالا مامانم با شورت و سوتین جلوی مربی باشگاهش بود.سامان مامانمو به پشت خوابوند رو تخت و پاهاشو باز کرد…شورت مامانمو کنار زد و خصوصی ترین جای مامانمو دید…سرشو برد لای پاش و شروع کرد لیسیدن کس مامانم.مامان که تا اینجارو با تعجب و شوک نگاه میکرد یهو لبشو گاز گرفت و نفساش تند تر شد.53
سامان زبونشو میکشید لای کس تر و تمیز مامانم…کسش بدون مو و تمیز بود پس نشون میداد که اونم خودشو واسه سکس با سامان آماده کرده.بالاخره صدای مامانم دراومد و با گفتن وووویییییی اولین صدای سکسیشو نشون داد.سامان سرشو بلند کرد و گفت جوووووووون و شورت مامانمو از پاش دراورد و کسشو اورد لب تخت ایستاد و کیرشو گذاشت رو کس مامانم…مامانم با نگاه ملتمسانه خیره شده بود به سامان…نگاهی پر از تردید و شهوت…سامان کیرشو میمالید به کس خیس و آبدار مامانم و مامان هم با صداهای سکسی جوابشو میداد که یهو فرو کرد تو کس مامانم و آروم آروم تا ته جاش داد…دهن مامانم باز مونده بود و صدایی ازش نمیومد…مثل وقتی که آب سرد میریزن رو سرت و نفس عمیق میکشی مامانمم همونطور شده بود…یه نفس عمیق کشید و گفت آیییییییییییی.سامان پاهای مامانمو هفتی باز کرد و شروع کرد آروم به تلنبه زدن.مامان هم شروع کرد به آخ و اوخ و آه و اوه که صداهای سکسیش من و سامان رو به جنون کشیده بود.من کیرمو میمالیدم و سامان تو کس مامانم تلنبه میزد.72
سامان خم شد رو مامانم و همینجور که تلنه میزد لبای مامانمو میخورد…سینه هاشو از تو سوتین دراورد چند تا سیلی آروم به صورت مامانم و سینه هاش زد و ممه های تپل و نازشو کرد تو دهنش…گاهی نوکشونو گاز میگرفت و باعث جیغ زدن مامانم میشد.من نزدیک بود آبم بیاد با این کارای سامان اما مثل دفه قبل دوس داشتم تا آخرشو ببینم.سامان کیرشو که با آب کس مامانم خیس شده بود در اورد مامانمو برگردوند به حالت سجده دراورد و از پشت کیرشو کرد تو کس مامانم.محکم و تند تند تو کس مامانم تلنبه میزد…کس خیس مامان شالاپ شلوپ میکرد و مامان با جیغهای سکسیش داشت میگفت داره لذت میبره…سامان محکم شروع کرد اسپنک کردن مامان و جیغ مامان رو بیشتر درمیورد با اینکار…جای دستاش روی باسن تپل مامان مونده بود و گاهی با انگشت شستش سوراخ کون مامانو میمالید…مامان انقد جیغ زد و لرزید که ارضا شد اما سامان ول نکرد و ادامه داد.همینطور که از کس مامان آب میومد سامان هم کسشو میگایید و بش در کونی میزد تا مامانم به فاصله ۳۰ثانیه دوباره ارضا شد.سامان هم چندثانیه بعدش کیرشو دراورد و داد زد و ارضا شد رو کمر و کون سفید مامان و منم توی شورتم ارضا شدم!93
سامان به مامانم گفت دیدی بالاخره مال من شدی؟از این به بعد فقط لذت ببر.مامان که بعد از ارضا شدن احتمالا احساس پشیمونی میکرد هیچی نگفت.سامان کیر خودش و کمر و کون مامانو با دستمال تمیز کرد.مامان هنوز تو حال قمبل بود و تکون نمیخورد…آروم صدای گریه کردنش میومد.سامان کون مامانمو بوسید و پاشد شروع کرد لباس پوشیدن و اونجا بود که من فهمیدم نمایش دیگه تموم شده…

ادامه...

نوشته: Armin


👍 39
👎 14
179401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

832884
2021-09-18 00:47:45 +0430 +0430

تو احیانا همون ارشیا کصخله نیستی که درباره جنده بودن زنش مینوشت ۴۰ تا قسمت کصشر آپلود کرد مغزمون رو گایید . حالا به شکل جدیدی برگشته باشی ؟


832901
2021-09-18 04:11:03 +0430 +0430

من چند خط از اول داستانت رو خوندم+تیتر داستان‌های قبلیت رو تنها چیزی که از تو و شخصیت تو متوجه شدم این بود که بر عکس اون چیزی که خودت فکر می کنی که مشکل شهوت داری،مشکل تو اصلا مشکل شهوت نیست،مشکل تو ذهن مریضته،تو کاملا مشکل روانی داری دوست مریض،من نه این داستانت رو خوندم نه داستان‌های قبلیت رو ولی چیزی که مشخصه که میگی من چون رو حساب اینکه مشکل شهوت دارم (یهو ناگهان ویرگول یکی از راه رسید کونم گذاشت بعدم مادرم رو گایید منم لذت بردم) این دقیقا آقای سیخ کس میخیان مشکل روان رد دادته،قشنگ بدون رودربایستی بهت گفتم که اگر داستانت واقعیت داره یا نه ساخته ذهنته که هیچ فرقی نمی کنه بهت بر بخوره یه سر به خودت بزنی، حالا داشته باش من این حرف رو واسه این مریضی که این داستان رو نوشته،نوشتم که یارو یه چکش سره دوزاریش بخوره الان از بقیه دوستان همراه شروع می‌شه(آقا خوب حال نمی کنی نخون که اینجوری نظر بدی و… کسشعرای دیگه).

11 ❤️

832927
2021-09-18 09:12:40 +0430 +0430

به به 😍 😍 بنویس آرمین جون

1 ❤️

832937
2021-09-18 09:48:08 +0430 +0430

Edame bede

0 ❤️

832940
2021-09-18 10:32:36 +0430 +0430

داستانت خوب بود ولی خب روند داستانت خیلی کنده داستان هات رو که با فاصله زمانی خیلی زیاد مینویسی بعدم اون داستان های تو ویلا که به نظرم کلا تو بیراهه بود به نظرم از داستان بعدی کیارش رو وارد قضیه کن و باید به مامانت احساست رو بگی

0 ❤️

832952
2021-09-18 12:58:39 +0430 +0430

ادامه بده

1 ❤️

832969
2021-09-18 15:35:25 +0430 +0430

مثل همیشه عالی بود
قسمت های مامانت خیلی جذابه

1 ❤️

832980
2021-09-18 16:20:32 +0430 +0430

مثل همیشه منتظر ادامه اش هستیم
دمتگرم

1 ❤️

833066
2021-09-19 03:35:35 +0430 +0430

عرشیا کونی بکش بیرون از شهوانی بخدا شماره حسابت رو بذار رو همدیگه یه پولی بهت میدیم فقط دیگه داستان نذار کسخل

0 ❤️

833091
2021-09-19 10:34:55 +0430 +0430

https://shahvani.com/profile/sarkirostvardovom
دوست عزیز اگه میخوای منطقی حرف بزنی اینجا سایته داستانهای شهوتناکه…خیلی از کسایی که میان اینجا یا داستانشون واقعیه یا صرفا جهت برانگیختن شهوت بقیس…بله شاید خیلیام مشکل روانی داشته باشن…از اونجایی که تو تخمی ترین کشور دنیا زندگی میکنیم مطمئنم هممون یه سطحی از مشکلات روانی رو داریم مطمئنم خودتم داری وگرنه بجای اومدن توی این سایت میرفتی دوس دخترتو میکردی…پس لطفا نظرت درمورد داستان باشه نه شخصیت من چون مطمئنم خودتم از من بهتر نیستی

5 ❤️

833092
2021-09-19 10:37:22 +0430 +0430

https://shahvani.com/profile/Ba_1_bak
نظرت مستقیما دایورته روی تخمای بنده…فقط یه توصیه بهت دارم…خیلی ذهنت سالمه نخون

4 ❤️

833093
2021-09-19 10:39:50 +0430 +0430

https://shahvani.com/profile/Artin_farahani
دوست عزیزی که اسلحه گذاشتی رو شقیقه این دوستمون که داستانای منو بخونه و نظر کسشر بده خواهش میکنم اسلحتو غلاف کن و کیرتو از کونش بکش بیرون

2 ❤️

833118
2021-09-19 13:43:52 +0430 +0430

آرمین داستانهات خوبه فقط دیر به دیر مینویسی.فاصله قسمتهاش رو کم کن.در ضمن جواب کامنتهای سرکیراستوار دوم رو هم بده.

2 ❤️

833156
2021-09-20 00:08:49 +0430 +0430

اونجوری که تو از حالتهای صورت مامانت تو سکس نوشتی یا باید تو اتاق میبودی یا جایی وامیستادی که مامانت هم تو رو میدید!!!

0 ❤️

833730
2021-09-23 08:00:33 +0330 +0330

با قدرت ادامه بده

0 ❤️

835063
2021-09-30 13:37:55 +0330 +0330

خیلی طول میدی د بنویس دیگه

1 ❤️

835262
2021-10-01 16:09:05 +0330 +0330

https://shahvani.com/profile/Ba_1_bak
دوست عزیز من مشکلی با انتقاد به داستان ندارم اگه دقت کرده باشی حتی خیلیا توهین میکنن و من جوابشونو نمیدم…من مشکلم با ریاکار ها و دو رو هاست که میان داستانو میخونن و جقشونم میزنن و چرت و پرت میگن…اگه نسبت به خود داستان منتقد باشن من مشکلی ندارم ولی اگه اینجور داستانارو نمیپسندن دقیقا اینجا چه غلطی میکنن؟

1 ❤️

835609
2021-10-03 13:40:15 +0330 +0330

بقیه داستان کی میذاری؟

0 ❤️




آخرین بازدیدها