سوغات تهران (۲)

1400/08/29

...قسمت قبل

این داستان ادامه سوغات تهران و بگو من یه زنم می باشد ممنون از نظرات دوستان واین که من را پسر جلقی عقده ای نخوندند وممنون از لاک غلطگیر که چیزی را حواله ام نکرد .😁😁😁

داشتم شلوارم رامی پوشیدم که رضا باگفتن جووووون چه کسی به سمتم اومد تا اومدم حرفی بزنم لبهاش لبهام روقاپید وشروع به مکیدن کرد انگشتش وسط کسم بود وآروم اروم باحرکت رفت وبرگشت داشت کسم خیس می شد .از طرفی ازش عصبی بودم از طرفی خوب بلد بود من را حشری وبه کاری که میخاد وادار کنه. دست دیگش روی قمبلم بود ومحکم میمالید باخاطره تلخی که از سکس باکون داشتم، هیچ وقت باورم نمیشد از لمس وتحریک کونم لذت ببرم ولی انگار بارضا همه چیز فرق میکرد .بااین که اول یکم به سمت بیرون خم بودم ولی ۲دقیقه بعد خودم را تو بدن مردونش ول کرده بودم واز گرمای تنش لذت می بردم .یا من یخ بودم یا رضا داغ بود که همیشه گرمای تنش من را مثل آهنی که آهنربا دیده جذب می کرد دستای داغش ،وقتی بدنم را لمس می کرد از خودبی خودمیشدم وسریع وا می دادم .از خودم از ضعیف بودنم بدم نیومد دلم میخاست مانع از کارش بشم که تو گوشم زمزمه کرد : عشق منی تا اخر عمر. نمیتونی از من فرار کنی .نمیزارم .تازه چیزی که می خاستم را پیدا کردم .
انگار بدنم دست خودم نبود به جای هر صحبت یا حرکتی که باید تو اون لحظه می کردم ،گونه اش رابوسیدم واون مثل جن زده ها به لپم حمله کرد ومی بوسید .انگار من را جادو کرده بود چقدر دوستش داشتم .سکس با کسی که قلبا عاشقشی وتا حد مرگ دوستش داری ،معنا پیدا می کنه .باید تو وجود طرف غرق بشی تا بتونی تنت رو در اختیارش بزاری ،لذت بدی ولذت بگیری اون موقع سکس وسیله ای می شه برای ابراز محبتت وعشقت واز اون حالت حیوانی خارج میشه …
روی زمین نشست تا شلوارم روکه نصفه پوشیده بودم دربیاره می دونست عاشق اینم که بایستم وکسم روبخوره ولی دیگه نای ایستادن نداشتم یکم عقب رفتم وتنم را به صندلی ارایشی تکیه دادم که رضا با دستاش رونهام را از هم دورتر کرد وشروع کرد زبون زدن ولیس زدن .اخ که چقدر گرمای زبونش وخیسی دهنش به کسم حال میداد نمیدونم من اینطوریم یا همه زنها از خوردن کسشون انقدر لذت میبرند یاشاید برای من عقده شده بود چون شوهر سابقم خیلی کم وبا اصرارمن کسم را می خورد .
البته رضا خیلی خوب کس لیسی میکرد چوچولم را که تو دهنش کرد ومکید بی اختیار صدای ناله هام بلند شد انگشتش که تو کسم فرو رفت انگار همه چیز برای لذت من تکمیل شد .وقتی ۲تا انگشتش را توکسم فرو کرد وشروع با عقب وجلو کردن کرد،زبونش دایره وار کسم را ضربه می زد
اخ رضااااا چقدر تو خوبی رضااااا بخورش
رضا درحالیکه شصتش رو روی چوچولم میمالید و۲انگشتی تو کسم تلمبه می زد گف : چه کس خوشگل وتپلی داری من فکر می کردم کس زنها از بدنشون تیره تره

  • عمل کردم رضا. زیبایی کردم چربی تزریق کردم
    خیلی وقت بود می خاستم بش بگم ولی خوب هم دوست نداشتم بگم هم نمی شد ولی الان که بحث ازدواج مطرح بود حس می کردم اگه نگم یه جور دروغگویی باشه
  • چرا مگه زشت بود ؟
  • نه می خاستم بچشم احمد بیام می خاستم با بقیه زنها فرق داشته باشم تا شاید من را ببینه بم اهمیت بده بفهمه
    درحالیکه سریع روی صندلی ارایشی نشست دست من را گرفت وبرای این که مانع از ادامه حرف زدنم بشه گف جواب ازمایشم اومد سالم بودم برام میخوریش؟ ( چون زن سابقش با مردای دیگه بود وقبل ازاین نمی زاشت من بی کاندوم به کیرش دست بزنم یابخورم )
    وسط پاش نشستم کیر شق شدش را تو دهنم کردم تازه الان می فهمیدم چقدر کلفته دستم را روی تخماش گذاشتم که کنار زد وگفت نه ابم میاد
    احمد بم یاد داده بود که وقتی میخام کی بخورم بابد تمام زبونم را از دهنم بیرون بیارم تا هم فضای دهنم بیشتر شه هم کیرش روی یه جای نرم ولزج حرکت کنه والان ۲بار که با این حالت کیر رضا رو دهنم حرکت دادم صداذی نفسای رضا بلند شده بود واسمم رو صدا می زد بعد از ۲بار دیگه گف بسه نکن آبم میاد سرم را بالا آورد ولبهاش دوباره تو لبهام قفل شد .تمام لبم رو تو دهنش فرو کردم واون شروع به مکیدن کرد .
    این سیاست رضا تو سکس بود که من عاشقش بودم هر وقت قرار بود آبش بیاد سریع حرکت دیگه ای می کرد وهم خودش بیشتر با من می لاسید وهم من رو بکیرش وادامه سکس مشتاق ترمی کرد .
    لبهام را که میخورد دستش روی سینه هام لغزید وشروع به مالیدنشون کرد از اطراف میومد روی نوک سینه هام وبا نیشگون کوچیکی که از نوکش می گرفت دوباره می رفت سرجای اول .
    تو اوج شهوت بودم که بلند شد وگفت می رم کاندوم ودیلدو بیارم هر جوری دوست داری بکنمت روی تخت بخاب
    اول ببغل خوابیدم بعد طاقباز .با حرفایی که بینمون رد وبدل شده بود روم نمی شد تو چشماش نگاه کنم تاقبلش نگاهم را می دزدیدم یا چشمم را می بستم ولی …تصمیم گرفتم به پشت بخابم تا نبینمش وهم این که این پوزیشن رو تاحالا باهم نرفته بودیم .
    وقتی اومد بالای سرم گفت جوووون آرزو درحالیکه دو تا ضربه محکم بکونم میزد گفت آخه اینجوری که تو خوابیدی فقط باید از کون کردت من موندم چطور این کون از احمد جون سالم بدر برده بااینکه همیشه لباس گشاد تنت بود کونت همیشه تو چشم بود شنیده بودی بابابزرگ احمد چی گفته بود ؟
  • نه
  • باید موی مشکی زن رو از روی کونش کنار بزنی وکونش بزاری وقتی بار اول تو را دیدم گفتم احمد به حرف بابا بزرگش
    داشت می گفت که بغض من ترکید یاد اون شبی افتادم که احمد بی اینکه بگه بدون هیچ پیش زمینه یا اماده سازی، کیرش رو تا نصفه تو حالت داگی تو کونم فروکرد وفشار داد .کونم روی کیرش قفل شده بود ونمیتونست دربیاره ومن از درد ضجه می زدم .خودش هول شده بود وتلاش می کرد بیاره بیرون ولی نمیشد وقتی کشید بیرون ،خون فوران می کرد …
  • چی شد آرزو ؟
  • احمد من تا آخر عمر نمیتونم از مقعد سکس داشته باشم ما نمیتونیم باهم ازدواج کنیم یه مدت دیگه کس من برای کیرت جا باز میکنه ودیگه تنگ نیست تو لذت نمی بری اونوقته که میخای مثل احمد مثل احمد
    در حالیکه صدای گریم بلندتر شده بود نمیتونستم ادامه بدم نمیتونستم جمله بندی کنم شاید یاد حرف مامان بزرگم افتادم که میگف حتی اگه از مردت جدا شدی آبروش را نبر اگه هنوز مردته براش آبرو بخر .شاید روم نمیشد بگم کونم رو هم لیزر کردم شاید نمیخاستم یاد اون روزی بیفتم که چون کونم بزرگ بود دکتر بپرستارش گفت نمیشه اینجوری برو دو تا مقوا بیار ودر حالیکه زیر بدنم گذاشت از بالا تا پایین قمبلم رو با چسب ۵سانتی کشید وبه مقوا چسبوند تا سوراخ کونم باز ودر دسترسش باشه یاد امپولهایی که تزریق می کرد و من از درد جیغ می کشیدم هنوز صدای نفرینای مامانم به احمد تو گوشم می پیچید
    صدای رضا را می شنیدم چت شده آرزو .درحالیکه اشکام را پاک می کرد
    گف آرزو تو که کونت دست نخورده همش خاستم ازت بپرسم ولی …
    پریدم وسط حرفش احمد تو تابستون پاره کردش دو ماه قبل از طلاقمون فکر کردم خوب میشه ولی زمستون عود کرد وبدتر شد نمیتونستم بشینم .سر کارم توبیخی خوردم روم نمی شد بگم چمه مجبور شدم عمل کنم
    صدای گریم دوباره بلند شد از اینکه یه زن عملی ام که کس وکونش رو عمل کرده خجالت می کشیدم دلم می خاست زمان عقب بر می گشت وهنوز احمد نمی دونست احند با قیافه غمگین وکنجکاو در حالیکه با انگشت چونه من را بالا میورد تا تو چشمام نگاه کنه گف پس همین باعث شد که احمد میگف یه غلطی کردم که
  • نه این تیر خلاصی بود برای ازدواج ما .احمد خیلی وقت بود من را نمیخاست من رونمی دید من رودوست نداشت
  • نه دوستت داشت من از دبستان با احمد بودم هیچ وقت اشکش را ندیدم ولی برای تو گریه می کرد اون شب طلاقتون تا صبح سیگار کشید و
  • نه نه ما با هم غریبه بودیم از بودن با من لذت نمی برد از من فراری بود
  • نه دوستت داشت احمد بی شعور بود بلد نبود خودخواه بود نبین دکترا گرفت طرز فکرش مال ۱۰۰سال قبل بود

ادامه دارد …

نوشته: آرزو


👍 4
👎 4
12401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

843586
2021-11-20 10:44:27 +0330 +0330

خوب بود اما بعضی جاها هول شدی و بجای رضا همش نوشتی احمد و یکم حال گیری شده. کاش بعد نوشتن یه بار خودت میخوندیش

0 ❤️

843658
2021-11-20 20:30:42 +0330 +0330

نمیدونم چرا اینطوریه ؟! ولی تو اکثر داستان‌ها که از اسم استفاده میکنن همیشه نویسنده قاطی میکنه
اینجا هم احمد و رضا قاطی شدن بعضی جاها 😂

0 ❤️

857950
2022-02-07 13:09:03 +0330 +0330

لطفا بقیشو بنویس
سبک نوشتتو دوست دارم
دوست دارم بقیه داستان رضا رو بدونم

0 ❤️




آخرین بازدیدها