(سکس نداره الکی نخون فحش بدی)
زمان داستان: وقتی من دبیرستان میرفتم.
مکان داستان: یه محل قدیمی تو پایین شهر تهران
شخصیت های داستان: من،دختر همسایه.
از بچگی عینک میزدم. واسه همین یکم تو ارتباطاتم اعتماد به نفس نداشتم. کم کار نبودم به لطف فامیلا دور بر پر دختر همسن من بود. خوب من یکمی زیاد شیطون بودم. هر شیطنتی رو که یه پسر بتونه تو بچگی بکنه از دستم در نرفت. پرو بودم ولی جلو هم سن ام . واسه همین چند بار کتک خوردم. من تقریبا همه مدل دختر داشتم. بور، سبزه ، لاغر، تپل، یه مدل ناز سفید مهتابی که هنوزم تو نخشم داشتم. این از خودم.
اگه تو محل های پایین رفته باشین پر کوچه های یه متری و یکونیم متریه. خونه که ما توش مستاجر بودیم دو طبقه بود و جنوبی. پنجره اتاق من رو به کوچه بود. به خاطر بابام که خیلی مذهبی و کلاً پایین شهر یه پرده کلفت و سنگین که نمی شد هیچ جوره اونورش دید کشیده بودیم. درست روبروی خونه ما یه خونه دو طبقه بود قدیمی مثل مال خود ما .
با این فرق که اونا حیاطشون رو به کوچه بود. برا رفتن طبقه دوم باید از یه پله روباز(آهنی) استفاده میکردن که میرسید به یه بهار خواب. جلو بهار خواب با پرده حصیری پوشونده بودن . یه جورایی آشپزخونشون بود. حتما فهمیدن که خونه کیه!
من یه سالی بود که از لنز استفاده میردم واسه همین یکمی قیافم رو امده بود. قدم متوسطه، چهار شونه (ورزش میکنم همیشه) ، موهای پر پشت فر فری . اون موقعه ها کوپ تازه مدل شده بود. منم که همیشه رو مد بودم. کلاً یه پسر معمولی که یه کوچولو از بقیه خل و چلای محل بهتر بودم.
خونه ما آیفون نداشت. تقریبا مثل بقیه خونه های محل. اگه کسی زنگ میزد از یه پنجره کوچیک تو آشپز خونه تو کوچه نگا میکردیم اگه آشنا بود من از تنبلی زیاد کلید مینداختم براشون… .
یه روز بعد از ظهر بهار بود که زنگ در شروع کرد به داد و بی داد. تو خونه کس نبود منم کلید به دست رفتم از پنجره دولا شدم ببینم کیه. پسر خاله بود . کلید براش انداختم . سرمو که بلند کردم ؛ چشمام افتاد به چشمای درشت مشکیش. اونم زل زده بود تو چشمام .
مات هم شده بودیم . نمیتونم توصیفش کنم . انگار ما رو برق گرفته بود . نمیتونست تکون بخورم ، دوست نداشتم که تکون بخورم. از اون روز میترسم مستقیم تو چشای یه دختر نگا کنم. بیچاره ما فرشته عشق بالاخره تونسته بود درست بزنه به هدف. درست وسط قلب ما. جالبه که ما 6 ماه بود تو این محل بودیم من تا حالا ندیده بودمش. یهو به خودم اومدم خجالت کشیدم خواستم سر مو برگردونم ولی اون هنوز داشت لذت میبرد. منم دست کمی از اون نداشتم. اولین و آخرین باری بود که از ته دلم کسی رو دوست داشتم.
شیرین بود نه مثل عسل که وقتی زیاد بخوری گلوتو بسوزونه . عمیق بود از ته وجودم سبک بود. انگار یه سال بود که چشام به چشاش دوخته شده بود. یه جوری عجیبی بود . من حسش میکردم مثل اینکه یکی بودیم. چطور بگم داری به خودت نگام کین بعد می خوای دستتو تکون میدی. همون حس بین ما بود.
تا اینکه پسر خاله ام در بالای زد سرمو برگردوندم برم در رو باز کنم یه قدم رفتم بعد برگشتم دوباره نگاش کردم . هنوز داشت نگام میکرد. کشیده تقریبا هم قد من . سبزه با موهای مشکی پر کلاغی لخت که از رو شنه هاش آویزون بود. باد که لا به لای موهاش سرک میکشید، دل من بیچاره ریش ریش میشد.می خواست بیفته ته دنیا. من نگامو کات کردمو رفتم در رو باز کنم . از اون روز دارم به خودم لعنت میفرستم.
همه چیز از اینجا شروع شد.
بقیه اش سکس نداره و خیلی تلخه اگه فحش ندید و یه داستان تلخ دوست داشتید ادامه میدم.
دل شکسته
نوشته: Red Elf
کلا سعی کردی هرچی تشبیه و استعاره تا حالا تو کتابا دیده بودی، یه جا جمع کنی تو این داستان دیگه؟!!
بنویس داداش
به حرفه اینا هم گوش نده اینجا رسمه که پایه داستانا ایراد باشه اگه نباشه اصلأ نمیشه
chon esme man roo dastanet bood zoody oomadam bebinam chi neveshty.nazary darbarash nadaram vali. na khoob bood na bad.rastesh jazabiaty nadasht baram…
چرا یه سری به مجله خانواده نمیزنی؟
www.majalehkhanevadeh.com
اونجا شاید راحت تر باشی!
<strong>بدو بدو فیلم داستان سکسی افسون چشمهایش کلیک خورد</strong>
اول از همه کلی خندیدم چرا نگاه کن
زمان داستان: وقتی من دبیرستان میرفتم.
مکان داستان: یه محل قدیمی تو پایین شهر تهران
شخصیت های داستان: من،دختر همسایه.و تقی کف دست و احمد سوسول وبا حضور پرافتخار بردپیت
گارگردان:رامبدجوان
نویسنده:سروش صحت
دوبله وپخش در استدیو شهوانی
سکانس اول : منم یک سگی داشتم همینجور که شما به هم نگاه می کردی به غریبه ها نگاه می کرد بیچاره یک روز رفت زیر ماشین مرد ):
سکس سانس دوم:بابا عینک!!! غنضنفر عینک دودی داشت یک دور توی دستش چرخوند زد به صورتش سرش کیج خورد افتاد زمین !!!
داستانت یک کم کار کردن می خواست سعی کن بقیه سکس سانسات بهتر باشه
جریان چیه تازگیا هرچی اس ام اس فکاهی واسم میاد تهش تو پرانتز نوشته (دکتر شریعتی در حال…)؟
حالا چرا از بین این همه ادم شریعتی رو سوژه کردین؟
داستانت با اینکه باحال نبود ولی چون نمیخوام دلتو بشکنم میگم بازم بنویس…
راستی یه تیکه از داستانت که با دختره چشم تو چشم کردی منو یاد بازیMaxPayneانداخت وقتی که رو حالتSlowMotionمیرفت!
اينكارت مثل اين ميمونه برى توى يه جلسه مهم كه همه مديرا دارن درباره اقتصاد ايران صحبت ميكنن در بزنى برى گوشيه اتاق و شلوارتو درارى بگى با اجازه… و بشاشى به ديوار(اقتصاد ايران)بعد فكر ميكنى خمپاره تو كونت نميكنن؟؟فكر كن نكنن…
البته منم واسطه شاشيدن اونجا موافقم ولى پسر خوب اينجا جاى كسشعر گفتن نى واسه خودت ميگم اگه ميخواى اين ته مونده اعتمادبه نفستم بگا بره ادامه بده ما گفتيم خواه پند گير خواه ملال
هر سخن جايي و هر نكته مكانى دارد
ااا چقدر زياد شد واقعا مثل يه پدر دلسوز نصحيحت كردم.
بچه ها شما ديگه نكنيد!
خودم موندم چی بهت بگم؟
اصلاچی بایدبگم؟
راحت باش پسر
بیتومهتاب شبی بازازآن کوچه گذشتم…
بنویس ولی با دقت
این که چیزی واسه نظر نداشت
تا ادامه اش چی باشه
نگارشت بد نبود. البته یه جورایی سعی کرده بودی از همه جا یه چیزی بنویسی. توصیفاتت از محل زندگی و نحوه ی اشناییت با دختره خوب ولی خیلی کشدار بود. دقیق نتونستم درک کنم که وقتی همو نگاه میکردین چه حسی بهتون دست داد. خصوصا دختره که هیچ عکس العملی یا نشون نداد یا اینکه نتونستی توصیف کنی. انگار یه عکس رو بدون هیچ حرکتی نگاه میکنی. با سکس نداشتن داستانت مشکلی ندارم ولی لازم نبود اینقدر کوتاه بنویسی که در حد یک پاورقی باشه. میتونستی یه مقدار دیگه به داستانت اضافه کنی چون معلوم نیست قسمت دومش کی منتشر بشه و شاید اصلا اینقدر نمره نگیری که خارج از نوبت اپ بشه. به هرحال نمره خاصی بهت نمیدم چون داستانت خیلی معمولی بود و نمیشه روش قضاوت خاصی هم انجام داد…
تخمی بود دیگه ننویس. . . . . . . . . . . .
مگر میخواستی سناریو فیلم داش آکل رو بنویسی که اینقدر با جزئیات کوچه و خیابون و در و پنجره و ایون رو تشریح کردی؟
اولش هم که نوشتی “سکس نداره الکی نخون فحش بدی”
کله کیری تو فکر کردی بقیه داستانها رو چطوری میخونیم که این یکی رو الکی نخونیم؟ اگه سکس نداره پس چرا آوردیش اینجا؟ چند خط نوشتی مثلا چی بشه؟ نظر بدیم؟ نمره بدیم؟ به نظر من هیچی ننوشتی که بخواد جذب کننده باشه. بهتره ادامه ندی و بشینی به درس و مشقت برسی. کله کیری دیگه ننویس.
خدایی من داستان سکسی رو بیشتر به خاطر موضوش میخونم واسه همین عاشق داستانهای پریچهرم چون موضوع هاش واقعا قشنگه داااش بنویس خوبه فقط اخرش نفله نشینا
ببین این دختری که ازش گفتی بعدش فوت نکرد؟؟ یه همچین داستانی قبلا یکی واسم تعریف کرده آخرش هم بهم گفت دختره فوت کرد.