اولین احساس (۲)

1400/09/05

...قسمت قبل

(شاهان)

کاملا چشم دوخته بود به چشمام و با یه لبخندی که ذوق و رضایت توش موج میزد گفت: من فکرما کردم ، گفتم خب عالیه تصمیمت چیه؟ گفت : من چند ماهی میشه که رابطه ام تموم شده و بعدش دیگه با هیچ پسری در ارتباط نبودم خیلی ترس دارم از شروع یه رابطه جدید من آدمی هستم که اگه طرفو دوست داشته باشم هرکاری براش میکنم، اینو که گفت ناخواسته فکرم رفت سمت سکس و با خودم گفتم یعنی الان هنوز باکرست یا فقط از کون سکس داشتن یعنی این کون دست خورده ، دوست داشتم خودم اولین نفر باشم ، احساس حسادت داشتم و دندونامو روهم فشار میدادم از تصور سکس اون با یکی دیگه عصبی میشدم ، گفت حواست با منه؟؟ گفتم بله بله کاملا متوجهم ، پریسا گفت پس قبوله؟ با حرفام موافقی؟ گفتم چی قبوله، پریسا گفت متوجه شدم حواست نیست مهمترین درخواستم تو رابطه صداقته میخوام هیچ موضوع پنهانی نباشه بینمون و دروغ خط قرمزه منه ، من که اصلا این حرفاشو نشنیده بودم گفتم کاملا موافقم چی از این بهتر و مهمتر وقتی صداقت باشه خیلی رابطه خوبی خواهیم داشت، اصلا از وقتی جواب مثبت داد بهم بی دریغ فکرم رفت سمت سکس ، ادم کس ندیده ای نبودم و تا این سن کم سکس نداشتم ولی اصلا انگار این یه چیز دیگه بود برام واقعا بین همه دخترایی که باهاشون بودم هیچ کدوم کون به این خوبی نداشت، قسمتی که مهمترین لذت من تو سکس بود ،اولین اولویتم تو بدن یه دختر کونش بود همیشه اول کون دخترارو نگاه میکردم بعد قیافشونو ، تو نوجوانی هام همیشه فیلم سوپرای انال سکس و هر موضوعی که به کون ختم میشه رو دانلود میکردم و برای خودم آرشیو درست کرده بودم ، بعضی وقتا مطمئن میشدم من مریض و دیوونه کونم.
با شوق و ذوق بیشتر با هم حرف زدیم و از خواسته هامونو افکارمون گفتیم و با علایق هم تا حدودی آشنا شدیم، دیگه نفهمیدم ساعت چجوری گذشت فقط وقتی پریسا گفت وااای ساعت ۹:۱۰ دیقست تازه فهمیدم ۱ ساعت داشتیم حرف میزدیم سریع بلند شد و کیفشو برداشت و گفت شمارمو تو گوشیت سیو کن برام یه میس کال هم بنداز تا شمارت بیوفته منم شمارشو ذخیره کردم و گفتم پس تا خونه همراهیت میکنم هوا دیگه تاریک شده ،مشخص بود از این درخواستم خوشش اومد ولی گفت فقط تا سر کوچمون میتونی بیای چون ممکنه پدرم الان برسه خونه ، باهم راه افتادیم و تا سر کوچه باهاش رفتم و اونم رفت خونه، تنها که شدم گفتم امشب دیگه تاکسی نگیرم تا خونه پیاده برم حدودا تا خونمون ۲۰ دیقه پیاده زمان میبرد ، راه افتادم و شروع به فکر و خیال کردم باخودم گفتم حالا چقدر باید زمان ببره تا اطمینانش به من جلب بشه و بحث سکس رو وسط بکشم و بتونم راضیش کنم، از حرفایی هم که تو اون یکساعت زده بود مشخص بود به این راحتیا پا نمیده و کارم خیلی سخته ، کل مسیر خونه رو فقط به سکس و کون پریسا فکر کردم و به امید فتح اون کون قمبل و فوق سکسیش.
از فردا خیلی بیشتر میرفتم پای میزش و باهاش حرف میزدم باید همه کار میکردم که بهم اطمینان کنه و راحت باشه باهام ، با حرفام و حرکتایی که میکردم باید زودتر این قضیه رو به سرانجام میرسوندم، پریسا هم دیگه حالا بیشتر به خودش میرسید و دلبری میکرد. واقعا دختر لوندی بود تمام حرکاتش دل آدمو میبرد .
۳ ماهی به این روال گذشت حالا دیگه خیلی رابطمون کامل شده بود و فقط یه سکس خوب کم داشت، چهارشنبه بود مثل همیشه ساعت ۱۰ جلوی دفتر رسیدم پریسا ده دیقه زودتر میومد رفتم داخل که دیدم پریسا چه کرده امروز یه مانتو تا بالای رونش و خیلی جذب با یه شلوار جین که تا بالای مچ پاش بود و بالای زانوش بخاطر مدل شلوار یکم پارگی داشت و میشد رون سفیدش رو دید کونشم که معرکه شده بود انگار تو این لباس بزرگتر به نظر میرسید ، مدل موهاشم تغییر داده بود و یه مقدار رو صورتش ریخته بود و آرایششم عوض شده بود ، بعد از اینکه سرتاپاشو با چشام وارسی کردم و به قول معروف با چشمم گاییدمش سلام کردم و گفتم وااااو چیکار کردی امروز، قرار خاصی داری و جایی میخوای بری؟ با دست موهاشو کنار زد و گفت کجا بهتر از کنار تو بودن و قراری مهمتر از تو ، قند تو دلم آب شد گفتم ممنون عزیزم خیلی دوست دارما ، تازه متوجه شدم خانم جعفری هم تو اتاق باید مشغول کار باشه ، لبمو گاز گرفتم و با اشاره بهش فهموندم سوتی دادم اخه ما نذاشتیم کسی از محیط کار از رابطمون باخبر باشه ، پریسا گفت: لیلا جون امروز ناپرهیزی کرده و نیومده ، چون همیشه در هرشرایطی سرکار حاضر میشد، گفتم پس فقط منو عشقم امروز هستیم و ولاغیر البته آقای افشاری معمولا بین ساعت ۴ تا ۵ میومد دفتر ولی بااین حال یه ۶ ساعتی تنها بودیم .
رفتم تو اتاقمو شروع کردم به نقشه چیدن که هرطوری هست ازین موقعیت دونفره استفاده لازم رو ببرم.
بعد از ناهار رفتم رو مبل فرفورژه ای که تو اتاقم بود دراز کشیدم دونفره بود و باید پامو جمع میکردم تو شکمم ، داشت چرتم میگرفت که پریسا اومد تو و گفت به به همیشه اینجوری کار میکنی؟ بلند شدمو صاف نشستم گفتم نه بابا من استراحت ندارم تو این دفتر الانم دراز کشیدمو خودمو بغل کردم یکم خستگیم در بره ، پریسا گفت حالا چرا خودتو بغل میکنی گفتم خوب بیا تورو بغل کنم شاید خستگی توام در بره ، اومد کنارم و گفت پس قبلا هم اینجوری خستگی در میکردی درسته؟ گفتم بیخیال پریسا این حرفا چیه صدبار گفتم تو اولین دختری هستی که تو این دفتر باهاش دوست شدم خواهشا ازین حرفا نزن و بلافاصله سرمو گذاشتم رو شونش ، متوجه شدم ضربانش ریتم تندتری گرفت و نفساش عمیق تر شد ، دیدم بهترین موقعیته و لبو گذاشتم دم گوشش جوری که یکم تماس داشته باشه و بهش گفتم خیلی دوست دارم پریسا اما خیلی آروم و سکسی ، چشماشو بست و گفت دیگه چی داری بگی؟ اینبار نزدیکتر شدم و گفتم دختر به خوشگلی تو ندیدم، و اروم لاله گوشش رو یه گاز ریز گرفتم اونم یه آه کوچیک کشید و فهمیدم انگار بدش نمیاد و عکس العمل منفی نشون نداد ، زبونمو دراوردم و لاله گوششو لیس زدم و رفتم سراغ گردنش و شروع کردم به بوسیدن ،اونم که دیگه کاملا گردنش کج شده بود و خیلی آروم و باصدای کم اه می کشید ، یه مطلب خونده بودم که گوش یکی از نقاط حساس بدن خانوماست و نمیتونن در مقابل لمس این قسمت مقاومت کنن، همین اتفاقم افتاد و پریسا دیگه شل شده بود و صداش به سختی در میومد به همین ترتیب به لباش نزدیکتر میشدم واقعا لبای قلوه ای و خوبی داشت لامصب ، ولی مثل خوره ها سریع نرفتم سر اصل مطلب و حمله ور بشم رو لباش، خیلی اروم و با ریتم تندی گوشه لبشو میبوسیدم که اینبار خودش برگشت و کاملا لباشو گذاشت رو لبام و دستمو محکم گرفت چشماش همچنان بسته بود ، حتی لباشم داغ بود بدون اغراق اولین احساسی بود که تا به امروز تو لب گرفتم داشتم ،کیرم که همون اول کار که سرم رو شونش بود کاملا خبردار ایستاده بود ،خداروشکر که چشاش بسته بود و ندید این صحنه رو وگرنه با خودش میگفت این دیگه چه ادم حشری هستش ، با لذت فراون مشغول لب بازی بودیم اون لب بالای منو منم لب پایینشو با قدرت گرفته بودیم ، کم کم زبونمو زدم به زبونش دهنشو بیشتر باز کردو زبونشو دراورد حالا دیگه فقط زبونامون تو هم گره خورده بودن با زبونم کل لباشو میلیسیدم اروم گاز میگرفتم دیگه هرکاری میشد با لباش میکردم ، رو همون مبل کوچیک و تنگ با بدبختی دراز کشیدیم بدون اینکه لبامون از هم جدا بشه انگار با چسب به هم چسبیدن دیوانه وار لب بازی میکردیم تا جایی که من کاملا لبام بی حس شده بود و گزگز میکرد انگار با سوزن تند تند میزنن رو لبم ، فکر میکنم ۱ ساعتی تو همون حالت مونده بودیم و دیگه از خستگی فقط لبامون ثابت رو هم بود بدون هیچ فعالیتی ، کیرم که دیگه داشت از جاش کنده میشد و پیش ابم ریخته بود ، میدونستم امشب از شق درد کونم پاره میشه ولی خودمم نمیخواستم بیشتر ازین پیش برم ، اینم از سیاست کاریم بود برای جلب اطمینان بیشتر، پریسا که کاملا بیهوش و بی حرکت بود، مشخص بود خیلی وقته دلش میخواسته ، داشتم توی شورتشو تصور میکردم که یه شورت مشکی و نازک که جلوش حالت توری داره پوشیده و از کس داغش آبه که سرازیر شده ریخته تو شورتش و پر از اب کس شده و کسش مثل قلب داره تپش میکنه و با تمام وجود تشنه یه کیر کلفت و دراز و داغه که بره توش و حسابی جرش بده، ای خدا چی میشه پرده نداشته باشه و بتونم راحت کیرمو جا کنم تو اون کس تنگ و خیس که خیلی وقته کیر ندیده و میتونه کیرمو تو خودش غیب کنه تو همین فکرا بودم که دیدم پریسا یه لرز کوچیک کرد گفتم حتما ارضا شد خوشا بحالش ، کیر منم که نابود شده بود دیگه ، به سختی چشماشو باز کرد و گفت شاهان واقعا دوست دارم ، تو همین حال و احوال خوب بودیم که صدای رفتن کلید تو قفل در رید تو همه حال و هوام ، کلید چرخید و یک دفعه …

(پریسا)

حالا دیگه خیلی از ترس و اضطرابم نسبت به شاهان کم شده بود، تو این چند ماه واقعا اتفاق نیوفتاده بود که ناراحتم کنه یا از اخلاقش و برخورداش دلسرد بشم ، داشتم مطمئن میشدم که انتخابم کاملا عقلانی و مناسب بود ، زمانی که با فرزاد بودم همیشه یه حس پشیمونی داشتم پسر بدی نبود در کل ولی بعضی وقتا خیلی دلمو میشکست با حرفاش و بزرگترین مشکلم باهاش این بود که خیلی حرف سکس میزد اصلا انگار تو کله این بشر جز سکس هیچی نبود ، من همیشه دوست داشتم اولین رابطه جنسیم رو با کسی که واقعا عاشقشم و اونم خودشو بهم ثابت کرده تجربه کنم ولی فرزاد ادمی نبود که بخوام واسه آینده بهش فکر کنم، شاهان ولی انگار برای من ساخته شده بود ، خیلی تفاهم های نزدیک به هم داشتیم، یه سری اختلاف نظرهای کوچیکم بود بینمون که مهم نبود زیاد و میشد ازشون چشم پوشی کرد ، از این اخلاق شاهان خیلی راضی بودم که اصلا حرف سکس رو پیش نکشیده بود ، ظاهرا همه چیز رو بدست زمان سپرده بود ، بعضی وقتا دلم میخواست خودم بهش پیشنهاد بدم حتی اتفاق افتاده بود که دلم براش سوخته باشه خیلی متوجه نگاهاش به باسنم شده بودم البته که حقم داشت واقعا باسنم جذاب بود وقتی تو آینه به باسنم نگاه میکردم خودمم خوشم میومد چه برسه به اون، ولی نمیتونستم حتی فکر سکس مقعدی رو هم بکنم ،از یکی از دوستام شنیده بودم دردش دیوانه کنندست ، اونم با سوراخ کوچیک و تنگ باسن من ، ولی نمیدونم چیکار باید میکردم اگه یه زمانی میرسید که بخوایم سکس کنیم ، من هنوز دختر بودم و باکره از طرفی هم از پشت نمیتونستم و ترس داشتم فقط میموند لاپایی که اونم سکس حساب نمیشد، خودم بعضی شبا وقتی پتو رو میمالیدم لای پام زود خیس میشدم و انقدر کصم رو میمالیدم به پتو که ارضا میشدم ، کصم خیلی خوش فرم و سفید بود با لبه های تپل که وقتی لاشو باز میکردم کاملا رنگش صورتی بود و همیشه هم میرفتم و لیزر میکردم که موی زاید نداشته باشه و تمیز باشه.
طبق معمول ساعت ۹ بیدار شدم ، خیلی حال خوبی داشتم امروز ، احساس میکردم زیاد انرژی دارم بخاطر همین خواستم یه تنوع تو لباس و آرایشم بدم ، یه آرایش ساده ولی شیک با یه رژ لب جیگری که پررنگ تر از روزای قبل بود کردم و شلوار جین جدیدمو که تازه خریده بودم و بالای زانوش زاپ داشت و باعث میشد رون پام تا حدودی مشخص باشه رو پوشیدم و یه دسته از موهامو اوردم جلو صورتم ، تو آینه یه نگاه کردم و از خودم راضی شدم و رفتم سمت دفتر و ساعت ۱۰:۵۰ در دفترو باز کردم و رفتم داخل ، امروز لیلا نیومده بود، همیشه باهم میرسیدیم یا اون چند دیقه جلوتر از من منتظر میموند تا من برسم، ساعت ۱۰ صدای زنگ در تو سالن پیچید ، درو باز کردم و شاهان اومد داخل و سلام کرد و سرتا پامو با تعجب نگاه کرد گفت واااو چه کردی امروز قراری چیزی داری؟ خوشحال از اینکه ظاهرم مورد توجهش قرار گرفته بود گفتم چه جایی بهتر از کنار تو بودن و چه قراری مهم تر از تو عزیزم، بعد با چشم اشاره کرد که خانوم جعفری تو اتاقه ، منم گفتم امروز نیومده سرکارخانم ، مشغول کارام شدم تا وقت ناهار که رفتم و با شاهان غذامونو خوردیم و اونم رفت تو اتاقش ، چند دیقه بعد گفتم برم بهش بگم بعد از کار بریم بیرون، در اتاق رو که باز کردم دیدم رو مبل داخل اتاق دراز کشیده و بخاطر تنگی جا مچاله شده ، دلم براش سوخت، اون لحظه واقعا دوست داشتم کنارش باشم و سرمو بذارم رو شونه اش ،راستش خودمم بدم نمیومد اولین احساس رابطه جنسی رو با شاهان تجربه کنم ، ولی نمیشد برم بهش بگم بیا منو بکن ، اونم زیاد به طور مستقیم راجع به سکس باهام حرف نزده تا الان ، البته سفت و سخت بودن منم تو این بحثا بی اثر نبوده، شاهان گفت خب بیا تورو بغل کنم ، منم از خدا خواسته بدون هیچ حرفی رفتم کنارش ، سرشو گذاشت رو شونم تپش قلبم زیاد شد و داغ کردم واقعا چرا باید اینجوری میشدم اتفاقی نیوفتاده بودکه!! ناخودآگاه چشمام بسته شد متوجه شدم لباش داره میخوره به گوشم و گفت دوست دارم ، کل موهای بدنم سیخ شد دوست داشتم تا صبح کنار گوشم حرف بزنه اما اینبار لاله گوشمو گاز گرفت خیلی اروم و شروع کرد به بوسیدن گردنم ، کاملا از حالت عادی خارج شده بودم و کنترل رو بدنم نداشتم ، بی حس بودم وقتی بوسه هاش نزدیک لبم رسید دیگه هیچی دست خودم نبود فقط طعم لباشو میخواستم مجال ندادم و سریع لباشو مزه کردم ، خیلی خوب اینکار میکرد ، انگار سالها کارش این بوده یه حس حسادت به احساساتم اضافه شد ولی نتونست به حس شهوتم غلبه کنه، کاملا متوجه شدم شورتم خیس شده ، آب کسم میریخت تو شورتم کلا اب کسم زیاد بود موقع خودارضایی خیلی خیس میشدم ولی اینبار فرق میکرد ، انگار کسم تو ابش غرق شده بود حتی بوی اب کسمو میتونستم احساس کنم ، داشتم دیوونه میشدم دوست داشتم همونجا زیپشو باز کنم و اون کیرشو در بیارم و بذارم روی کسم تا کیرش خیس خیس بشه، شک نداشتم تو اون لحظه هرکاری میتونست باهام بکنه حتی کیرشو تا ته تو کس داغم فرو کنه و بکارتمو ازم بگیره و منم صدام در نیاد ، دراز کشیدیم رو مبل ، انقدر جا تنگ بود که احساس کردم هر لحظه ممکنه شاهان بیوفته رو زمین، لبامون یک لحظه جدا نمیشد با زبونش لبامو لیس میزد و منم زبونم کاملا تو دهنش بود ، اصلا متوجه نشدم چقدر گذشت تا وقتی بدنم لرزید و ارضا شدم کاملا فلج شده بودم بی حرکت لبامون رو هم بود ، فکر کنم باید شورتمو عوض میکردم بس که خیس شده بود ، چشمامو نمیتونستم باز کنم فقط گوشام صدای چرخیدن قفل در رو شنید و در لحظه بدنم یخ شد انگار میخواستم سکته کنم، شاهانم دست کمی از من نداشت بلافاصله بلند شدیم و دیدم که …

ممنون از نظرات و پیشنهاد هاتون برای قسمت قبل امیدوارم این قسمت مورد توجه قرار بگیره تا با اشتیاق برم دنبال قسمت سوم. ممنون خشکش زد ، فهمیدم که از تغییر من تعجب کرده

نوشته: شاهین


👍 12
👎 1
9501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید




آخرین بازدیدها