اولین لذت (۱)

1396/04/05

سلام به دوستان محترم شهوانی

این اولین داستان من هستش که توی این چند سال عضویت در این سایت اولین بار نشر میکنم پس اگر غلطی چیزی داشت به بزرگی خودتون ببخشید.

اسمم مسیحا (مستعار) هستش و الآن 19 سالمه، خاطره اولین سکس لذت بخش زندگیم رو براتون تعریف میکنم
ا تو یه محله ی پائین شهر بندرعباس زندگی میکردیم و من یه پسر 16 ساله با چشمهای رنگی و قد 1.80 و موهای بور و پوست سفید برفی، با اینکه خواهان زیاد داشت واسه دوستی دوربرم ولی متاسفانه هیچ وقت با دختری یا زنی از کوس سکس نکرده بودم.
توی محلمون یه زن 22-23 ساله خشکل با قدی حدودا 1،60-5(دقیق نمیدونم) با پوست سبزه، مطلقه و با دوتا بچه، از اونجایی که توی طایفه بلوچ ها ( مهرنوش بلوچ بود ) و اکثرا روستا نشین ها و حتی بعضی شهرستان ها دخترها زود ازدواج میکنن مهرنوش زود ازدواج کرده بود و با پسر عموش که 7-8 سال از خودش بزرگتر بود رفتن زیر یه سقف.
اون زمانی که مهرنوش ازدواج کرد و طی یک سال بچه دار شد من حسی بهش نداشتم و چون رابطه دورا دوری هم داشتیم ولی میرفتم خونشون بازم تو کفش و این داستان ها نبودم، تا اینکه چندین سال گذشت و مهرنوش حالا دیگه دوتا بچه داشت یه پسر 4-5 ساله و یه دختر 3 ساله و به دلیل اینکه شوهرش اعتیاد پیدا کرده بود ازش طلاق گرفته بود و خودش شاغل بود و با خانوادش زندگی میکرد. تقریباً هر روز میدیدمش و از اونجایی که بین جوان هایی همسن من راجب دختر و این چیزا حرف زیاد میشه منم کاملا اونو شناخته بودم که وضعیت خوبی نداره و به قول دیگرون اهل دل هستش پس منم تصمیم گرفتم برم تو کارش و هرجور شده مخش رو بزن …
همیشه که به هم برخورد میکردیم با لبخند جواب لبخندم رو میداد و میدونستم که اونم دلش میخواد باهام رابطه ایجاد کنه و دوستی این وسط انجام بگیره.
گذشت تا یه شب که مست بودم با موتور میچرخیدم توی محل، که دیدمش با زن داداشش و بچهاش بود و داشتن میرفتن مغازه، منتظر موندم تا برگردن وقتی رفتن منم دو دل بودم که ایا برم شمارم رو بهش بدم یا نرم …
راستش از اینکه تو ذوقم بزنه خیلی میترسیدم اخه واسه خودم کسی بودم و هر چند اون در حد من نبود ولی من بدجور تو کفش بودم مخصوصاً اینکه تا حالا با زن سکس نداشتم و مزه خوش کوس رو نچشیده بودم
دلو زدم به دریا و وقتی رفت تو خونه و در رو بست سریع رفتم و در زدم شانسم گرفت و خودش درو باز کرد منم کاغذ شمارم که همیشه پشت قاب موبایلم بود رو در اوردم و بهش دادم گفتم بگیر!
لبخندی زد و گفت این چیه؟!
گفتم بگیر خودت میفهمی
خلاصه شماره رو بهش دادم و تو کونم جشن بود که بلاخره تونستم …
فردا ظهرش شد و دیدم خبری نشد و حالم از این گرفته شد گفتم خودمو جلوش کوچیک کردم شماره دادم بهش و اخرشم زنگ نزد، دیگه بیخیال شدم و همون روز جمعه بود قرار بود با رفقا بریم بیرون شهر یه پارکی واسه تفریح
طبق معمول از ظهر رفتیم، غروب که مست بودیم و کم کم داشتیم میومدیم خونه که مامانم زنگ زد و با تعجب ازم پرسید؛ این دختر بلوچه … اسمش یادم رفته … چیکار داشت باهات ؟!
-با تعجب گفتم چطور مگه چی شده؟ کدوم دختر بلوچه؟!!
مامانم گفت اومده بود با خواهر کوچیکش خونه شمارت رو میخواست منم چون خودت گفته بودی شمارمو هرکی خواست اصلا نده(قضیه داشت) بهش ندادم ولی شمارش رو گذاشت و گفت هروقت مسیحا اومد این شمارم رو بهش بده و بگو زنگ بزنه میخوام موبایلم رو درست کنه (آخه تو محلمون یکمی از موبایل و این چیزا سر در میاوردم تقریبا همه میومدن و کارشونو راه مینداختم) مامانم اینارو گفت و مکالمه ما تموم شد
تو کونم جشن بود که ایول چه زن با دل و جراتی که رفته خونمون و از هیچ چیز نترسیده! از یه طرفم همش توی ذهنم این سوال بود که مگه خودم بهش شمارمو ندادم پس چرا زنگ نزده و رفته شماره خودشو تحویل خونه داده؟؟!!!
خلاصه از تفریح اومدم و بلافاصه رفتم شارژ خریدم و بهش زنگ زدم ک بعد کلی حرف و اینا بهم گفت که دیشب زن داداشم شمارت رو پاره کرد و گفت این پسر خوبی نیست و دختر بازه و این حرفها( زن داداشش منو تقریباً میشناخت و اون لحظه که بهش شمارم رو دادم توی حیاطشون بودن)
خلاصه گذشت و یک هفته ای با هم در تماس بودیم حالا من خودمو عاشق پیشه جا زده بودم و اونم منو دوس داشت پس تصمیم گرفتیم همو ببینیم بعد کلی اصرار قبول کرد بیاد خونه.
سریع زنگ زدم به 2-3 تا از دوستام و تقریباً دوتا خونه واسه روز موعود جور کردم (احتیاط حکم میکنه که اگه یکی نشد دومی آماده باشه)
فرداش عصرش شد و روز موعود، زنگ زدم و گفتم بیا فلان جا من میام دنبالت و میریم خونه، خودمم قبلش یه ترامادول 100 انداختم بالا و گفتم حسابی بهش حال بدم و خودمو واسه اولین بار استفاده لازم رو ببرم … طبق معمول با همون تیپ و همون جوری که خودم میخواستم اومد و سریع سوارش کردم و راهی خونه دوستم شدیم که زیاد از ما فاصله نداشت.
رفتیم تو آپارتمان و وارد مجتمع شدیم کیلد رو از توی کفشهای جلوی درب برداشتم و رفتیم تو واحد
کنار هم نشستیم روی مبل و من که حسابی نعشه بودم و ترامادول کار خودشو کرده بود و حسابی مهربون شده بودم شروع کردم با حالت خاصی ازش تعریف کردن و از حسم نسبت بهش گفتن … یکمی که گذشت همینجور که اون در حال صحبت کردن بود صورتم رو به گوشش نزدیک کردم و گوشش رو بوس کردم و اون که استرس داشت با این کار من استرسش دوبرار شد و صداش میلرزید و پاهاش رو تکون میداد و صحبت میکرد
بلند شدم گفتم گرمم میکنه تشنم شد برم اب بخورم رفتم سر یخچال و یه لیوان آب ریختم اوردم براش که گفت من نمیخورم خودم شروع کردم یکمی از اب خوردن بعد لیوان رو دادم بهش و گفتم بخور از جای لبم، که یه نگاهی بهم کرد و با یه لبخند لیوان رو ازم گرفت و شروع کرد از لیوان من اب خوردن…
نشستم روبروش و توی چشهاش نگاه کردم و صورتمو بردم نزدیکش و شروع کردم به بوسیدن لبش که دیدم اون از من ماهر تره و با اشتیاق لبامو میخوره و بوس میکنه، منم که حسابی شق کرده بودم بلند شدم گفتم بریم تو اتاق خواب؟
-یه لبخندی زد و گفت چرا توی اتاق خواب؟ مگه قرار نبود بیایم خونه فقط حرف بزنیم؟
صحبتش تموم نشده بود که رفتم سمت درب و لامپ هارو رو خاموش کردم و یه لامپ خواب روشن کردم، دوباره اومدم سمتش و بدون اینکه چیزی بگم دستشو گرفتم به این خاطر که ببرمش توی اتاق که دیدم اون خودش آماده س و سریع بلند شد و دنبالم اومد( نه از اون ناز کردن نه از این آماده بودنش ) . رفتیم تو اتاق و رو تخت نشوندمش و و خودم پایین تخت زانو زدم و شروع کردیم به خوردن لب هم، خیلی حرفی ای بود زبونشو میکرد تو دهنم و لبامو گاز خفیف میگرفت و حسابی دیوونم کرده بود و حشرم زده بود بالا جوری که نفهمیدم چجوری خمش کردم روی تخت و دارم از رو پیراهن بلند عربیش سینه های کوچیکش رو میمالم … بلند شدم و سریع شلوارم رو در اوردم که کیرم از روی شرت داشت خود نمایی میکرد،یه کیر 14-15 سانتی و یخورده کلفت (نصبت به سن و هیکلم)
خم شدم از شلوارش گرفتم خواستم درش بیارم که نذاشت وگفت برو اول اون لامپ خواب رو هم خاموش کن که تاریک شه و بیا، سریع رفتم خاموش کردم و اومدم که دیدم شلوار و شرتش رو در اورده روی تخت خوابیده و پاهاشو رو باز کرده
رفتم روی تخت خوابیدم روش و شروع کردیم از لب هم خوردن حدودا دو سه دقیقه حسابی همدیگرو بوس کردیم و لب گرفتیم کم کم شروع کردم اومدم روی لاله گوشش رو بوس کردن، هنگام لیسیدن نفس هم میکشیدم در گوشش که یه آه اروم و شهوتناکی میگفت که به اون حس شهوتناکم دیوونگی رو بیشتر میکرد…
از لاله گوشش اومدم پائین و گردنش رو لیس میزدم با زبونم میکشیدم روش و بوس میکردم اونم که حسابی خیس کرده بود که کیرم رو از روی شرت داشت میبلعید رو حس میکردم، رسیدم روی سینه هاش و هرچی سعی کردم سوتینش رو در بیارم و سینه هاشو بخورم نذاشت و اصرار میکرد که چندشم میشه (!)
خلاصه بیخیال سینه شدم و دوس داشتم کسش رو بخورم ولی چون شنیده بودم قبلا داده بیخیال شدم و شرتم رو درآوردم و کیرم رو گرفتم جلوی کوسش و میمالیدم بهش … خیالمم راحت بود که هر چقدر بمالم به این زودیا آبم نمیاد بخاطر قرصی که خوردم.
کیرمو چندبار رو کوسش بالا پائین کردم که حسابی صدای کوسش در اومد و خیس خیس بود.
حالا بلد نبودم چجوری و کجا بکنم مخصوصا توی اون تاریکی که چشم چشم رو نمیدید!
بهش گفتم کیرم رو بگیر و بذار تو کوست اولش میگفت خودت بذار که با اصرار من کیرمو گرفت و یکم مالید روی کوسش و سرشو گذاشت جلوی سوراخ و منم که فهمیدم همینجاست با یه حرکت اروم اول سر کیرم و بعدش کاملش رو فرستادم توش …
اووووفففف … چه لیز بود … با اینکه تنگ نبود و معمولی بود ولی شوق اینکه آخرش خودم مخشو زدم و اوردم و الانم کیرم تو کوس کوچولوشه این منو داشت دیوونه میکرد و تو اون سن برام جالب بود چون هیچکدوم از هم سن هام تجربه همچین چیزی رو نداشتن…
اووووفففف…عجب کوسی… جوننن… چه لیزه … چه تنگه (الکی)
+زندگی من کیه؟
-مهرنوشت
+عشقم،نفسم،خانومم، خشکل من کیه؟
-اووووففف جاااااان منم،منننن… تند تر بکن تند تر بکن تو کوسم تا تهش بکن تو کوسم
منم اروم و از لذت کیرم رو تو کوسش عقب جلو و خودمو انداخته بودم روش و در گوشش زمزمه میکردم و توی حس و حال خاصی بودم
داشتم همینجوری میکردم که خسته شدم و گفتم بیا روم، کیرم که لیز لیز شده بود رو از کوسش در آوردم و روی تخت دراز کشیدم …
اومد روم و با دستش کیرم رو گرفت و گذاشت جلوی سوراخش و اروم کامل نشست روش که با یه حرکت تا ته رفت تو کوسش، همینجوری بالا و پائین میشد و قربون صدقم میرفت و میگفت جااااانم،عجب کیرییییی،این کیر مال کیه مسیحا؟ تو کوس کیه الآن؟
منم با صدای لرزون میگفتم همش مال خودته،مال مهرنوشم، تو کوس مهرنوشمه . .
صدای شالاپ شلوپ برخورد رون هامون به هم اتاق رو برداشته بود و اونم کم مونده بود از لذت جیغ بکشه، میخوابید کامل روم و لبامو میخورد و زبونشو میکرد تو دهنم و منم با زبونش بازی میکردم، گردنشو میبوسیدم و لیس میزدم،اونم که معلوم بود ارضاء شده با آه و ناله کردن اروم رو کیرم بالا پائین میشد،چند دقیقه به همین روال گذشت که دیدم خسته شده و آبمم که کم کم داره میاد گفتم بیام روت؟ گفت اره و خوابید منم بلند شدم و کیرم رو گرفتم تو دستم دوباره خوابیدم روش حالا که فهمیده بودم کجا باید بذارم کیرم رو گذاشتم جلوی سوراخش و با یه فشار کامل کردم توش، تند تند عقب جلو میکردم و در میاوردم مهرنوش هم که حسابی لذت میبرد دستشو برده بود توی موهام و با هر تقه ی من موهام رو میکشید منم با این حرکتش بیشتر حشری میشدم و کیرمو با ضرب تا ته میکردم تو کوسش و صداش میرفت هوا … که حس کردم آبم داره میاد بهش گفتم داره میاد، گفت نریزی داخل و منم تند تند تقه میزدم و وقتی ابم میومد سریع کیرمو کشیدم بیرون و تا اخرین قطره ش رو خالی کردم روی ملافه ی روی پتو و روی مهرنوش دراز کشیدم… (بیچاره دوستم با پتوش)
بعد از چند دقیقه بلند شدیم رفتیم دستشویی خودمون رو تمیز کردیم و لباسمونو پوشیدیم و راهی خونه شدیم، توی راه ازش تشکر کردم و رسوندمش جایی که سوارش کرده بودم و از هم خداحافظی کردیم منم اون شب تا صبح خوابم نبرد از ذوق اینکه کوس کردم و یا به این فکر میکردم که اونقدرها هم که فکرشو میکردم چیز عجیبی نبود و تصورات من از کوس خیلی توهمی بوده…

ادامه دارد…

نوشته: مسيحا


👍 3
👎 4
1304 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

635481
2017-06-26 20:58:35 +0430 +0430

Moment
مسیحا داریم یه دونه اونم در حد عالی…
مستعار میذارید حداقل ذهنیت هارو خراب نکنید…

0 ❤️

635936
2017-06-27 06:11:37 +0430 +0430

توی تاریکی سوراخشو پیدا نکردم، حرف مزخرف بود مسیحا، مگه میخواستی مرکز داعش بزنی دنبال گرای دقیقش بودی، توی تاریکی چجوری تشخيص دادی اونجاش کوچولوعه.

0 ❤️




آخرین بازدیدها