سلام. این خاطره مربوط میشه به زمانی که تهران توی پلیس راهنمایی و رانندگی سرباز بودم. تعطیلات عید سال 93 بود و تهران خلوته خلوت. پست من توی یکی از چهار راه های تهران-تقریبا مرکز شهر- بود.ساعت حدود 9 بود و خورشید غروب کرده بود و تک و توک ماشین هم توی خیابون بود. من هم تصمیم گرفتم پست رو بپیچونم و برم. به طرف ورودی یکی از مترو ها حرکت کردم که متوجه شدم توی تاریکی پیاده رو یکی داره میگه : جناب سروان؟ برگشتم و دیدم یه مرد جوونه حدودا سی ساله است. با چهره ای متشخص که یک ست گرمکن ورزشی پوشیده بود. ایستادم تا به من برسه. بهم گفت: نزدیک میدون زمین خوردم، میشه نگاه کنید ببینید کمرم کبود شده یا نه؟ به طرف یه چراغ کم سو که متعلق به یه مغازه ی بسته بود رفتیم. پشتشو به من کرد و لباسشو زد بالا، تو همین حال یکم هم شلوارش رو کشید پایین. من که اثری از کبودی ندیدم و دوزاریم هم جا نیفتاده بود بهش گفتم که چیزی نیس داداش. یه کمپرس آب سرد بزار روش خوب میشه. تشکر کرد و باهام چند قدمی راه اومد تا رسیدیم به یه کوچه ی خلوت. دوباره گفت: جناب سروان خیلی درد میکنه ها! اگه میشه یکم دقیق تر نگاه کنید. اینو گفت و رفت توی کوچه ی باریک و خلوت. منم کم کم داشتم دیگه شک میکردم به رفتارش. وارد کوچه که شدیم دیدم پشت کرد بهم و کلا شلوارش رو درآورد. و یهو یه کون سفید بدون مو جلوم ظاهر شد. من بیچاره هم سرباز بودم و تو کف! هول شدم و ترسیدم که نکنه یکی از پنجره های محله باز بشه و مردم ببینن یه پلیس توی کوچه خلوت زل زده به کون یه یارو! تو همین فکرا بودم که دستمو گرفت و مالوند به کونش. گفت قشنگ لمسش کن ببین باد نکرده!!! منم کونشو لمس میکردم و کیرم هم توی لباس نظام راست شده بود. مونده بودم چیکار کنم. اما دیگه وقتی کیر راست میشه خون به مغز نمیرسه. منم قید همه چیزو زدم و شروع کردم با کونش ور رفتن و مالیدن. خیلی نرم و سفید بود، و منو یاد دوست دخترم می انداخت. همین حین یه صدایی اومد، شلوارشو کشید بالا و دستمو گرفت و برد به کوچه ی بعدی که بن بست بود. بهم گفت شلوارتو دربیار تا کیرتو بخورم. من هم شروع کردم به درآوردن. اول اورکت رو زیپشو باز کردم. بعد پیرهنو از تو شلوار درآوردم و بعد کمربندو باز کردم و شلوارو کشیدم پایین. تا اومد کیرمو بخوره دید یه شلوار دیگه هم زیرش پوشیدم! بهم گفت لازمه اینقدر لباس؟ و منم بهش گفتم هوا سرده و ما باید تو سرما باشیم چندین ساعت و از این حرفا. خلاصه حرارت دهنش از طریق کیرم وارد بدنم شد و شروع کرد به ساک زدن. منم از این وضعیت خندم گرفته بود و پیش خودم فکر میکردم که اگه این قضیه رو واسه رفیقام تعریف کنم عمرا هیچ کدوم باور کنن! یکی دو مین ساک زد و شلوارشو کشید پایین و گفت بکن. منم کیر خیسمو گذاشتم رو سوراخشو با یه فشار کوچیک هلش دادم تا ته. چندبار تلمبه زدم. بهش گفتم آبم داره میاد؛ برگشت و کیرمو گذاش تو دهنش و تا قطره آخرشو خورد. منم با یه کیر شق شده با لباس پلیس توی یه کوچه ی خلوت همش داشتم پنجره های ساختمونها رو دید میزدم که مبادا یکی فیلمی چیزی بگیره ازم. خلاصه جمع و جور کردیم و هموطن گرامی ام ازم تشکر کرد بابت لطفی که در حقش کردم. دست دادیم و من به سر کوچه که رسیدم دنبال اسم کوچه گشتم. اسم کوچه “خدایی” بود. راستش انتظار داشتم اون این داستان رو بنویسه و توی سایت بزاره. اما دیگه خودم دست به کار شدم.
مرسی از توجه تون
نوشته: ستوان سوم
سرکار سوراخی چرا کون زخمی را کردی تو خائن هستی باید قبلا کون را مداوا میکردی سوراخی (inlove)
خجالت بکش از مقامت سوئه استفاده می کنی بدم کونت رو سلاخی کنن (erection)
چرا رفیقات باور نکنن؟کون زیاده.یکی از دوستان سرهنگ ارتش گاییده بود.