خاطرات نامزدی من و عشقم نیما

1393/03/25

سلام
من چند وقتیه میام به این سایت و میخونم داستان هاش رو.الان دوست داشتم داستان خودم و عشقم نیما رو براتون بگم.البته بگم من برا اولین باره دارم مینویسم اگه بد بود دیگه ببخشید…
من الهام هستم 22 سالمه.167و 60کیلو وزنمه .دانشجوی رشته برق.ترم 6 بودم که با یکی از همکلاسیام که دو ترم از من جلوتر بود آشنا شدم.چون هیچ تمایلی به دوستی نداشتم گفتم اگه واقعا من رو میخوای با خونواده به صورت رسمی بیا خواستگاریم. از اون جایی که نیما کارمند بود و شرایطش رو داشت قبول کرد و اومد خواستگاریم.خلاصه کنم این قسمتش رو که بعد سه ماه که باهم رفت و آمد داشتیم بالاخره به این نتیجه رسیدم که ما با هم تفاهم داریم عقد کردیم.
یادم رفت بگم من خیلی داغ هستم ولی همیشه دوست داشتم همه کارها بمونه تا شب عروسی به نیما هم گفته بودم هر چند براش سخت بود ولی مجبور بود قبول کنه.ولی هر از چند گاهی یه تیکه ایی مینداخت.
دوماه بعد عقدمون بود .صبح پنجشنبه مثل همیشه چون تعطیل بود میومد دنبالم و میرفتیم خونه شون.اومد دنبالم ولی خیلی کلافه و اخمو عصبانی بود.هر چی از پرسیدم خیلی بد جوابم رو میداد و میگفت حالم خوب نیست.منم ناراحت شدم و اخم کردم تا رسیدیم خونشون.من رفتم اتاق نیما لباسم رو عوض کردم اومدم پیش مامان و بابا(من به مامان و بابای نیما هم مثل خودش صدا میزنم). با مامان تو آشپزخونه مشغول درست کردن نهار بودیم و دیگه کاری به کار نیما نداشتم نمیخواستم مامان اینا متوجه بشن که حرفی بینمون شده.تا وقت نهار که تازه نشسته بودیم دور میز که نیما دوقاشق نخورده رفت منم اهمیتی ندادم و غذام رو خوردم هر چند اشتهایی نداشتم ولی برای ظاهر سازی مجبور بودم تا اینکه مامان رفت بهش سر زد و گفت نیما میگه حالم خوب نیست و دل درد دارم ظاهرا مسموم شدم هرچند مامان باورش نشده بود.تازه میز رو جمع کردیم و ظرفها رو شستیم که مامان بهم گفت منو بابا میریم یه باغ یه ذره کار داریم و میوه اینا بیاریم میخواستیم شما هم بیاین ولی حال نیما خوب نیست ولی من متوجه شدم که میخوان ما تنها باشیم .
بعد اینکه مامان اینا رفتن رفتم اتاق دیدم نیما چشماش رو بسته و تاق باز خوابیده ولی مشخص بود خودش رو به خواب زده.کنار تختش نشستم و دستم رو کشیدم به صورتش که چشماش رو باز کرد.بهش گفتم نیما اخه عزیزمن ناز گل من مگه چی شده مگه من چیکارت کردم که بهم اخم میکنی هیچی نگفت و صورتش رو برگردوند دیگه اشکم دراومد نتونستم جلو خودم رو بگیرم صورتش رو بگردوندم طرف خودم و عصبانی شدم و بهش گفتم تو که حالت خوب نبود تو که حوصله منو نداشتی چرا اومدی دنبالم.دیدم داره گریه میکنه و بخاطر این چشماش رو بسته برگشت بهم گفت الهام بخدا حالم خرابه ،دارم میمرم ولی تو نمیخوای منو خوب کنی همش حرف خودت رو میزنی داررم میمـــــــــرم به دادم برس تو رو خدااااااااااا تو رو جون نیما کمکم کن !!! دیگه منم اشکم دراومده بود اشکاش رو پاک کردم و سرم رو بردم نزدیک لباش گفتم تو گریه نکن که الهام میمره لبام رو گذاشتم رو لباش و آروم دستم رو بردم رو نیما کوچولو که دیدم صداش دراومد.یه ناله ای کرد که خودم تنم لرزید.من موهام بلنده سنجاقم رو باز کرد و هی نوازش میکرد و میگفت من عااااااااااااشق این موهای نازتم قربونت برم فدااااااااااات بشم هی پشت سرهم میگفت و بوسم میکرد.بعد منو از روی خودش انداخت پایین و خودش به روی من افتاد .تیشرتم رو دراورد تا خواست سوتینم رو دربیاره نذاشتم بعد شلوارم رو در اورد.من با شورت سوتینم مشکلی بودم که سفیدی بدنم رو بیشتر نشون میاد.من هم همه لباساش رو دراوردم فقط شورتش رو نگه داشتم.باز افتاد بروم فقط لبام رو میبوسیم خیلی آروووووووم بهش گفته بودم سکس آروم رو خیلی دوست دارررررررررم کم کم اومد رسید نزدیک گوشم و لیس میزد.دیگه بی حس شده بودم نمیتونستم تکون بخورم خودم رو سپرده بودم به دستای ناز و مردونش. کم کم رسید به سینه هام ولی نمیذاشتم سوتینم رو درش بیاره چون میدونستم بیشتر حشری میشه آرووووووووووووم روی سینه هام رو لیس میزد و با دستاش هم اروم چنگ میزد.تا اینکه با انگشتش نوک سینه م رو یه ذره کشید بیرون میک میزد.خیلی سینه دوست داشت و چون منم تقریبا سینه هام بزرگه(75) میگفت عطش سینه هاتم مــــــــــن…فقط ده دیقه سینه هام رو میک میزد منم خیلی دوست داشتم کاملا حشری شده بودم خیس خیس داشتم ارضا میشدم اما نخواستم نیما رو از حس دربیاررم انقد سینه هام رو مالید و میک زد که ارضا شدم خودش هم متوجه شد همین که خواست بیاد پایین که نذاشتم گفتم حالا نوبت منه.برشگردوندم و افتادم روش.حسابی از ش لب گرفتم و اروم اومدم پایین با نوک زبونم گردنش رو لیس میزدم اومدم رسیدم روی سینه ش و رفتم رو قلبش وایسادم و هی بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم نیما دیگه صداش دراومده بود و پتوی رو تخت رو چنگ میزد.با ناخون های بلندم دست میکشیدم رو شکمش و رو سینه هاش و آروم میاومدم پایین رسیدم زیر نافش و ایسادم ااااااااااااااااااااه و ناله ش اتاق رو پر کرده بود.ولی من دوست داشتم بیشتر حشری بشه.از رو شورتش براش لیس میزدم و با ناخونام به رون پاش میکشیدم دیگه آه و ناله و صداش بدجوری دراومد که درش بیار…
شورتش رو اوردم و تو دستم گرفتمش برا اولین بار بود میدیدمش.اصلا فکر نمیکردم اینهمه بزرگ باشه کمه کم 22 سانتی میشد.همیشه خدا خدا میکردم کیرش سفید و خوشکل باشه انگاری خدا آرزوم رو برآورده کرده بود.دیگه آب دهنم رو نمیتونستم نگه دارم.نوک زبونم رو نازک کردم و از زیر بیضه هاش کشیدم باشه خیلی اروووووووووووووووووووم همه موهای تنش سیخ شده بود و صداش تا 7تا کوچه بالاتر میرفت.با یه دستم کیرش رو نگه داشته بودم با یه دستم هم بیضه هاش رو آروم فشار میدادم و لیس میزدم.بعد از روی بیضه هاش ارووووووم با لیس طولی زدم به کیرش تا رسیدم به کلاهکش.بهش گفتم نیما این دیگه چیه نشون م دادی الان قورتش میدم و تمومش میکنم این آبنبات خوشکلم روووووووووووووو اوووووووووووووووممممممممممممممم واییییییییییی چه خوشمزه ست. داشتم خفه میشدم ولی دوست داشتم دیگه صدای نیما رو نمیشنیدم و براش ساک میزدم.اووووووووووووووم اوووووووووووه درش اوردم تا نفس بکشم دوباره بخورم که نیما نذاشت گفت بسه الان آبم میاد.الان دیگه نوبت منه سریع سوتینم رو دراورد منم دیگه مقاومت نکردم دوباره افتاد به جون سینه هام و محکم میک میزد یکی رو میخورررررررد و یکی دیگه رو با دستش آروم فشار میداد.منم عاشق سینه بیشتر از سینه هام تحریک میشم منم دیگه صدام دراومده بودم میگفتم بیشتر فشار بده عاااااااااااااااااااشقتم نیما خوب بلدی چیکارش کنی همه ش مال خودته… نیما هم یه جوری میک میزدم مثل بچه ها کم مونده بود شیرم بیاد.آرووووووووووووووم آروم اومد پایین شکمم رو لیس میزد ولی دوتا دستش بازم رو سینه هام بود. هنوز سیر نشده بود.تا رسید رو کسم و دستاش رو کشید پایین تا شرتم رو دربیاره.زود شرتم رو دراورد خیس خیس بودم مثل قحطی زده ها داشت میخوردم برام بعضی وقتا چوچولوم رو گاز میگرفت که خیلی خوب بو د باز داشتم ارضا میشدم صدام دراومده بود بهم گفت اجازه میدی همین الان خانومم بشی که من مثل برق گرفته ها زود پریدم و دستم رو گذاشتم رو کسم گفتم اصلا.گفت باشه تا تو نخوای کاری نمیکنم پس حداقل بذار یجور دیگه حال کنیم حالمون رو خراب نکن نمیزارم درد بکشی.میدونستم منظورش اینه که از پشت بکنه خیلی حشری بودم هر چی بود به دردش میارزید.دید هیچی نگفتم منو به پهلو خوابوند و یه ذره کرم هم به خودش هم به سوراخ کونم.با یه انگشتش داشت کونم رو میمالید با یه دستش هم سینه م رو گرفته بود داشت بازی میداد خودش م لبارم رو میخورد.یه لحظه احساس کردم کیرش رو چسبونده به سوراخ کونم.لباش رو از لبام برداشتم آروم گفت بسم الله که من فقط س حرفش رو شندم.ارووووووووووم یه فشاری داد و گفت خودت رو شل بگیر خیلی ازم آب اومده بود ولی باز کیر کلفتش به سختی رفت تو یه ذره از سرش که رفت تو من صدام دراومد نیما تورو خدا بسه صب کن نیمااااااااااااااااا دارم میسوزم مررررررررررررررررررررررردم گفت باشه باشه هرچی تو بگی کیرش رو درنیاورد ولی کاری هم نکرد.با موهام بازی میکردم و دم گوشم برام میحرفید که خانومم اینهمه ناز و خوشکل بود من نمیدونستم و از این حرفا تا اینکه دردم آرووم شده و دیگه ناله نمیکردم .تو آغوشش یه آرامشی بود که هر دردی رو درمون میکرد همینطوری که باهام حرف میزدم نوازشم میکرد همه کیرش رو یهو کرد تو کونم جر خوردم اشکم دراومد ولی یه دردی با لذت بود.نیما دیگه تند تند میکرد و با حرفاش هم منو آروم میکرد عزیزم تموم شده اهان اهان دیگه چیزی نموده عزیززززززززززززززززززززززززززززم اوووووووووووووووووف وای …من که دیگه ارضا شدم و بی حال افتادم نیما هم با اون صدای شالاپ شلوپی که راه انداخته بود یه ذره دیگه تلنبه زد بعد همه آبش رو که مثل آب سماور داغ بود رو ریخت تو کونم و کیرش کشیـــــــــــد بیرون یه آهی بلندی کشید که انگاری داشته کوه میکنده… بی حال کنارم افتاد و بغلم کردم.گونم رو بوسید و گفت مرسی عزیزم ببخش اذیت شدی.یه 10 دیقه تو بغل هم دراز کشیدم وقتی به خودم رفتم دسشویی تا خودم رو بشورم اصلا نمیتونستم راه برم.به زور رفتم دستشویی و برگشتم دیدم نیما هم بلند شد و بوسه بارانم کردو باز معذرت خواهی کرد به خاطر دردی که داشتم منم از لباش یه بوس گرفتم گفتم نه عالی بود مرسی.نیما هم رفت دستشویی و برگشت دید دارم درد میکشم رفت یه قاشق عسل آورد گفت نواربهداشتی تو کیفت داری گفتم آره نوار رو اورد با انگشتش به سوراخ کونم مالید نوار رو گذاشت رو شرتم و کمکم کرد بپوشم گفت الان دردش آروم میشه و واقعا هم دردم کم شد. یه ذره هم زد به کسم و بعدش خودش همش رو لیس زد. بعد اومد کنارم و بغلم کرد باز بوسه هاش و حرفاش شروع شد.گفت من از سینه هات سیر نشدم بازم میخوام.پتو رو کشید روی هر دوتامون و تا یه ساعت سینه هام رو خورد که دیگه من خوابیدم .وقتی بیدار شدم سینه م تو دهن نیما بود ولی اونم خوابیده بود…
امیدوارم قسمت همه مجردا بشه تا مزش رو بچشن…
منتظر نظراتتونم اگه خوب باشه بازم میام…

نوشته:‌ الهام


👍 1
👎 0
51063 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

422700
2014-06-15 16:39:48 +0430 +0430
NA

احسان هات میفرماید:

تا قد و وزن خوندم

0 ❤️

422701
2014-06-15 18:05:58 +0430 +0430
NA

به کیرم که تا کجا خوندی کیری
قشنگ بود

0 ❤️

422702
2014-06-15 18:43:19 +0430 +0430
NA

Niccc3

0 ❤️

422703
2014-06-15 20:53:15 +0430 +0430
NA

موندم چرا پسرا فکر میکنن داستان مجلوقانشون رو اگه از زبون یه دختر بنویسن باور پذیرتر میشه؟ :-?

0 ❤️

422704
2014-06-16 04:17:42 +0430 +0430
NA

کاری ندارم واقعی بود نبود.اما عاشقانه و قشنگ بود

0 ❤️

422705
2014-06-16 04:41:02 +0430 +0430
NA

ازداستانت خیلی خوشم اومد خیلی بااحساس بود خوب نوشتی مرسی.

0 ❤️

422706
2014-06-16 05:59:12 +0430 +0430

ممنون خیلی خوب بود به نظرات بقیه کاری نداشته باش خوب بود خسته نباشی

0 ❤️

422707
2014-06-16 06:15:34 +0430 +0430
NA

مرسییییییی

0 ❤️

422710
2014-06-16 09:40:40 +0430 +0430
NA

خیلی با حال بود مرسیییییییییییییییییی

0 ❤️

422712
2014-06-16 12:13:58 +0430 +0430
NA

مرسی و کیرخر…خب دختر،،اون پسر ک قبول کرده بود و اومد خاستگاریت،،نامزدم بودین چرا بش کس ندادی؟؟…فرید تو ایکس میفرماید:کیرم تو سوراخ دماغت…

0 ❤️

422713
2014-06-16 12:38:19 +0430 +0430
NA

:D آفتابه کو؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

422714
2014-06-16 14:14:07 +0430 +0430
NA

پسر نوشته بود

0 ❤️

422715
2014-06-16 14:39:44 +0430 +0430

قشنگ بود گلم مرسی بوس بوووس

0 ❤️

422716
2014-06-30 15:46:47 +0430 +0430
NA

نمي شه بدون فحش نظر بديد!!! قشنگ بود چه پسر باشي چه دختر! چه دروغ باشه چه راست!

0 ❤️

422717
2014-09-09 11:52:15 +0430 +0430
NA

bebin khareh lotfan kos nago in 1 badam az key tahala pesara naz mikonan bad dokhtara naz mikeshan abnabat man bad ishhhhhhh hala khub ast narazi bodiaz sex inghad zood ghorboon sadagheh kiresh rafty olagh nekbat kiri jaghi ! kaf dasti hal mide? nafahmaaaa akhe chera yekari mikoni fosh bokhori

0 ❤️




آخرین بازدیدها