سلام…
اصلا نمیدونم برای چی مینویسم! شاید از اون شباست که برای نوشتن فجیعاحشر دارم! درک منطق الان من برای خودمم سخته چه رسد به شمایی که قراره بخونینم…
ساعت 3شبه و من دلم لک زده واسه نوشتن از چیزایی که محاله تو دنیای واقعیم برای کسی تعریفش کنم… نکنه معشوقه من الان توهمین سایت ، داره مخ میزنه! چه فکره گهی! ! ! وااااااااااااااای !
کامران رو تو دانشگاه خواهرم وقتی دیدمش که19سالم بود. قد بلند ، 4شونه ، موی بور و لخت و پرپشت و کمی بلند ، چشمای وحشیه مشکی .قیافه ای که ارامش و اقتدار رو القا میکرد…پسر خوشگلی بود! همین ! فراتر از این تو ذهنم چیزی بهش نسبت نمیدادم! چون میدونستم دوست دخترش خوشگلترین و سکسی ترین دانشجوی همون دانشگاهه و صد البته صمیمی ترین دوست خواهرم!..مینا! تنها دختری بود که اون روز بهش حسودی کردم!
چندباری تو خیابون دیدمش…دیدمشون!..بی رحمانه جذاب بود!.. جذاب بودن!.. آرزوی داشتنش یه چیزی در حد محال بود! محال و فراتر از اون! و من چقدر حسودی میکردم هربار به مینا!
کامران خودکشی کرده بود(رگشو زده بود)ولی زنده مونده بود! وقتی خواهرم اینو گفت برای کسی که فقط یه اسم و اسم دوست دخترشومیدونستم گریه کردم! دلیل خودکشیه کامرانو نه خواهرم فهمید، نه مینا … و نه حتی الان ، من!
رازیه که انگار باید مردونه باهاش کنار بیاد!!!
بعد از اون قضیه کامران با مینا بهم زده بود… خواهرم که دوست صمیمه مینا بود از دلشکستگی هاش حرف میزد… خیلی بی رحمانه و از احساس من بعید بود! ولی جدا از ناراحتیه دختری خوشحال بودم!!!..
5آذر روزی بود که کامران در کمال متانت شمارشو بهم داد (توخیابون)! و 5 آذر روزی بود که باورم شد چقدر دوسش دارم! چون بعد از گرفتن شمارش با کلی ذوق رفتم شرکت خواهرم و دیوانه وار از لحظه شماره گرفتنم حرف زدم!انگار سالها منتظر اون لحظه بودم … جواب خواهرم برای همه اشتیاقم این بود: کامران کارشو بلده!.. … … امون از خنده ای که وسطش بغض کنی … :(…
.
3ماه بعد از آشناییمون اولین روزی بود که کامران برام گیتار زد… تو اتاقش…
دیوانه وار عاشق بودم! فکر کن الهه زیبایی فقط برای تو برقصه!
خدای من، بت من ، برای من… داشت گیتار میزد…
گریه کردم بی اختیار!، بغلم کرد … همون گوشه دنیا ، بهشتم بود…
همه با بوسیدن لب لذت می برن من از بوسیدن رگ دست مردَم _که هیچ وقت نگفت چه دردی باعث شده بود اونقدر از زندگی سیربشه _
و خدا میدونه اون لحظه به چه وسعتی از کائنات راضی بودم!
پشت بهش و تکیه به سینه هاش نشسته بودم… سرمو رو شونه هاش خم کرده بودم پاهامو جمع کرده بودم و دستام دور دستاش که دورم حلقه زده بود حلقه زده بودم… بین هیکل درشت و مردونش ، منه لاغره استخونی گم شده بودم…
کامران کار جدید پیدا کرده بودو من حس میکردم تو حاشیه زندگیش وارد شدم!.. کمتر بهم توجه میکرد و بیشتر درگیر کار بود… به خیانت فکر نمیکردم ولی می ترسیدم…کلی از ترسام حرف زدم و از آینده مبهممون… فقط گوش داد… و اجازه داد هرچقدر دلم میخواد غر بزنم تا ارضا شم!!!
نفسشو رو شونه هام حس میکردم… بوی عطرِخنکش دیوونم کرده بود…کلی گریه کرده بودمو دیگه اروم بودم…یه آرامش ابدی…
لبام رو لباش قفل شده بود! قبل از اینکه بفهمم کی! یا چه جوری!
دستم تو موهای بور و کمی بلندش جا خوش کرده بود… هیچ وقت این همه نزدیکم نبود…
نمیدونم چرا اون لحظه از خوشحالی سکته نکردم !!! یا اصلا باورم نمیشه هنوزم زندم!!!
اونقدر محکم تو بغلش فشارم میداد که حس میکردم همین الانه که استخونام بشکنه…
چشام بسته بود… تو یه ارامش محض بودم… ترس …حتی بهش فکر نمیکردم!
رو زمین دراز کشیده بودم و کامران دستش رو سینه هام بودو بی رحمانه لبمو گردنمو می مکید و گازای کوچیکو ارومی از چونه و لپم برمیداشت…
بلوزشو سریع در آورد… و خیلی زود شلوارشو پایین کشید… عشق من کاملا جلوی من لخت شده بود…
هیچی نمیخواستم بگم… نه اینکه نمیتونستم… با تمام وجودم حضور مقدسشو میخواستم…شبیه خوابی بود بینهایت باورنکردنی!
بلوزمو که درآورد احساس خجالت کردم… دستامو گذاشته بودم رو کل صورتم و چشامومحکم بسته بودم…بغلم کرد و سینه هاشو به سینه هام محکم فشار داد… گفت بخوای نگاه نمیکنم، هیچ چیزی برای خجالت یا ترس وجود نداره… درهمون حالت گردنمو میک میزدو تو گوشم اروم اینارو زمزمه میکرد… آروم شده بودم…دوباره رو زمین درازم کشوند… و سرشو گذاشت رو سینه هام… 2تا انگشت دستشم گذاشت روی لبم به حالت اینکه انگار ازم بخواد ساکت باشم…کامران نوک سینه هامو گاز میزد و می بوسید…
___ اینکه الان دارم از رابطه اولمون مینویسم خیانت محسوب میشه؟…___
رو شیکممو لیس زد و رفت پایین…هیچ خجالتی نداشتم… _ به ارامش مطلق رسیده بودم … ارامش مطلق بعد از یه گریه حسابی تو بغل عشقت رو نمیدونم بتونین تصور کنین یا نه! _ شلوارمو و لباس زیرمو باهم کشید پایین… و من کمک کردم که درش بیاره… وقتی کاملا لخت شدم فقط تو چشام زل زد…نه لای پام یا سینه هام!.. بهم گفت شبنم تو چشام چیزی جز عشق دیدی میتونیم همین الان تمومش کنیم… نمیدونستم هیپنوتیزم شدن چه حسیه! چون هیچ وقت تجربش نکرده بودم! ولی اون لحظه ، اون چشمای مغرور و سیاه تنها حسی که بهم القا میکرد هیپنوتیزم بود!..گفتم هیچ وقت به این اندازه از کاری که میکنم مطمئن نبودم…و کامران بی رحمانه لبامو با لباش گاز زد… موهاش رو صورتم ریخته بود و من از بوی تنش_نه عطرش_ مست بودم… وقتی سرشو گذاشت لای پامو شروع به لیس زدن کرد تو اوج بودم… دستاشو رو سینه هام گذاشته بود و محکم فشار میداد…
شنیدم اولین سکس یه دختر خیلی سخته… ولی من اصلا درد یادم نمیاد… وجودم لبریز از عشق بود… از اینکه بگم دارم ازش لذت میبرم خجالت نمیکشدیم…از اینکه آه میکشیدمو تنم پیچو تاب میخورد اصلا حس بدی نداشتم… هیچ خجالتی…هیچ شرمی…چون با تمام وجود عشقو حس میکردم… وقتی یه خرس وحشی بهت حمله میکنه از اینکه بترسی اصلا حس بدی نداری بلکه یه چیز خیلی نرماله برات!.. قضیه اینکه از یه چیز لذت ببری ولی نخوای اونو به رو بیاری یه چیز غیرممکنه مگر اینکه لذتی نبری!..
وقتی کامران پردمو زد!!! گریم گرفت… از شوق… نه از درد اینکه پردم زده شده بود… یه حس بی نهایت ناب… انگار ازم انتظار داشت درد داشته باشم و میگفت همین بود بعدش دیگه لذته… ولی من هیچ دردی حس نکردم!مطلقا هیچی!!!
…
دیگه نمیتونم بنویسم!.. چقدر دردناکه که تا همین جای رابطمونو میتونم با کسی شریک بشم!!!
توروخدا تصورمون نکنین!!! هیچ کدوممونو!!! کامران فقط برای منه! اینکه شما بهش فکر کنین برای من عذاب آوره!
2تا سوال از اول که شروع کردم به نوشتن آزارم میده!1. نکنه کامران منم شباش اینجا تو فکر مخ زدن باشه! ! ! 2. اینکه از رابطمون نوشتم خیانته؟ :((
پی نوشت!
میدونم قراره فحش بشنوم! اگه قراره فحش بدین!فقط به من بدین!نه به عشقم :(…
مرسی که خوندین… و عذر میخوام قواعد این سایتو رعایت نکردمو داستانم دروغو! تظاهرو سکسی نبود!
امیدوارم هیچ وقت داستانمو تو قسمت داستانهای سکسی نبینم! :|
نوشته: شبنم
داستان زیبایی بود،چه از نظر ادبی چه از نظر محتوایی،
موفق باشی عزیز
اگه داستانت واقعی بود که من خیلیییی لذت بردم . عزیزم منم ارزوم داشتن همچین عشقیه خیلییییی مراقبش باش و دیگه اینجا نیا چون به جز عده ای ادم خوب که اسماشون تو سایت معروفه بقیه یه مشت بیکارو علافو هرزن
=D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> =D> فقط باید بهت گفت دمت گرم
اگه واقعا دختری که داستان قشنگی بود حالا راست و دروغش رو خودت میدونی
ولی اگه پسری یه کم بشین فکر کن ببین نفعی میبری از این کارا یا نه
mary65عزیز
معروفیت دلیل آدم حسابی بودن و گمنام بودن دلیل الاف بودن و هرزه بودن نیست. کاشکی اینقدر به راحتی حکم صادر نمی کردی چون خودت هم تو گروه گمنام های الاف و هرزه قرار گرفتی با این قضاوت خام و نا پخته ای که کردی. خیلی از ما هایی که اینجاییم برای این که تو دنیای واقعی هرزه گی نکنیم میایم داستانی ، تاپیکی می خونیم و می ریم . خامی هنوز خیلی خامی.
دوستان كسي فهميد چي شد اين خانوم عاشق بود جنده بود؟چي بود؟ به حر حال كير عمو غدير (سوپري سر كوچمونه)تو كون خودت و كامي
خب این عشقت… کامران… ان شا تو رو مثل اون خانم مینا خانم ول که نمیکنه ی وقت ؟
مردی که خودشکی میکنه مطمنا نه اعتماد به نفس داره نه هیچی دیگه …
تو چطوری عشقی داری که هنوز نمیدونی چرا خودکشی کرده و چرا با سکسی ترین دختر دانشگاه خواهرت بهم زده ؟
خیلی مسخره نیست تو از عشق فقط سکس میخوای !!
درسته تو فقط سکس میخوای !
نمیدونم چی بگم ولی باخوندن داستانت اشکام سرازیرشد,منم مثل توبودم,عاشق دوست پسرم بودم دوسال باهم بودیم نمیذاشت آب تودلم تکون بخوره,ولی الان کجاس؟الان دارم ازنبودش هرثانیه اشک میریزم من هنوزم عاشقشم ولی الان مرددم اگه اون دوسم نداشته چرااون کاراروبرام میکرده واگه دوسم داشته چرااینجوری ولم کرده,برام دعاکنیددعاکنیدکه برگرده,من خیلی دوسش دارم
خوب شد که (اولین سکس بهار ) بهار خانم دستاشو با صورتش موقع لخت کردنش پوشوند که بقیم یاد بگیرن !!!یکم خلاقیت چیزه خوبیه !!!
دست به قلمت خوبه سعی کن بیشتر بنویسی نوشتن خودش یه جور خالی شدن از درده فرار از تنهایی شبنم جان … موفق باشی .
خداییش دمه همه بچه ها گرم که نظرایه جالبی میدن این داستانا که خودن نداره من خودم فقط میام که نظرایه بچه هارو ببینم واقعا راست میگن ایرانیا خوش ذوقن و بامزه
عشق یه چیزی فراتر از این حرفاست عزیزم
عشقی که به موهای پریشون و چشم و ابروی مشکیو نگاه وحشی باشه عشق نیست
نه خودتو فریب بده نه مردم رو
عشق یعنی 5 سال پای عشقت وایستی همه چیتو پاش بدی تو این 5 سال نخوای بهش حتی دست بزنی,چون فکر اونی بیشتر تا خودت…دوس داشته باشی تا ازدواجتون باکره بمونه.نخوای اکه یه روزی نشد به هم برسین عشقت با آینده و زندگیش بلاتکلیف بمونه و یه دختر دستخورده باشه…:)
در حد انشا یك دانش آموز هفتم نظام قديم(اول راهنمايي) يا ششم دبستان نظام جدید بود عزیزم برو مقشاتو بنويس در ضمن به مسوول كتابخونه مدرستون هم هشدار میدم كه دیگه كتابای رمانتیك بهت نده احساساتی شی بعدشم به خاطر تداخل انتخابات با امتحانای خرداد امتحانا زود برگزار میشه از الان برو درساتو بخون ؛ افرین گلم
داستانت من رو هم تو خیال برد، خیالی که هر مردی آرزوشه .، آرزوی داشتن یه عشق رمانتیک با احساسات پاک و ناب جوانی!
درد جوانی از دست رفتم رو تازه کردی! تو رو خدا قدر جووونی تون رو بدونید…
یادم افتاد به تجربه های شکست پشت شکست و یادم افتاد به مشاورهای خیر و شر./اگه کسی بیشتر بخواد بدونه می تونه بهم پیام خصوصی بده پس بگذریم.
داستانت فوق العاده جذاب بود. میگن بر دل نشیند هر چه از دل برآید، یعنی ممکنه همه اینها واقعی و از دل یه انسان باشه یا باز هم دچار توهم شدم!
ميدوني چيه ؟ عشق پاك تر از اين حرفهاست . زيبائي و زشتي …،هيكل مردونه و غيرمردونه …،و هزار كوفت و زهزمار ديگه توي عشق دخالتي نداره ! فهميدن معني و مفهوم عشق كار هر كسي نيست . نميخوام بهت توهين كنم ولي …بدجوري قافيه رو باختي !
کسم تودهنت این چی بود نوشتی. من ناهید هستم دوست پسرمیخوام
داستانت رو فقط کسانی که عاشق شدن درک میکنن
چند جایی کم و کاستی داشت ولی در کل خوبه
وخطاب به خانوم به ظاهر محترم Mary65 خیلی از کسانی که اینجا هستن شاغل و ادمای با شخصیتی هستن بر خلاف شما
بازم مرسی از داستانت
تو خودت اینجا چیکار میکمنی داداش نکنه اومدی امر به معروف و نهی از منکر و مخ زنی
داستانت از لحاظ ادبی باحال بود ولی از نظر سایتی نمره خوبی نداشت راستی ماری 65 خودت میتونی قضاوت کنی اینجا چه غلطی میکنی یعنی تو متشخصی ؟یا هرزه ای ؟خواستم خودت انتخاب کنی که تو چه صنفی هستی ولی لازمه بهت بگم یه کم به کارایی که کردی حتی به اون کارا فکر هم کرده باشی میفهمی درجه انسانیت تو چه حدی هست که برای همه داری حکم میدی یکی نیست به این بگه اگه اینجا ده تکلیف تو این وسط چیه چرا میای چرا میری چرا نظر میدی چرا میخونی و چرا یه داستان سکسی یا نیمه سکسی میتونهه برات جذاب باشه که پای خوندنش هستی همه ما عقل داریم و میدونیم چی درسته چی غلطه
دوست خوبم امر به معروف و نهی از منکر خوبه ولی خدایی گرونی و محدودیت و تو سری خوری پدرمون رو در اورده تو بگو جوونا چیکار کنند همه هم مثل هم نیستند برن مسجد یه عده دوس دارن ازاد و رها باشن تکلیف اونا چیه به زور توپ و تفنگ و چماق باید کار کنند
من دوس دارم مثلا دینمو عوض کنم یا پیرهنی بپوشم که روش پرچم امریکا باشه دوس دارم بدونم ازادی بیان و اندیشه و ازادی سیاسی که گفته میشه یعنی این؟گناه کار من چیه چرا تو کشورمون از این کارا به اسم جرم نام برده میشه گناه من جوون چیه ایا باید تو سری خور باشم اسلام خوبه ولی نه اینکه ازش شمشیر درست کنی تا باهاش سر همه رو که اسلام رو دوست ندارند تو کشورمون قطع کنی حرف تو رو قبول میکنم ولی یادت باشه خیلیها تو کشورمون بزور مسلمان هستند وخیلیها هستند که مسلمان نیستند ولی به زور دارن خودشون رو مسلمان جا میزنند
سکس اول با کسی که دوسش داری خیلی قشنگه…موفق باشی و همیشه عاشق…
خاک بر سرت که فحش میدی! اگه آدمیت نداری چرا داستان میخونی؟ بشین تو خونت کیر دوسانتی تو بمال تا ارضا شی. تنهای بدبخت
من اهل فحش نیستم اما جنده کونی .کیر شترمرغ کونی تو دهن خودت وعشقت اخه اومدی اینونوشتی که اعلام جنده بودن کنی…کیرسگ آقای پتیبل توکون اون کسی که دروغ بگه
ستاره 69 ، ولش کن کونیه
ایران نازی
ضمنا آقای سنگردار بسیجی کونی ، بدون که خدا و قیامت وجود ندارد !
من با سنگردار موافقم حرفاش درسته.حق ندارید بهش توهین کنید حرف حق تلخه.منم میدونم آدم بدیم و میدونم گناهکارم و سر از این جور جاها در آوردم.
من با سنگردار موافقم حرفاش درسته.حق ندارید بهش توهین کنید حرف حق تلخه.منم میدونم آدم بدیم و میدونم گناهکارم و سر از این جور جاها در آوردم.
قشنگ بود و خیلی احساسی
مررسی
از ی زاویه دیگه قابل درکی واسم
ایشالله بهم برسین
موفق باشی
آخـِـــــــی…
خــِیـــلی خـــــــــــــوب بود…
مـَـنـَــمــْـ دوســْـ پــِـســَـرمو خیــــــلی دوسـْـ داشــْـتـَـمـْـ…
میـــدرکـــَـمتــْـ…