کون دادن اجباری در خدمت

1400/07/22

سلام دوستان من سینا هستم والان ،۲۵ سالمه من در یک خانواده متمول و کم جمعیت به دنیا اومدم یک برادر بزرگتر از خودم هم دارم که الان ساکن استانبول هست قبل از رفتنم به خدمت سربازی تجربه سکس با دوس دخترم رو داشتم ولی تجربه سکس با همجنس رو نداشتم و فقط تو جکها این مسائل رو شنیده بودم محل زندگیمون هم منطقه ولی عصر تبریز هست و رفیقام هم اینکاره نبودند تا تجربه ای در این زمینه داشته باشم متاسفانه تو کنکور قبول نشدم ومجبور شدم برم خدمت سربازی پدرم چون کارخونه دار هست این ور اونور آشنا زیاد داره برای همین کار انتقالم به تبریز سریع انجام شد ولی متاسفانه دیگه دیرشده بود من آموزشی رو افتادم پادگان ۰۳عجبشیر دوران آموزشی رو گذروندم و موقع تقسیم افتادم تیپ ۲مراغه پدرم سریع با آشناهاش تماس گرفت وکارهای انتقالیم به لشکر ۲۱تبریز فراهم میشد ولی تو این یک ماهی که در گروهان پیاده تو مراغه بودم خیلی سختی کشیدم و متاسفانه تلخترین خاطره زندگیم هم تو این یک ماه برام اتفاق افتاد که الان میخوام براتون تعریف کنم قیافه قشنگ و بدن سفیدم از همون لحظه اول ورودم به یگان برعکس دوران شخصیگریم که موجب جذب دخترا میشد و کیف میکردم در خدمت موجب آزار واذیتم میشد تقریبا اکثرسربازای یگان بچه های دهاتی وخراباتی بودند ومن هیج سنخیتی با اونا نداشتم ولی دلم خوش بود بابام با پارتی بازی کار انتقالمو داره جور میکنه
ارشد گروهان ما سربازصفری به نام طاها مهماندوست بود اهل مهاباد وفوق العاده خشن حتی کادر ها هم ازش حساب میبردن این طاها از همون اول تو نخم بود و گه گداری متلک مینداخت بهم من هم چون نه زورم بهش میرسید نه رفیقی داشتم تو گروهان تحمل میکردم تا اینکه اون روز کذایی رسید من نگهبان پاس ۲اسلحه خونه بودم اون روز موقع پستم طاها مهماندوستم پاسبخش بود سربازای ارشدو پاسبخشم میذاشتن موقع تحویل پست فشنگهای ژ۳رو خودش شمرد تحویلم داد من بدبختم نشمرده تحویل گرفتم نگو یکی رو دزدیده و۱۹تافشنگ بهم تحویل داده پستم تموم شد موقع تحویل اسلحه و فشنگها دیدم ۱۹تا هستن خلاصه یک گزارش نوشت و تحویل گرهبان نگهبان گردان که گروهبان عبداللهی بود داد عبدالهی هم بعد از یه سیلی آبدار بهم گفت این فشنگ پیدا نشه امشب فردا میری دادسرای نظامی و زندان و این حرفها منم یه بچه ولی عصر مامانی از ترسم نمیدونستم چیکار کنم
گرهبان عبدالهی صدام کرد رفتم اطاق گروهبان نگهبان طاها مهملندوستم اونجا بود مهماندوست گفت ببین سینا من یه فشنگ پیدا میکنم بهت میدم به شرطی که امشب به من و سرگروهبان یه حالی بدی با شنیدن این حرف انکار آب داغی رو ریختن رو سرم التماسام هم فایده ای نداشت گروهبان عبدالهی فقط نگاه میکرد و سیگارشو پک میزد مهماندوستم مخمو میزد بدون اینکه چیزی بگم از اطاق زدم بیرون رفتم آسایشگاه ریخته بودم بهم نمیدونستم چیکار کنم تا اینکه نصف شب ساعت ۲موقع پستم شد رفتم ۱۹تا فشنگ و اسلحه رو ازپست قبلی تحویل گرفتم بعد حدود ده دقیقه دیدم طاها مهماندوست با نگهبان رزرو دارن میان بهم گفت سینا اسلحه و فشنگها رو بده به این جات وایسه بیا بریم گفتم کجا گفت گوش میکنی یا بزنم لت و پارت کنم بچه سوسول چنان هیبتی داشت که از ترسم به حرفش گوش دادم و پست و تحویل نگهبان رزرو دادم و باهاش رفتم منو برد پارک موتوری به نگهبان پارک موتوری هم سپرد که بیرون نگهبانی بده و اونم رفت دم در پارک موتوری طاها هم منو برد تو اطاقک تا اومدم تو دیدم گروهبان عبدالهی هم رو تخت نشسته و انتظارمو میکشه تا منو دید گفت به به سینا جون میدونستم پسر خوبی هستی به حرف ارشدت گوش میدی خواستم در برم طاها جلو در بود و هلم داد افتادم کف اطاق عبدالهی گفت طاها کاریت نباشه اومد جلو دستشو گذاشت زیر چونم و گفت پسر خوب میخوای بیفتی زندان اونجا ترتیبتو بدن؟به حرفم گوش کن یه امشبو بهم حال بده تا آخر خدمت نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره مطمئن باش همیشه هواتو دارم نمیذارم کسی اذیتت کنه حرف گوش کن گوش ندی این گزارش فردا میره رکن ۲ اون وقت تو میدونی و رکن۲و دادگاه نظامی اشک تو چشمام جمع شد راه دیگه ای به نظرم نمرسید باید به حرفشون گوش میدادم و خودمو در اختیارشون میذاشتم گفت مهماندوست بیرون باش حواست باشه اون نگهبان نیاد تو پارک موتوری طاها رفت بیرون عبدالهی گفت لباساتو دربیار اینجا امن و امانه کسی نمیاد نترس پیراهن و شلوارمو درآوردم یه زیر پیرهنی و شورت موند پام دراز کشیدم روی تخت سورتمو داد پایین و گفت پسر عجب کونی داری برگشتم یه نگاه کردم کیرش همچینم بزرگ نبود تف انداخت رو سوراخ کونم تا سرشو گذاشت سوزش شدیدی حس کردم چن با سرشو عقب جلو کرد و آروم میداد توم درد داشتم و ناله میکردم گفت دردت میاد گفتم آره تو رو خدا بس کنین من اینکاره نیستم اونم گفت میدونم خوسگلم میدونم اینکاره نیستی از کون تنگت معلومه کیرشو درآورد تف مالیش کرد بازم یه تف انداخت رو سوراخم دوباره آروم آروم کرد توم تا تهش کرد تو وآروم شرو کرد به تلمبه زدن تلمبه میزد وقربون صدقم میرفت دردم کم شده بود و خودمم داشتم حال میکردم تا اینکه آبش اومدو آبشو ریخت تو کونم کارش تموم شد میخواستم لباسامو بپوشم گفت به طاها نمیخوای بدی گفتم نه سرگروهبان بسه دیگه بخدا درد داره نذار اونم بکنه من زدم بیرون از اطاق طاها جلومو گرفت گف کجا گفتم تو رو خدا مهماندوست بسه دیکه ولی زیر بار نرفت و اونم یه دور ترتیبمو داد کیر اون خیلی بزرگ بود و کلی درد کشیدم نگهبان پارک موتوری هم قضیه رو به همه گفت وآبروم تو گروهان رفت ۱۰روز بعد از این جریان انتقالیم اومد و افتادم قرارگاه لشکر۲۱حمزه وشدم منشی فرمانده قرارگاه جو اونجا برعکس یگان پیاده جو سالمی بود و این انتقالی نوش داروی بعد مرگ سهراب بود پدرم باید زمان آموزشیم کارامو انجام میداد تا از همون روز اول یه جای خوب بیفتم

نوشته: سینا


👍 12
👎 4
29801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

837363
2021-10-14 00:35:55 +0330 +0330

ریدم سر در کل ارگان های نظامی این مملکت کیری که همش بد تر از همه

3 ❤️

837366
2021-10-14 00:38:59 +0330 +0330

یه سر به تایپکم بزن 🤪

0 ❤️

837368
2021-10-14 00:43:40 +0330 +0330

شما که پدرت این همه رابطه و آشنا داشت انقدر عقلش نرسید که به توی کصخل بگه کنکور قبول نشدی برو دانشگاه های بدون آزمون که نری سربازی کونت نذارن
داستان ساخته ذهنیه یه جقیه کاملا مشخصه

6 ❤️

837404
2021-10-14 02:50:02 +0330 +0330

سیکیم عولارن هرزادن ، غمت نباشه عزیز ، خیلی دوس دارم باهم آشناشیم خواستی پیام‌بده

0 ❤️

837413
2021-10-14 05:10:59 +0330 +0330

فکر کنم خودت کونی بودی یا کونی شدی که اومدی تو این سایت. وگرنه اصلا بیان نمی‌کردی چنین چیزی رو.

حالا هم مشخص کن میخوای بدی ما که دوریم بچه های تبریز مشتری ت میشن

1 ❤️

837416
2021-10-14 05:37:23 +0330 +0330

شما که بابات کارخونه دار بود حداقل می‌تونستی دانشگاه آزاد بری حالا اونم هیچ چرا تو این همه پارتی کاراتو درست نکرد سپاه بیوفتی؟
آخرم اون کدوم کادر بی پدریه که از سرباز صفر حساب می‌بره اونم تو ارتش

3 ❤️

837430
2021-10-14 07:59:57 +0330 +0330

میشه باهم آشنا شیم؟
۲۷ تبریزم
اینم آیدی تل kl1995m

0 ❤️

837431
2021-10-14 08:37:21 +0330 +0330

بچه ولیعصر مامانی؟!
چاقال خوبه بالاشهر نیستی😂

0 ❤️

837470
2021-10-14 14:01:30 +0330 +0330

آفرین مهماندوست. کاری رو که من بخاطر دلرحمی تو خدمت نکردم تو تموم کردی. صدافرین

0 ❤️

837479
2021-10-14 15:17:55 +0330 +0330

از اینجور بکن بکنها تو پادگانها هست اما بنظرم این اتفاق واسه یکی دیگه افتاده تو هم اینطوری اینجا بازگو کردی.چون ندیدم تا حالا اسمها و آدرسها رو دقیق بگن !

0 ❤️

837480
2021-10-14 15:57:21 +0330 +0330

سلام منم بچه تبریزم دوس داشتی پی ام بده حال کنیم

0 ❤️

837621
2021-10-15 17:01:37 +0330 +0330

متاسفانه یکی از هم خدمتیهای من هم دچار همین مشکل شد و ارشدها بهش گیر دادن که البته دیگه من وارد جزییات نشدم که بدونم به کجا کشید کارشون از شبا دیر اومدنش و درددل کردنش با یکی از دوستای صمیمیش که اتفاقی من هم شنیدم البته خوب بچه ترگل مرگلی بود کلا . البته من کله ام باد داشت دل و زدم به دریا با دیپلم رفتم خدمت که خوب آموزشیش به نظرم سختتره و بعدش رفتم دانشگاه و ادامه تحصیل.
‌ولی نمیدونم چه صیغه ایه اکثر منشیا رو از سربازهای ظریف و خوش رو انتخاب میکردن. منشی زمان خدمتمون به اسم ساعتچی اهل زنجان بود ،انصافا بچه خوشگل بود. از حق نگذریم زنجانیها پسر ودخترشون خوشگلن یا حداقل اونایی که من دیدم اینطور بودن.
کلا یادش بخیر اولین دوران سخت زندگی ماهاست یا حداقل برای من اینطور بود که دو سال الکی عمرمون رفت که به نظرم همون یک سال کافیه.
خلاصه از خدمت سربازی گفتی و من هم دیگه نتونستم چیزی نگم و کمی خاطره بازی کردم اینجا.
یاشا، سلامت باشی
Geçmiş olsun

0 ❤️




آخرین بازدیدها