خاله سارا

1397/09/29

سلام من اشکان هستم متولد سال 70 این دومین خاطره من هست ، خاطره قبلیم با عنوان “از کلاس بازیگری تا تخت دو نفره ” رو بخونید خوش حال میشم نظر بدید .

این یه داستان کاملا واقعی هست بدون یک کلمه دروغ…

مهر ماه سال 1391 بود یه شب حدود ساعت 2 توی چت روم های یاهو در حال ولگردی بودم ، یادتون بیاد اون موقع ها یاهو چت روم داشت و یکی از روش های مخ زنی یاهو بود ، منم کم از یاهو مسنجر مخ نزده بودم و …

یه دختری به نام سارا داشت تو چت روم صحبت میکرد که رفتم پی وی و باهاش صحبت کردم ، گفت من تنها زندگی میکنم تو کرج 28 سالمه اسمم سارا هست . تا ساعت 5 صبح باهاش چت کردم تا آخر موفق شدم شماره اش رو ازش بگیرم

روز بعد بهش زنگ زدم و صحبت کردیم صدای خوبی داشت ، از طرز صحبت و ته لحجه ای که داشت حدس زدم شمالی باشه و گفت که اصالتا بچه بابل سر هست ، علایق جالبی داشت اهل بازی های کامپیوتری و فیلم و این چیزا بود شخصیت شبیه به من داشت ، ولی خیلی قٌد بود و بهم میگفت نمیدونم چی شد که شماره ام رو بهت دادم به هیچ کسی شماره نمیدم خلاصه …
چند باری باهاش تلفنی صحبت کردم عادت کرده بودم بهش میگفتم خاله سارا چون خوشم میومد ته اسم سارا خاله بزارم از طرفی هم این از کونده بازی خودم بود که باهاش بیشتر صمیمی شم ، همه اش اشاره میکرد به این که یه زمانی بی خانمان شده بوده و تو خونه دوستش زندگی میکرده که رفته رفته فهمیدم خونه دوست گرامیش خونه تیمی بوده ، و میگفت که اون خونه دو طبقه بوده و من طبقه بالا بودم و میدیم که پایین چه خبره ولی من کاری نمیکردم و فقط اونجا برای خواب میرفتم (ارواح عمش) ولی من مثل این اقده ای ها هی پی این قضیه رو نمیگرفتم و حرف رو نمیکشیدم به خونه تیمی چون همیشه فکر میکردم که اگه خودت رو به سیری بزنی طرف بیشتر جذبت میشه که واقعا هم این روش کار سازه ( حالا اگه دوستان تو قسمت نظر ها دوباره لطف نکنن به ما با فحش خخخخخ)

یه بار که باهاش تلفنی صحبت میکردم صدای یه بچه رو شنیدم که گفت مامان ، همونجا بود که متوجه شدم این سارا خانم ما ازدواج کرده قبلا و بچه داره ، بعد از صحبت هامون بهم گفت ایمیل آدرست رو بهم بده میخوام برات چیزی بفرستم . تقریبا یک ساعت بعد برام ایمیل اومده که توش نوشته بود که من قبلا ازدواج کردم و جدا شدم بچه دارم و فلان فلان ولی دوست ندارم اینایی که بهت میگم رو به روم بیاری ، اینارو بدون ولی از من نشنیده بگیر و هیچ وقت در موردش باهام صحبت نکن!!! زنی بود که میترسید از آبروش و به هرکسی اعتماد نمیکرد و خیلی محافظه کار بود شدید

گذشت ، کم با من تو این مدت شوخی و حرفای سکسی نمیکرد و نمیزد ، حالا منم نه که دیگه کلا خودم رو بزنم به سیری باهاش لاس میزدم ولی هیچ وقت بهش نگفتم بیام خونه ات چون دوست نداشتم چیزی بگه که بهم بر بخوره
بالاخره بعد از چند ماه راضی کردمش که همو ببینیم ، قرار شد اولین بار یه تایم کوتاهی همو ببینیم شاید از هم خوشمون نیومد اصلا ، قرار شد که صبح یک روز پنج شنبه برم از کرج با ماشین تا تهران بیارمش که بره خونه خواهرش ، رفتم کرج سر یه کوچه ای منتظر موندم تا از آینه دیدم یه زن عینکی با قد حدودا 160 با یه بچه داره میاد ، بد نبود ، هیکل خوش فرم مو ها صاف با شلوار سفید و مانتو قرمز ، درو باز کرد یه نگاه بهم انداخت سلام داد و سوار ماشین شد و نشت عقب ( اون عکس منو دیده بود ولی عکس خودش رو نمیداد به خاطر همین منو شناخت ) از آینه نگاه میکردمش عینکی بود ولی عجب چیزی بود وای لبای خوش فرم چشمای مشکی قشنگ آرایش سکسی بد چیزی نبود واقعا ، رسوندمش نازی آباد و تو راه کلی با هم صحبت کردیم و قرار بر این شد اگه وقت کرد عصر با هم بریم بیرون ، عصر شد حدود ساعت 5 دیدم گوشیم زنگ خورد بله خاله سارا جون بود ، گفت اشکان چی شد منو دیدی ترسیدی فرار کردی؟ ( با هم شوخی زیاد میکردیم ) گفتم نه چرا بترسم عزیزم ، قرار گذاشتیم میدون ونک برم دنبالشون چرا دنبالشون چون با خواهر زاده اش ندا رفته بود سمت ونک برا آزمایش نمیدونم چی چی . اومدن سوارشون کردم دیدم به به ندا عجب کصیه هم سن و سال خودمم بود و رفتیم یه سفره خونه تو صادقیه یه قلیونی زدیم و گفتیم و خندیدم و خلاصه اینا رو رسوندم نازی آباد و رفتین سارا گفت اشکان خونه من همون جایی که سوارم کردی هست دوتا کوچه پایین تر یادت باشه ، به به حتما یادم میونه عزیزم و خداحافظی کردن و رفتن
یکی دو روزی گذشت یه روز بهش کیلید کردم که دوست دارم بیام خونه ات که گفت شیطون بیای چیکار؟ گفتم بابا کاری نداریم بیام ببینمت دلم برات تنگ شده ، گفت بچه میبینه و یادش میمونه (بچه اش دختر بود حدودا 5 سالش بود ) گفتم خب ساعت 3 شب میام وقتی بچه خوابه ، یکم منو من کرد و گفت به شرط این که دیر بیای و زود هم بری گفتم باشه عزیزم نگران نباش ، بهم گفت فکر نکنی خبریه ها شکمت رو صابون نزنی منم گفتم نه عزیزم میدونم در مورد من چی فکر کردی؟ و پیش خودم گفتم کون لقت گوشت رو میخوای بزاری جلو گربه و بگی نخور؟ خوارت گاییدست

ساعت 3 شب رسیدم جایی که سوارش کرده بودم و گفت بیا فلان کوچه پلاک فلان ، ماشین رو پارک کردم زنگ زدم بهش در رو باز کرد و از پله های اپارتمان رفتم بالا تا دیدم یه در بازه ، رفتم تو و به به دیدم خاله سارای ما با یه تی شرت گشاد که چاک سینه هاش ازش معلومه اومد جلوی من و باهام دست داد ، یه ساپورت تنگ پاش بود که کون خوشگلش توش حسابی نمایان بود ، سارا از این زنای تو پر قد کوتاه بود ، نشتم رو مبل حال ، توی آشپز خونه بود و داشت چایی میریخت ، کون خوشگل و بزرگش رو دید میزدم و لبم رو مهکم گاز گرفتم و زیر لب گفتم اووووف ، برام چایی آورد یکم صحبت کردیم حدود نیم ساعت چایی رو خوردم و به این فکر میکردم چطوری من سر صحبت سکس رو با این باز کنم ، خونه اش دوتا اتاق خواب داشت ، بچه رو توی اتاق خواب خودش خوابونده بود و اتاق بچه خالی بود ، به بهونه نگاه کردن خونه اش رفتم تو اتاق بچه رو نشستم رو تخت ، سارا هم اونجا روبروی من به دیوار تکیه داده بود ، چراغ خاموش بود و فقط یه نور خیلی کم از لای در اتاق که باز بود توی اتاق رو روشن کرده بود . یه چند دقیقه باهاش صحبت کردم و بهش گفتم بیا کنار من بشین ، گفت تو بیا کنار من بشین اینجا بهتره ، رفتم کنارش و آروم شروع کردم دستش رو گرفتن و نوازش کردن ، باورم نمیشد چه پوست نرم و لطیفی داشت فکر میکردم پوست زبری داشته باشه ولی واقعا نرم بود آروم آروم گونه شو بوسیدم و دستم رو بردم لای مو هاش ، مشخص بود که فقط به خاطر این که ادای تنگا رو میخواست در بیاره گفته بود اینجا میای خبری نیست چون خودشم دوست داشت بده ، لبم رو گذاشتم روی لب هاش بوسیدم چند بار و اروم لب هاشو کردم تو دهنم وایی چقدر نرم انگار داشتم پاستیل میک میزدم اونقدر لباش نرم بود که نمیتونم توضیح بدم زبونم رو کردم تو دهنش هم زمان سینه اش رو از رو لباس گرفتم تو دستم حدودا 85 بود سینه هاش (عدد مقدس) گردنشو خوردم دستم رو از زیر تی شرت بردم تو سینه هاش گـــــرــــــــــــم و فوق العاده نـــــــــرم بود آخخخخخ کیرم داشت تو شلوارم منفجر میشد ، تی شرتش رو در آوردم و از روی سوتین بالای سینه هاشو لیس زدم تا زیرچونه اش ، بوی عطر نونه اش داشت دیوونم میکرد فکر کنم ایفوریا بود ، سوتیونشو دادم بالا خوابوندمش کف اتاق ، نوک سینه شو کردم دو دهنم لای سینه هاشو لیس میزدم ، انگشتام رو تو انگشت هاش قفل کرده بودم و صدای آآآآه و آآآآه های یواش و بی صداش رو میشنیدم ، تی شرت منو از تنم در آورد گردنمو خیلی حرفه ای لیس میزد واقعا مشخص بود مهارت خاصی تو سکس داره ناخن هاشو میکشید پشتم دستش رو کرده بود تو مو هام و با مو هام بازی میکرد ، چرخوندمش دمر خوابید روی فرش ، خوابیدم روش از روی شلوار و ساپورتش چسبوندم به کون بزرگ و خوشگلش ، پشت گردنش رو لیس میزدم و در گوشش گفتم سارا ساپورتتو در بیار ، گفت نه اشکان بزار برای بعد ، گفتم سارا دیوونه ای؟ بعد رو میخوام چیکار من الان پیش تو ام قبول نمیکرد کلی ازش خواهش کردم حدود نیم ساعت تا راضی شد ، شلوارمو در آوردم و کیرمو گذاشتم روی کسش ، تف زد به دستش و مالید سر کیرم و آروم گذاشتم توش ، وااای چقدر داغ و خیس بود و البته یکم گشاد چون بالاخره بچه داشت ، تلمبه های آروم و کند اصلا عجله نداشتم و فقط میخواستم طعم واقعی سکس رو حس کنم ، لباش تو دهنم و دستش تو دستم ، نگاه میکردم به چشماش ، و آروم آروم تلمبه میزدم نگران هیچ چیزی نبودم و کاملا بدون کاندوم سکس کردم حس کردم داره آبم میاد کشیدم بیرون و از روی میز دستمال کاغذی رو برداشتم چنتا گذاشتم رو شکمش و دوباره کیرمو گزاشتم تو کصش دوباره تلمبه زدم و لحظه ای که داشت آبم میومد کشیدم بیرون و با دستش برام جغ زد و خالی کردم روی شکمش تو دستمال ها ، افتادم کنارش سرشو گذاشت رو بازوم و تو همون حالت حدود یک ساعت کنارش خوابیدم ، بلند شدم و رفتم تو دستشویی تا کیرمو بشورم که دیدم تو دستشویی ریش تراش و کف ریش هست ، اوه شت ، تو خونه این ریش تراش و کف ریش چیکار میکنه!!!
دوزاریم افتاد که خانم شوهر داره و الکی گفته من جدا شدم!!! استرس اومد سراغم اگه یک درصد میدونستم سارا شوهر داره باهاش صحبت هم نمیکردم چه برسه به سکس ، هوا روشن شده بود ، به روش نیاوردم که چی دیدم گفتم من دیگه باید برم سارا زیاد نمی مونم که اذیت نشی ، تشکر کرد و دم در بغلم کرد و لبامو خورد ، احساس گناه میکردم چرا این کارو کردم ، توی راه همش به این فکر میکردم که آه شوهرش گردن منو نگیره بد بخت معلوم نیست الان کجاست و چه کاری کرده که این زن نصیبش شده ، یکی دو روز هم با سارا صحبت کردم و بهش گفتم که چی دیدم تو دستشویی خونه اش و منکر این شد که شوهر داره و گفت برای برادرمه که اومده بوده خونه من و جا گذاشته منم حرفشو باور نکردم و خیلی خوب و دوستانه رابطه ام رو باهاش بهم زدم با این که دوست نداشتم و دلم میخواست بازم باهاش بمونم

این یه خاطره کاملا واقعی بود

نوشته: بازیگر فانتزی


👍 25
👎 6
169911 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

736536
2018-12-20 21:13:23 +0330 +0330

فک کنم من اولم:)

1 ❤️

736539
2018-12-20 21:23:53 +0330 +0330

ایول به تو چه پسری آورییین

2 ❤️

736545
2018-12-20 21:41:39 +0330 +0330

خوب بود و منطقی،
امیدوارم همه مثل شما وجدان بیدار داشته باشند حتی برای سکس.

3 ❤️

736563
2018-12-20 23:03:49 +0330 +0330

چه گل پسری

1 ❤️

736575
2018-12-21 00:41:51 +0330 +0330

آفرین پسر خوب از دفعه بعد ناخوناتم بگیر که یه پسر نمونه بشی ولی ناموسن سوتیونشو دراوردی؟

1 ❤️

736576
2018-12-21 00:52:13 +0330 +0330

چند ماه وقت گذاشتی که فقط ببینیش!
برو سراغ اونایی که تشنه کیرن

0 ❤️

736583
2018-12-21 03:27:48 +0330 +0330

خوب بود بنظرم داستانت

0 ❤️

736585
2018-12-21 03:44:18 +0330 +0330

اون تگِ خاله اون بالا چیکار میکنه :/

0 ❤️

736627
2018-12-21 13:12:56 +0330 +0330

کوس کش جقی تو فقط نیم ساعت داشتی چای میخوردی…

1 ❤️

736632
2018-12-21 14:06:39 +0330 +0330
NA

دوستان عزیز توجه فرمایید. اخه کونی کرج نازی اباد ونککک، مثلث برموداس. نیم ساعت چایی خوردی عطر ایفوریا

0 ❤️

736636
2018-12-21 14:46:08 +0330 +0330

تو یاهو مخشو زدی دوست شدی
بعد ازت ایمیلتو خواست ک برات ی چیزی ایمیل کنه؟
مگه آیدی یاهو همون ایمیل نمیشدی؟یا نمیشد اونارو تو چت بگه؟

0 ❤️

736711
2018-12-21 23:46:01 +0330 +0330

مگه ریشتراش را فقط برای ریش صورت استفاده میکنند شاید یه خانم موهای زاید شو با ریشتراش بزنه میدونم تا حالا ندیدی

0 ❤️

737358
2018-12-25 16:46:07 +0330 +0330
NA

اسگل اگه متولد هفتادی سنت به یاهو قد نمیده

0 ❤️

739119
2019-01-02 22:01:38 +0330 +0330
NA

#عجب
.
.
.
#عجب
.
.
.
.
#عجب

0 ❤️

744355
2019-01-28 20:51:31 +0330 +0330

شوهردار میچسبه خوبم میچسبه. ولی عذاب وجدانش…???

0 ❤️

760575
2019-04-12 05:47:34 +0430 +0430

بچه ها عقده ای رو (اقده ای) و غد رو (قد) مینویسن…!!؟
بچه جقی برو املا تمرین کن انقدم جق نزن برای مغزت ضرر داره امتحانا نزدیک

0 ❤️

816888
2021-06-24 14:26:30 +0430 +0430

علی پلیر برو جقتو بزن 😂

0 ❤️