قرمز مطلق

1391/03/06

وقتی بچه بودم چون تک پسر بودم زیاد عادت به شنیدن “نه” نداشتم فکر میکردم خدام ،همه باید بهم احترام بزارن ،از اون بچه های تخص و گند بودم که دوستای زیادی نداشتم،آدمی پر ادعا بودم که وقتی پای عمل میرسید هیچی نبودم،دبستان رو با این وضع تموم کردم و رفتم راهنمایی تو یه مدرسه دولتی،اونجا کسی منو آدم حساب نمیکرد،هیچ دوستی نداشتم،فکر میکردم باید همه منت منو بکشن تا باهاشون دوست شم،چندباری هم که واسشون شاخ و شونه کشیدم ،کتک بدی خوردم ،با خودم فکر کردم این طوری نمیشه،باید عوض شم ،البته بچه ها با شناخت قبلی که ازم داشتن بازم همون طوری باهام برخورد میکردن،راهنمایی هم تموم شد و رفتیم دبیرستان،پر از شور و شوق بزرگ شدن ،تو یه مدرسه غیر اتفاعی،تازه نحوه ی زندگی کردن رو یاد گرفته بودم ،کم کم احساسم به جنس مخالف قویتر شده بود،با بچه ها میرفتیم تو خیابون دور میزدیم فقط واسه چشم چرونی،عرضه ی شماره دادنم نداشتم که،فقط با خودم خوش بودم،برخلاف گذشته،دوستای زیادی داشتم،با بیشترشون راحت بودم،با هم خوش بودیم و خوش میگذروندیم. تا اینکه رفتیم یه خونه ی4 واحدی ،با کلی همسایه فضول،خونه دو طبقه بود ما طبقه ی اول بودیم،روبرومون یه خونواده 3 نفری بودن که یه مرد و زن با یه دونه دخترشون زندگی میکردن،دختره یکسال ازم کوچیکتر بود،قیافه ی نازی داشت،اما فکر میکرد از دماغ فیل افتاده،جوری بود که اصلا حوصله شو نداشتم . یه روز داشتم از مدرسه میرفتم خونه دیدم اون داره میاد این سمت خیابون ،با تمام وجود سعی کردم که منو نبینه اما دید،بهش سلام گفتم ،با غرور تمام سلام کرد ،اجبارا با هم ،هم مسیر شده بودیم،اصلا حرف نمیزد،سرش تو گوشیش بود و داشت باهاش ور میرفت،منو یاد خودم انداخت،دوران بچگی و غرور. اومدم واسه خالی نبودن عریضه یه چی گفته باشم ،بهش گفتم:درسا چطورن ،گفت بخوبن،حتی کلشو بالا نیاورد منو ببینه،بهش گفتم منو یاده خودم میندازی و بدون خداحافظی رفتم،دیدم اومد کنارم و گفت منظورت چیه،گفتم مغروری ،یه نگاه تند بهم انداخت و رفت،وقتی از پشت بهش نگاه میکردم،واقعا سکسی بود و هر مردی رو تحریک میکرد،قد نسبتا بلندی داشت،هیکل رو فرم و وقتی راه میرفت باسنش میرقصید،واقعا یه لحظه از خودم بیخود شدم ،دویدم سمتش و گفتم چرا رفتی،گفت به تو مربوط نیست،گفتم واسه حرفم معذرت میخوام،هیچی نگفت و سرش تو گوشیش بود،گوشیشو از دستش قاپیدم یهو از عصبانیت قرمز شد داشت از حرص میمرد ،گفت گوشیمو بده وگرنه… گفتم وگرنه چی؟گوشیشو بهش دادمو دستم رو دراز کردم سمتش گفتم سروش هستم،زورکی یه دست داد باهام و گفت میدونم کی هستی،گفتم خودتو معرفی نمیکنی؟گفت نمیدونستم اینقد بامزه ای نمکدون،دیدم نه بابا وضعش خیلی خرابه ولش کنی الان منو میخوره ،نمیدونم چم شده بود اما کم کم احساس میکردم منو اون دقیقا مثل هم هستیم ،ته دلم یه حس خاص بهش داشتم،اون روزم تموم شد و بیشتر فکرم پیش اون بود. بیشتر روزا بعد مدرسه میدیدمش و با هم ،هم مسیر میشدیم و اتفاقای باحالی که توی مدرسه میفتاد رو واسش تعریف میکردم،اونم میخندید و خوشش میومد،کم کم اونم اتفاقای مدرسه شو به من میگفت ولی بازم همون دختر مغرور بود، ولی من دوسش داشتم ،غرورش رو دوست داشتم،حرف زدنش رو دوست داشتم. بعد از چند مدت احساس میکردم با من صمیمی تر شده،مشکلاتشو بهم میگفت،ازم نظر میخواست،دیگه از اون غرور اولیه خبری نبود،تا جایی رسیده بود که شماره ی همو داشتیم و بعد از مدرسه باهم قرار میزاشتیم ،دیگه فقط منتظر بودم مدرسه تموم بشه و با رویا برم خونه،واقعا مثل اسمش رویایی بود،دختری بود که از نظر ظاهر هیچی کم نداشت در حالی از درون خیلی چیزا کم داشت. دیگه مثل دوست دختر شده بود واسم ،باهاش درددل میکردم ،باهم بیرون میرفتیم ،ولی من یه چیزی رو در مورد رویا خوب فهمیدم این که عاشق رنگ قرمز بود ،بیشتر وسایلش قرمز رنگ بود،همیشه شال قرمز رو سرش بود،لب هاشم قرمز بود ،همیشه دوست داشتم لب هاشو ببوسم،لب هایی که همیشه قرمز بودن و براق،موهاشم هایلایت قرمز کرده بود ،موهاش همیشه از یه طرف صورتش آویزون بود وقتی راه میرفت مو های لطیفش میرقصیدن ،هیچ وقت اون روز بارونی رو فراموش نمیکنم که هیچ کدوم چتر نداشتیم ،با اینکه از سرما میلرزیدیم ،ولی از گرمای دستای همدیگه، گرم بودیم،یادمه یه روز برفی با برف زدم به صورتش ،افتاد رو زمین و صورتشو با دستاش میمالید ،دستاشو از صورتش بر داشتم و لبشو بوسیدم،فقط یه تماس کوچیک و سریع،شیرین تر از لب های رویا چیزی وجود نداشت،سریع دستاشو گرفتم و بلندش کردم ،اونم هنوز تو شوک اون بوس بود،هیچ کودوممون تا خونه حرفی نزد،فقط یادمه اون روز اصلا احساس سرما نکردم،هوا اصلا سرد نبود. واسه اولین بار رفته بودم خونشون،یه لباس قرمز پوشیده بود،خیلی قشنگ بود،وقتی رفتم تو اتاقش ،همه چی قرمز بود ،حتی لامپ اتاقش،با تمام وجود بغلش کردم ،عطر موهاش منو از هوش برد،واقعا مثل این بود که تو یه رویا بودم،تمام بدنم میلرزید ،خودم رو ازش جدا کردم و لبهاشو بوسیدم،شیره ی وجودش با طعم رژ مخلوط شده بود و یه نوع شراب فوق العاده بوجود آورده بود،شرابی که آدم رو بیهوش میکرد و طعم زندگی رو به انسان میفهموند،دیگه اختیار خودم رو از دست دادم و با تمام وجود از لب میگرفتم،هرچی بیشتر ادامه میدادم شیرین تر میشد،صدای نفس های رویا،گوشم رو نوازش میداد،مثل این بود که زیبا ترین موسیقی جهان رو میشنیدم،اتاق پر از بوی رویا بود،نمیدونم چقدر تو اون حالت بودیم اما بهترین زمان زندگیم بود،رو تختش دراز کشیده بودیم و چشم ازش بر نمیداشتم،هیچکدوممون حرف نمیزد،وقتی به بدنش دست میکشیدم ،انگار ماهرترین استاد بدنشو تراشیده بود،از رو تخت بلند شدم و دستشو گرفتم و بلندش کردم،زیپ پشت لباسشو آروم باز کردم،دستام میلرزید،وقتی لباسشو کاملا در آوردم،از خجالت قرمز شد و سرشو پایین گرفت ،پوست سفیدی داشت، دوباره لب هامون به هم گره خورد،اینبار با ولع بیشتر،وحشیانه تر،لباسهای منو در آورد و روی تخت دراز کشیدیم،از تماس بدنم با بدنش لذت خاصی میبردم،بدنش گرم و لطیف بود،از لب گرفتن خسته نمیشدم ،پاهاشو دور بدنم قفل کرده بود،انگار بدن هامون یکی شده بودن،سوتینشو باز کرد و قتی چشمم به سینه هاش افتاد ناخوداگاه بسمتشون رفتم ،شروع کردم به بوسیدن و خوردن سینه هاش،صدای نفس های رویا بلندتر شده بود،تکون های شدیدی میخورد،حس خشونت تو بدنم زیاد شده بود،شرتش رو از پاش کشیدم پایین، با تعجب به لای پاش خیره شده بودم ،خیلی زیبا بود با ولع بهش حمله کردم و میبوسیدمش،رویا جیغ های کوچک میکشید ولذت میبرد ،شرت خودم رو پایین کشیدم و آلتم رو لای پاش گذاشتم و خیلی سریع عقب جلو میکردم،هردومون تو اوج لذت بودم،یهو لذت وصف نشدنی بهم دست داد و خالی شدم،و از هوش رفتم،. وقتی بیار شدم دیدم رویا منو بغل کرده و خوابیده، خیلی زیبا تر شده بود، آرایشش پخش شده بود، واسه بعضی چیزها کلمه وجود نداره و بهتره اونهارو با کلمات آلوده نکرد. واقعا مثل رویا دیدن بود،در هر صورت زیبا ترین رویا بود…

نوشته: سروش


👍 0
👎 0
54158 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

320697
2012-05-26 13:10:38 +0430 +0430
NA

قشنگ بود بازم بنویس ولی سکسی تر

0 ❤️

320698
2012-05-26 14:08:38 +0430 +0430

اخی نازی
اشکال نداره من باور کردم عزیزم
رویاهای دوران نوجوانی
دختر همسایه
و جلقهای پیاپی با یاد اون دختر
عیب نداره
تو میتونی
ادامه بده
پردشو چرا نزدی؟تعجبم دخترای ایران همشون از کوچیکی جنده هستن همه فن حریفن پردشون هم که واسشون مهم نیست میگن از جلو بکن که از شدت خارشتک دارم میمیرم تو نکنی میرم به بقال محل میدم تو هم ناچار میکنی
حالا تو چرا نکردی؟
چه دختر خجالتی بود این دوستت از خجالت سرخ شده بود و سرشو انداخته بود پایین بعد با یه ماچ وحشیانه لباساتو در اورد؟
داستانت بی نقص بود!!!فقط یه سوال ذهنمو قلقلک میده تو چرا بعد از ارضا شدن بیهوش شدی؟مثلا اگر 2-3 بار ابت بیاد دیگه دار فانی رو وداع میگی نه؟
بچه جان این سایت جای امثال تو نیست فعلا برو پلی استیشنتو بازی کن خودمون خبرت میدیم که کی بیای بدو برو

0 ❤️

320699
2012-05-26 14:26:26 +0430 +0430
NA

افرین . خیلی قشنگ بود .
با توصیف هات خیلی حال کردم . ادمو کاملا توی اون موقعیت قرار میدی ;)

0 ❤️

320700
2012-05-26 15:35:54 +0430 +0430
NA

are vaghean.kheyli hes midi be adam.mahshar bud.age btuni kafdastio tark koni ghol midam vasat bastani bkharam.

0 ❤️

320701
2012-05-26 16:00:24 +0430 +0430

رویایی بود ولی ننویس. . . . . . . . . . .
کلا بچه مدرسه ای ها وقتی داستان مینویسن فکر میکنند دارن انشا مینویسن. عزیزم. قند عسلم فعلا برات زوده از این داستانها بگی. ما هم رویا زیاد داشتیم و داریم ولی واسه خودمون قشنگه نه برای دیگران. دیگه ننویس کوچولوی من. برو جلقتو بزن و خوش باش. راستی چی شد رفتی خونه شون؟ لابد پدر بزرگه عمه ی خالش فوت کرده بود تو شهرستان. بابا و ننه اش هم که باید میرفتن و رویا جون هم درس داشت نرفت. تو هم که حتما بابات رفته بود ماموریت و مامانت هم رفته بود خونه زن داییت که آش نذری درست کنن تنها بودی. بعدش رویا زنگ زد که کامپیوترم خرابه و تو رفتی که درستش کنی ولی اشتباهی ماهواره رو براش تنظیم کردی و شانس شما یک فیلم سوپر داشت نشون میداد که کم کم روتون به هم باز شد. بعدش که برات آبمیوه آورد که بخورید ازت خواست کامپیوترش رو هم درست کنی که فورا رفتی سراغ کامپیوتر و هرچی فیلم سوپر بود رو کامپیوترش آپ (آپلود) کردی و دیگه حشرتون زد بالا و یا علی مدد. از اون لخت شدن و از تو کردن. قبلش هم که به دودولت (منظورم شوکولات نبودا که کودک بودی میگفتی دودولات) همون کیر کوچولوت رو هم اسپری زدی و چند تا قرص هم انداخته بودی بالا. خلاصه اینکه یک دفعه دیدی بیهوش هستی و تازه از اتاق عمل آوردنت بیرون چون آپاندیسیت شما را عمل کرده بودن. ننویس بچه جان ننویس. فحشت نمیدم چون هنوز به سن قانونی نرسیدی ولی ننویس.

0 ❤️

320702
2012-05-26 16:48:49 +0430 +0430

kir tp kose avalo akharet
kir to takhayolatet

0 ❤️

320703
2012-05-26 19:02:02 +0430 +0430
NA

خدا شفات بده.تو کدوم تیمارستانی بیایم یه سر ملاقات

0 ❤️

320704
2012-05-26 19:18:58 +0430 +0430
NA

خوب نوشتی اما کسشعر نوشتی ، البته اینم از غرورته یا بهتر بگم عقدهء غرورت چون تو دبستان وراهنمایی که الان هستی بد کیونت گذاشتن .کسخل

0 ❤️

320705
2012-05-26 19:31:57 +0430 +0430
NA

kelas chandomi amuyi?
bia barat bastani bekharam maloosak

0 ❤️

320706
2012-05-26 19:56:00 +0430 +0430
NA

هیچ وقت اون روز بارونی رو فراموش نمیکنم که هیچ کدوم چتر نداشتیم ،با اینکه از سرما میلرزیدیم ،ولی از گرمای دستای همدیگه، گرم بودیم،یادمه یه روز برفی با برف زدم به صورتش ،افتاد رو زمین و صورتشو با دستاش میمالید خواستی فانتزیش کنی ریدی توش در ضمن از این به بعد خواستی بنویسی سعی کن مطالب طنز هم به داستانت اضافه کنی در مجموع 10 بهت میدم

0 ❤️

320707
2012-05-26 20:42:02 +0430 +0430
NA

اگه جلق زدنوبزاري كناربهت قول ميدم برات سگابخرم بازي كني حالازودبروبخواب زودعموجوافرين كس كش روياي من

0 ❤️

320708
2012-05-26 23:51:59 +0430 +0430
NA

با اين شعر شروع ميكنم
كيرم ز بي كوسي در مسجد فتاد و مرد
شيخي ز راه رسيد و بعنوان وقف! خورد
اما داستان،حالا صرف نظر از كامنتهاي دوستان ،چيزي كه اصلا توجه نكردي اينكه اينجا يه سايت سكسيه و بايد لحظات كوتاه سكس را( البته مال شماها كوتاه بوده)
آگرانديسمان بكني و خيلي توضيح در مورد قسمت سكسي داستان بنويسي كه تو دقيقا عكس اينكارو انجام دادي

0 ❤️

320709
2012-05-27 01:37:31 +0430 +0430
NA

خودتو کشتی بگی عاشق رنگ قرمزه[مثله خوده من] ، چه کاریه خب ، یه جا میگفتی پرسپولیسیه دیگه!!!
از داستانتان خوشمان امد امید است که عمری باشدو از دست نوشته هایه دیگرتان مشعوف گردیم!بدرود…
(راستی اینshadijojoخیلی باحاله همیشه اخرین نفر میاد انتظار اره کامنتش ، کامنت اول بشه!!!)

0 ❤️

320710
2012-05-27 03:35:54 +0430 +0430

چی بگم والا.
ما که پستامون راه براه اسپم میشن و دیگه حتی حال و حوصله هم نداریم یه ساعت تایپ کنیم و بعدشم بگن.
اسپم
:)
هیچ چیزی بیشتر از این تو این سایت منو آزار نداده.
بگذریم.
مکسی جون نشستی منتقدینو دسته بندی کردی و رویاهاشونو به تصویر کشیدی؟
دمت گرم
ولی خودت چی؟
تو که تا سرتو میذاری رو زمین اصلا خوابت نمیبره.
فقط تو فکر اینی که انبار حواله جات رو چطوری مرتب کنی و به کدوم خود شیفته ی شفته کسی چه حواله ای بدی.
تازه از بس حواست جمع و جوره تا ما میخوایم یه چیزی از توی این انبار بی پدر و مادر کش بریم فوری یکی با کفگیر میزنی پشت دستمون و میگی ناخونک زدن ممنوع.اما راه براه خودت هر چی دوست داری میزنی به بدن و یه آبم روش و تازه یکی دوتا عارق هم پس میدی و یه اشاره به بازوت میکنی و میگی میتونم.
شدی حمید لبنانی شیراز و ما شدیم علی گیسی.
:)
ای بابا
در این انبار خراب شده رو باز کن

0 ❤️

320711
2012-05-27 03:40:02 +0430 +0430
NA

پس سکسش کو؟ فکر کنم یادت رفت از سکس بگی
ولی خودمونیم بچه گیات درست مثل اسهال بودی با اون اخلاق داشاقیت
خیلی رومانتیک و پروانه ای بود
چون از قرمز بود و منم پرسپولیسی بهت فحش نمیدم کله کیری

0 ❤️

320713
2012-05-27 05:23:11 +0430 +0430
NA

بابا دمت گرم عالی بود!منم دبیرستان که بودم همینو تجربه کردم!وقتی برای بار اول بغلش کردم احساس کردم از همه چی آزادم…
یادش بخیر…
ولی یه توصیه:فعلا نیا اینجا!فحش برات خوب نیس…

0 ❤️

320714
2012-05-27 06:47:07 +0430 +0430
NA

حالم بهم خورد… چی بود این؟!!! مسخره. انگار یه بچه مدرسه ایی تازه شروع به تمرین نوشتن کرده باشه. خیلی بی خود بود. آلتم؟!!! آلتت کجاته؟! مثلاً اگه بگی کیرم از بار ادبی و احساسی داستان کم میشه؟!!!
اصن اینایی که گفتی دوزار با واقعیت هماهنگی نداره، زمان شما نمیدونم چه جوریه اما زمان ما دختر مدرسه ایی ها مو هایلایت نمیکنن ، حتی دبیرستان و پیش دانشگاهی هم از این غلطا نمیکردیم… سانفرانسیسکو برف بازی و لب بازی میکردین یا لاس وگاس؟! قضیه همسایه های فضول چی بود؟!
آبت اومد غش کردی؟؟؟؟ شیره جونش با طعم رژ آمیخته بود؟! من نمیدونستم از لب آدم شیره یا چیزی ترشه میشه!
بذا هروقت بزرگ شدی در مورد دخترای محل خیال پردای کن…

0 ❤️

320715
2012-05-27 09:55:10 +0430 +0430
NA

‏ منم نوجوانم .اصلا چه ربطی به سن داره آدم باید عقل داشته باشه تا داستان قشنگ بنویسه.

0 ❤️

320716
2012-05-27 17:50:59 +0430 +0430
NA

bishtar shabihe dastane asheghone bod ta dastane sex
einam malome enshat khobe
to ein ye kar behet tabrik migam

0 ❤️

320717
2012-05-27 20:13:49 +0430 +0430

خدا شفات بده

ابت اومد غش کردی لابد یه کم سن وسالت بالا بره هر بار ابت بیاد میری تو کما یا شاید ایست قلبی کنی . شانس اوردی بچه ها دلشون واست سوخت نکشیدنت به فحش برو دیگه هم اینورا بازی نکن عمو جون

0 ❤️

320718
2012-05-27 20:16:59 +0430 +0430
NA

بابا اینجا مجله راه زندگی نیست

0 ❤️

320719
2012-05-28 02:44:49 +0430 +0430

ای بابا …
من که دبیرستانی بودم حتی نمیدونستم دختر پسرها چطوری باهم رفیق میشن چه برسه به اینکه سکس هم داشته باشن!!!
جای بسی خوشحالی است! که نوجوانان مااینقدر پیشرفت کرده‌اند!
من چقدر عقب مونده بودما!!!

0 ❤️

320720
2012-05-28 04:09:11 +0430 +0430

سخنی کوتاه با maxmahony
مکسی جان (درست به فارسی نوشتم؟) چی بهت بگم آخه؟ روی هر داستانی سنگ تموم میذاری و نقد میکنی. من که از بس گفتم آقا جا ننویس زبونم پشم در آورد و هر روز با تیغ ناصت دو سوسمار میتراشم، شما هم متوجه شدی که چی میکشم از دست این کله کیری ها که شاششون کف نکرده روزی یک قالب صابون میزن به دسته‌ی کیرشون و داستان مینویسن. من هم قصه‌ها دارم که حسین کرد شبستری هم بخونه باهاش جلق میزنه ولی چه کنم که حوصله ندارم بنویسم و اگر هم بنویسم همون کله کیری ها میان تیز (TIZ) بارونم میکنن. پس همین که برای داستانهای دیگران نظری بدم برام کافیه. شما هم که میدونم دغدغه‌ی همین داستان نویسان رو داری و شب تا صبح مغز شفته اونها رو به کیر ببخشید به سیخ میکشی. دستت درد نکنه که وقت میذاری و نقدشون میکنی بلکه حالیشون بشه که چه مزخرفاتی مینویسن. در ضمن شما تو خواب حرف نمیزنی چون تو بیداری به اندازه کافی شفته کوس و شفته کون میبینی و حرفاتو به اونها میزنی دیگه وقت نمیکنی تو خواب چیزی بگی. در کل دمت گرم که سایت شهوانی رو گرم میکنی. خلاصه اینکه:
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
اوه اوه اوه … این سخن کوتاه ما چقدر دراز شد!!!

0 ❤️

320722
2012-05-28 07:21:33 +0430 +0430

یه چیزایی تو ذهنت بود که میخواستی بگی ولی نتونسته بودی. اینکه دختر خونه روبروییتون بود و ازش خوشت اومده بود تم اصلی داستان بود. ولی نمیدونم چه ربطی به یکی یکدونه بودنت و غد و مغرور بودنت توی مدرسه داشت. نمیدونم از کی دختر دبیرستانیها موهاشونو های لایت اونم از نوع قرمزش میکنن. شاید بهتر بود یه مقدار بزرگتر میشدی تا لااقل داستانت توی یه جایی مثل دانشگاه پیش ببری…
در کل خوب نبود. چیزی هم حواله ت نمیکنم چون اینقدر تازه کاری که از جلق زدن بیهوش میشی. همون چیزایی که برو بچز گفتن کفایت میکنه…

0 ❤️

320723
2012-05-28 07:51:15 +0430 +0430
NA

کس ننت ناز داره هوایه پرواز داره

0 ❤️

320724
2012-05-29 00:45:03 +0430 +0430
NA

من اومدم یک گله مثل این بچه دبستانی ها بگم و برم :
استاد مکسی گرامی؛ درسته که ضرب المثل داریم به مضمون "از دل برود هر آنکه از دیده برفت " ولی شما یک زمانی از ما یادی می کردید گاهی وقتا .اما الان توی کامنت دومتون دیدم یاد همه دوستان هست الا رودی مظلوم!! خیالی نیست آقا بالاخره ما هم یک روزی دوباره از زمین بلند میشم!! (اینا رو به شوخی گفتما؛ یک وقت به دل نگیرید) شادکام باشید

0 ❤️

573167
2017-01-10 06:47:28 +0330 +0330

بسیار زیبا بود.آفرین
ادامه بده ?

0 ❤️




آخرین بازدیدها