گی با مرد بارانی

1393/08/22

شرمنده بابت عدم تطابق فعلها و غلطهای نگارشی.اینقدر اعصابم خورده که فقط میخواستم این داستان رو بنویسم و کمی خنک بشم. از الان هم بگم که داستانم مربوط به گی هست حدودا اولهای آذر بود ومن هم عاشق این ماه هستم و همش تو پارک محله و کتابخانه داخلش گشت و گذار میکردم.وباید بگم من یک گی مفعول هستم و توی پارک همیشه دنباله یه مرد سن بالا برای رابطه بودم.مدتی بود که تو پارک بایک گروه ثابت والیبال بازی میکردم و یک مرد حدودا ۶۰ساله که خیلی هم خوش تیپ و باحال بود جزو ما بود.و من از همون اول براش نقشه کشیده بودم و مثل افسون شده ها فقط سعی داشتم که به اون پاس بدم و دیگه کفر همرو در آورده بودم اما آقا بهرام هم دیگه همش به من پاس میداد طوری که بعداز یه مدت من توپ والیبال خریدم و دیگه دوتایی والیبال بازی میکردیم.من موقع بازی یه سره شق میکردم و فک کنم آقابهرام نیز متوجه شده بود ولی ایشون زن و بچه داشت و فکر نمیکردم که اهل گی باشه واسه همین به رویاهای سکسی و رقت بار خودم‌پناه برده بودم ولی همچنان کورسویی از امید بود.برای همین همش لباسهای سکسی می پوشیدم و عطر تند به خودم میزدم. وقتی که از والیبال خسته می شدیم روی نیمکت می نشستیم و ایشون از مدرسه ام می پرسیدن و من از کارشون و بگم‌که آقابهرام قبلا آتش نشان بودن. سعی می کردم تو جوابهام یه گریزی به گی بودنم بزنم . جوون تاحالا باکسی دوست بودی؟ -نه حاجی به این ریشها میخوره؟!! -من خودم ذغال فروشم.پتو این پارک چیکارمیکنی -والا همش که باشما والیبال. بازی میکنم.ولی اصن از دخترها خوشم نمیاد همشون برام مثل هم هستن. نمدونستم که گیرایی اش بالا هست یانه اما مدام پامو نزدیکترش میکردم و وقتی بهش میرسیدم پاشو‌با پام ماساژ میدادم و حسابی حشری شده بودم -آقابهرام به کیرم نگاه کرد -میدونستی من جوونی هام به جا دخترا دنبال پسرا بودم. -من خندیدم هم از حرفش هم از اتفاقهایی که میتونست رخ بده. بارون شروع به بارش کرد و آقا بهرام چتر سیاهی رو که تا اون موقع متوجهش نبودم رو بالا سر من و خودش گرفت .موقع غروب بود.همه چیز خیلی سکسی بود فقط یه لب طولانی کم بود که اونهم جور شد و گرمای شدیدی رو تو لبم حس کردم.تمام بدم داغ شد.و دستانهای بهرام روی کونم نوید یه سکس رو می داد. ولی یکدفعه دستاهش رو برداشت. -اینجا زشته. پاشو بریم خونمون. من دنبالش رفتم .و‌مدام خیالپردازی می کردم.قلبم به شدت میزد به کوچشون رسیدیم.یک طرفش دیوارهای کاهگلی بود. احساس تلفنی به منزل زد و بعد از مدت کوتاهی قطع کردو گفت حیف که زنم خونه است بیا همینجا حالشو ببریم. من سکس سرپایی دوست نداشتم اما واقعا حشری بودم واسه همین خودم سفت به دیوار کاهلی خودمو فشار دادم. هیچکدوم از ما ترسی از اینکه کسی بیاد تو کوچه نداشتیم. بهرام شلوارمو درآورد. و سر کیرشو حدود دو دقیقه مالوند دم کونم و پشت گردنمو می بوسید و با گوشام ور میرفتم.یهو کیرشو فرو کرد خیلی درد داشت چون نه تاحالا داده بودم و تازه اینکه سرپاهم بودم. بعد برگشتم و لب گرفتیم و آبشو ریخت تو دهنم.خیلی سریع ارضا شده بود. بی خداحافظی رفت.وقتی رفت فهمیدم که اصلا موقع سکس هم حرف نزده بود.سریع شلوارمو بالاکشیدم و زدم زیر گریه.اشکهام با بارون مخلوط شده بود.ارضا نشده بودم.حسی بین افسردگی و شهوت داشتم.دستمو تو شلوارم بردم و سوراخ گشاد شده ی کونم دست کشیدم.دلم میخواست باز هم به آقابهرام بدهم.آرزو میکدم کاش اون زن لعنتیش نبود و الا الان داشم تو تختش بهش کون میدادم. حدود دو ساعت بعداز دادم به خونه رفت ساعت ده و نیم شب شده بود.توی رختخواب مدام انگشتم تو کونم میکردم و به کیر آقابهرام فکر میکردم. پس فردا وقتی برای والیبال بازی رفتم آقابهرام نبود. تاخونشون یه ضرب دویدم. پارچه سیاه و آگهی فوت و هم دردی از در و دیوار خانه اش را پر کرده بود و عکسش بی هیچ احساسی به جایی نا معلوم نگاه میکرد. -بغض گلویم را رفت و سرم سیاهی رفت .یکی از آگهی ها را کندم و به سینه ام فشار دادم. و گریه کردم طوری که آگهی خیس شده بود.دلم میخواست که فکرکنم که کنم آخرین نفری را که کرده بود من بوده ام.وحتی اینکه همه ی زندگی اش من بوده ام و هرروز باهم سکس داشته ایم.و توهمم آنقدر قوی شده بود که جرات فکر کردن به هیچ مرد دبگری نداشتم. هروقت به پارک می رفتم وصدای برخورد توپ والیبال با ساعد را می شنیدم ناخودآگاه گریه می کردم.آقابهرام از سوژه ی خودارضایی من تبدیل به اسطوره زندگی ام شد و دیگر سمت جق نرفتم…لباسی را که موقع سکس با آقابهرام تنم بود را هنوز دارم و هرروز بو می کنم.همه جای اتاقم پراز عکس های اوست. درس های مدرسه ام به شدت افت کرد و ناپلئونی دیپلم گرفتم و به عشق آقا بهرام رفتم و آتش نشان شدم.هر شعله ای را هم که بتوانم خاموش کنم نخواهم توانست شعله ی آتش عشقم را به آقا بهرام خاموش کنم.تصمیم گرفته ام خودکشی کنم. و دیگر نخواهم بود تا آنرا گزارش کنم.

نوشته: سام


👍 0
👎 0
22755 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

443949
2014-11-13 15:19:51 +0330 +0330
NA

خخخخخخ shok
آه بودن یا نبودن
به کدامین گناه
نمیدانم مساله چیست؟
آقا بهرام یه هو کجا پریدی رفتی روسفید بشی با این داستانت
ای بابا آخه چرا دروغ؟ خدایا سرزمینم را از دروغ حفظ کن

0 ❤️

443951
2014-11-13 15:49:08 +0330 +0330

منم گی هستم :|

ولی خیلی احساسی چرت بود پیاز داغ زیاد کردی

0 ❤️

443953
2014-11-13 19:00:20 +0330 +0330
NA

متنفرم از گی!
کیرم به وجوده تخمیت کیونی…!

0 ❤️

443955
2014-11-14 06:01:41 +0330 +0330
NA

جون منم میخوام

0 ❤️

443956
2014-11-14 13:38:39 +0330 +0330
NA

&
بی خداحافظی رفت.وقتی رفت فهمیدم که اصلا موقع سکس هم حرف نزده بود.سریع شلوارمو بالاکشیدم و زدم زیر گریه.اشکهام با بارون مخلوط شده بود biggrin biggrin
&
اقابهرام از سوژه ی خودارضایی من تبدیل به اسطوره زندگی ام شد و دیگر سمت جق نرفتم…لباسی را که موقع سکس با آقابهرام تنم بود را هنوز دارم و هرروز بو می کنم lol lol
&
همه جای اتاقم پراز عکس های اوست biggrin

0 ❤️

443957
2014-11-15 03:39:38 +0330 +0330
NA

والا زبانمان از این همه کونی گری و احساسی بازی در کاممان خشک شده و حرکت نمیکند …
سر و صورتت را گاییدم لاشی.
حالمان مفتضحانه بهم خورد از این شرم نامه ات.

کونی گوزو

لت وپار

0 ❤️

443958
2014-11-15 10:09:59 +0330 +0330
NA

ﻗﺸﻨﻚ ﺑﻮﺩ… ﺍﻛﺮﺟﻪ ﻫﻴﺠﻮﻗﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺠﻨﺲ ﻛﺮﺍﻳﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻛﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ. ﻭﺑﺪﻭﻥ ,.,. ﺯﻧﺪﻛﻲ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ… ﺯﻧﺪﻛﻲ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ … ﻣﻦ ﺣﺴﺶ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺑﺲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ ﻛﻦ و ﺯﻧﺪﻛﻲ ﻛﻦ… ﺑﺎﻋﺸﻖ و ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ. ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻥ ﻫﻴﺞ ﻭﻗﺖ ﺩﻳﺮ ﻧﻴﺴﺖ… ﺯﻧﺪﻛﻲ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ نده

0 ❤️

443959
2014-11-15 10:43:15 +0330 +0330
NA

همشون فقط کس و شعر میبافن

0 ❤️

443960
2014-11-15 13:17:33 +0330 +0330
NA

man 19 180 73 az mashhad .
Gay hastam o donbale ye farde mosennam .
age kasi hast payam bede lotfan .
tnx

0 ❤️

443961
2014-11-16 06:42:28 +0330 +0330
NA

همچین نوشته انگار نمایش نامه رومئو و ژولیت بود!

0 ❤️




آخرین بازدیدها