ایران و عراق (عشقی فراتر از مرزها)

1396/04/16

سلام به شهوانیهای کیر خفن و حشری…
داستان گی هست… دوست نداری نخون…
امین هستم… مفعولم 19 سالمه از اهواز خوشگل و خوش چهره بدن سفید با یه کون خفن و برجسته که حاصل ساعت ها تمرینهای اسکات و… برای سکسی و بزرگ کردنش… لباس تنگ هم میپوسم که کونم بزنه بیرون… نمایان بشه… کلا از خودنمایی خیلی خوشم میاد… واسه همین شلوارمو تا نصفه و شاید هم بیشتر میارم پایین که بعضی وقتا هم از عمد میزارم بیاد پایین که فقط رو رونام بمونه…
داستان گی شدنم از اونجایی شروع شد که در 9 سالگیم پسر عموم دروازه کون من رو فتح کرد… تا اینکه بار کردیم و اومدیم اهواز… دیگه کونم یتیم کیر شد و به هیچکی اعتماد نداشتم که رابطه داشته بام با این که با بعضیایی رابطه ای در حد بوسه عاشقانه و از این حرفا ولی نمیتونسم… و با خیار شروع کردم به خودم ور رفتن… ولی هیچ حال یه تیکه گوشت رو نمیده… واسه همین ولش کردم… و تا الان هم دنبال بی اف هستم…
اما بعد مدت ها یه روزی اومد که دوباره این کونم یه حاااااال درست حسابی کرد…
16 سال و خورده ای داشتم… با خانواده رفته بودم عراق برا دیدن آشنایانمان که اهل اونجان و از اینکه همش تو خونه بودم البته هی از خونه به خونه می رفتیم… حوصله ام سر رفت واسه همین یکی از بچه هاشون احمد که 21 سال داشت… گفت اگه مایلی با هم بریم باغ یه جوی عوض کنیم… منم گفتم از خدامه از خونه خسته شدم… رفتیم باغ… رسیدیم یه خونه ای کوچیک تو باغشون داشتند که تقریبا کامل بود… یعنی همه چیز داشت… قلیون اورد و تماس گرفت با پسر عموش… قربان 17 سالش بود گفتش که یه چندتا نوشیدنی هم برامون بیاره…تا اومد تو من مات و مبهوت تو صورتش خیره شدم…اونم همینطور…اینه که میگن عشق از اولین نگاه… بلند شدم باهاش سلام کردم که معمولا ما کتف همدیگه رو بوس میکنیم اون گردنمو بوسید… نشست روبروم با هم قلیون کشیدیم البته من نمیکشم ولی دیگه به اصرار ایشون کشیدم… و تا عصر که احمد گفت من باید برم مغازه… قربان گفتش باشه برو ما هنوز اینجاییم… احمد رفتش و من و قربان موندیم… اومد پیشم نشست وکلی باهم حرف زدیم و خندیدیم… که یهو بوسم کرد… من شوکه شدم ولی درونم از خوشحالی پرواز میکردم… گفت دوست دختر داری؟ گفتم ن چرا؟ گفت آخه من از دخترا خوشم نمیاد… گی هستم… من یه جوری نگاش کردم… گفت چیه؟ به کسی نگیااا… گفتمش منم گیم گفت واقعا؟ و پرید روم وکلی لب و زبونای همدیگه رو خوردیم و تیشرتم و در اورد گردنمو لیس میزد یهو سرش اورد باله گفتش فازت چیه؟؟؟ گفتم مفعولم… گفت حالا دیگه باید دوطرفه بشی… و دوباره شروع به خوردن کرد… هیچی کم نزاشت از لاله گوشم تا گردم و سینه هام تا اینکه رسید به کیرم… سیخ سیخ بود… کمربندمو باز کرد… کیرمو دید خندید گفت این چیه چقد کوچیکه… و شروع کرد به خوردن…گفتمش بسه الان آبم میاد… گفت حالا نوبت توئه اومدم بازم از لاله گوششو و گردنش تا کیرش… شلوارشو کشیدم پایین… یاااااخدااا…کیر نبود… نهنگه… تقریبا سه برابر کیرم بود… اینه کیر عرب… به زور دهنم میشد… از اونجایی که تشنه کیر بودم… حسابی براش خوردم و تا ته دهنم می کردم تا خفه نمیشدم بیرون نمی آوردم دید انگاری از این کار خوشم میاد گفت صبر کن رو کمر دراز بکش و یه بالشت زیر گردنم گذاشت و دوباره گذاشت دهنم… اما اینبار خودش دیگه دهنم تلنبه می زد… و یهو رو من خوابید و کیرش تا ته رفت تو حلقم و داشتم خفه میشدم و آبشو خالی کرد دهنم و موند روم… دیگه داشتم می مردم… اشکم در اومد…شروع کردم زدنش تا کیرش رو کشید بیرون… چرخید اومد لبامو عین وحشیا میخورد گفت خودت دوست داری اینکارو دیگه لوس نشی منم با سر اشاره قبول رو دادم و لبامو گاز میگرفت و می خورد… دوباره اومد سینمو میخورد… گفتمش بسه دیگه حتی سینم داشت درد میکرد…گفت باشه بیا برات ساک بزنم و یه کمی ساک زد و آبم اومد و اونم خوردش… و کنار من افتاد…همینطور دراز کشیده بودیم… کونم هنوز مرادشو نبرده… واسه همین محکم با پا زدمش گفتم بیا اینو حال بده… گفت باشه بیا اول تو شروع کن… اومدم کلی کونشو لیس زدم و زبونمو دور سوراخش می چرخوندم و تا میتونستم خرو میکردم و آه و اوهش و می شنیدم و حشری ترم میکرد… گفتم بیا کیرم خیس کن… چرخید… یکمی ساک زد و برگشتم تا یکمی فشار دادم رفت تو انگاری قبلا حسابی بازش کردن… تلمبه می زدم وبه کونش سیلی می زدم و موهاشو میکشیدم تا آبم اومد خالی کردم… گفت بخواب و دهنتو باز کن… باز کردمو و اومد رو صورتم نشست و آبشو خالی کرد دهنم و خوردم… گفت حالا نوبت منه و گفت یه کاری میکنم باید تحمل کنی… گفتم باشه… گفت قول میدی؟ گفتم هم قول هم کون… دیگه چی؟؟ گفت صداتو خفه کن… گفتم باش… گفت بخواب رو پاهام… و شروع کرد سیلی زدن به کونم… منم به زور خودمو گرفته بودم و تحمل کردم این همه سیلیا رو… که گفت باشه حالا سگی بشی نشستم و از خستگی چشامو بسته بودم… که یهو محکم با کمربندم زد تو باسنم و از شدت درد دیگه داشتم گریه میکردم گفت بیا هنوز تموم نشده یه بوس از گرفت و دوباره با کمربند یواش یواش میزد و یکی محکم… دیگه کونم سر شده ولی میسوخت… و چند بار این کارو تکرار کرد و کونم حسابی قرمز شده بود… کمربندو گذاشت کنار و کلی اومد سوراخمو لیس زد و سر کیرشو یواش فرو کرد و یه دفعه همش فرو کرد که از درد خواستم بپرم که با دو دستش بغلم کرد و محکم داشت تلمبه می زد و منم داشتم آه و اوه میکردم و دیگه آخ گفتنم مهم نبود تو اوج تلنبه زدن بود و منم هم با اینکارش حسابی حال می کردم… در اورد گفت بچرخ پاهاتو بده بالا… خسته بودم نمیتونستم… محم سیلی زد به کونم و گفت بچرخ یا میان ها… چرخیدمو دادم بالا و اومد هی میگذاشت و میکشید بیرون دیوونم کرد گفتمش زود بزار و محکم هل داد تو و روم خوابید یه لب گرفت منم از شهوتم محکم بغلش کردم و با ناخونام رو کمرش میکشیدم تا ولش کردم گفت دیوونه چکار میکنی؟؟ دراز بکش… فک نکن زود تموم میشه… این آبش نمیاد… کونتو پاره میکنم… و اومد گذاشت و محکم محکم داشت تلنبه می زد تا آبش اومد و خالی کرد تو کونم… گفتم بخورش… گفت باشه بیا… دراز کشید و رو صورتش نشستم و خالی کردم دهنش و خوردش… و رو شکمم کنارش دراز کشیدم… تقریبا یه ربعی همینطور دراز کشیدیم…اومد نشست رو کمرم و پشت سر هم به کونم سیل می زد… گفتمش بسه دیگه…خسته شدم… گفت این خدافظیه… و بلندم کرد با هم رفتیم حموم و اونجا هم همدیگه رو شستیم و از همدیگه لب گرفتیم… و اومدیم بیرون خودمونو خشک کردیم و پوشیدیم منم درست نمیتونستم راه برم یا حتی راحت بشینم کونم حسابی درد میکرد… قبلا کیری به این بزرگی نخورده بود… گفت خو این همه راه رو چطور بریم؟؟ تا بریم سر جاده ماشین بگیریم… شب شده کسی سوارمون نمیکنه زنگ زد دوستش گفت مزرعه هستیم بیا دنبالمون شبه کسی سوارمون نمیکنه…تقریبا بعد یه 20 دقیقه ای رسید تو این 20 دقیقه سرمو گذاشته بودم رو پاش و اونم با موهام بازی میکرد گفت چطور بود؟؟؟ خندیدم…گفتمش اینم سواله؟ گفت باشه شرمنده واسه کونت و بلند خندید…بعد گفتش که دیوونه ای ها کمرم کلی خطخطی کردی با این ناخونات…گفتمش تلافی دردای کونمه… راستی کونت خیلی گشاده… گفت گشاد نیست… کیرت کوچیکه… کیر دوست پسر سابقم بزرگ بود… واسه همینه… صدای ماشین دوستش رو شنیدیم… ویه لب درست حسابی و محکم گرفتیم… و رفتیم بازار شام خوردیم و کلی هم حال کردیم و برگشتیم خونه ای که خانوادم اونجا بودن… 17 روز تو عراق موندیم تو اون 14 روزی که باش آشنا شدم 23 بار با هم سکس کردیم که بیشتر وقتا من فقط میدادم… یعنی 23 بار کونم گذاشت…
و ارتباطمون رو با هم داشتیم… که اگه مایل بودید اومدنش به اهواز رو براتون میگم…
ولی تا چند ماه پیش که رفت آلمان دیگه هیچ خبری ازش ندارم… خواستم برم دنبالش که خانوادم نزاشتن… از رابطه مون نمیدونن ولی…
میترسیدن غرق بشم و ازین حرفا…
.
.
امیدوارم خوشتون اومده باشه…
بای بای…

نوشته: mimooo76


👍 1
👎 4
2649 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

638556
2017-07-07 21:26:47 +0430 +0430

کسکش ما هشت سال با عراق جنگیدیم بعد تو رفتی بهشون کون دادی!!
پس آرمان های امام چی شد؟ !
اوف بر تو

3 ❤️

638578
2017-07-07 22:44:18 +0430 +0430

وووووووو
رفته کون داده به عراقی
بعد همچین میگه عشقی فراتر از مرزها انگار کونش خط لوله خسروی-بغداده… :|

3 ❤️

638699
2017-07-09 01:22:43 +0430 +0430

(hypnotized) سلام اوبی (hypnotized)

0 ❤️




آخرین بازدیدها