سکس عاشقانه با دوستی قدیمی

1400/04/25

سلام نیکا هستم .۲۹ ساله
میخام قصه سکس با دوستم رو براتون بگم
وقتی ۱۸ سالم بود از طریق یه بازی اندرویدی با یه نفر آشنا شدم به اسم علی
اولش تو همون برنامه با هم یکم چت کردیم و این حرفا
بعدش من شمارمو بهش دادم که توی واتسپ در ارتباط باشیم
خلاصه روزی چنبار بهم پیام میدادیم تو این بازه زمانی نه ویس میدادیم نه عکس نه تماس . فقط پیام متنی. جفتمون تمایلی به این کار نداشتیم.از همون موقع رابطه ما تبدیل به یک دوستی خیلی معمولی شد
دوستی که نه دوستم داشت نه عاشقم بود منم همینطور البته از شما چه پنهون یکم دوسش داشتم
کلا هوای همدیگرو داشتیم
تا این که دیگه خیلی کم بهم پیام میدادیم.
بعد از ۷سال که احوالش رو پرسیدم ضمن اینکه خیلی خوشحال شد گفت میخاد بیاد شیراز ( من شیراز زندگی میکردم اون سمنان) خیلی خوشحال شدم ازش پرسیدم تنهایی گفت آره
من اون موقع ۲۵ سالم شده بود شاغل بودم مدیر یه شرکت کوچیک و …
گفتم پس نرو هتل بیا خونه خودم …
تا اون موقع هم ندیده بودمش اونم منو ندیده بود
بعد گذشت تا روزی که رفتم فرودگاه دنبالش بعد از کلی گشتن بلاخره پیداش کردم
وقتی بهم رسیدیم و دیدمش وای خدا چه پسری بود
خوش قیافه خوش اخلاق خوش قد و هیکل مثل همون دوران اولش مهربون بود
اونم منو دید کلی تعریف کرد منم یکی از کیفاشو گرفتم باهم سوار ماشینم شدیم بردمش خونه
به نگهبان ساختمان گفتم این آقا از آشناهامونه چن روزی مسافرن منم که خیلی تو این خونه نمیام خونم چن روز دستشه
فقط گاهی میام یه سر بهش میزنم کم و کسری نداشته باشه
رفتیم بالا خونمو بهش نشون دادم و … بعد بهم گفت نمیخای برام بگی این سالا چیکار میکردی؟
نشستیم رو کاناپه واسه بصورت تقریبا خلاصه تعریف کردم یه نگاه خاصی بهم داشت اونم داستانشو برام تعریف کرد و فهمیدم مث خودم هنوز مجرده
دیگه بلند شدم که برم یهو برقا رفت بهم گفت بمون تا برقا بیاد بهتره
منم قبول کردم … تو تاریکی که فقط پنجره سالن یکمی خونه رو روشن میکرد هیچی پیدا نبود حتی اون لحظه به فکرمون نرسید فلش گوشی هامونو روشن کنیم یا شعمی چیزی… بعد حس کردم یه چی اومد کنارم … خودش جلوم وایساده بود خیلی فاصلمون کم بود یکم شل میکردم میوفتادم تو بغلش .
من سرم انداختم پایین چیزی نمیگفتم …
بعد با انگشتش صورتمو گرفت بالا گفت اگه میدونسم چنین فرشته ای رو پیدا کردم هرگز رابطمو باهاش سرد نمیکردم . من همیشه به فکرت بودم تو تنها کسی بودی که تو بیشتر عقایدم و افکارم و سلیقه هام باهام تفاهم داشتی نیکا خانم .
همیشه منتظر دیدنت بودم ولی فکر کردم تو از من خوشت نمیاد
منم یه حس عجیبی بهم دست داد دلم یهو ریخت انگار درونم آتیش روشن کردن بهش گفتم منم همیشه مشتاق دیدنت بودم عزیزم حالا که اینجایی خوب چه خوب همدیگرو میبینیم همون موقع یکم سرم رو کشید سمت صورتش و لب های داغشو گذاشت رو لبام … واااای اون موقع تو بهشت بودم بعد آروم لب پایینیم رو مک میزد منم خیلی یواش همکاری میکردم وقتی فهمید اوکی دادم دستشو انداخت دور کمرم با اون یکی دستشم شالمو درآورد گردنم رو آروم گرفت گفت عاشقتم . منم گفتم من بیشترررررر دست گذاشتم رو شونه هاش اون دستش که دور کمرم بود رو گذاشت رو گلوم و اومد پایین رسید به سینه هام همون جا وایساد .! دکمه های لباسمو تک تک آروم باز کرد منم دکمه های اونو باز کردم پیراهنشو از تنش درآوردم وقتی همدیگرو لمس کردیم فهمیدیم دوتامون بشدت داغ شدیم منو بلند کرد برد تو اتاق گذاشتم رو تخت بعد روم خیمه زد تو چشام نگاه کرد همون موقع برقا اومد و ما همدیگرو تو اون حالت دیدیم گفت اجازه هست؟
گفتم البته جناب !!
اونم دوباره لب گرفت کنارم دراز‌کشید و بند سوتینم رو باز کرد و درش آورد و انداخش اون طرف بعد شلوارمو درآورد الان فقط یه شرت پام بود
بهش گفتم نمیخای هیولاتو بهم نشون بدی غار من اماده پذیرایی از اونه شرتشو کشیدم پایین کیرشو گرفتم تو دستم عجب چیزی بود حدودا ۱۵ سانت بود کلفتیشم به اندازه ای بود که نشون میداد بدجوری حشری شده منکه تاحالا ساک نزده بودم فقط یه بوسه روش زدم و انداختمش تو دهنم فقط لبامو دورش محکم کردم که یه آخی کشید
۵ ۶ دقیقه اون کارو کردم تا دیگه تحمل نیاورد سریع منو خابوند پاهامو باز کرد
سرشو گذاشت رو سینم بوسیدشون زبونشو گذاشت رو بدنم و اومد پایین تا رسید به کسم داشتم دیوونه میشدم گفتم بدو دارم میمیرم بجمب لباشو گذاشت رو کسم گفت به به چه بوی هلویی میده عجب‌کس نازی یهو کل کسمو انداخت تو دهنش و محکم میمکید وااااای خدا اصلا عالی انجام میداد
مطمئن بودم تاحالا این کارو نکرده … دیگه نزدیک بود بمیرم گفتم بدو کیرت بکن توش دیگه کیرشو رو کسم میمالید اما توش نمیکرد گفتم تورو خدا وااای مردم بکن توش . سر کیرشو گذاشت رو کسم . پاهامو باز تر کرد و کیرشو کرد تو کسم . یه دردی گرفت که تقریبا شدید بود اشکم در اومد کنار گوشم گفت پردتو زدم منم یه لبخند زدم گفتم ادامه نمیدی؟ گفت با کمال میل بعد تنش رو انداخت روم و آروم آروم منو میکرد منم هنوز درد داشتم بعد تند ترش کرد از روم بلند شد و باز سرعتشو برد بالا من اون لحظه ارضا شدم و بدنم یهو لرزید اونم یکم بعد من ارضا شد کیرشو درآورد تا نصفه خونی بود بعد دوباره منو بوسید دوتایی رفتیم حمام و خودمونو شستیم و کنار هم خوابیدیم … روز اای بعدش بازم سکس داشتیم و الان از اون اتفاق ۴ سال میگذره و ما ازدواج کردیم و یه نی نی پسر ۱ ساله به اسم نیکان داریم
با آرزو خوشبختی برای تمامی زوجین

نوشته: نیکا


👍 4
👎 7
15001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

820367
2021-07-16 00:45:37 +0430 +0430

در 25 سالگی مدیر! سکس و دادن بکارت در اولین روز دیدار! بعدشم ازدواج!! یعنی میشه یه روز دبستانیا اینجا کستان ننویسن؟؟

5 ❤️




آخرین بازدیدها