من و زندایی سمانه

1393/05/26

سلام دوستان همه ی اسم ها در این داستان تغییر یافته.
اسم من صادق هستش و21 سالمه. . من یه زندایی دارم اسمش سمانه است . خیلی آدم مذهبی و معتقدیه و جلو نا محرم خیلی خودشو میگیره. دایی من تو کار تجارته و قطعات کامپیوترو موبایلو اینا وارد میکنه و هر چند وقت یه بار میره مالزی و سنگاپور و دبی تا جنس بیاره . مادر بزرگ من پیش داییم زندگی میکنه چون خونه اونا بزرگه خود داییم و مادر بزرگم قبول کردن پیش هم زندگی کنن . داییم خونشون دو طبقه و یه جورایی دوبلکسه. طبقه پایینش یه اتاق واسه مادربزرگم و حال پذیرایی و آشپز خونس و طبقه بالا دو تا اتاق بزرگ و حموم و توالت فرنگیه . اینا رو گفتم چون در ادامه داستان به دردتون میخوره.بذارید از زندااییم بگم با این که خیلی خودشو میگیره ولی من دو سه باری دید زدمش و چند وقتی بود تو نخش بودم…صورتش بدون آرایش خیلی خوشگله .یه کمی تو پر و سینه های متوسطی داره و کونش خیلی بزرکه و تنگه فک کنم تا حالا از کون نکردنش بدنش هم سفیده. خلاصه یه ماه شد داییم میخواست بره مالزی واسه کارش وزنداییم هم خیلی دوست داشت باهاش بره ولی چون اون از مادر بزرگم نگه داری میکرد نمیتونست بره چون مادر بزرگم پاهشو عمل کرده و گوشاش خیلی سنگینه. . واسه همین ما رفتیم خونه اونا تا تو این چند وقت از مادر بزرگم نگه داری کنیم. قبل از رفتن زنداییم دوست داشت زود برگرده ولی داییم مجبور بود دو سه هفته ای اونجا بمونه که داییم گفت اشکال نداره شما زود تر برگرد.خلاصه ما تو این یه هفته که دایینام نبودن من تو اون اتاق بالا اتاق بغلی اتاق داییم میخوابیدم ومامان بابام پایین تو پذیرایی میخوابیدن تا اگه شب مامان بزرگم چیزی خواست بهش بدن . منم از این فرصت سوء استفاده کردم و شبا که مامان بابام میخوابیدن یواشکی میرفتم تو اتاق داییم و از تو کشو لباساشون شرت و کرست زنداییم رو ور میداشتم باهاش جق میزدم . تو اون یه هفته هر شب کارم همین بود تا این که دیدم فردا پس فردا زنداییم برمیگرده و دیکه نمیتونم با اینا حال کنم واسه همین یکی از شرتاشو با خودم یواشکی بردم خونه . دو روز بعد سمانه اومد و ما برگشتیم خونمون و من خیلی حشری شده بودم و همش تو فکرش بودم . تا این که بالاخره یه نقشه به ذهنم رسید و به بهونه ی این که یکی از کتابامو گم کردم وشاید خونه دایینا باشه رفتم خونشون .رفتم خونه دایی ودیدم زندایی منتظرم بود تا بیام دیدم این دفعه خیلی خودشو نگرفته و مثل دفعه های پیش چادر و مانتو و روسری نپوشیده جلو من .بعد از سلام و احوال پرسی یه چایی برام اورد و گفت ببخشید من خیلی خسته ام دارم میرم حموم شمام کتابتو پیدا کردی اگه من نیومده بودم در و ببند و برو .گفتم باشه ویواشکی رفتم سمت اتاق مادر بزرگم تا ببینم بیداره یا خواب که خدا رو شکر خواب بود بعد رفتم بالا سمت اتاق داییم و شرتی رو که ور داشته بودم گذاشتم سر جاش. منتظرشدم تا زندایی از حموم بیاد تا دیدش بزنم رفتم رو پله ها نشستم و جوری دید داشتم که حموم معلوم بود. منتظر شدم تا بعد از یه ربع صدا ی شیر آب قطع شد و خیلی دلهره داشتم و این یه ربع یه ساعت شده بود برام . دیدم در و باز کرد و منم چشمم رو دوخته بودم به در تا بدنش رو ببینم در اومد بیرون و اون بدن خوشگل و خوش تراششو دیدم وای چه پستونای درشتی داشت من همه ی اینا رو تو دو سه ثانیه دیدم پشتشو کرد روبه من تا در حموم روببنده و من داشتم از دیدن اون کونش لذت میبردم .در رو بست و برگشت که بره سمت اتاق منو دید ویه جیغ کشید و سریع برگشت و حموم و با صدای لرزون و لحنی عصبانی میگفت مگه شما نرفین آقا صادق . منم باکمی مکث گفتم منتظربودم تا مادر بزرگ بیدار شن باهاشون حال و احوال کنم . گفت خوب اتاق مادر بزرگ پایینه تو چرا اینجا نشستی. یه خورده به تتت پته افتادم و گفتم نمیدونم . گفت خوب حالا پاشو برو پایین تا من برم بالا لباسامو بپوشم . رفتم پایین رو مبل نشستم. تا بیاد بعد ده دیقه اومد گفت خوب چرا نشستی برو مادر بزرگو ببین دیگه . گفتم نه دیگه باید برم دیرم میشه از قول من سلام برسونید و در ضمن عذر خواهی میکنم از بابت اون قضیه .گفت کدوم قضیه گفتم همون بالا دیگه از حموم اومدید بیرون. گفت اهان اشکال نداره حواست که نبوده. گفت راستی کتابتو پیدا کردی؟ و گفتم نه گفت چرا گفتم آخه من اون موقع که نبودید تو اتاق بالا میخوابیدم واسه همین الان خواستم برم تو اون اتاق درش قفل بود.گفت مگه میشه من تا حالا در اونجا رو قفل نکردم . منم دیدم دارم گند میزنم گفتم خوب حالا الان میرم دو باره نگاه میکنم ببینم بازه یا نه . رفتم تو اتاق و نشستم یه خورده فکر کردم که چه جوری بکشونمش بالا تا حسابشو برسم چون اگه پاین کاری میکردیم مادر بزرگم بیدار میشد.تا این که یه فکری به ذهنم رسید . رفتم تو اتاق خودشون و لخت شدم رفتم سراغ کشو لباساش و کلی کشتم تا یه بسته کاندوم پیدا کردم . بازش کردمو یه دونه از توش برداشتم و گرفتم دستم رفتم پشت در قایم شدم و پیش خودم گفتم اگه لفتش بدم بهم شک میکنه و میاد بالا و من اینجا خفتش میکنم. یه سه چهار دیقه ای گذشت تا این که صدام کرد و من جواب ندادم و اومد بالا قلبم تو دهنم بود کاندوم تو دستم عرق گرده بود یه لحظه پشیمون شدم و ترسیدم و میخواستم لباسامو بپوشم و رفت تو اتاق بغلی و دید نیستم اومد تو اتاق خودشون ومدام منو صدا میکرد بازم منو ندید تا این که یواشکی اومدم بیرون و از پشت گرفتمش دستم بردم سمت سینه هاش و یه جیغ بلند زد بهش گفتم خفه نشی میزنمت و همین جور داشت بهم فحش میداد و هی تقلا میکرد تا خودشو بتونه از تو چنگم در بیاره جلو دهنشو گرفتم و گفتم ساکت باش وگرنه میزنمت … خودمم ترسیده بودم و نه میخواستم ولش کنم و نه میخواستم بکنمش . دهنشو ول کردم با لحن ملتمسانه ای گفت ولم کنی به هیشکی نمیگم .گفتم اتفاقا اگه بکنمت نمیتونی به کسی بگی چون پای خودتم گیره. ولی اگه ولت کنم میری میگی. و گریش گرفته بود و بدنش شل شد و میلرزید. دیدم از حال رفت و ولش کردم افتاد زمین سریع رقتم آب اوردم ریختم رو صورتش و تابهوش بیاد رفتم آب قند درست کردن برگشتم دیدم هنوز بیهوشه سریع دکمه های پیرهنشو باز کردم که دیدم داره ناله میکنه تو سه تا زدم تو صورتش و سرشو آوردم بالا وآب قند وبهش دادم وحالش جا اومد و دوباره سعی کردم لباساشو در بیارم که دیدم مقاومت نمیکنه لبامو چسبوندم رو لباش ودستم رو بردم روکسش و هی میمالوندم یکی دو دیقه ای لباشو خوردم و با کسش ور رفتم تا این که صدای آه واوهش در اومد رفتم سمت شلوارشو شلوارشو کشیدم پایین و با زبونم چچولشو میخوردم که دیدم دستش اومد سمتم و کیرمو گرفت تو دستاش خودمو اوردم بالا تر کیرمو بردم سمت دهنش و دیدم داره میکنه تودهنش و خیلی قشنگ برام ساک میزد . اروم بهش گفتم دید خودتم میخوای و گفت اهوم چه کیره خوش مزه ای و برگشتم حالت 69 خوابیدیم منم کسشو لیس میزدم و گفتم شما هم کس لذیذی داری .یه دو سه دیقه ای براهم دیگرو خوردیم و من یاد کاندوم افتادم دیدم افتاده دم در اتاق بلند شدم رفتم کاندومم ورداشتم و باز کردم و دادم بهش گفتم لباسای کیرمو تنش کن و کاندومو گرفت و برام کرد توش .بلند شدم هی اروم اروم سر کیرمو میمالوندم رو چوچولاش بعد یواش یواش سر کیرم و کردم تو اروم فشار میدادم تا این که تا ته رفت تو در اوردم و دوباره فشار دادم این کارو چند بار انجام دادم تا این که کامل کرم تو تلمبه زدم و صدای اه اوهش در اومد همین طور تلمبه زدم تا این که ابش بعد 6 7 دیقه اومد. منم چون کاندومم تاخیری بود ابم دیر اومد و برگردوندمش کیرممو اروم کردم تو کونش و گفت از کون نکون گفتم چرا گفت اخه تا حالا از کون ندادم میترسم .منم گفتم همونه خیلی تنگه . نترس هبچی نمیشه. و یه دو دیقه ای از کون کردمشو تا ابم اومد. و دوباره لب گرفتیم و بردمش حموم دوباره اونجا یه کم بدون کاندوم کردمش ولی قبل از این که ابم بیاد کیرمو اوردمش بیرون ابمو ریختم رو صورتو سینه هاش. و موقع خواحافظی هم دیگه رو بوس کردیمو رفتم.
دوستان اگه از داستان خوشتون نیمیاد دلیل نمیشیه که فحش بدید درسته من تا حالا داستان ننوشتم ولی تجربه سکس سومم بود.انتقاداتتنون رو در مورد داستان بنویسید.


👍 0
👎 0
97872 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

431626
2014-08-17 08:35:33 +0430 +0430
NA

نویسنده گرامی لطفا در هنگام نوشتن چرندیات خود کمترین حد شعور را برای خوانندگان در نظر بگیرید وانهارا ببوگلابی فرض نفرمایید.

0 ❤️

431627
2014-08-17 08:35:57 +0430 +0430

کیر مغز

0 ❤️

431628
2014-08-17 09:13:24 +0430 +0430
NA

خارکسده کلی گشته کاندوم پیدا کرده بعد کاندومه تاخیری بوده

0 ❤️

431629
2014-08-17 09:16:22 +0430 +0430
NA

ریدم تو چشمت کونی ننویس احمق!
برو قنداقتو نگاه کن ریدی پسر جان!
چندسالته مغز معیوب جلقی!فک کنم هنوز 12سالت نشده!کیرم توی کون تنگت!از رو لباس فهمیدی کونش تنگه؟!تمساح توی کونت خمیازه بکشه!!!
حال ندارم دیگه چیزی بگم ولی کیرم تو کون خودت و اون تخیلات کیریت احمق

0 ❤️

431631
2014-08-17 12:45:07 +0430 +0430
NA

داستانت اخر خنده بود عامووووووووووووووو. lol

0 ❤️

431632
2014-08-17 15:17:10 +0430 +0430
NA

Jaghìiiiiiiiiiii

0 ❤️

431633
2014-08-17 15:46:48 +0430 +0430
NA

موندم چطور هم جق میزنی هم مینویسی در یک زمان

0 ❤️

431634
2014-08-17 16:28:02 +0430 +0430
NA

صادق

کس ننویس

0 ❤️

431635
2014-08-17 21:53:36 +0430 +0430

خب اخه من میشناسمت؟تو منو میشناسی؟تا حالا منو دیدی؟خب اخه ندیده و نشناخته واسه چی منو خنگ فرض میکنی؟خو اخه این چیه نوشتی؟

0 ❤️

431636
2014-08-18 01:38:22 +0430 +0430
NA

کلا به داستانهای تخیلی علاقه ندارم

0 ❤️

431637
2014-08-18 01:54:07 +0430 +0430
NA

به خوردمون وقتی 35 سال روغن پالم پارازیت وانواع آلودگی ها رو بدن اوضاعمون بهتر از این نمیشه

0 ❤️

431638
2014-08-18 01:57:32 +0430 +0430
NA

و آنان را بر ظلم خود مشغول گرداندیم تا هلاک گردند

0 ❤️

431640
2014-08-18 04:00:49 +0430 +0430
NA

چرا اینقد دروغ میگی لاشی

0 ❤️

431641
2014-08-18 04:20:03 +0430 +0430
NA

کیرم تو هیپوتالاموست که اینقد تخمی کار میکنه…داعش تو ننت

0 ❤️

431642
2014-08-18 05:43:29 +0430 +0430

دروغ میگی که مرد بودنتم دروغه اخه توی این شهوانی انقدر بچه ها دروغ خوندن که خودتو معرفی کنی میدونن دروغ گو هستی یا نه اخه مگه مجبورت کردن که پول بدی برا خودت فحش بخری اره

0 ❤️

431643
2014-08-18 06:52:59 +0430 +0430
NA

کیرش دهنت اگه دروغ نوشته باشی.
جقی کونیه کونی زاده
انگل
عمه ننه

0 ❤️

431644
2014-08-18 08:43:23 +0430 +0430

ببین مننمیدونم این زندایها 1 چرا بچه ندارن 2 شوهراشون همشون یا خارج هستن یا ماموریت . کونی تا نکردیمت دیگه از این جفنگ ها نگو

0 ❤️

431645
2014-08-18 13:04:34 +0430 +0430
NA

خداوکیلی خودت کونت میخاره فحشت بدن

0 ❤️

431646
2014-08-18 13:38:38 +0430 +0430

اینم یه خیالباف دیگه…

0 ❤️

431647
2014-08-22 08:30:34 +0430 +0430

ریدم کف سرت با این توهماتت ولی یه چیزی بگم.من اگه کسی رو خفت کنم عمرا نمیذارم واسم ساک بزنه چون فقط کافیه بخواد انتقام بگیره کیرتو از ته می کنه.چند روز پیش تو دعوا یارو گوش طرف رو با دندون کند دیگه کیر که چیزی نیست.

0 ❤️




آخرین بازدیدها