از تعصب تا بی غیرتی فاصله زیادی نیست (3)

1402/03/04

...قسمت قبل

چادر گلی که روی مریم بود کمی کنار رفته بود، هم به خاطر اینکه مریم بیدار نشه و هم به خاطر اینکه رضا رو شهوتی کنم چادر مریم رو درست نکردم، به آرومی از روی تخت پا شدم، آهسته از توی آلاچیق اومدم بیرون، خواستم برم سمت دستشویی ولی دل تو دلم نبود، سرمای هوا لرز انداخته بود توی وجودم، تمام زورم رو جمع کردم و رفتم سمت دستشویی، یعنی الان رضا داشت چیکار می‌کرد، قطعا جرات نداشت بیشتر از دید زدن، دست از پا خطا کنه، اینکه الان با دیدن بدن مژگانی خانم من شق کرده بود تحریکم می‌کرد، یادم اومد وقتی داشتیم سفر رو شروع میکردیم خاله ی خانمم با شوهرش اومدن برای خداحافظی، شوهرخالش همینجور که نگاهش روی هیکل مریم بود که داشت پذیرایی می‌کرد گفت ماشالله، همیشه گفتم هیچ کس به مژگانیی مریم جون توی هیکل و صورت نمیرسه، و رضا هم جوری که نشون بده غیرتی شده با یه نگاه تندی از جاش پاشد و رفت و بعد به من گفت این مردک خیلی هیزه مراقبش باش، منم که حواسم به جفتشون بود اونجا فهمیدم سر دید زدن مریم بدجور اینجا دعواست.وقتی وارد آلاچیق شدم و خواستم روی تخت بخوابم حس کردم چادر روی مهسا خیلی بیشتر از قبل کنار رفته حس کردم کار رضاست، شاید می خواست به من نشون بده که مهسا خیلی مژگانست و چیزی از مریم کم نداره، خلاصه توی اون سفر خیلی از بودن با هم لذت بردیم و کارمون این شده بود که روزها سفرهای اکتشافی کنیم و شبها یه جای دنج و مژگان برای استراحت پیدا کنیم. جاهای بسیار مژگانیی رو توی اون سفر پیدا کردیم که حتی خود شمالی ها می‌گفتند ما از وجود اون مکان اطلاع نداشتیم، که به خاطر طولانی شدن داستان بهش نمی پردازم، یه چیز اون سفر رو برامون متفاوت کرد و اون وقتی بود که از شمال به سمت مشهد رفتیم و برای اولین بار اتاق مجزا گرفتیم و اونجا بود که طی سه روز بلاخره کار پرده زنی تموم شد ولی خیلی کار سختی بود چون من و مریم خیلی از این کار ترس داشتیم، هم به خاطر ترس از خانواده هامون و هم به خاطر ترس از خونریزی و مشکلاتی که بعدا نمی تونستیم در موردش با کسی صحبت کنیم. بعد از پرده زنی فهمیدم که کص مریم خیلی تنگه جوری که هر بار برای نزدیکی با مشکل روبرو می‌شدیم، بعد از چند ماه بلاخره مراسم عروسیمون برگزار شد و من و مریم رفتیم سر خونه و زندگی خودمون، ولی یه حس عجیب توی وجودم درست شده بود و این حس وقتی سراغم میومد که مردها محو تماشای مریم می‌شدند و من یه حس دوگانه ی غیرت و لذت بهم دست می‌داد، کم کم سعی کردم که این حسم رو بهش بگم، و بهترین لحظه برای مطرح کردنش رو وقتی دیدم که در اوج شهوت و لذت بودیم، یه شب که توی تاریکی مشغول لذت بردن از هم بودیم وقتی بین رونهای سفیدش بودم و همینجوری که کیرم توی کص صورتیش بود انگشتم رو کردم توی سوراخ کون تنگش و حسابی داشت حال می‌کرد بهش گفتم که دوست داشتی الان یه کیر کلفت هم توی کونت بود و مریم هم در حالی که داشت از شدت لذت جیغ میزد گفت آره بکن منو محکم بکن و تمام بدنش به لرزه افتاد و منم تمام آبمو خالی کردم توی کصش و وقتی کیرم از کصش بیرون اومد و آبم از کصش سرازیر شد یهو گفت این حرف رو که جدی نگفتی و من گفتم که اتفاقا جدی گفتم چون وقتی میبینم تو چقدر مژگانیی و مردها دیوونه ی دیدن تو هستن شهوتی میشم با تعجب به من نگاه کرد و گفت چطور ممکنه تو که خیلی روی من غیرت داشتی نکنه از من خسته شدی و من قسم خوردم که این طور نیست و من اینقدر عاشقت هستم که دوست ندارم با این همه مژگانیی و نجابتی که داری از زندگیت لذت نبری و لذت های متفاوتی رو تجربه نکنی، و سریع بهش گفتم میدونستی رضا بدجوری چشمش دنبالته و میدونستی شوهر خالت عجیب توی نخ تو رفته، و مریم گفت جفتشون غلط کردن من صاحب دارم و صاحب من تویی و من گفتم پس اگر صاحبت بهت بگه دوست داره که لذت بردنت رو با یه نفر دیگه ببینه تو چی میگی اون لحظه مریم ساکت شد و حس کردم تازه داره روی این موضوع فکر میکنه، برای همین ادامه ندادم و گذاشتم بیشتر توی حس شهوت خودش غرق بشه، دفعه بعد که می خواستیم نزدیکی کنیم اول حسابی با دستم چوچولش رو نوازش کردم چون میدونستم بدجوری شهوتیش میکنه و باز در گوشش گفتم امشب قراره دو نفری بکنیمت دوست داری اون کی باشه و باز مریم ساکت شد ولی جوری که از کصش آب طراوش کرد فهمیدم این موضوع شهوتیش کرده و شروع کردم اسم بردن از مردهایی که می‌شناختم ولی اسم هر کی رو می‌آوردم میگفت اون رو خوشم نمیاد و از این مردک چندشم میشه تا اینکه اسم یکی از دوستام رو جلوش آوردم و دیدم ساکت شد فهمیدم که روش کراش داره اسمش فرهاد بود و ازدواج نکرده بود، موهای بلند، چهره جذاب و بدن سفیدی داشت و میدونستم کلی دوست دختر داره و دختری نیست که عاشقش نشه، یه بار هم وقتی که توی خونه اش مهمون بودم وقتی از حموم اومد بیرون از روی شرتش متوجه بزرگی کیرش شده بودم، اون شب وقتی اسم فرهاد رو آوردم و کیرم رو توی کصش کردم متوجه شدم که این اسم بدجور مستش میکنه، فرهاد مریم رو ندیده بود ولی مریم از توی گوشی من عکسای فرهاد رو دیده بود.
روز بعد عازم یه سفر کاری شدم و توی اون سفر به فرهاد زنگ زدم و گفتم فرهاد جان یه دختر توی دانشگاه دیدم خیلی مژگان و حشریه نه من نو نه هیچ کس دیگه ای هنوز نتونسته مخش رو بزنه می خوام ببینم تو که استاد مخ زنی هستی میتونی مخش رو بزنی، فرهادم گفت شماره اش رو بده ببین داداشت چه میکنه، گفتم امکان نداره موفق بشی گفت حالا می‌بینیم، وقتی شماره ی مریم رو براش فرستادم دل تو دلم نبود، سریع به مریم زنگ زدم و گفتم شماره ات رو دادم به فرهاد می خواد باهات دوست بشه، یهو جا خورد گفت چیکارکردی من شوخی کردم اون حرفها توی عالم فانتزی بود، گفتم هر شوخی تهش جدیه جون من خرابش نکن برای یه بار هم که شده این حس رو توی مجازی تجربه کن، و مریم گفت فقط مجازیه بعد نگی حضوریش کنم گفتم باشه فقط دوست دارم دیوونه اش کنی و مریم هم گفت باشه، از پشت تلفن لرزش صداش رو حس میکردم صدای خودمم دست کمی از مریم نداشت، بهش گفتم هر چی که بینتون گذشت برام اسکرین شات بگیر و بفرست، مریم هم گفت باشه، ولی قول بهت نمی دم که باهاش گرم بگیرم گفتم باشه به هر روشی که خودت دوست داری لذت ببر، مریم هم گفت باشه و قطع کرد، چه حس عجیبی اومده بود سراغم، کیرم مثل سنگ سفت شده بود، جوری تحریک شده بودم که جلوی شلوارم رو خیس کرده بودم. یه ساعت بعد دیدم مریم زنگ زد و گفت فرهاد تماس گرفته و گفته من همونی هستم که با پرادو با شما تصادف کردم و مریم بهش گفته بود ببخشید اشتباه گرفتید و وقتی خواسته بود قطع کنه فرهاد بهش میگه میشه یه کم باهاتون صحبت کنم و مریم میگه در چه موردی و فرهاد میگه کمک فکری به یه هم وطن که توی بن بست زندگی قرار گرفته و اینجوری سر صحبت رو باهاش باز میکنه. بعد میرن توی واتساپ چت می‌کنند که مریم توی واتساپ برام اسکرین شاتاش رو فرستاده بود. مریم خیلی مژگان و سنگین بهش مشاوره داده بود و همین باعث شده بود که فرهاد یه دل نه صد دل عاشق مریم بشه، روز اول فقط مشاوره بود اما از شبش فرهاد شروع کرد درخواست کردن که عکس مریم رو ببینه و مریم گفت چیکار کنم، و من گفتم یه عکس محجبه بهش بده و وقتی فرهاد اون عکس مژگان رو دید واقعا دلداده اش شد،مریم میگفت بعد از دیدن عکسم هر ساعت یه بار زنگ میزنه و باهام حرف میزنه، دیگه مریم بهش توی تنهایی خودش بهش عادت کرده بود انگار اون هم عاشقش شده بود، منم از دیدم این. ارتباط عاشقانه داشتم از شدت شهوت میمردم، و فرهاد هم عکس های بازتر و خصوصی تری ازش می خواست و مریم هم بهش نمی داد، ولی بعد که به من زنگ زد و گفت می خوام تمومش کنم، چون دیگه ازم عکسای خصوصی می خواد و من نمی خوام بدم، من بهش اصرار کردم که ادامه بده و نترس، و مریم با ترس و لرز قبول کرد، وقتی مریم عکسای خصوصی تری برا فرهاد فرستاد، فرهاد گفته بود دارم از دوریت میمیرم تو رو خدا بیا یه لحظه ببینمت، این بار مریم وقتی زنگ زد صداش میلرزید، گفتم اشکال نداره باهاش قرار بذار توی رستوران نزدیک خونه و اونجا باهاش یه شام بخور ایرادی نداره و مریم در حالی که صداش بد جوری میلرزید گفت اگر خواست جلوتر از این بره چه خاکی توی سرم بکنم، گفتم فرهاد دوست منه و سالهاست میشناسمش نگران نباش اتفاق خاصی نمی افته ولی مریم راضی نمیشد و گفت الان باهاش کات میکنم ، گفتم هر جور خودت صلاح میدونی، ولی میدونستم که این دلدادگی به این راحتی تموم نمیشه، سریع به فرهاد زنگ زدم گفتم چیکار کردی و فرهاد پیروزمندانه گفت مخش رو زدم عجب تیکه ایه این دختر، گفتم آره منم بدجور توی کفش بودم، تو چجوری تونستی راضیش کنی، و فرهاد گفت این دیگه فوت کوزه گریه، گفتم یه اسکرین شات بده ببینم چجوری مخش رو زدی، و وقتی فرهاد اسکرین شات ها رو فرستاد دیدم مریم خیلی از پیام‌های عاشقانه رو حذف کرده بود و روش نشده بود برای من بفرسته و این بیشتر تحریکم کرد چون میدیم مریم واقعا عاشق شده، اون شب کیرم یه ثانیه هم نخوابید تا اینکه مریم پیام فرستاد که الان از رستوران برگشتم خونه، و گفت که با هم شام خوردن و فرهاد دستاش رو لمس کرده و یه حلقه هم براش خریده و دستش کرده دیگه داشتم از شدت هیجان میمردم، فرهاد برای زن من حلقه خریده بود، به مریم گفتم عزیزم تو رو خدا راحت باش میدونی که من لذت می‌برم برای همین به خودت سخت نگیر، بذار از زندگیت لذت ببری و دیدم مریم داره گریه میکنه گفتم چی شده چرا گریه می کنی گفت راستش نمیدونم باید چیکار کنم از یه طرف تو داری اصرار میکنی از یه طرف فرهاد داره فشار میاره از یه طرف خودت نیستی من خیلی نیاز دارم و از یه طرف نمی خوام کاری کنم که بعدا توی زندگیم پشیمون بشم تو رو خدا زود برگرد من دیگه طاقت ندارم، گفتم عزیزم نگران هیچ چی نباش من همیشه پشتت هستم هر جوری صلاح میدونی و دوست داری از زندگیت لذت ببر، اون شب به فرهاد زنگ زدم و فرهاد گفت دستت درد نکنه عجب کیسی معرفی کردی راستش من تصمیم گرفتم با این دختر نجیب ازدواج کنم گفتم چطور به این سرعت عاشقش شدی و فرهاد هم گفت من دختر زیاد دیدم ولی هیچ دختری با نجابت مریم ندیدم.
این دختر اینقدر نجیبه که وقتی دستم به دستش خورد حس کردم تا حالا هیچ مردی رو لمس نکرده، و حجب و حیاش هم به حد نهایته، از مهربونی و ادب هم چیزی کم نداره، از مهربونی هم هر چی بگم کم گفتم، و خلاصه این زن زن زندگیه، و من که سالها دنبال یه مورد مناسب برای ازدواج بودم امروز کیسم رو پیدا کردم. فرهاد یه دل نه صد دل عاشق مریم شده بود حالا باید چیکار میکردم، کار به جاهای باریک کشیده بود. وقتی ماجرا رو به مریم گفتم شروع کرد گریه کردن و گفت مگر نگفتم ابن بازی رو شروع نکنیم حالا من با دل خودم و تو و فرهاد چیکار کنم.


👍 17
👎 12
33401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

929730
2023-05-25 01:27:09 +0330 +0330

اینکه الان با دیدن بدن مژگانی خانم من شق کرده بود تحریکم می‌کرد
سفرهای اکتشافی کنیم و شبها یه جای دنج و مژگان برای استراحت پیدا کنیم
تو چقدر مژگانیی و مردها دیوونه ی دیدن تو هستن شهوتی میشم
تو داستانای امشب ببینید چقدر این کلمه تکرار شده!!!چطوری امکان داره آخه!!! والله همه اینا رو یه نفر مینویسه یا یه تیمن اینجوری مینویسن اکثر داستاناشونم بیغیرتیه

5 ❤️

929749
2023-05-25 02:37:29 +0330 +0330

آقا من نمیدونم اسم کی زیبا بوده که با مژگان ریپلیس کردی

1 ❤️

929752
2023-05-25 03:25:44 +0330 +0330

معلوم از نوع داستان کصتان نویسی تو که تو چند تخته کم داری و یا یه هدفی پشت نوشته های امثال تو هست . تو آبرو مرد و زن با غیرت رو هم بردی ، مگه داریم ، مگه میشه ؟! مگه یک زن با حجب و حیا و با شخصیت و مثلاً مرد با غیرت با این سرعت بره به طرف بی‌غیرتی و باز زن با شرم و حیا و شوهردار به این سرعت بی حیا بشه و با دوتا تلفن و یک قرار عاشق یک مرد دیگه بشه ؟! تو خودت کصخولی ، ملت و هم کصخول فرض کردی ؟ تو بیشتر داستانهای کصتان بی‌غیرتی شهوانی که حتی زن شوهر نه با حجاب نه با حیا وقتی تو سکس از نفر سوم اسم می‌بره زنه درجا قاطی می‌کنه و در حد فانتزی هم چند ماه طول می‌کشه و مراحل بی‌غیرتی گاهن ماها و سال طول می‌کشه ، حالا تو که مثلاً زنت پاک و نجیب و … هست با همون بار اول بهت چراغ سبز نشون میده؟!
اول بدون که نشونه پاکی زن چادر و مانتو نیست که زیادی روش مانور میدی ، دوم اینکه یک زن و مرد عاشق به این سرعت وا نمی‌دن و زنه هم فرتی عاشق نمیشه و تو آبروی عشق رو هم بردی ، سوم گفتم که این نوع نوشتن و … هدفی پشت پرده هست و تو هم زیادی کصخول گونه داستان سرایی می‌کنی مژگان گونه و بدون یه کصخولی مثل خودت تحت تأثیر این داستانها قرار می‌گیره و بی‌غیرت میشه .
حالا میگم تو تخیل تو ، تو راست میگی زنت شوهر دوم هم بده خودت واسشون صیغه بخون یکشب خونه تو یکشب خونه اون و یا هم خونه شین ، اینم دوای درد عشق و گریه مریم و فرهاد و تو باهم گروپ بزنید کیرشم که بزرگ اون از کص تو از کون اگه داد بهت اگرم اجازه نداد بشین جلقت بزن و از حال مریم و فرهاد حال کن به فرهادم اجازه بده کونت فتح کنه آبشم بخور بهت میاد تو خیلی روشن فکری تو میتونی . 😀 😀 😛 😛 😛 💩 💩 💩 💩 💩 👌 👌 👋 👋

1 ❤️

929753
2023-05-25 03:35:54 +0330 +0330

راستی یادم رفت بگم عنوان داستان هم بگذار,
عاقبت ازدواج یک مفعول و همسرم عاشق دوستم شد ، منم سیب‌زمینی.

0 ❤️

929776
2023-05-25 08:03:12 +0330 +0330

مرسی قشنگ بود. وقتی زن میخواد و مرد راضیه ب نظرم خیلی اکی هست

2 ❤️

929817
2023-05-25 17:05:57 +0330 +0330

استاد. بنظرم تازه با کلمه مژگان اشنا شدی .

0 ❤️

929819
2023-05-25 17:27:39 +0330 +0330

قسمت اول خیلی خوب نوشته شده بود، قسمت دوم بدک نبود ولی این قسمت دیگه چرت شد خدایی
یهو شدی کاکولد
تخمی تخیلیش کردی رفیق
به نظر ادامه نده یا اینکه با روال قسمت اول بنویس

0 ❤️

929837
2023-05-25 22:38:22 +0330 +0330

۱۶ بار از واژه مژگان استفاده کردی! تازه این واژه رو یاد گرفتی یا کسخلی چیزی هستی ؟ اخه کدوم کوسخلی از مژگان هم در وصف اندام هم شخصیت و هم یه مکان دنج و مژگان استفاده میکنه ؟؟؟

3 ❤️

929849
2023-05-26 00:19:18 +0330 +0330

درود،،، اول بگم که اونایی که یه سری چیزا رو تجربه نکردن اصلا نمیتونن بفهمن و نظرات چرت و پرتی رو اینجا مینویسن،، و فقط باید تجربه کرده باشی تا بتونی خط به خط این داستان رو با حس هایی که درش هست رو کاملا حسش کنی، اونجایی که میبینی زنت واقعا احساسی و عاطفی درگیر طرف شده و نه میتونه همه چی رو کامل بهت بگه و نه میتونه نسبت به این احساسش بی تفاوت و بی اهمیت باشه اونجا اوج لذت کاکولدی هست

1 ❤️

929906
2023-05-26 02:34:39 +0330 +0330

با کیرم چنان مژگان بگایمت ک دیگه مژگانی و حشری ک میشی انقد مژگانی و کسشری داستان ننوییسی

0 ❤️

930230
2023-05-28 15:06:48 +0330 +0330

عجب کسشری تفت دادی
طوری تفت دادی که خود یانگوم نتونس تو قصر تفت بده

0 ❤️

968741
2024-01-29 10:06:31 +0330 +0330

بکی بیاد ناموسشو نشونم بده کیرمو رگ به رگ کنه

0 ❤️




آخرین بازدیدها