امیر و خواهر کوچک

1402/07/04

این داستان واقعیه
من بعد از ارسالش دیگه نمیام کامنتارو بخونم پس وقت خودتون رو واسه فحش دادن هدر ندین
من اومدم اینجا بنویسم شاید با نوشتن یه مقدار خالی بشم پس یه راست میرم سر اصل مطلب
داستان از این قراره که یه خواهر کوچیکتر از خودم دارم که ۳ سال پیش یه پسری اومد خواستگاریش و خواهر من هم جواب مثبت داد
داماد یه خواهر داشت که من همون شب خواستگاری چشمم گرفتش و شب عقد کنون و عروسی هم باهاش رقصیدم و کم کم باهم رفتیم تو رابطه
خب داداشش که داماد ما شده بود فهمید ولی نمیتونست چیزی بگه خب یه جورایی از خواهرم حساب میبرد
یه بار من و خواهرش قرار گذاشتیم بریم شمال ویلای دامادمون و یه هفته اونجا موندیم کلی سکس مدل های مختلف و از قبل چون نقاب هم خریده بود فیلم هم گرفتیم
البته خواهر دامادمون گفته بود با دوستام میرم و یه جورایی خودشو زده بود به کوچه علی چپ که اون میدونه ما باهم توی رابطه ایم
خلاصه کلید رو گرفته بود و رفتیم و بعد از یه هفته که برگشتیم و چند روز هم گذشت دامادمون منو دعوت کرد شام خونه خودشون
من رفتمو شام و مشروب و تخته بازی کردن تا دیروقت و دامادمون اصرار کرد شبو بمون و صبح برو
من توی پذیرایی تو کاناپه خوابیدم و دامادمون با خواهرم که خب زنش بود دیگه رفتن اتاقشون بخوابن و در رو بستن
یه چند دقیقه ای توی گوشی کس چرخ زدم که یهو صدای پچ پچ شنیدم
خواهرم و دامادمون داشتن پچ پچ میکردن و یه مقدار که گوشام رو تیز کردم فهمید دارن در مورد سکس صحبت میکنن از کاناپه آروم پا شدم و رفتم بی صدا پشت در اتاقشون و خوب که گوش دادم فهمیدم دامادمون میخواد بکنه و خواهرم به خاطر اینکه من بیرون اتاقم نمیخواد
احتمالا دامادمون انقدر مالیدش خواست که شنیدم خواهرم گفت خب باشه ساک میزنم فقط ساکت
چند لحظه بعد صدای آه و اوه دامادمون بلند شد و خواهرم هم چند بار هی آروم گفت هیس داداشم میشنوه و یهو قشنگ صدای میک زدنش بلند شد
اصن نمیدونم زمان چه جوری گذشت که به خودم اومدم شنیدم دامادمون میگه با کس بشین روش و خواهرم باز اول قبول نکرد و بعد از چند تا خواهش آخرش هم گفت باشه داگی فقط ساکت و بی صدا
اما چند لحظه بعد میشنیدم دامادمون داره خواهرمو میکنه تو اتاق و خواهرم برای اینکه صداش نیاد داره توی بالشت اوف اوف میکنه
شق کرده بودم و اصلا نفهمیده بودم حال خودمو و خودم باور نمیشد
رفتم روی کاناپه خوابیدم
تا اینکه صبح با صدای از دستشویی بیرون اومدن خواهرم از خواب بیدار شدم بهم صبح بخیر گفتیم اون هم با خجالت بدو رفت اتاقشون و خلاصه خواهرم رفت سر کار و من و دامادمون تنها شدیم
من خواستم بزنم از خونه بیرون که گفت وایسا صبحونه بخوریم و کارت هم دارم
حالم اصن قابل توصیف نبود یه جورایی دلم میخواست بزنم کونش بذارم اما خیلی صمیمانه خب صبح بخیر گفت و دو تا چایی ریخت گفت بشین
نشستم سر میز یهو گفت شمال خوش گذشت؟
تا اومدم جواب بدم گفت خواهش میکنم به شعورم توهین نکن
چند لحظه مکث کردم خب آچمز شده بودم
گفتم خب آره جات خالی
گفت جای هر کی خالی بوده باشه جای من که نمیتونسته خالی باشه
گفتم چرا؟
گفت یعنی میخواستی منم باشمو خواهرمو بکنی؟
هنگ کرده بودم
گفت من که میدونم شما دوتا توی رابطه این دیگه
گفتم خب آره هستیم من دوسش دارم اونم منو دوست داره
گفت خوش به حالتون حالا اینو بگو خوب گاییدیش؟
پشمام ریخت
سریع قیافم رفت توهم تا اومدم دوباره دهن وا کنم که یهو برگشت گفت غیرتی نمیخواد بشی آبجیت زنمه همین دیشبم کردمش اگه تو تازه چند هفته س داری خواهرمو میگای من چند ماهه دارم خواهرتو میگام تازه گفتم که خواهرت زنمه ولی خواهر من زن تو نیست پس من باید غیرتی بشم نه تو
یهو نمیدونم چرا وا رفتم از حرفش
واقعا منطقی ترین حرف بود و واقعا جوابی نداشتم
دوباره پرسید حسابی خواهرمو گاییدی یا نه؟
چند ثانیه خیره بهش نگاه کردمو توی همون لحظه تصمیم گرفتم هرچی که این هست تا تهش باهاش برم ببینم چی میشه
گفتم آره حسابی گاییدمش
گفت یه هفته شمال بودین چند راه کردیش؟
گفتم باور نمیکنی اما حسابش از دست جفتمون در رفت
گفت از کس و کون؟
گفتم آره هم ازکس هم ازکون
پرسید خوب ساک میزنه خواهرم؟
گفتم واقعا کیرو قورت میده و واقعا هم خواهرش کیرو قورت میداد
گفت فیلم نگرفتی؟
گفتم چرا
یهو از جاش بلند شد رفت از اتاق لپتاپو آورد روشن کرد
سریع از جام بلند شدم گفتم من بهت نمیدم فیلماروها
سرشو آورد بالا نگام کرد گفت حتی اگر من جاش فیلمای خواهرتو بهت بدم؟
نمیتونین تصور کنین حالمو وقتی شنیدم چی گفت
زبونم بند اومد
گفت چند لحظه صبر کنی بهت یه چیزایی نشون میدم که دیوونه بشی
باور کنین یا نکنین با لکنت گفتم چرا داری اینکارو میکنی؟
یهو ترسید از لکنت من
گفت یه جمله دیگه بگو
اومدم بگم واسه چی دیدم عه لکنت پیدا کردم
در جا پا شد یه کشیده زد زیر گوشم
ناخودآگاه گفتم واسه چی میزنی خارکسه؟
رفت عقب گفت لکنت گرفتی الان لکنتت پرید؟یه چیزی بگو
گفتم فلانی بگو داستان چیه؟
یه نفس راحت کشید گفت یه دقیقه آروم باش بشین
نشستم دوباره رو صندلی
خودش هم نشست
یه سیگار روشن کرد داد دست من یه سیگار هم خودش
گفت اینکه خواهرمو میکنی منو حشری میکنه بردی شمال کردیش من حسابی حشری شده بودم وقتی فهمیدم
ازش پرسیدم دلت میخواست میتونستی بکنیش؟
گفت اوووف آره
دروغ نمیگم بهتون اما توی یه لحظه کیرم شق شد
گفتم واقعا دلت میخواد فیلماشو ببینی؟
گفت وای آره بیارشون
گفتم با دیدنشون میخوای جق بزنی؟
گفت نه میخوام بدون دست زدن به کیرم آبم بیاد
رفتم توی گوشی توی فولدری که مخفی کرده بودم
دقیق ۲۷ تا فیلم کوتاه و بلند منو خواهرش گرفته بودیم
با ساک زدن شروع کرد دیدن هنوز یه دقیقه نگذشته بود که آبش شروع کرد آروم آروم اومدن
من تا حالا این مدلیش رو ندیده بود و کیر خودمم حسابی شق شده بود
یهو گفت میخوای تو هم فیلمای خواهرتو ببینی؟
گفتم آره
سریع توی لپتاپ رفت توی یه فولدر دیدم به به حدود ۱۲ ۱۱ تا فولدر هس توی هر کدوم هم چند تا ویدیو همه هم دسته بندی شده و گفت هر کدومو دوس داری پخش کن
منم از ویدیوهای ساک زدن شروع کردم
حسش قابل وصف نبود
اینکه می دیدم خواهرم داره کیر شوهرشو میخوره و میلیسه و ساک میزنه
بعد کس دادنش رو دیدم
بعد کون دادنش
دامادمون هم داشت همینجور فیلمای خواهرشو میدید
نمیدونم چند بار آبمون اومد دیگه داست سرم از لذت گیج میرفت فقط یهو شنیدم دامادمون گفت باید بکنیمشون موافقی؟
گفتم هیچ وقت همچین چیزی نمیشه ولی خب همین هم چه حالی میده
گفت کار نشد نداره میشه
گفتم خواهرم هیچ جوره راضی نمیشه من مطمئنم
گفت من از وقتی فهمیدم خواهرمو میکنی نقشه شو کشیدم میریم ۴ تایی شمال همونجا حسابی مستشون میکنیم تو نمیدونی خواهرت مست که میکنه و میمالیش حشری میشه دیگه هیچی حالیش نیس جز کیر
گفتم باشه اما بازم میگم نمیشه
گفت خب و وقتی سیاه مست افتادن رو تخت چشاشون دیگه وا نمیشد نصف شب آروم جاهامون رو عوض میکنیم
گفتم اینم نمیشه
گفت تو فقط بگو پایه ای یا نه؟
گفتم چون میدونم نمیشه میگم آره
فکر میکردم نمیشه واقعا فکر میکردم نمیشه
اما ۳ هفته بعد خواهرم سیاه مست لخت رو تخت افتاده بود جلوم
خواهر اون هم توی اون یکی اتاق لخت جلوش بود
هر دو تا خواب رفته بودن که فهمیدم توی پیک آخر هر کدوم دو سه تا قرص هم حل کرده و چون با دوغ میخورن نفهمیدن
یه مقدار بهش دست زدم دیدم اصن متوجه هم نمیشه حتی پلکش هم تکون نمیخوره
اول کصشو لیسیدم
سوراخ کونشو لیسیدم
لای کصشو باز کردم چوچولشو دیدم
سوراخ کصشو هم دیدم
آروم کنارش خوابیدم کیرمو مالیدم به کصش و آروم فرو کردم توش
سرش که رفت تو لذت همه وجودمو گرفته بود
آروم تا دسته فرو کردم همونجور نگه داشتم
خیس و تنگ و داغ بود واقعا
به ده ثانیه نرسیده آبم خواست بیاد که کشیدم بیرون
آبم ریخت روی کصش و روی ملافه روتختی
آروم از تخت اومدم پایین و رفتم اون یکی اتاق
دیدم به به دامادمون داره توی دهن خواهرش کیرشو آروم آروم تکون میده
آروم گفت چی شد؟
آروم جواب دادم به آرزوم رسیدم
گفت کردیش؟
گفتم فرو کردم تو کصش درجا آبم خواس بیاد کشیدم بیرون تو چی؟
گفت از کص کردمش الانم میبینی دارم تو دهن خواهرم میزنم
توی دهن نزدی تو؟
گفتم نه ترسیدم بیدار شه
گفت کصخل تکون تکونشم بدی بیدار نمیشه
گفتم نه بابا چرا کسشعر میگی مگه میشه؟
یهو کیرشو از دهن خواهرش درآورد خواهرشو آروم به بغل چرخوند و کیرشو کرد تو کصش و شروع کرد راحت کردن
باور نمیشد خواهرش اصن انگار مرده بود هیچی حس نمیکرد
سریع رفتم توی اون یکی اتاق و بازم اما با ترس و لرز خواهرمو این دفعه محکم تر تکون دادم
دیدم نه انگار نه انگار
خیلی آروم حالتش رو داگی کردم روی زانوهاش و آروم رفتم پشتش
دولاره کیرمو گذاشتم دمه سوراخ کصشو کردم کیرمو توش
ایندفعه دیگه آروم آروم شروع کردم تلمبه زدن
همونجوری آروم شاید ده دقیقه داشتم میکردمش و اون هم هیچ تکونی نمیخورد
جراتم بیشتر شد و موقع کردن کونشو هم انگشت کردم
یه مقدار که انگشت کردم کیدمو از کصش کشیدم بیرون و گذاشتم دمه سوراخ کونش
آروم فشار دادم سرشو تو که یهو خواهرم با حالت ناله اسم شوهرشو صدا کرد من همونجوری خشک شدم تکون نخوردم
بعد از چند لحظه دوباره با همون حالت ناله اسم شوهرشو گفت و بعد گفت بکن دیگه
دیدم چشماش بستس و باز نیست
شروع کردم تلمبه زدن اما بازم آروم
با ناله گفت محکمتر
شروع کردم یه مقدار محکم تر زدن
یهو دیدم دامادمون کنارمه
در گوشم گفت بیداره؟؟؟
گفتم نه توی نئشگی و مستیه فکر میکنه تویی داری میکنی
گفت اوووف الان باهاش حرف میزنم پس
خواهرمو آروم صدا زد و گفت دوست داری از کون میکنمت؟
خواهرم آروم گفت آره
دامادمون گفت کیر توی کونت عقب جلو میشه داداشش توی اون اتاق خوابیده واست مهم نیست؟
خواهرم گفت نه نیست
گفت اگه خودش بیاد بکنت چی؟
گفت بگو بیاد
دامادمون گفت واقعا به داداشت بگم بیاد بکنت؟
خواهرم گفت اگه میخوای آره
دامادمون گفت پس صبر کن الان میارمش
دامادمون به من اشاره کرد گفت کیرتو بکش بیرون
کیرمو کشیدم بیرون
دوباره اشاره کرد گفت بکن توش
کیرمو اومدم بکنم تو کونش که گفت نه بکن تو کصش
کیرمو دوباره کردم تو کصش
دامادمون اسم خواهرمو آروم صدا زد و گفت داداشت داره میکنتت
خواهرم گفت واقعا؟
دامادمون گفت آره الان کیرش توی کسته
خواهرم یهو با استرس گفت شوخی میکنی یا جدی میگی؟
دامادمون گفت دارم جدی میگم دیگه کصو دادی بهتره لذت ببری
منم شروع کردم محکم تر و سریع تر کردن
یهو خواهرم اسممو صدا زد
گفتم جونم عشقم؟
گفت واقعا داری منو میکنی؟
گفتم آره داداش فدات بشه
گفت خوبه؟
گفتم وای عالیه خیلی حال میده
گفت پس حسابی بکن منو
دوباره اثر قرصا برگشت چون ساکت شد یهو
از کونم دوباره کردمش ولی ایندفعه فقط ناله های ریز میکرد
آبمو ریختم تو کونش و ازش جدا شدم
منو دامادمو هر کدوم رفتیم اتاق خودمون و فردا ظهرش بیدار شدیم
خواهرم و خواهرش اصن یادشون نمی اومد شب گذشته چی بوده
وقتی برگشتیم چند روز بعدش دامادمون گفت که خواهرم یه شب بهش گفته یه خواب خیلی عجیب توی شمال دیده که نمیتونه بگه
دامادمون اصرار که میکنه خواهرم میگه خواب دیدم با داداشم سکس کردم
دامادمون هم بهش گفته خیلی هاتو سکسیه این قضیه کاش واقعا میشده و خواهرم هم بعد از شنیدن این حرف خیلی عجیب نگاهش کرده پشتشو کرده خوابیده
دامادمون میگه نکنه یه جورایی شک کرده؟

نوشته: امیر


👍 55
👎 29
150401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949582
2023-09-26 00:36:02 +0330 +0330

کون پاره ات اگه دروغ نگی. چاقال بدریخت 👌 👎 👎 👎

1 ❤️

949584
2023-09-26 00:50:45 +0330 +0330

بد نبود

0 ❤️

949586
2023-09-26 00:53:38 +0330 +0330

چون میای و کامنتم رو می‌خونی نوشتم برات
اصل داستان:
داماد که از کردن کون زنش نومید شده بود، نقشه می‌کشه و برادرزنش رو می‌بره خرابه و به اتفاق هفت دوستش، گشادش می‌کنه!!
تمام سماورهای زغالی، برقی و گازی حواله‌ت بادا الدنگ متوهّم گشاد ابله!


949608
2023-09-26 03:21:59 +0330 +0330

تنها چیزی که دارم برات بگم اینه که برو خودتو درمان کن جق مغزتو داغون کرده

4 ❤️

949618
2023-09-26 04:49:09 +0330 +0330

چون مطمعنم میای کامنت رو میخونی بهت میگم منتظر باش یه شخصی با اکانت احمد1358 میاد و این کامنت رو واست میزاره

( چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده )

اونایی که کامنت این شخص رو دیدن زیر همه داستانا لایک کنن تا همو دریابیم😁


949622
2023-09-26 06:06:14 +0330 +0330

اتفاق نادر و نشدنی براتون افتاده که باورش سخته
پس بزار باورمون نشه ، البته از این دههه هفتاد هشتادی ها هر چی بگی و بشنوی بعید نیست ، بالاخره تو شهر و دهات خودمون کلی داستان میشنوییم
آما آدم بیغیرت و لاشی و زنباره ای مثل تو دامادتون بدر لای جرز دیوار میخورین ، خواهر مقدسه دیوث نکنین

2 ❤️

949641
2023-09-26 08:32:59 +0330 +0330

… من و دامادمون تنها شدیم
من خواستم بزنم از خونه بیرون که گفت وایسا صبحونه بخوریم و کارت هم دارم
حالم اصن قابل توصیف نبود یه جورایی دلم میخواست بزنم کونش بذارم اما خب تا به خودم اومدم دیدم که تا دسته وری گذاشته تو ماتحتم که یلحظه نفسم بند اومد و لکنت زبون گرفتم که یهو یه کشیده خوابوند توگوشم و به خودم که اومدم دیدم تنها راه برای هضم این درد فقط می‌تونه یه داستان فانتزی توی شهوانی باشه … 😉

3 ❤️

949650
2023-09-26 09:02:56 +0330 +0330

شما امیرا ، جون به جونتون کنن ، لاشی و دروغگو هستید

حتما 206 سفید هم داری

2 ❤️

949663
2023-09-26 10:59:24 +0330 +0330

این که دامادتون به خواهرش همچین نگاه جنسی داشته باشه توی ایران برای من باورکردنش خیلی سختِ مردای ایران روناموسشون تعصب دارندتوبیشترامار، تصورمی کنم موقع استمال مواد توهم زامثل گل اومدی داستان سرایی کردی برایِ ما

0 ❤️

949676
2023-09-26 13:03:25 +0330 +0330

کدوم کسکشی مشروب با دوغ می خوره .یعنی فقط مادرتو

1 ❤️

949680
2023-09-26 13:43:31 +0330 +0330

من الان هفت ساله دارم خواهرمو میکنم و هردوتامون راضی هستیم

5 ❤️

949684
2023-09-26 14:23:09 +0330 +0330

دامادمون با خواهرم که خب زنش بود دیگه 😐😐😐😐😐😐

0 ❤️

949687
2023-09-26 14:37:01 +0330 +0330

بدک ننوشتی ولی باورش سخته

1 ❤️

949693
2023-09-26 15:01:14 +0330 +0330

منم یه شب مست بودم خواب دیدم تو اتاق بالا اوردم ولی وقتی بیدار شدم دیدم واقعا بالا اوردم😂😂😂😂😂

1 ❤️

949694
2023-09-26 15:04:51 +0330 +0330
V2

داری کم کم مریض میشی. مراقب خودت باش

0 ❤️

949702
2023-09-26 15:54:07 +0330 +0330

کمتر جق بزن

0 ❤️

949706
2023-09-26 16:24:55 +0330 +0330

داستان تخیلی 🫠😂

0 ❤️

949713
2023-09-26 17:44:54 +0330 +0330

خیلی لاششششششششی.کیرم تو دهنت.چجوری دلت اومد.دیگ دولاره همچین کاری نکن.دولاره😅😅😅😅

0 ❤️

949725
2023-09-26 19:39:13 +0330 +0330

چرا بعضیا نمیخوان بفهمن که اینجا یه سایت سکسیه و اومدن داستان سکسی بخونن. هر چی عقده دارن باید اینجا خالی کنن.
خوب بود داستان.

3 ❤️

949887
2023-09-27 13:40:07 +0330 +0330

دوباره اثر قرصها برگشت . کص مشنگ فقط انجا که میخواستی با خواهرجنده ات حال کنی قرص اثرش میپرید ؟؟

0 ❤️

949973
2023-09-28 00:34:21 +0330 +0330

آقا جان کمی بیشتر دقت کن ببین از اون قرصا به خورد خودت نداده ؟ چطوری بفهمی ؟ آها نکته اینجاست که کمی فکر کن ببین جایی خواب عجیبی ندیدی ؟ که دامادتون داره با شما دکتر بازی ، زن و شوهر بازی ، گرگم به هوایی یا چه میدونم یکی از این بازی های شاد و مفرح دوران کودکی نمیکنه ؟

آخه خر نفهم داماد شما اگه از اون قرصا داره دیگه مرض داره بیاد کلی بشما خواهش کنه و نهایتا یه سر خر هم با خودش ببره شمال ؟ خب با همون آبجیش میرفت
چطور تو میتونی آبجیش رو ببری و کسی هم ککش نمی گزه اونوقت داداشش نمیتونه ببره ؟

برو عمو برو خر خودتی

0 ❤️

952671
2023-10-14 18:27:25 +0330 +0330

offfff aali bood

0 ❤️




آخرین بازدیدها