لب

1399/08/14

بیخیال نخ و سوزن شما فقط کون منو پاره نکنید قول میدم اخریش باشه . «یورولمیازاد یولداش» به سمت اتیش خم شد و درحالی که چندتا تیکه هیزم مینداخت توش گفت:( تو به این زندگی عادت نداری) حواسش بود که یوقت برنگرده لباس قرضی رو تنم کردم زیادی گشاد و چرک بود با غیظ گفتم:(عادت میکنم) مثل این میموند که فقط میخواد ردم کنه! من از تهران کوبیدم اومدم اینجا که اون از سختی های زندگی عشایری بگه مزخرفه! یعنی واقعا حالیش نمیشه که چقدر دوسش دارم ( تا هر وقت که میخوای، بمون) از محیط تمیز و ساده چادر خوشم اومده بود دشواری نبود من شیفته تر از اونم که به چیزی جز دامون فکر کنم پتو رو کنار زدم روی تشک کم عرض نشستم بوی پشم گوسفندشون حالمو داشت بهم میزد حواسم بود که شلوار گشاد دامون از تنم پایین نره صدای بم خوش حالتشو شنیدم( بیا اینجا…هنوزم سردته؟) دلم غنج زد از توجهش تشک و سر دادم به اندازه یه نفر نزدیکش دراز کشیدم خیره چشمای کشیده و نامفهومش شدم اونم اروم فقط نگاه میکرد کم کم داشتم محو چشماش میشدم خیلی عمیق بود با صداش از خلسه بیرون اومدم(هنوزم نمیخوای بگی چیشده ) احمقانه بود اما ضایع طفره رفتم:(الان هم خستم هم گشنمه ولش فردا بهت میگم) یکم بی حالت نگاه کرد و پاشد از چادر رفت بیرون فکر کردم ناراحت شدش خیلی زود مثل خر پشیمون شدم حقش بود که بدونه چرا تلپ شدم اینجا .اونم بین مردم ابرو داشت و با یه دختر تنها وجه خوبی نداشت دیگه رسما اشکم داشت در میومد که با یه سطل شیر و چند تا نون تنوری اومد تو …حریصانه نون و یه پیاله شیرو نجویده میریختم توی خندق بلا ( از قحطی اومدی مگه.اگه خیلی گرسنه ای میتونم برات کباب گرم کنم به خاطر سرمای هوا میشه گوشت شکار و چند روز نگه داشت ) با بی تفاوتی به سمت بازوی برنز و عضلانیش خم شدم و گفتم(شیر) طوری که تعادلش بهم نخوره با یه دستش سطل و بلند کرد تا پیالمو پر کنه میخواست بلند شه بره که گفتم( همین جا بخواب دیگه نترس نمیخورمت) با خستگی نگاهم کرد (باهات بحث نمیکنم چون خستم)چشماشو بست و خوابید اما چشمای من هر کاری کردم بسته نشد اولش خواستم یکم کرم بریزم اما بیخیال شدم و فقط نگاه اون هیکل ورزیده زیر لباس یا حتی لباش و مژه های سیاهش که مثل چتر بسته شده دور چشمای نافذش بود تا حالا کسیو نبوسیده بودم تو دانشگاه و دبیرستان دوستام زیاد از این چیزا میگفتن اولش برام مشمئز کننده بود اما فکر بوسیدن دامون یه چیز دیگه بود (زول نزن بهم بزار بخوابم بچه) صدای کلافش همه چیز بود لذت میبردم از اینکه حرصشو در بیارم( نچ خیلی وقته ندیدمت دلم تنگ شده تو چیکار داری بگیر بخواب)اینقدر به لبای تیرش نگاه کردم که خوابم گرفت فکر یه بوسه یا چیزی بیشتر مثل یه رویا بود هیجوره نمیخواستم یه بوسه رو از دست بدم . ( چرا اینقدر بد نگاه میکردن انگار ارث پدرشونو خوردم )دامون با لبخند گفت( نه میخواستی جایزه نوبلم بدن به تو،شب موندن تو یه چادر با یه پسر عذب و سالم چی از این بدتر ) باهم دور تر از چادرا طرف چشمه اومده بودیم تا لباسامو بشوریم دیشب وقتی از نیسان یارعلی پیاده میشدم افتادم تو گل و ریده شد به هیکلم همین که دستمو کردم تو اب تا جونم یخ زد سریع دستمو کشیدم دامون لباسارو ازم گرفت و خودش دست به کار شد منم دیدم اوضاع به نفعمه بی صدا کشیدم کنار :) تا ارضای روحی شم با جدیت داشت لباس میشست همونطور که به لبای کلفتش نگاه میکردم پرسیدم(بوسیدن ادما چطوریه؟)لحنش تو گفتن جملش عادی بود اما چشماش متعجب بود یه لحظه بیخیال لباسا شد (لب گرفتنو میگی ؟ببینم سرت به جایی خورده؟) بی خیال ضایع شدنم پرو سیس حق به جانب گرفتم ( اوووو من فقط کنجکاوم چیه اونجوری نگاه میکنی) با یه حالت تمسخر خندید و گفت( ببین چه دغدغه ها داره بیا برگردیم وقت ناهاره ،سردتم شده پاشو حالیت نیس چی میگی)( یکم دیگه بمونیم حوصله نگاهای مردمو ندارم)دلش نیومد مخالفت کنه روی سنگ نشست( فقط این قیافه ماتم زده رو نگیر )( حاشیه رفتی جوابمو ندادی) همزمان که لباسارو میچلوند یه جوری جواب داد یه لحظه فکر کردم این اون دامون ثابق نیست(بستگی داره چقدر طرفو بخوای نرم و گرمه هرچی طولانی تر بیشتر میخوای، حتی توی این سرما هم داغت میکنه) اولش که کلا هنگ بودم اما با یاداوری نامزد ثابقش شعله حسادت تا اونجامو جزغاله کرد(که اینطور. امروز تولدمه یه کادویی چیزی خوبه والا)خندش گرفته بود ( تولدت سه ماه پیش ابان بود رک بگو چی میخوای )انتظارشو داشتم ( منو ببوس)یه لحظه معذب بهم نگاه کرد خواست چیزی بگه ولی بیخیال شد معلوم بود راضی نیست اما من این چیزا حالیم نمیشد چرخیدم سمتش با لذت به لباش نزدیک شدم اما یه وجبیش موندم چه گوهی میخورم ؟ دارم بزور یه مردو میبوسم! یه لحظه خیلی از خودم بدم اومد عشق رسما ریده بود به مخم تحقیر امیز بود(ببخ…) انتظارشو نداشتم اما دامون بی هوا لبشو گذاشت گوشه لبم و بغلم کردو لبشو مماس لبم کرد یه دیقه بعد فاصله گرفت اصلا یه لحظه سوار هواپیما شدم رفتم افق محو شدم( ههیین منو … لب گرفتی ؟)مردد نگاهم کرد(خواهش میکنم سختش نکن من فقط فکر کردم که لبای خوشگلی داری) بی اهمیت با هیجان رفتم نزدیکش کون لقش ،مشکوک با خنده گفت( خیله خب بیا برگردیم دیگه باید از تنها بودن با تو ترسید) به سمتش خم شدم اونقدر نزدیکش شدم که نفس به نفس شدیم لب رو لبش گذاشتم کلا همه چیز لب گرفتن متفاوت بود کم کم برام راحت میشدلبمو هی میکشیدم به لبشو با صدا برمیداشتم و هی این کارو تکرار میکردم دیگه دلم نمیخواست لبشو از خودم جدا کنم دستشو گذاشت روی کمرم و بدنامون بهم مماس شد ضربان قلبشو حس میکردم لب بالاشو غریزی بین لبام گرفتمو و فشار دادم بعدش پایینی عالی بود یه چیز کلفتو حس کردم که به شکمم فشار میاورد لبشو ول کردمو به پایین نگاه کردم بعد سرمو به مخالف چرخوندم ( همینجوریم یارعلی کلی چاخان سره هم کرده که دختر عموم هستیو و بابات تو کودتای هفته پیش تو تبریز مرده ( ۲۹ بهمن) دوروبریام همه منتظر حرفن، پاشو بریم تا دسته جمعی نریختن سرمون) لباسامو برداشتیم و راه افتادیم سرمو حرصی انداختم پایین ایران ایرانه چه قبل انقلاب چه بعدش سرو ته یه کرباسن زیرابی میرن اما روی اب همه چیز باید طبق موازین و قاعده باشه ارمان های کیمکارداشیان:/ (ببین کارمو خراب کردی زود باش بریم چادر برا سانس بعدی) با تعجب نگاهم کرد ( لب رو لبم گذاشتی ریغ حیارو سر کشیدی؟)( ببین کی به کی میگه اونجا چیزت داشت شلوارو پاره میکرد) مات و ناباور خندید منم از سربه سر گذاشتنش کیف میکردم که اروم بغل گوشم حرف زد و مورمورم شد چون لبش خورد به گوشم( فکر کردی من ادم عیاشیم، من چند ساله بعد از نامزدم از این کارا نکردم ) حسادت به یه مرده مثل یه سنگ زاویه دار خرخرمو پاره کرده بود اون نمیفهمه که این حرفش برام گرون تموم شد درواقع هیچکس نفهمید که چند سال پیش من چقدر عذاب کشیدم منی که از هشت سالگی عاشق دامون بودم مثل یه مرگ متوالی میموندعشقی که براش هر شب اشک می ریختم سیزده سال کم نبود بود؟و اون قرار بود مال کس دیگه ای باشه شاید نامردی باشه بگم خدا درد بی صدای منو دید و اون دختره مرد بعضی وقتا از این حس ظالمانم نسبت به یه جنازه عذاب وجدان میگیرفتم…روی تشک دراز کشیده بودم که دامون اومد تو چادر شبا هوا سرد تر بود خسته اومد کنارم دراز کشید (خسته ای اره؟) نفس عمیقی کشید لباسشو در اورد چشماش همزمان با جوابش بسته شد( خیلی)نگاهم خیره بازو هاش بود از شدت عشق بی اراده لبخندم طولانی شده بود یهویی رفتم روش و همون اول کار لب پایینشو بین لبام گرفتم یکم نگهش داشتم بعد اروم مکیدم کمی بیشتر…حالا دیگه خیسی دهنشو حس میکردم بعد ول کردمو دوباره مکیدم زبونمو نرم میکشیدم رو لب پایینش نمیخواستم ول کنم یه لحظه با نفس گرمی ولش کردم چشمای سیاه براقش باز بود و خیره نگاه میکرداینبار سراغ بالایی رفتمو بین لبام فشار دادم که فشار نرمی رو حس کردم دلم ضعف رفت دلچسبو داغ منو میبوسید یه چیزی توی دلم بهم میپیچید صدای پرنگ بوسیدن توی چادر رو دست صدای سوختن هیزم زده بود خودمو بی اختیار بهش فشار میدادم و طعم دهنشو میچشیدم بیشتر میخواستم حرکات لغزنده و نرم عطشمو زیاد میکرد دستای دامونو حس کردم که دور کمرم پیچیده شد بی طاغت کمی فاصله گرفتم ( گرممه) بهونه شد که دکمه های لباسمو باز کنم و بدون هیچ مانعی بچسبم به تن داغش گردی سینه ها وشکمم مماس تنش شده بود لباسو از دستام کشید بیرون {هرچند لباس خودش بود }یه حس سرخوشی داشتم دوباره لب تو لب شدیم و دامون حریصانه تر میبوسید یکم گذشت دامون چرخوندم و خودش اومد روم مسلط شد انگشتاش روی یکی از سینه هام فشرده شد و این التهاب لامذهب به اخرش رسیده بود(درد داره؟)نگاهم کرد(من…اگه اذیت می…یعنی می خوای تمومش می کنم ؟) واضح بود فقط حرفه اما بعدا فهمیدم دامون مردتر از این حرفاست با سر گفتم نه سرشو فرو کرد تو گردنم که قلقلکم اومد سرشو بیشتر فرو کرد همونطور که انگشتام توی موهای پرش بود سرشو اروم میبرد پایین تر معلوم بود با این حالت غالب بیشتر حال میکنه توی یه لحظه نرمی لباشو حس کردم غیر منتظره بود و دو تا لبمو توی دهنش مکید و محکم فشار میداد درد خواستنی داشت فشار برامدگیش روی رحمم باعث میشد یه چیز لذت بخشی پایین دلم بهم بپیچه که عطش منو بیشتر میکرد نفس داغی ناشی از بوسه همزمان کشیدیم اروم وکوتاه گوشه لبمو بوسید .متوجه مکثش شدم چشمامو با حالت سوالی باز کردم که با یه حالت جدی ازم پرسید: با من ازدواج میکنی؟

(خیلی طولانی شد ) منتظر فوشاتون هستم. سلامتی مرد واقعی

نوشته: ث


👍 9
👎 0
7101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

775421
2020-11-04 01:05:54 +0330 +0330

من با اینکه داستانت یه جورِ عجیبی بود ولی بهش لایک میدم . تقریبا یک سبک جدید بود نوشتت . البته تو بیان نقل قول ها گذاشتن پرانتز اشتباهه و باعث گیج شدن مخاطب میشه . در کل عاشقی لایک میکنم😁😂

0 ❤️




آخرین بازدیدها