پرده توری اتاق خواب

1392/08/28

پنجره تراس نیمه باز،پرده تور رها در باد،صدای ماشین هایی که از خیابان میگذرند و سکوت خانه ،سکوتی غریب و آرام .
افتاده ام روی تخت ،کفش در پا ،پکی میزنم به سیگاری که در سستی انگشتانم غریبی میکند و چشمانم را میبندم … تمام زندگی ام ،لحظه های سگی ،عشق های یک شبه و…همه و همه در مقابلم ایستاده اند و در پس همه آنها اوست .فقط او .با منی که جز سایه ای سیاه چیزی ازم نمانده است …
صدای خنده هایش به گوش میرسد …انگار همینجاست .

جمعه ظهر
نوبت آشپزی منه ،حسابی دور و برمو شلوغ کردمو قیافم واقعا شبیه احمقا شده،پیشبند خودشو به زور واسم بسته ،دارم خفه میشم اما چاره ای نیست ،میگه(دوس دارم شبیه خدمتکارا بشی)،عرق پیشونیمو با پشت دست پاک میکنم،ده دقیقه ای میشه که از جلو تی وی جیم زده تو اتاق ، حتما داره یه فیلمی پیاده میکنه ، بی اختیار لبخندی میشنه رو لبام که یه دفعه میپره وسط حال.

{لخت کرده ،یه شورت بنفش پاشه،موهاشو از دو طرف بافته انداخته رو سینه هاش جوری که نوک سینش زیر پاپییون موهاش قایم شده}

داد میزنه(دیریریریییییین ،جنده خانم وارد میشود )، یه هو مثل دیوونه ها میپره رو کاناپه ، از این یکی مبل به اون یکی ، همش میگه (من ناهار میخوام یالا) ، چه حالی میکنم ،سینه هاش هی میپره بالا،میدونم و میدونه که میکنمش…
میگم(جنده خانوم باز کست باد کرده ها ،واستا میام سراغت )غش میکنه از خنده ،منو شناخته دیگه میدونه این کاراش دیوونم میکنه،با موهاش نوک سینه هاشو میماله،دستشم گذاشته لای پاش…
دیگه طاقت ندارم ،بهش میگم (این کارارو میکنی باز میام جرت میدم یه جوری که تا دو روز نمیتونی را بری) میزنه تو اتاق ،داد میزنه (بیا تا بت بگم کی جر میخوره)
فر رو روشن میکنم میرم تو اتاق .

شورتشو درآورده واستاده رو تخت ،سیگار میکشه و خودشو میتابونه،سیگارو از دستش میکشم ،یه بوس از گردنش میکنم و لم میدم رو تخت.
دستشو میکنه تو دهنشو و میزاره رو کسش ،میماله ،میاد جلو دستم تو پاهاش گم میشه ،یه کم میاد نزدیک تر ،دستمو میبرم بالا ،خیسه خیسه،داغ ،روناشو بهم فشار میده ،چه حس خوبیه ،دیوونه این کاراشم .
دیگه خدایی حشرم به سقف رسیده ،لخت میکنم ،میرم که بگیرمش از تخت میپره پایین ،حسابی کسش داغ کرده ، میخواد منو تا سر حد مرگ هوسی و حشری و کیری کنه .

در تراس بازه ،یه باد ملایم میزنه تو پرده توری اتاق خواب

رفته لای پرده ،خودشو میپیچونه، میماله ،دستش لای کسشه ،میکشمش بیرون میندازمش رو شونم ،یه جیغ کوچولو میکشه ، از رونش یه گاز محکم میگیرم که دادش در میاد ،میگم (جووووون ، اول بکنمت بعد بخورمت یا اول بخورمت بعد بکنمت )از ته دل میخنده
میندازمش رو تخت ،پاهاشو باز میکنم،کس کوچولوی صورتیش خیس خیس شده
لبامو میزارم روشو صورتمو چپ و راس میکنم ،سرمو با پاهاش میگیره ، صدای ناله های آروم ونفسای تندش مستم میکنه.پاهامو باز میکنم ،میکشمش پایین تر سمت خودم،پاهاشو میزاره رو شونه هام،صورتمو میکشم به ساق پاهاش،عاشقشم،پاهای قشنگش مثل ساقه نرگس ظریفه…
دستاشو میگیرم یه کم میکشمش نزدیک تر،با انگشتام لای کسش دایره های کوچیک میکشم و فشار میدم،آروم لبه هاشو باز میکنم،خیس خیسه ،میکنمش…
صدای آهش تو نفسام خفه میشه
…انگشتاشو میگیرم و میکنم تو دهنم،بوی کس میده،دلم میخواد تا آخر دنیا بمکمشون…
…آروم عقب و جلو میکنم …
همه وجودم آتیش گرفته … تند تر و تندتر
انگار تو آسمونام
صداشو میشنوم که میگه محکمتر

برش میگردونم به شکم ،شصتمو میزارم رو کوسش خیلی آروم ماساژ میدم همزمان با ناخونام از گردنش میکشم تا کمرش ، سرشو میکشه عقب
حال کردنش عجیب تحریکم میکنم ،موهاشو میگرم تو دستمو یه کم میکشم
دستشو برده رو کسش…
دستمو میبرم زیر شکمشو میکشمش بالا
زانوهاشو می چسبونه به هم ،کونشو میده بالا ،کمرشو پایین ،کسش مثل گل باز شده از هم
این انحنا آخر صحنه ی دنیاست ،محکم از دو طرف کمرش میگیرم و میچسبونمش به خودم
با کیرم میمالم لای کسش …
دیگه جفتمون آماده ایم که ارضا بشیم
همونجوری که داره کسشو میماله میزارم توش
آه ه ه عالیه …
داغ …
تنگ …

نوشته: همخوابگی


👍 7
👎 2
248641 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

404720
2013-11-19 13:48:38 +0330 +0330
NA

عالييييي بود آفرين يه داستان خوب آپ شد

0 ❤️

404721
2013-11-19 13:49:29 +0330 +0330

چه عجب یکی پیداشد که نویسنده باشه
قشنگ نوشتی دمت گرم

0 ❤️

404722
2013-11-19 13:53:03 +0330 +0330
NA

اروتیک جالبی بود!

0 ❤️

404724
2013-11-19 15:08:54 +0330 +0330

خوب بود. ممنون . دامت ادامتون.

0 ❤️

404725
2013-11-19 18:46:50 +0330 +0330
NA

دمت گرم داداش
خيلي خوب بود

0 ❤️

404726
2013-11-19 23:11:48 +0330 +0330

تو رو جدت یه فکری هم به ما کن
همه کیرا علم کردی، حیا کن
بنازم من به آن احساس شیرین
دو روزه این فلک، عشق و صفا کن

0 ❤️

404727
2013-11-19 23:19:36 +0330 +0330
NA

من پيشنهاد ميكنم مستوفيو تكاور ديوان اشعارشونو زودتر چاپ كنن دوستان براي پيش خريد به همينجا مراجعه فرماييد

0 ❤️

404728
2013-11-20 00:30:18 +0330 +0330
NA

داستانت خوب بوده اما چرا هر کی میخواد نویسنده بشه باید تو داستاناش همه سیگار بکشن؟ خیلی به فضا کمک میکنه؟

0 ❤️

404729
2013-11-20 01:34:31 +0330 +0330

دوستان از این به بعد در داستانها بجای شربت از سیگار استفاده کنید،،،شربت تکراری شده…

ولی داستان خوب و خوش آب و رنگی بود…مرسی…

0 ❤️

404730
2013-11-20 01:44:48 +0330 +0330

خوب بود، بنویس . . . . . . . . . . . . .
اونوقت غذاتون نسوخت؟ باز هم بنویس ولی بهتر بود بیشتر از سکستون بنویسی. بخصوص آخرش زود تموم شد. قشنگ بود و سکسی، راستی اسمش چی بود؟ دستت درد نکنه.

تو آشپز بودی و در فکر کردن
زَ نَک مشغول ناز و عشوه کردن
رها کردی غذا را، راست کردی
تپاندی کیر خود تا دسته کردن

1 ❤️

404731
2013-11-20 07:14:28 +0330 +0330
NA

حرف نداشت
عالی بووووووود

0 ❤️

404732
2013-11-20 08:34:59 +0330 +0330

good :D

0 ❤️

404733
2013-11-20 08:59:09 +0330 +0330
NA

من معمولا كم نظر ميدم تو داستانا…ولي دلم نيومد اينو نگم عالي بود پسرررررر

0 ❤️

404742
2013-11-20 09:04:13 +0330 +0330
NA

خیلی باحال بود دمت گرم حال کردم

0 ❤️

404735
2013-11-20 12:24:26 +0330 +0330
NA
asri.png ali.png
0 ❤️

404736
2013-11-21 09:04:24 +0330 +0330
NA

به نظر منم خيلي عالي بود

تو تمام اين داستانهايي كه خوندم اين بهترين بود

0 ❤️

404737
2013-11-23 02:20:57 +0330 +0330
NA

خوب بود،و مهمتر از همه کس وشعرهای احمقانه که خواننده رو خر فرض میکنه توش نبود.

دم شما گرم.

0 ❤️

404740
2013-11-25 18:35:44 +0330 +0330
NA

عالی بود. مرسی .ادامه بده

0 ❤️

404741
2015-09-03 18:14:36 +0430 +0430

آفرین,خوب بود,منتظر نوشته های دیگه ات هستم…و اما داستان,بالاخره بعد از چندین شب یه " داستان " خوندم…خوب بود و چسبید دوست عزیز…مرسی

0 ❤️

576151
2017-01-26 13:59:11 +0330 +0330
NA

بدون حاشیه و بدون شربت

0 ❤️

591229
2017-04-22 20:55:20 +0430 +0430

علیرغم اینکه کوتاه بود ولی جذاب بود و زیبا نوشته شده بود.
مرسی.

0 ❤️

663424
2017-11-28 09:22:00 +0330 +0330

نوش جان شما خدا قسمت همه بکنه

0 ❤️




آخرین بازدیدها