گل فروش (۲)

1402/03/09

...قسمت قبل

توی همین چند هفته که با خودم کلنجار میرم برای انجام این کار ، انگار زمان از دستم در رفته ، اومدن نتایج دانشگاه ، ثبت نام و شروع کلاسا اصلاً نفهمیدم چی شد
بالاخره انگار اون روز رسید ، باورم نمیشد همه چی اینقدر راحت جور بشه ، شام خونه مامان بزرگم دعوت بودیم و مامان از صبح برای کمک رفته بود و من به بهانه دانشگاه و امیرحسین به بهانه کلاسش مغازه رو پیچونده بود و بابا هم که احتمالاً مستقیم از در مغازه بره خونه مامان بزرگ
دل تو دلم نیست و آروم و قرار ندارم ، اصلا یه جا بند نمیشم هی دارم توی خونه رژه میرم ، مرتب از پشت پنجره به کوچه خیره میشم و به خودم میگم: معلومه داری چه گهی میخوری
به گوشیم نگاه میکنم ، پیامشو مجدد میخونم: نیم ساعت دیگه اونجام
نزدیک به یک ساعت گذشته و هیچ خبری نیست ، صدای زنگ آیفون دلشورمو چند برابر میکنه
به کاری که میخوام بکنم افتخار نمیکنم اما…
پشت در منتظرم تا صدای قدم هاشو بشنوم ، بالاخره آسانسور تو طبقه ما نگه میداره ، من زودتر در باز میکنم و سریع دستشو میگیرم و میارمش داخل
-پس سلامت کو خوشگله
-چته تو؟ رنگت مثل گچ سفید شده
آب دهنم قورت میدم و سعی میکنم حداقل به خودم مسلط باشم
به کاری که میخوام بکنم افتخار نمیکنم اما بخاطر اینکه دوباره تجربش کنم حاضرم تا انتهای جهنم برم و برگردم
-اگه بدونی چه خوابایی واست دیدم ، اما قول میدم خودتم لذت ببری
برای چندمین بار از خودم میپرسم مطمئنی؟! اگه پیش بری هیچ راه برگشتی نیستا ، میشه همینجا پرتش کرد بیرون اما…
+بریم تو اتاق
به گوشه هال اشاره میکنه و میگه: آخه من دوست دارم اینجا باشه
+اتاق
-ناراحت نشو ، باشه عروس خانم تویی ، حجله هر جا تو میگی باشه
یه نگاه کلی به در و دیوار اتاق میکنه: خوشم اومد ، قشنگه
روی تخت نشست و داره با نگاش منو کامل وجب میکنه و میگه: منتظر چی هستی ، بکن اون لباسا رو از تنت
به سمت میز تحریر اتاقم میرم ، لپ تاپ باز میکنم و فیلم میزنم تا پخش شه ، کاملاً مشخصه قاطی کرده و نمیتونه حرف بزنه و لرزش چشماشو به وضوح میبینم ، فیلم قطع میکنم: تصمیمو میزارم به عهده خودت یا امروز بچه حرف گوش کنی میشی و هردومون خوش میگذرونیم
-یا چی؟
+یا از همون راهی که اومدی برمیگردی
+اما امیدوارم اونقدر سریع باشی که قبل فیلمت برسی خونه
شماره پدرشو واسش خوندم ، مث جن زده ها از جاش بلند شد ، انگار هنوز نمیدونست چه واکنشی باید داشته باشه
+راستی از فیلمت یه کپی دارم پس فکرت نزنه که…
قدماشو تند و سریع برداشت تا از اتاق خارج شه ، یکم عقب رفتم و به کمد پشت سرم تکیه دادم و چشمامو بستم و نفسمو دادم بیرون
-ازم چی میخوای؟
درحالیکه هنوز چشمامو بسته بودم ، از اینکه چاره ای نداره خوشحال شدم و لبخند زدم
+فعلاً برو دستشویی خودت تمیز بشور
-دیگه چی ، میخوای برم یه شیو کنم و برگردم
-همینجوری اگه نمیخوای تا برم
+باشه قهر نکن ، بیا جلو
توی چند قدمیم ایستاده بود ، یه نگاه از سر تا پاش کردم یه پسر لاغر سبزه که پیشونیش تا لبام می رسید واقعاً خواستنیه برام ، دوباره به صورتش نگاه کردم که نگاهمون بهم گره خورد ، دزدیدن نگاش کافی بود تا جرقه های اولیه راست شدن کیرمو حس کنم
دستمو روی شونش گذاشتم و به پایین هلش دادم ، با تکون شونش دستم انداخت و پایین نرفت
به لپ تاپ اشاره کردم و دستمو برگردوندم روی شونش ، به پیشونیش آروم بوسه زدم و هلش دادم پایین ، روی دو زانو جلوم نشسته بود ، کیرم توی چند سانتی صورتش زیر شلوار راحتی داشت بزرگ و بزرگتر میشد
انگار نمیخواست شروع کنه ، خودم کیرمو بیرون آوردم و به سمت لباش هل دادم ، سرشو چرخوند و لباش محکم بهم چفت کرد
با یه دست سر اون و با دست دیگه ام کیرمو به هم نزدیک کردم و سر کیرمو روی لباش کشیدم و بالاخره همین که یکم باز شد ، کیرمو فرستادم تو دهنش ، کاملاً خشک بود و از عمد دندون میزد ، بیشتر از این نمیتونستم تحمل کنم
+گمشو ، نمیخواد
+برو رو تخت دراز بکش
بدون هیچ حرفی روی تخت توی وضعیتی که زانوهاش روی زمین بودن خم شد و دستاشو روی تخت گذاشت
رفتم پشت سرش ، با یه دست میون شونه هاشو فشار دادم تا کاملا بالاتنش روی تخت بچسبه ، آروم از روی شلوار جینش کونشو مالیدم تا جایی که میشد انگشتامو وسط پاش فشار میدادم
دستامو از زیر تنش و بین تخت بردم جلو تا شلوارشو دربیارم اما کیر سیخ شدشو حس کردم بدون اینکه به روی خودم بیارم دکمه شلوارشو باز کردم و شلوارشو پایین کشیدم
همراهش شرتشم یکم پایین اومد و کونش نیم لخت جلوم بود شرتشو مث باز کردن یه هدیه با احتیاط و آروم پایین کشیدم
چندتا ضربه به کونش زدم و یکم کونشو چلوندم
کرم از کشوی میز دراوردم شروع کردم چرب کردن و انگشت کردن کونش ، مث همون شب کاملا تنگ بود و نمیتونستم راحت دو تا انگشتم توی کونش تکون بدم ، عجیب تر اینکه صدایی ازش شنیده نمی شد و انگار داشت تحمل میکرد تا هیچ صدایی ازش شنیده نشه
دوست داشتم مث اون شب آخ و اوخ کنه واسه همین یه دفعه کیرمو نصفه توی کونش کردم و بدون معطلی شروع کردم تلمبه زدن
چند دقیقه ای پشت سرهم کونشو محکم میکردم اما صدایی ازش درنمیومد
بینیش روی تخت بود و دو طرف صورتشو با دست پوشونده بود تا حتی ناراحتی صورتشو هم نتونم ببینم
کیرمو بیرون کشیدم و دوباره داخل کردم و برای اینکه دردشو ببینم تا آخر توی کونش فرو بردم ، تکرار چند باره اینجور گاییدن باعث شد نتونه کنترل کنه و آخ اول از حلقش خارج شه
دیگه روی صداش کنترلی نداشت و با هر تلمبه ناله میکرد و منم محکم تر تلمبه میزدم
به هق هق افتادنش کافی بود تا بازم به نهایت جنون برسم و با چندتا تلمبه محکم کامل خودم توی کونش خالی کنم
از روش بلند شدم و شلوارمو بالا کشیدم ، سوراخ کونش هنوز باز بود و دل میزد شلوارشو بالا کشید و بدون اینکه برگرده تا نگام کنه از در اتاق خارج شد
قبل اینکه بتونه بره سمت دستشویی ، بهش گفتم: اگه اولش شستن نداریم آخرشم نداریم ، برو بیرون
قدمای کوچیک و آهستشو تا دم در تماشا میکردم و با بسته شدن در خونه ، توی تنهایی خودم دوباره پشیمونی مث خوره به جونم افتاد
شب بعد مهمونی وقتی برگشتیم خونه ، یه راست رفتم سمت اتاقم و با کندن لباسام خودم روی جایی که امیرحسین بود ول کردم ، عطر تنش و بوی عرقش هنوز روی تشک بود و با هر نفسی که میکشیدم توی دلم حبسش میکردم و توی خاطرم می نوشتمش
چند روزی دانشگاه رو بهونه کردم تا امیرحسین نبینم و باهاش روبرو نشم
از بابا که حالشو پرسیدم که گفت: خوبه فقط چند روزی خیلی ناراحته ، فک کنم دوباره با پدرش به مشکل خورده
+با پدرش؟ واسه چی
*چی بگم بابا جان
+خب بگو، من که نمیخوام برم اذیتش کنم
*راستیتش آدم معتاد که اعصابش دست خودش نیس ، یکم موادش دیر بشه استغفرالله ، امیرم به ما پناه آورده
انقدر از خودم متنفر شده بودم که حد نداره واسه همینم فیلمشو پاک کردم تا دوباره وسوسه نشم
امیرحسین دیگه جوری نگام میکرد که فکر میکردم منو یه شیطان میبینه
حالا دو ماهی میگذره که امیرحسین کلاً قهره و منم جرأت حرف زدن باهاش ندارم
امتحانات مدارس که شروع شد امیرحسین کمتر میومد گل فروشی ، اکثراً دست تنها بودم همین ندیدنش باعث میشد دلتنگش بشم
حالا با برعکس شدن شرایط و شروع امتحانای خودم انگار امیرحسین از نبودن من راضی تره و خوشحال تره
بعد امتحان رفتم مغازه تا به بهونه استراحت بابا امیرحسین ببینم
-خدایا واسه امروز کافیه ، دیگه تحمل ندارم
سرمو که بالا گرفتم یه مرد پیر و سیه چرده و شکسته شده رو دیدم ، بعد صحبتاش با امیرحسین فهمیدم پدرشه
+سلام خیلی خوش آمدین ، ببخشید نشناختمتون
*اختیار داری جوون ما دورادور جویای احوالت بودیم و از بابات زیاد تعریفت شنیدم
*والا بابات گفت امروز میای در مغازه، غرض از مزاحمت امروز که با معلمش حرف زدم این پسر ما تو امتحان فیزیک و ریاضیش تر زده و قرار شده معلمشون هفته بعد یه امتحان دیگه از امیر و رفیقاش بگیره و اگه خوب شدن اینو تو کارنامشون بزنه
*میخواستم ببینم وقت داری یکم باهاش کار کنی تا حداقل ده بگیره
-بابا نمیخوام
*فعلاً خفه ، به حسابت توی خونه میرسم
+باشه من مشکلی ندارم هر روز دو سه ساعتی بیاد تا یکم باهاش کار کنم برای هفته بعد
*ای خدا خیرت بده داشتم صبی میگفتم این توله سگ که درس نمیخونه اصلا از مدرسه بگیریمش و همینجا تمام وقت کار کنه اما خب مادرش خیلی دوسش داره و اصرار که شما که خیلی حالیته و میتونی کمکش کنی
نمیدونستم آتیشی که توی چشماش میبینم از عصبانیتش از منه یا ترس تنبیه باباش ، اونقدر درگیر چشمای امیرحسین بودم که ادامه حرفای پدرش نشنیدم
به راهکار پدرش برای افت تحصیلی امیرحسین فکر میکردم ، ترک تحصیل ، خوبه که مادرش هست ، خوبه که پناه داره
تا فردا عصر که امیرحسین بیاد ثانیه ها رو میشمردم، ورودش با استقبال گرم مامان همراه بود و خیالش کاملاً جمع شد
-والا حاج خانوم آقای نادری گفتن خونه یین ، نمیخواستم مزاحمتون شم
-با محمد می رفتیم کتابخونه
*این چه حرفیه پسرم ، مراحمی
با راهنمایی مامان اومد توی اتاق و پشت میز نشست و منم یه صندلی آوردم کنارش نشستم
+کدوم امتحانتون نزدیک تره
-ریاضی
+خب پس با همون شروع میکنیم
باورم نمیشد چقدر باهوشه و چقدر سریع یاد میگیره و انگار سعی میکرد سریع تر یاد بگیره تا از منو و اتاقم دور بشه
*مامان محمد ، من دارم میرم بیرون کاری نداری
*امیرحسین جان تو یخچال همه چیز هست تعارف نکن
-اها ، خب منم برم مزاحم نشم
+نه یکی دو فصل دیگه بخونیم تا روی هم واسه فردا تلنبار نشه
ترسید اگه بیشتر مخالفت کنه مادرم مشکوک شه
*باشه پس من رفتم مامان جان ، بخدا سپردمتون
توی ساعت بعدش فقط با امیرحسین ریاضی کار کردم و هیچ حرکتی نکردم
+خب آخیش نصفشو خوندیم
+برم یکم خوراکی بیارم تا بخوریم
-نمیخواد دارم میرم
داشت کتاباشو توی کیفش جا میداد و جمع میکرد تا بره
+بشین الان میام
با کیک و چایی برگشتم توی اتاق ، کیفشو جوری بغل کرده بود که انگار سنگر گرفته ، بعد خوردن یه قلپ از چایی و برداشتنش کیکش بلند شد
-ممنون واسه امروز
یکم روانم آسوده شده بود و با یه خوشحالی داشتم چاییم طیو میخوردم ، اولین بار بود بدون اینکه مجبور باشه تو خلوتمون باهام حرف زده
روزای بعدش عمداً مامان به بهونه راحت درس خواندن از خونه بیرون میکردم تا تنها باشیم
فردا امتحان فیزیک داشت و آخرین روزی بود که میومد، دیگه توی تنهایی خودمون آروم بود و تو چشماش نگاه کردم از اون شیطان خبری نیست
چند روز بعد مغازه رو سپردم به امیرحسین و حدوداً نیم ساعت بعد با دوتا چیزبرگر برگشتم ، میدونستم آقا عاشق فست فود مخصوصاً اگه پنیرش زیاد باشه
+بیا امیرحسین بزنیم تا سرد نشده
-نمیخورم
+بیا دیگه با من قهری درست ، پولشو از حقوقت کم میکنم
امیرحسین اومد اون سمت کانتر ساندویچشو برداشت شروع کرد خوردن
از ملچ و ملوچی که راه انداخته بود معلوم بود حسابی خوشش اومده
-میتونم یه چی بپرسم
+آره حتماً
-چرا تو خونه کاری بهم نداشتی
+یعنی دوست داشتی داشته باشم
-نه توهم ، سریع هوا ورت میداره
-میخوام بدونم چی شده آدم شدی، دلت به حالم سوخت
+دلسوزی واسه تو! عمراً
-اینکه بابام نذاره برم مدرسه
+نه فیلمتو پاک کردم
-آخیش ، نمیدونستم چطوری ازت بخوام که …
+جاش چیزی نخوام ، مثلاً بگم بازم بیای
-آره
-پس آدم نشدی ، گفتم درموردت اشتباه میکردم
+در جریان باش خبر نداشتی منم میتونستم هرجور میخوام برقصونمت
-وللش ، راستی امتحانا رو پاس شدم
+عه ، به سلامتی
-خیلی کمکم کردی
+امیرحسین ، هر موقع کمک خواستی میتونی روم حساب کنی
رابطمون بعد اون شب بهتر شد امیرحسین گهگاه باهام حرف میزد و از اتفاقات وقتایی که نبودم میگفت
شب ولنتاین کلا سرمون شلوغ بود و کلی مشتری داشتیم و بابا ساعت ده شب رفت خونه و قرار شد من و امیرحسین یه ساعتی بمونیم تا مشتری های آخر شب راه بندازیم
نزدیکای دوازده بود و دیگه سرمون خلوت شده بود و داشتیم تعطیل می کردیم که دوتا دختر جوون وارد مغازه شدن
بعد کلی سوال و جواب بالاخره یه باکس انتخاب کردن و شروع کردن از قیافه من تعریف کردن و هندونه زیر بغلم گذاشتن و از اینکه هرکی باهات باشه خوشبخته و همیشه براش گل میبری
بالاخره با کلی ناز و عشوه نصف قیمت پرداخت کردن رفتن
-چه لاسی باهات میزدن
+نفهمیدی مفت بردنش
-ولی میرزید خدایی
+فقط یه چی رو راست گفتن
-چیو؟
+اینکه من چقدر خرم تا حالا به کسی که دوستش دارم گل ندادم
-واقعنی
+راستی امیرحسین بابا گفت این انعامت واسه امشب ،اگه نبودی خیلی سخت میگذشت
-بخودمم گفت ، حالا لازم نیست
-اینکه بیشتره
یه چشمک بهش زدم و با دستم زدم روی دماغم : حقته
-محمد میشه
+خب چی میشه
-پیش خودت بمونه
-فردا میخوام واسه مامانم مانتو بگیرم اون موقع ازت بگیرم
+باشه
-پس من وسایل جمع کنم‌ تا بریم
+یه پنج دقیقه وایمیسی سریع یه دسته گل کوچولو بپیچم
تمام مدت که دسته گل میپیچیدم چشمش به گلا بود و آخرش گفت خیلی قشنگ شده
-خب من رفتم
+وایسا میرسونمت
-نمیخواد، میرم خودم
+وایسا دیگه دیر وقته
توی ماشین مرتب خمیازه می کشید و شیشه رو پایین کشید و دستشو توی هوای سرد زمستون تکون میداد
لرز که به جونش افتاد شیشه رو داد بالا و روی دریچه بخاری کامل خم شد
چقدر رفتاراش بامزن و احساس میکنم از تماشاش سیر نمیشم
-خب من همینجا پیاده میشم
+امیرحسین ، وایسا
-بله
+این مال توعه
دودل بود واسه گرفتنش
+به هر کی دوست داشتی بدش یا بندازش دور
+فقط بزار فک کنم گرفتیش
دسته گل گرفت و رفت سمت در خونشون
منم حرکت کردم اما تو آیینه دیدم که گلاشو بو میکنه.

نوشته: محمد

ادامه...


👍 46
👎 3
28501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

930550
2023-05-30 03:29:25 +0330 +0330

منم دلم خواست یه ۲۲ ساله زیرم باشه

2 ❤️

930573
2023-05-30 06:26:03 +0330 +0330

نسبت به قسمت یک بهتر بود عالی و با قدرت ادامه بده

2 ❤️

930578
2023-05-30 06:46:42 +0330 +0330

مثل دفعه قبل عالی
قلم روون
و نسخ ادامش موندم سریع تر بزار

2 ❤️

930588
2023-05-30 07:57:38 +0330 +0330

سلام ، ممنون از حمایت و دلگرمیاتون
مث همیشه میدونم نوشتارم نقص داره و خوندنش باعث آزارتون میشه
بهم ببخشید
قسمت سوم و پایانی داستان امروز برای انتشار فرستاده شد
سعی کردم ، راهنمایی هایی که بهم کردین رو در اون قسمت بگنجونم
کانال تلگرامی gayliki

4 ❤️

930599
2023-05-30 11:12:05 +0330 +0330

شما که می خواهید داستان بنویسید حتما در داستان خود ذکر کنید که از کاندوم برای کردن سوراخ کون جوان یا نوجوان استفاده شده است
چون خیلی از عزیزان نوجوان و جوان نمی دانند که ایدز چی هست و راههای منتقل آن که مهم ترین آن استفاده نکردن از کاندوم در رابطه های جنسی یا همان دادن سوراخ کون است

1 ❤️

930605
2023-05-30 11:57:26 +0330 +0330

B1A2B4 عزیز , بطور قطع حق باشماست ، استفاده از کاندوم که هم راحت و هم ارزان و هم در دسترس است باید نهادینه شود
علاوه بر جلوگیر از بیماری hiv ( ایدز) میتواند از اکثر بیماری های مقاربتی جلوگیری کند
هم چنین هیچ عذری برای عدم استفاده از کاندوم مورد قبول نیس حتی اگر بار اول هر دوطرف باشد
همچنین یه عفونت ساده ادراری میتواند باعث پروکتیت ( عفونت آنال) در طرف مقابل شود که با کاندوم براحتی محافظت میشه
از یادآوری این نکته کمال تشکر دارم

1 ❤️

930611
2023-05-30 13:13:33 +0330 +0330

چه خوب نوشتی و چه حس قشنگی،،نفرت تبدیل بشه به دوستی واقعا زیبااا

2 ❤️

930613
2023-05-30 13:22:20 +0330 +0330

عالی بود جناب، از قسمت قبلی هم خیلی بهتر بود 👌🏻❤️
از روانی قلمت و تبدیل شدن تنفر به عشق توی داستانت خیلی خوشم اومد و لذت بردم 🌹❤️
قلمت مانا 👌🏻❤️

1 ❤️

930624
2023-05-30 14:23:34 +0330 +0330

انصافا داستانت قشنگه ولی جون هرکی دوستش دارید به کسی تجاوز نکنید زندگی فرد نابود میشه نکنید از این کارا

1 ❤️

930627
2023-05-30 15:37:19 +0330 +0330

از قسمت یک بهتر بود ادامشم بنویس

1 ❤️

930711
2023-05-31 04:10:41 +0330 +0330

خیلی ممنون از اینکه شما نه تنها وقت خود را هدر نداده بلکه خیلی خوب هم از پس نوشتنش براومدی و جالب نوشتی من که لحظه شماری می کنم واسه قسمت های دیگر

1 ❤️

931031
2023-06-01 21:31:25 +0330 +0330

سلام.
قشنگ بود فقط یکم کوتاه بود میتونستی تا اخرشو تو همین داستان جا بدی.
داستان خوب بود چندتا نکته میگم تو کارهای بعدیت رعایت کنی واسه خواننده بهتره.
اول اینکه برای استفاده از علائم نگارشی بعد از کلمه مورد نظر بدون فاصله علامتو بزار و بعد یک فاصله بزار مثلا: بابا، گل هارا آورد.
وقتی شخصی متکلمه و براش از علامت+ استفاده میکنی نیاز نیست برای جمله بعدیشم که تو پاراگراف بعدی همون علامتو بزنی.
تو مکالمه هایی که سه تا شخصیت هستن مثل قسمتی که پدر امیر حسین هم صحبت میکرد، بهتره واسه اون شخصیت اسم انتخاب کنی و بجای علامت ستاره اسمشو تایپ کنی و دونقطه بزاری. اگه شخصیت های مکالمه از سه نفر هم بالاتر رفتن برای همه حتی خودت(که میتونی بزاری: من.) باید اسم بنویسی.
موفق باشی.

1 ❤️

931398
2023-06-04 04:26:43 +0330 +0330

خیلی دوس داشتم. لطفا زودتر ادامش بده
امیدوارم توی قسمت سوم اونم تو رو بکنه خیلی عاشقانه رومانتیک😍

1 ❤️

934199
2023-06-21 19:42:54 +0330 +0330

چقدر قشنگ بود :)♡

1 ❤️

939702
2023-07-28 12:58:10 +0330 +0330

خوب بود ولی خیلی بی رحمی چ طور دلت اومد اون پسر نازو اذیت کنی🤨

1 ❤️




آخرین بازدیدها