داماد خوشتیپ

1390/03/30

هيچ وقت فکرشم نميکردم که يه زماني کار به اينجا ها بکشه. خودمم توش موندم که اين ماجرا از کجا شروع شد که به اينجا رسيد.
اولين باري که ديدمش تو يک کت شلوار بسيار خوش دوخت با يه ماشين مدل بالا بود هرجی بود هم قد بلند و هم هيکل ورزش کاري داشت و چهره جذاب از اون چهره ها که وقتي تو چشماش نگاه می‌کنی اگر دير بجنبي گرفتارش ميشي همین‌جور که من گرفتارش شدم.
جالب بود او مده بود خواستگاري و من يواشکي از پشت پنجره داشتم ديدش می‌زدم.
ماشين رو که پارک کرد با يه دسته گل بزرگ او مد طرفه خانه ما و زنگ رو زد با مادرش بود. ماهم منتظر بوديم به خاطر همين بود که از اول ديدمش خوب وارسی‌اش کردم.
ولي خوب اون که برای من نیو مده بود هرچی باشه من اون موقع 17سال بيشتر نداشتم تو حال هواي خودم بودم .
ولي خيلي چيزارو خوب مي دونستم و سرم ميشد چون ديگه بچه نبودم ولي همه به چشم بچه بهم نگاه می کردن نه اينکه از لحاظ جثه کوچک باشم بلکه کاملاً رسيده بودم هم سینه‌های قشنگي داشتم هم هيکلم به خاطر ورزشي که می‌کردم رو فرم بود.
بگذريم اون شب گذشت و زماني که رفتن من و خواهرم تنها شديم بهش گفتم چطور بود اونم خوشش اومده بود ولي رو خودش نمی‌آورد گفت اي بد نبود ولي تو چشماش می‌شود خوند که خيلي خوب بوده.
گذشت چند ماهي و اون پسر غريبه که اون شب ديده بوديمش حالا داشت داماد خانواده ما می‌شد ،خوشگل، خوش هيکل و زرنگ يه جورایی همچي تمام، بسيار خوش برخورد و خون گرم از اونجور آدمايي که اگه 10 روزم باهاش تنها باشي بازم يه چيز جديد براي گفتن داره .

گذشت و هر بار که ماهم ديگر رو می‌دیدیم انگار يه ميله داغ تو قلب من فرو می کردن هر زمان که اون با خواهر تنها بود يا باهم بيرون می رفتن من بيشتر حسوديم می‌شد چون با من هم خيلي خوب بود هر جا می‌رفت غير ممکن بود که يه سوغاتي توپ برام نياره .

توي اين چند ماه حسابي باهم قاطي شده بوديم يه جورايي اونم حس من رو خونده بود ولي خوب خيلي مراعات می‌کرد که يه موقعي سوتي نده
گذشت تا اینکه تابستان شد و هوا گرم اون روزهای جمعه اغلب خانه ما بود باورش شاید سخت باشه ولی تمام هفته تو فکر خیالم باهاش بودم تا شب جمعه بیاد و اون خانه ما با شه اغلب شب‌های جمعه می یومد خانه ما و شب‌ها تو اتاق خواهرم با هم می خوابیدن و خوب دیگه هر چی بود اون زنش بود و من باید حسرت می‌کشیدم بعضی شبا یواشکی از راه ایوان اتاق خودم که به اتاق خواهرم راه داشت می‌رفتم و از پشت پنجره یه دیدی می‌زدم که با هم چیکار میکنن و تمام بدن می‌شد آتش حس می‌کردم تمام بدنم آتش گرفته سینه هام سفت می‌شد و تمنای وجود بیشتر از پیش می شد تا اینکه پدر و مادرم قرار شد برن آلمان و اون شب‌ها برای اینکه ما تنها نباشیم می یومد خانه ما خوب دیگه فرصت خوبی بود روزهایی که کار نداشتیم من و خواهرم و دادشم می‌رفتیم استخر توی حیاط که فقط تابستان‌ها به راه بود اونم میومد اون مردنگی قشنگش از زیر شرتش پیدا بود مخصوصاً مواقعی که خواهرم دور وبرش می‌پلکید اونم سیخ می‌کرد و به خاطر اینکه آبرو ریزی نشه یا می‌پرید تو استخر یا خودش رو تو جکوزی قایم می‌کرد که اون موقع بود که من شیطنتم می‌گرفت و می‌رفتم به بهانه لوس بازی تو بغل بنشینم یا رو کولش سوار شم که دیگه خواهرم صداش در میومد .
خلاصه توری شده بود که من هر موقع می دیدم اون تو استخر هست خودم رو می‌رساندم تا یه روز که خواهر پریود بود و تو استخر نمیاومد و بالا استخر نشسته بود منم تو استخر با داماد عزیزمون در حال شنا یه مدتی که نشست حوصله سر رفت و رفت تو اتاق چون هوا هم گرم بود منم موقعیت رو غنیمت دونستم و شروع به شوخی کردن با رضا کردم طوری شده بود که اون زیر آبی میومد و به بهانه اینکه منو میخواد تو آب بکشه از زیر پاهای منو می‌گرفت و بغلم می‌کرد و خوب بعضی مواقع منو تو بغلش می‌گرفت و اون مردونگیش از پشت به من می‌چسبوند باورتون نمیشه که من رو تو ابرا می برد و مدام خودم رو بیشتر بهش میچسبوندم اونم دیگه حسابی حشری شده بود و حال خودش رو نمی‌فهمید منم خوشحال از این موضوع تا جایی پیشرفت که از پشت به من میچسیبد و دستاش روی سینه‌های من بود ، خودم هم حس میکردم سینه هام سفت شده و اصلاً رو حال خودم نیستم منتها این کار رو اونقدر انجام داد که به من یه حس سرخوشی با رخوت دست داد و حس می‌کردم دست و پام شل شده که تو این اوضاع بود که اونقدر منو رو به خودش فشار داد که یک لحظه دردم گرفت و اون هم متوجه شد و از من فاصله گرفت و با شوخی و خنده از استخر بیرون اومد و رفت زیر دوش و سریع خودش رو رسوندبه حوله و رفت حمام من که از سر خوشی نمیدونستم چیکار کنم ولی کمرم هم درد گرفته بود بعد از یک ربع شنا کردن منهم اومد بیرون و رفتم دوش بگیرم . رضا از حمام در اومده بود بهش گفتم بدجوری کمرم درد گرفته اونهم از من عذر خواهی کرد.
ولی یک برق خواستی تو چشمش بود اون گفت چیزی نشده فقط ضربه خورده و از حمام بیرون اومد.
شب که شد همه با هم رفتیم بیرون غذا خوردیم و و ساعت 11 شب بود که برگشتیم خانه ولی خواهرم اصلا حال خوبی نداشت منم میدونستم وقتی که مریض اصلا نمیشه باهاش حرف زد و بیشتر مواقع میخوابه رفتم لباس هام رو عوض کردم و امدم و تلویزیون رو روشن کردیم یه فیلم خیلی قشنگ داشت پخش میکرد که اولش بود من نشستم به فیلم دیدن که رضا هم اومد پایین توی سالن و یک نوشیدنی برا خودش و یکی برای من ریخت و شروع کردیم به صحبت و فیلم دیدن خواهرم که بالا خواب بود و میدونستم وقتی که خواب باشه یه توپ هم که در کنن بیدار نمیشه.
از هر دری حرف زدیم تا اینکه گفت کمرت چطوره منم گفتم بد نیست ولی هنوز یک کمی درد داره گفت توری نیست بیا دراز بکش تا برات ماساژ بدم تا ماهیچه هاش ول کونه منم از خدا خواسته رفتم پتو آوردم و روی شکم دراز کشیدم اونم اومد کنارم و شروع کرد از روی لباس ماساژ دادن اطراف ستون فقرا تم و کمی بعد گفت شکمت رو بالا بیار تا بلوزت رو بالا بزنم و من یکمی شکمم رو از زمین بلند کردم تا بلوزم رو تا بالای کمر بالا زد حالا دیگه دستاش رو روی تنم حس میکردم دستای گرم و مردونش رو که من رو از خودم بیخود میکرد ولی وحشت داشتم که نکنه آرزو از خواب بیدار بشه و تمام حس شنواییم روبه کار برده بودم که صدایی رو بشنوم و از طرفی هم با تمام وجود لذت میبردم اون چیزی که خیلی وقت تو ذهنم داشتم رو به واقعیت رسیده میدیدم .
رضا هم تو کارش وارد بود شروع کرد به ماساژ دادن از پایین به بالا و منهم گرم میشدم باز اون تنور وجودم شروع به آتیش گرفتن کرده بود و همینطور بالا تر میومد تا اینکه به بند سوتینم رسید خیلی راحت توی یک حرکت بازش کرد سینه های من که حجیم شده بودن خودشون رو آزاد حس میکردن و اون هنوز دستای گرمش رو روی تنم تاب میداد من دیگه مال خودم نبودم رهای رها شده بودم و اون شروع به پایین اومدن کرد از دو طرف و از زیر بغلم دستاش رو به سینهام رسنده بود منهم که مثل آدم هایی که به صلیب کشیده شده باشند هیچ حرکتی نمیکردم و اون شروع کرد به لمسس سینه هام اروم اروم روی سینه ها بالا و پایین میرفت تمام تنم شده بود آتیش گرم و دستای اون گرم تر از بدن من حس میکردم هر کجا که دست میگذاش بدنم میسوخت، بسیار نرم و راحت من حس میکردم توی این حالت نمیتونه راحت سینه های من رو خوب مالش بده یه حرکتی کردم و خودم رو چرخوندم و اونم به من کمک کرد انچنا آرام و لطیف که حس میکردم وزنم در حد یک پر کاهه، خیلی راحت شروع کرد به لمس گل سینه هام دیگه دیونه شده بودم وقتی لبهاش رو روی لبهای خودم حس کردم حس میکردم تمام دنیا مال من شده و گرمای وجودش رو شروع به خوردن کردم لبهای گوشتی اون روی لبهای من بود و من با تمام وجود لبهاش رو میخوردم و رضا هم در جواب من دستهاش روی سینه های من بالا و پایین میرفت و آتیش بدنم رو بیشتر میکرد اروم اروم حس کردم دستاش پایین تر میرن و قصد باز کردن دکمه و زیپ شلوارم رو دارن یه مقاومتی کردم و اون منصرف شد و باز روی سینه های من برگشت لبهاش رو از لبهای من جدا کرد و توی چشمم نگاه کرد شهوت و تمنا رو از توی چشمای من میخوند لبهایش رو روی گل سینه هام گذاشت و شروع به مک زدن سر سینه های من کرد سینه های من گل انداخته بود و برجسته و با هر مکی که میزد حس قشنگی تمام وجودم رو میگرفت و دیوانم میکرد دستای من رو گرفت و روی مردانگی خودش قرار داد برجستگی اون رو حس میکردم و بزرگتر از اونی بود که تصورش رو میکردم .
منم با ضرب آهنگ مک های که به سینه هام میزد اون مردانگی رو فشار میدادم کمی که گذشت زیپ شلوارش رو باز کرد و دستم رو داخل شورتش برد دستم به مردانگی اون که خورد احساس عجیبی بهم دست داد اونرو توی دستم گرفتم و اون هنوز مشغول مک زدن به سینه های من بود و من با دستم شروع به مالش اون کردم واقعاً از گرمای اون لذت میبردم بعد از کلی کلنجار بالاخره تونست زیپ شلوار من رو هم باز کنه دیگه برام هیچ چیزی مهم نبود شلوارم رو پایین کشید و شروع به بوسیدن از روی سینه هام تا شکمم کرد و هر چی سرش پایین تر می آمد لذت من چند برابر میشد و دستم توی موهای اون فرو کرده بودم و چنگ میزدم و اون شروع به خارج کردن شلوار و شورت من از پاهای من کرد و لبهاش رو رو آلتم حس کردم خیسی زبونش رو که به لبه های آلتم میخورد گرمای اون لبها تمام وجودم رو پر کرده بود اهسته و گرم روی تنم بالا و پایین میرفت حس عجیبی تنم رو گرفته بود تمام عضلات بدنم رو حس میکردم منقبض شده و یک انرژی عظیمی تمام تنم رو فرا گرفته با تمام قوا سرش رو بین پاهای خودم فشار میدادم و اون هم با فشار بیشتری آلتم رو مک میزد من دیگه قادر به حرکت کردن نبودم تمام تنم شل شد دیگه کاملا در اختیار اون بودم .
پس از یک وقفه اون باز شروع کرد به بالا اومدن، باز روی گل سینهای من بود و اونارو مک میزد دیگه تو این حالت هر دو لخت بودیم. اون روی من قرار گرفته بود و مردانگیش رو بین پاهام حس میکردم گرمای دلنشین ، گرمایی که تمام وجودم رو گرفته بود حتی گرمتر از زبونش و اون شروع به حرکت دادن کرد و من در اوج لذت اطمینان داشتم که حواسش هست چون تا یک حدی بازی میکرد و زیاد فشار نمی آورد و هر دو در اوج لذت اونقدر بالا و پایین رفت تا یک لحظه حس کردم آب گرمی رو شکمم جاری شده آره اونم به اوج لذت رسیده بود و روی سینه های من بود هر دو غرق عرق بودیم و دیوانه هم دیگه چیزی بین من و اون نبود.
بوسیدمش و بهش گفتم بلند شو تا من برم حمام و تو خودت رو بشور دیر وقته و اگه کسی مارو در این حال ببینه جای هیچ حرفی نمیمونه اونم من رو بوسید و خودش رو جمع کرد .
توی چشمای هردو مون تمنا موج میزد شاید یک باره دیگه ولی کی و کجا معلوم نیست.

نوشته: ساناز


👍 0
👎 0
75796 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

287452
2011-06-20 20:44:56 +0430 +0430

قشنگ نوشتی آفرین.ولی این ساینامیادمیگه خیانت خیانت.سایناانقددم ازخیانت نزن.آخرسرت میادا.

0 ❤️

287453
2011-06-20 21:10:18 +0430 +0430
NA

ایول به این میگن داستان دمت گرم حال کردم

0 ❤️

287454
2011-06-20 23:39:06 +0430 +0430
NA

Bazam benevis .B-)

0 ❤️

287455
2011-06-21 00:05:34 +0430 +0430
NA

موضوعش خیانتیه نمیخواستم بخونم ولی چون این دو نفر تعریف کرده بودن خوندم ولی واقعا متاسفم برات اصلا آدم نیستی یعنی شهوتت اونقد زیاد بود که نتونستی بهش غلبه کنی؟؟؟؟اگه خواهرتم با تو این کار رو بکنه چی تا حالا فکرشو کردی؟؟؟

0 ❤️

287456
2011-06-21 00:12:15 +0430 +0430
NA

یک مشت تخیلات یک ذهن جقی و دیگر هیچ!

0 ❤️

287457
2011-06-21 00:16:15 +0430 +0430
NA

عادت سايناس گير دادن
خوب نوشتي ايول دمت…:-D

0 ❤️

287458
2011-06-21 00:22:46 +0430 +0430
NA

دوس ندارم خيانت بخونم
داشتم فكر مي‌كردم اگه شوهر من و خواهرم هم با هم اين كار و بكنن چي؟ جفتشونو مي‌كشم

0 ❤️

287459
2011-06-21 00:27:53 +0430 +0430
NA

از مردونگی گفتنت خوشم نیومدددد
یه جورایی مسخره بود

بعد یه چیزیممم نفهمیدمممم چطوری کمرت درد گرفت؟؟؟
یعنی نمیتونم تصور کنممم این وسط کمرت چیکاره بود؟؟؟
دستش رو سینه هات بود داشت تو رو به خودش فشار میداد
نهایتا باید تو ناحیه قفسه سینه ات احساس درد بکنی :دی
یه مختصر توضیحی بده من روشن شمممم :lol:

0 ❤️

287460
2011-06-21 01:06:32 +0430 +0430
NA

می دونی جز اونایی که خودشون اینکاره هستن کسی از داستانی که موضوعش خیانته خوشش نمیاد مجبور نبودی بنویسی ولی معلوم بود آدم عقده ای نیستی دفعه اولته نوشتی چون یه جور خجالت تو نوشتنته مثل همین مردونگی که جایگزین کردی نترس تو این سایت عادت میکنی همه چیو تشریح کنی دفعه بعد:D بعدشم یک بار دیگه نه میمون جون شوهر خواهر محرمه اینا حالیت نیست حداقل به اون خواهرت رحم کن خیانتو به شوهرش یاد نده دفعه دیگه تنوع طلبی میشه عادتش تو نبودی یکی دیگه دلت واسه خواهرت بسوزه دیگه هم داستان با این موضوع چرت ننویس بیماریه

0 ❤️

287461
2011-06-21 02:18:17 +0430 +0430
NA

تانصف خوندم .
خسته کننده بود به نظرم.
ادمو جذب خودش نميکرد.

0 ❤️

287462
2011-06-21 02:47:27 +0430 +0430
NA

وای خیانت از نظر داستان قشنگ بود
ولی از نظر واقعیت وحشتناک بود

تنم لرزید به زندگیشون رحم کن

0 ❤️

287463
2011-06-21 02:54:11 +0430 +0430
NA

سارا شوهر خواهر محرم نیستاا…کاری به دید خودمون ندارم که مثلا تو و دامادتون یا من و خواهر زنم با هم راحت هستیم و این حرفا رو نداریم…
اما اگه رو محرم و محرمیت بخوای حساب کنی و به قولی مذهب بازی ، خواهر زن به داماد محرم نیست تا اونجایی که یادمه…
حالا نمیدونم شاید این چند سال من تو باغ دین نبودم اسلام رو آپگرید کردن :دی

0 ❤️

287464
2011-06-21 03:00:24 +0430 +0430
NA

در مورد داستان :
انشات خوبه…موضوع نه…
تو با این کار ات زندگی خواهرت رو تباه کردی…
شاید فکر کنی خب فقط خودت و دامادتون با هم هستین و یه جوری با این افکار خودت رو برای خودت توجیه کنی…
اما بدون خیانت یه مرز هست…وقتی ازش رد بشی دیگه چیزی جلوت رو نمیگیره…
تو با این کارت شوهر خواهرت ات رو از مرز خیانت رد کردی … و مطمئن باش هرجای دیگه از زندگیش کوچکترین فرصتی با هرکس ِ دیگه ای براش پیش بیاد ، بخاطر پیش زمینه ای که با تو داره خیلی راحت به خواهرت خیانت میکنه…
چون به هر حال با خودش میگه من که قبلا خیانت کردم ، این هم روش…اب که از سر بگذره چه یک وجب چه صد وجب…

امیدوارم داستان زاییده ی یک ذهن فاسد باشه…تا واقعیت تلخ زندگی یک انسان.

0 ❤️

287466
2011-06-21 04:53:07 +0430 +0430
NA

سارا جون واقعا عالی نوشتی خیلی با احساس بو نسبت به بقه داستانها

0 ❤️

287467
2011-06-21 05:04:05 +0430 +0430
NA

جناب جنرال
سلام
خواهر زن محرم سببی محسوب میشه به سبب ازدواج با خواهر اون زن و معنی محرم اینه : با کسی که نمی تونی ازدواج کنی جزء محارمه و یک مرد نمی تونه همزمان با دوتا خواهر ازدواج کنه از نظر اسلام. پس تا وقتی که یک زن همسر یک مرد هست خواهرش به اون مرد محرمه البته نه محرمیت قاطع مثل خواهر ، عمه و … ولی جزء محارمه. این موضوع سندیت داره و کلی منبع وجود داره واسه تحقیق

0 ❤️

287468
2011-06-21 05:39:07 +0430 +0430
NA

شکل داستان نوشتنت خوب بود ولی
به نظرم بیشتر خیال پردازی یه بچه تنها بود وهمین…

0 ❤️

287469
2011-06-21 05:58:57 +0430 +0430
NA

من خراب این بحثای فقهی و شرعی تو این سایتم =))
در کل حق با ساراست و خواهر زن جزو محارمه
جدا از همه ی اینها بابا لامصب خواهر زن مثل خواهر خود آدمه داماد مثل برادر ~X(
دوست دارم اینجور آدما موقع کار تو همون وضعیت بمیرن که آبروی نداشتشون جلوی همه بره >:)
البته بعضی از افراد خواهر که سهله زحمت مادرشون رو هم میکشن که حرفی تو حیوان بودنشون نیست

0 ❤️

287470
2011-06-21 08:18:52 +0430 +0430
NA

ای باباااااااااااا
اون مجبور نبود بنویسه شماها که میاین میگین ال بودو بل بود حتما یچیزیتون میشه دیگه.
آقا ، خانم داستان تیتر داره میبینی خیانته نیا بخون مجبور نیستی.
اگرم خوندی مثل بقیه صفه رو ببند بورو بیرون.

این چه کرمیه ما ایرانیا داریم میخواییم بگیم از همه بهتریم.

ماشاا… ادعا مونم که کونه این بیچاره خرو پاره کرده.

0 ❤️

287471
2011-06-21 08:20:36 +0430 +0430
NA

من نمیدونم بعضی میان تو سایت سکسی احکام تدریس کنن یا گیر به این و اون بدین خوب یارو اومده یه داستانی نوشته حالا خیانت یا هر چیز دیگه .

اگه خوب نوشته دمش گرم اگه هم بده که فحش میخوره.

0 ❤️

287472
2011-06-21 08:31:17 +0430 +0430
NA

تو که به این خوبی نوشتی حداقل به جای دامادتون یکی دیگرو اسم میبردی.
واقعا خجالت نمی کشی؟!!!خواهرت باهات اینکارو می کرد چیکار می کردی؟هان؟

0 ❤️

287473
2011-06-21 09:10:26 +0430 +0430
NA

از غیرتتون خوشم میاد سارا و ساینا.خیلی متنفرم.اینا هنوز طعم خیانتو نچشیدن.

0 ❤️

287474
2011-06-21 10:59:33 +0430 +0430
NA

جدای از موضوع خیلی زیبا نوشته بودی. اگه این ساینا فکشو ببنده و هی نظرات تخماتیکشو به خورد کسی نده . من نمی دونم تا کی باید حرفای این ساینای کس مغز رو تحمل کنیم. بابا خفه خون بگیر دیگه. اصلا" ببینم تو خودت تا حالا به مغز کیریت فشار اوردی که یه داستان بنویسی. به خدا اگه بتونی. در این گالتو گچ بگیر. حیف گچ. اصلاگ گه بگیر ساینا کیری

0 ❤️

287475
2011-06-21 11:14:42 +0430 +0430
NA

منم یه خواهر زن دارم میخوام بکنمش

0 ❤️

287476
2011-06-21 13:02:59 +0430 +0430
NA

ساناز جون مرسی عالی بود
داستانتم از احاظ انشایی خوب بود و بی غلط بود. ادامه بده ما منتظر دومیش هستیم ولی بیشتر تشریح کن .

0 ❤️

287477
2011-06-21 14:21:37 +0430 +0430
NA

به گمانم در داستانهای سکسی استفاده از واژه های آلت ،مردونگی ومشابه این ازتوان تحریک کنندگی داستان کم میکنه

0 ❤️

287478
2011-06-21 16:35:50 +0430 +0430
NA

داستانو که بیخیال
ولی واسه اثبات حرف خانم sara-sweet
من اصلا به مسائل شرعی و مذهب اعتقادی ندارم
ولی وقتی این حرفو زدی مجبور شدم ساعت 1 شب برم سر رساله توضیح المسائل بهجت
محارم سببی برای مرد:
1.زن
2.مادر زن و مادربزرگ زن
3.زن پسر(عروس)
سارا خانوم منبع موثقه ها!

0 ❤️

287479
2011-06-22 00:11:49 +0430 +0430
NA

aryaaa
-آیا خواهر زن محرم است و می تواند بدون روسری پیش ما بیایید؟حکم این است با کسی که نمی توان ازدواج کرد پس او محرم است از آن موارد خواهر زن می باشد (در زمان زنده بودن همسر)در کتاب اسلام آمده جمع دو خواهر حرام است
http://rss.nahad.ir/qaform.php

0 ❤️

287480
2011-06-22 00:21:11 +0430 +0430
NA

man omadam inja dastan sexy bekhonam vali daram ahkam yad migiram.dastan ghashang bod

0 ❤️

287481
2011-06-22 03:02:22 +0430 +0430
NA

حکم شرعی واضح هستش . خواهرزن برای مرد نا محرم می باشد با این تفاوت که نمی توان با او ازدواج کرد ( مگه این که خواهرش رو طلاق بدی ).یعنی بایدجلو مرده حجاب و این جور چیزا رو رعایت کنه و همدیگه رو هم لمس نکنن (جیزززززززززه!) .
اما داستان : بابا حالم به هم خور انقد گفتی مردونگی مردونگی … اگه از کیر خوشت نمیاد بگو آلت … بگو سکس ابزار … اگرم نمی خوای بگو اون چیز کلفته !!!
راستی خودت خیلی بی وجدانی که به خواهرت فکر نمی کنی . اون دومادتون هم خیلی عوضی هستش که هنوز یک سال نشده داره به زنش خیانت می کنه . امید وارم داستان فقط یه شوخی باشه و حقیقت نداشه باشه .
این داستان رو هم فقط برای این خوندم که احساسات دخترا رو از زبون خودشون بشنوم . اخه تو داستانا همش می نویسن ما زیاد نمی خواستیم ولی اون خودش حشری بود و همش میگفت بکن و جر بده و این جور چیزا که فکر می کنم همش بزرگ نماییه

0 ❤️

287482
2011-06-22 05:07:01 +0430 +0430
NA

bayad kose khobi bashi ke az khaharet gozashte va omade toro gayide. dame pesare garm ke do ta khaharo baham gayide.

0 ❤️

287483
2011-06-22 05:39:54 +0430 +0430
NA

khak too saret konan ashghal motmaen bash sare khodetam miad shak nakon

0 ❤️

287484
2011-06-22 06:12:58 +0430 +0430
NA

=D> خیلی جالب نوشتی دمت گرم

0 ❤️

287485
2011-06-22 06:19:12 +0430 +0430
NA

نميدونم چي بگم ولي اين بالايا راست ميگن شوهر خواهرته ولي اينجا همينه

0 ❤️

287486
2011-06-22 15:40:19 +0430 +0430
NA

سلام به همه دوستان
1- کاری به راست بودن یا دروغ بودن داستان ندارم .
2- من کلا" با خیانت مخالفم .
3- جمع بین دو خواهر فقط در مکتب شیعه هست که ممنوع شده اونم چون ایرانیان برای مقابله با آیین وحشی عرب ها اونو ساختند که بعد ها هم به بیراه رفت و با کمی تغییر به سمت همون آیین تازیان وحشی رفت .در فرقه های دیگر اسلامی که همون آیین واقعی عرب هاست مثل سنی ها،شافعی ها ،مالکی ها،حنبلی ها،زیدی ها و غیره نه تنها جمع دو خواهر به صورت همزمان حلال هست بلکه ازدواج دایی با خواهر زاده نیز حلال است برای آگاهی بیشتر از احکام درخشان اسلامی به کتاب های حقوقی و فقهی این فرقه ها و احوال شخصیه آنها توجه کنید .
4- احکام دینی مزخرف ادیان ابراهیمی برای همون عربهای مارمولک خور وحشی هست پس خواهش می کنم اگر می خواهید درباره داستانی نظر بدین اخلاق و منش اصیل ایرانی رو در نظر بگیرید نه آیین وحشی ها رو یا آیینی منحرف شده شیعه رو .
پایدار باشین

0 ❤️

287487
2011-06-22 17:12:42 +0430 +0430

داستانت خوب بود ولی ایکاش از داماد استفاده نمیکردی وامیدوارم که واقعیت نداشته باشه وگرنه عذاب وجدان سختی درپیش داری

0 ❤️

287488
2011-06-23 04:42:23 +0430 +0430
NA

daghe.dagh عزیز قضیه جمع بین دو خواهر تو کتاب مقدس مسلمونا اومده . می تونی بری بخونی . اما در باره اضافاتی که به دین شده باهات موافقم مخصوصا تو دوره صفویه که به نظرم هدفشون کلاه شرعی درست کردن برای حکومتشون بوده مثل همین آقایون الان … ( البته لحن صحبتت خوب نبود ) .
راستی باتوهین به دیگران هم کسی به جایی نمی رسه ! برازنده تو نیست که درباره ادیان یا اقوام مختلف این طور با بی احترامی صحبت کنی . همیشه باید به دیگران احترام گذاشت چون همه تو یه دهکده جهانی داریم زندگی می کنیم وگرنه ما با سایرین چه تفاوتی داریم؟!

0 ❤️

287489
2012-03-27 10:49:53 +0430 +0430
NA

khoooooooooooooooob bod

0 ❤️

287490
2014-06-02 16:42:36 +0430 +0430
NA

hamchin migi mardonegi engar che mardie namardi bish nist mardonegi be 200geram goshte toye short nist be vejdane to ham kheili lajani

0 ❤️




آخرین بازدیدها