سلام…من همایونم…این داستان نیست که مینویسم این یک خاطره است …شما در برداشت از صحت این متن و هر گونه اظهار نظر ازادید…
صبح جمعه بود یا یک روز تعطیل حدود ساعت یازده صبح …صدای زنگ خونه به صدا در اومد …من و خانومم کمی متعجب شدیم چون معمولا کسی بی خبر خونه ما نمیومد…ی چیزی پوشیدم و رفتم در باز کردم… …سلام…ببخشید مزاحمتون شدم…من همسایه طبقه پایین هستم در بسته شده و باز نمیشه میشه کمک کنین تا در و باز کنم… یک خانوم بود با قد نسبتا بلند با یک شال مشکی و موهای مشکی که بیشتر از حد معمول بیرون اومده بود و یک مانتو مشکی کوتاه و شلوار جین آبی و چکمه…خیلی آرایش نداشت با صدای لطیفی صحبت میکرد اما کمی بالهجه…
…مشکلی نیست الان میام
…پس من پبیین منتظرتون هستم
…خواهش میکنم یکم ابزار بردارم میام
اون رفت و خانومم که از پشت دیوار کنجکاو از شنیدن صدا پرسید کی بود و من گفتم نمیدونم… جعبه ابزار برداشتم و لباس پوشیدم و رفتم پایین .وقتی در آسانسور باز شد همون خانوم با دو تا دختر حدودا ده ساله و هفت ساله منتظرم بودن …ببخشی که مزاحم شدم …نه خواهش میکنم مشکلی نیست و یه لبخند به دخترا زدم و گفتم کلیدتون رو جا گذاشتین؟ گفت…نه کلید دارم نمیدونم چرا مثل اینکه قفل گیر کرده …باز نمیشه کلید رو ازش گرفتم کمی دستش به دستم خورد بیشتر نگاهش کردم …چهره بدی نداشت …ازش خوشم اومد …دو تا دختراش هم با خجالت و زیر چشمی منو نگاه میکردن انگار اونا فکر منو خونده بودن…گفتم …فامیلتون رو نگفتین …من خانوم آقای مرادی هستم …اهان بسیار خوب،،اقای مرادی حتما خودشون شیفتن اره …اره شیفتن اونم هر وقت لازمش داریم نیست آدم نظامی هم که زن دولته نه شب داره نه روز …دقیقا اما بدم نیست بعضی وقتا شوهر خونه نباشه همش باید بهشون سرویس بدی نه.؟ تازه شناخته بودمش …آپارتمان نوساز بود و شاید دو سه واحدش تازه پر شده بود و من دقیقا آقای مرادی رو به خاطر اوردم…خدا زیادش نکنه واقعا زشت بود و با یک چهره کاملا روستایی و وزنی حدود صد کیلو و یه شکم بزرگ و لحجه زیادو البته قد بلند و دستای درشت و سیاه …سیبیلشم اصلا نمیشد فراموش کرد…خخخخخخخخخ …نه بابا آقای مرادی وقتی میاد که فقط میخوابه…سرویس کجا بود مثل همیشه زود راه ارتباطی رو پیدا کردم…تازه داشت از سناریو جدید خوشم میومد استرس داشتتم و یادمه کمی صدام میلرزید چون مورد خیلی به خونه نزدیک بود و از طرفی اگه خانومم درو باز میکردو حرفای منو میشنید قیامت میکرد که باز تو شروع کردی با خانوما راحت شدن گفتم …تعمیر کار ماشین سنگینه اقای مرادی نه؟ …اره همیشه هم این صحاب مرده ها خرابن نصف شب …سر صبح…زندگی نداریم که با لبخند حرف میزد و من هم قدو بالاش رو چک میکردم به هیچوجه به شوهره نمیخورد…اصلا فکر کن یه درصد…همینطور که به قفل ور میرفتم و اون واقعا گیر کرده بود آرومتر از قبل گفتم… …اصلا به شوهرتون نمیخورین!!! …آره همه دوستام میگن!! خیلی راحت گفت انگار چندین بار اینو شنیده بود …شما دانشجویین مثل اینکه …شوهرتون میگفت …آره حقوق میخونم ترم سه ام …چه دیر دانشجو شدین بچه ها رو چی میکنین؟ …خواهرم میاد بعضی وقتا .بعضی وقتا خواهر شوهرم …خیلی وقتا هم خودشون تنهان در گیر کرده بود اساسی و باز نمیشد اما فکر من تازه باز شده بود و از هیجان و استرس مرتب دهانم خشک میشد…دفعه اولم نبود اما این مورد خیلی به خونه نزدیک بود اما هر چه قدر آدرنالین بیشتر لذت بیشتر… …خانوم ببخشید این باز نمیشه حسابی گیر کرده من با پیچ گوشتی لای در رو باز میکنم شما هم بیاین جلوی من باستین و به کلید ور برین شاید باز بشه…اگه اشکالی نداره …باشه اومد جلوم ایستاد و من با پیچ گوشتی همانطور که اون مابین دو دسته من ایستاد و شروع کردیم چند بار تو این گیرودار دستم به دستش خورد و تنم به تنش…کاملا تحریک شده بودم اما شلوار گرم کنم به اندازه کافی گشاد بود و آستری داشت.قفل باز نشد…دل به دریا زده گفتم من سر(لیز) میخورم وقتی به در فشار میارم …و واقعا هم میخوردم…ببخشید دوباره شروع میکنیم و من از کمر شما میگیرم تا لیز نخورم…گفت اشکالی نداره و دوباره شروع کردیم دستم به کمرش بود و من دستم رو در حین کار بالا میبردم تا زیر سینه هاش و کاملا واضح بهش چسبیدم…اما در بازم باز نشد و من گفتم باید در رو بشکنم…اونم گفت اگه باز نمیشه قفل ساز بیاریم که من گفتم قفل ساز کاری نمیتونه بکنه چون شما که کلید داری…گفت بشکنید…و منم شکستم…
ادامه داره
نوشته: سایه سفید
نتیجه ای که از این داستان میگیریم گلنار همیشه در کنار شماست حتی در تعطیلات عید!!!
جالب بود منتظر ادامه شیم یالا یالا ما کس شعر میخوایم یالا… music2
حتما هم اون دو تا بچه هم برای خرابی درب در چند سال گذشته بودند…
اگه سوراخ کونش بود که باز نمیشد شاید باورپذیر تر بود کمی
ادم اسمشو میبینه فک میکنه رمان نوشتی
این بود؟؟ dash1
ای کره بز شیطون!!! ما هم یه همسایه داشتیم آقاشون خیلی سرو گوشش میجنبید !! یه بار کفشای منو قایم کرده بود!!!
منتظر ادامه داستانت هستم
چه زود آبت اومد جقی
قرص بخور بعد داستانو بنویس تا آخر برسه
از روي بچه هاش خجالت نكشيدي؟شوهرش حالا به كيرم حتي اين نوشته تخيلي هم اينطور خيانتها رو نمي پسندم ولي زود در و باز كن شايد در خونه خودتون هم گير كرده خانومت بايكي ديگه مشغول باز كردنشه
من نفهميدم چرا از کمرش گرفته بودي مگه اون در بود
میدونم زن همسایت بدجورتو گلوت گیر کرده خوب میشی اشکال نداره
كُس خانومت كُسكش.آخرش ما نفهميديم اين آقايه مراديه تخيل شوما نظامي بود يا ميكانيك.برو جلقتو بزن باو نذار دهنم واشه فوش كشت كنم
قبول داری خیلی حروم زاده ای؟
میگم زن خودتم وقتی نیستی کلید تو در خونه واسش گیر میکنه؟
توام قیافت تخمیه؟
دستات سیاهه؟
شکمت گنده است؟
بچه کونی کون گشاد بدبخت جقی سکی برای زن خودت تیز کنه تو چه حالی پیدا میکنی؟
کیر تو قیافت کونکش ریدم تو غیرتت پی وی آدرس بده اگر اصفهانی تا پیدات کنم خوارتوبگام بی شرف
بهت فحش زن ندادم چون تو تخم حرومی ی جاکش مثل تو به پستم بخوره میبرمت طویله تو قهدریجان تا اینقد کونت بزارند صدات زنونه بشه
مادر به خطا
درود
دوستان در تمام ارگانهای نظامی ،کارمند وجود داره،یعنی اونها نظامیانی هستند با رسته تعمیر کار یا راننده یا امور اداری و یا هرچیز دیگه…لزوما درجه دار نیستند…دوم اینکه اصلا خودتون رو با فحش خسته نکنید اما اگه میخوایید دشنام بدید ، مشکلی نیست من از هرگونه اظهار نظر خوشحال میشم،و سوم اینکه قسمت دوم رو هم فرستادم نمیدونم کی میاد روی وال…موفق باشین
نميخواستم فوش بدم… ولی خودت خواستی.
کيرم تو…بييييييييييب…ای بابا خايه هام بيييييب…
منو فيلترم کردن نميتونم فوش بدم.