عشق نافرجام مریم

1396/01/15

سلام.خدمت همه دوستان من عباسم خیلی وقته داستان های شهوانی رو می خونم ولی هیچ وقت عضو نشدم.بگذریم قدم ۱۸۰ وزنمم۷۰ بایه قیافه معمولی۲۲سالمه ی ماه خدمتم تموم شده .داستان من از اونجا شروع شد که نزدیک عید همین امسال بود منم سرکار بودم یکی از رفیقام باهام تماس گرفت .گفت بیا بریم خرید هرچی بهش اصرار کردم که من نمیام گفت ن وایمیسم کارت تموم بشه با چنتا از بچه های دیگه بریم.خلاصه قرار شد بریم ی بازاری بود ارزون سرا تو ی شهر دیگه .رسیدیم داخل پارکینگ یکی از رفیقام گفت من گراس دارم بزار بکشیم بعد بریم بگردیم.ای کاش نرفته بودم و ای کاش نکشیده بودم. رفتیم داخل بازار
حالمون سر جاش نبود نزدیک بود تو اون مرکز خرید دعوامون بشه که اومدیم بیرون از اونجا .همون رفیقم گفت بیا بریم داخل مغازه کناری که کفش فروشی بود .کفش بخریم هرچقدر بهش گفتم ول کن حالمون خوب نیس بیا بریم گفت من باید اینجا کفش بخرم .من و خودش رفتیم داخل مغازه کفشی بقیه رفیقام بیرون وایساده بودن .مغازه ی سالن بزرگ داشت با هفت هشتا فروشنده که اکثرا دختر بودن. رفیقم ی جفت کفش انتخاب کرد رفتیم آخر مغازه واسه گرفتن کفشاش و حساب کردن مبلغ .اونجا بود که من مریمو دیدم تو همون نگاه اول دلم آتیش گرفت .اونم نگاهش بهم افتاد تو چشمای هم خیره شده بودیم.که رفیقم زد بهم گفت ب
ابا نخوریش همه دارن نگاهتون میکنن. بالاخره با هر بدبختی بود اومدم بیرون .فکرش ول کنم نبود. به بچه ها گفتم من عاشق فروشنده کفشی شدم .همشون مسخرم کردن گفتن چتی. حالت دست خودت نیس .اما خدا میدونه همون موقع ک دیدمش چتی از سرم پرید.هرچی بود خدا میدونه که حس شهوت نبودبه رفیقم گفتم بیا بریم یه بار دیگه ببینمش تو شلوغی. رفتم چند قدمیش وایسادم حواسش نبود داشت به ی نفر دیگه مدلای کفشارو نشون میداد .ی لحظه برگشت دوباره چشم تو چشم شدیم .رفیقم گفت ی انگشتر تو دستشه. دیدم تو دست راستش ی انگشتر طلا بود.به رفیقم گفتم یعنی شوهر داره گفت نمیدونم تو دست راستشه ن دست چپ. داشتم دیوونه میشدم اومدیم سوار ماشین شدیم ‌به.همون رفیقم گفتم چطوری بفهمم شوهر داره یا نه خودم که نمیتونم باهاش حرف بزنم گفت من به خواهرم میگم بیاد باهاش حرف بزنه تا فردا که بیایم دوباره دل تو دلم نبود .فرداش با رفیقم و خواهرش رفتیم من به خواهر رفیقم نشونش دادم و خودم از مغازه اومدم بیرون شاید نیم ساعت داشتن با هم حرف میزدن که واسه من ی عمر گذشت .که دیدم خواهر رفیقم خندان اومد بیرون گفت شیرینی بده مجرده. فقط میگه میخوام ی لحظه ببینمت خواهر رفیقم رفت پیشش منم چند قدم عقب تر وایسادم که با دست منو نشون داد .ی لحظه خندید که داشتم بال در میآوردم. خلاصه خواهر ر
فیقم ازش شماره خودشو با شماره مامانش گرفته بود هم اطلاعات منو داده بود هم از اون اطلاعات خانوادشو گرفته بود. اسمش مریم بود۱۸ سالش بود تازه میخاست کنکور بده رشته حسابداری.قرار شد با مادرش حرف بزنه و واسه عروسی که چند روز دیگه داشتیم دعوتشون کنیم تا خانوادها با هم بیشتر آشنا بشن. فردای اونروز خواهر رفیقم زنگ زد به مادرش.قرار شد آدرس بده تا براشون کارت ببریم .وقتی زنگ زدیم برا آدرس مادرش گفت پدر مریم مخالف ازدواجشه میگه میخواد درس بخونه بهش گفتم من با درس خوندنش مشکل ندارم .باز در اومد گفت خود مریمم موافق با ازدواجش نیس.همونجا گریه م گرفت هر چقدر گفتم ب
زار ۵ دقیقه همو ببینیم .باید خودش بهم بگه نه .قبول نکردن که نکردن .نمیدونم چ اتفاقی افتاد که ی دفعه از این رو به اون رو شدن .چقد اشک ریختم اونجا هنوزم بیادشم. امروز رفتم تو شهرشون شاید ی نشونی ازش پیدا کنم نشد که نشد اون مغازه ای که توش کار میکرد گفت من واسه عید هرسال ی چند نفر فروشنده میگیرم ادرسشو نم ندارم.نمیدونم شایدم دروغ گفت که آدرس ندارم.هنوزم دلیلش نمیدونم شب و روز م رو نمیفهمم.واسم سواله چرااااا من.

نوشته: دلشکسته


👍 1
👎 4
8164 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

587574
2017-04-04 20:01:17 +0430 +0430

ههههه کوکا کاریت ندارم به دو دلیل :

1-تازه ا خدمت مقدس سربازی برگشتی حسابی کونت گاییدس میدونم ?

2-علف زدی هنو اثرش ا بین نرفته دس بردی تو کیبوردو رساله ی توهم عشقتو نوشتی ! یکم یونجه بزنی تعادل پیدا میکنیو میفهمی که هر چیزی یه رسمی داره

اولین مراسم آشنایی بین خانواده ها تو مراسم عروسی؟!
گراس تفننی و سوت ثانیه بعدش عشق و عاشقی؟
بالافاصله تصمیم واس ازدواج؟!!

ب خانوادش گفتی قبل از اینکه دخملشونو ببینی چی زدی؟:نیشخند: برو خداروشکر کن باباش در حقت پدری کرد و کونت نزاش

0 ❤️

587608
2017-04-04 20:41:18 +0430 +0430

اینقدربه یادش ج ق بزن تاازکمر2 لابشی و به فنا بری ک س مغز

0 ❤️

587656
2017-04-05 00:07:51 +0430 +0430

یعنی موندم چطور میشه یکی با یه دیدن اینجوری بشه…بعدشم همچین میگی از این رو به اون رو شد که انگار عاشق دلسوختت بوده و یه عمر عاشقی کشیدی …بابا بیا بیرون از توهم از اولم رویی نبوده که بخواد از این رو به اون رو شه. تو زود چایی نخورده پسر خاله شدی

0 ❤️

587669
2017-04-05 02:17:05 +0430 +0430

ابعاد داشت خوشم نیومد دیسلایک

0 ❤️

587735
2017-04-05 14:58:50 +0430 +0430
NA

ﺑﻪ ﻛﻴﺮﻩ ﺧﺮﻩ ﻣﺸﺘﻲ ﻗﻠﻲ ﺍﻛﺒﺮ ﻗﻮﺯ ﭘﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ﻋﻀﻮ ﻧﺸﺪﻱ
ﺑﻪ ﺗﺨﻤﻪ ﺭﺍﺳﺘﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﺮﻩ ﺑﺎﻻﻱ ﻛﻬﺨﺪﻣﺘﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ
ﺭﺍﺟﺐ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺖ ﺍﻭﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻛﻪ ﻛﺮﺩ ﻋﻼﻣﺖ ﺗﺎﻳﺪ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﺲ ﺑﻮﺩﻧﺘﻮ ﺩﻳﺪ ﺧﻨﺪﺵ ﮔﺮﻓﺖ
ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺑﻪ ﺗﺨﻤﻪ ﭼـﭗ ﺍﻭﻥ ﺧﺮﻱ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﻻ ﻛﻪ ﺩﻟﺸﻜﺴﺘﻪ ﺍﻱ

0 ❤️

587817
2017-04-05 21:15:14 +0430 +0430

نظر باید داد عایا ؟!

0 ❤️




آخرین بازدیدها