سلام
من نویدم!
الان 20 سالمه؛ این خاطره که براتون نوشتم، واسه حدود 11 سال پیشه، یعنی وقتی 9 سالم بود و سوم دبستان. هیکل من از بچگی توپول و چاقال بود و به طرز غیر عادی ای پستونای درشتی هم داشتم.
یه روز با مدرسه رفته بودیم استخر؛ همه بچه های مدرسه اومده بودن، تمام پایه ها. من با رفیقام داشتیم آب بازی میکردیم، چون شنا بلد نبودیم خیلی جلو نمیرفتیم. من کلا هیچ خبری از سکس و کیر و کون و چیزای دیگه نداشتم؛ معمولا هم یه بچه تو اون سن و سال نباید از این چیزا خبر داشته باشه! رفیقای هم کلاسیم هم همینطور بودن؛ هیچ کاری به کار هم نداشتیم و همه کارمون در حد درس و مشق و بازی بود. اکثر بچه های مدرسه هم پاستوریزه بودن.
همونجوری که مشغول آب بازی بودیم، دیدم یکی از بچه های کلاس پنجم اومد نشست لبه ی استخر، کنار ما. چند دقیقه که گذشت، منکه شاشم گرفته بود بدجور، از دوستام پرسیدم «دستشویی کجاست؟!» تا بقیه اومدن جواب بدن، اون پسره پنجمیه گفت من بلدم بیا ببرمت! منم از همه جا بیخبر گفتم باشه بریم؛ دستمو گرفت تا بردم تو حموم، (معمولا اکثر استخرها حمومشون فقط چندتا دوش کنار همه، ولی اون استخر حموماش جدا بود) نگاه کردم گفتم اینجا که حمومه! گفت باشه برو عیب نداره! گفتم نه خب کثیف کاری میشه! اومدم برگردم، دستمو گرفت، هلم داد تو، خودشم اومد تو، در رو هم بست. از شانس گند من، هیچ کس هم تو محوطه ی حموما نبود؛
وقتی اومدیم تو، از ترس لبام خشک شده بود؛ بهش گفتم «تو چرا اومدی تو؟!» گفت «منم میخوام بشاشم، تو بشاش بعد من»؛ گفتم «زشته! من جلوی کسی اونجامو درنمیارم!»؛ یهو انگار قاتی کرد، کتفمو گرفت فشار داد، منم گفتم «باشه، باشه جیش میکنم! ولم کن!». دستشو برداشت؛ من اومدم برم بیرون نذاشت، از پشت گرفتم، شورتمو کشید پایین؛ از ترس داشتم سکته میکردم! کیرمو گرفت تو دستش، گفت «بشاش زود!» منم همونجوری که کیرم تو دستش بود و از ترس میلرزیدم، شاشیدم به دیوار حموم؛ شاشم که تموم شد، گفتم «بزار برم آقا پسر!». گفت «نه بذار دودولتو بشورم بعد برو!» منم که زورم بهش نمیرسید، از ترس اینکه کتک نخورم گذاشتم هرکار میخواد بکنه.
دوش رو باز کرد، منو فرستاد زیر دوش، شورتمم کامل از پام دراورد؛ کیرمو یه کم زیر آب مالید، بعد شروع کرد به بوس کردن پشتم و صورتم. من داشتم هاج و واج در و دیوار رو نگاه میکردم که یه دفعه یه انگشتشو کرد تو سوراخ کونم! خیلی درد نداشت چون اونم مث من بچه بود و انگشتاش خیلی بزرگ نبود؛ بهش گفتم «چیکار کردی؟!» اونم که انگار حشرش بدجور زده بود بالا گفت «خفه شو چاقال!».
بعد چند دقیقه، انشگتشو دراورد، منو از شکم چسبوند به دیوار، لای کونمو باز کرد، من سرمو برگردونم ببینم داره چیکار میکنه که یهو یه چیزی با سرعت و فشار و درد رفت تو سوراخ کونم! یه داد زدم، (از شانس کیری من نمیدونم چرا هیچ کس نیومد ببینه کی داد زده!) ولی سریع در دهنمو گرفت؛ گفت «داد بزنی خفت میکنم!». اونجا بود که دیگه زدم زیر گریه؛ یه کم که تلمبه زد، کامل بیحال شدم، اونم کیرشو دراورد، تا دستاشو از کمرم برداشت، افتادم زمین، به شکم خوابیده بودم رو زمین و گریه و آه و ناله میکردم که دوباره خوابید روم و شروع کرد به کردنم! یه خورده که عقب جلو کرد، دیدم دیگه کنترل نداره، بدجور وحشی شده بود! (نمیدونم آبش نمیومد یا آب نداشت! چون حدودا 11 سالش بود؛ البته من اون موقع که نمیدونسم این چیزا رو، بعدا که سکس رو یاد گرفتم به این چیزا هم تو اون قضیه پی بردم.) خودشم بیحال شد و کیرشو داورد؛ خوابید روم چند دقیقه، منم که دیگه اشکم نمیومد، تسلیمش شده بودم کاملا!
بعد چند لحظه، بلند شد شورتشو پاش کرد و دست منم گرفت و بلندم کرد و صورتمو گرفت، تو چشام نگاه کرد و گفت «به کسی نگی چیکار کردیما! وگرنه جفتمونو از مدرسه اخراج میکنن!» منم با هق هق گفتم «باشه!».
شورتمو پام کرد و منو فرستاد بیرون و گفت تو برو من چند دقیقه دیگه میام؛ منم که از شدت کون درد نمیتوستم راه برم، همونجوری رفتم لباسامو پوشیدم، بعدش رفتم صورتمم شستم؛ انقد گریه کرده بودم که صورتم و چشام سرخ شده بود! بعدشم رفتم نشستم بیرون استخر تا بقیه بیان؛ سانس که تموم شد، معلم ورزشمون اومد گفت «نوید؟! چرا اینجایی؟» منم گفتم «هیچی آقا دل درد گرفتم اومدم بیرون!»؛ نمیدونم به چیزی پی برد یا نه؛ کم کم همه اومدن و اون پسره هم اومد (نامرد خیلی طبیعی برخورد کرد، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، اصلا طرف من هم نیومد) و سوار مینی بوس شدیم و برگشتیم مدرسه…
بعدا هم یه اتفاقاتی افتاد که اگه دوست داشتید براتون میگم…
نوید
تجاوز به حریم خصوصی مردم، سکس با کودکان، سوءاستفاده ی جنسی، راسیسم، هموفوبی و نقض حقوق مولفان جایی در این سایت ندارند.!!!فکر کنم اینارو یه جایی خوندم !!! متاسم !
تجاوز به حریم خصوصی مردم، سکس با کودکان، سوءاستفاده ی جنسی، راسیسم، هموفوبی و نقض حقوق مولفان جایی در این سایت ندارند.!
سلام داداش…الان که دیگه بزرگ شدی کون نمیدی؟ خواستی بدی یه پیام خصوصی بده
كوني جون اتفاقاتي افتاد كير بهت مزه كرد دوست داري بدي
آخه کس کش چطور یه بچه ی 11 ساله میتونه تو رو به این خفنی بگائه.کس نگو ضیفه
واقعامتأسفم برات آدمين خان خودتم به قانون سايتت پايبندنيستي بعداگه ما يه چيزي بگيم اخراج؟اخه چرا؟ههههه خخخخخخخخ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دختر. سنندج. نبود؟?¿¿؟
کل داستان یه طرف حرف احسان کونی یه طرف دیگه!!! =)) خرابتم احسان کونی…خیلی داغونی…ههههه…
میگی حدود 11 سال پیشه په چجوری هر چی اونوقت گفتی یادته؟
انیشتین هم یادش نمیاد 11سال پیش چه کس شعری گفته
چه برسه به تو کونی
يعني اينقدر خاليبندي بود که ادمين داستان رو جزو پارتيشن گي به حساب نياورده!
نمیخواستم نظر بزارم ولی
یه مدرسه دانش آموز سوار می نی بوس
.شکلک شاخ روی کله :-D
افسانه تو روحت پکیدم از خنـــــده :))))))))))
به کل نکاته تخمیه داستان خندیدم و پی برده بودم الا همین :)))))
هنوزم چاقالی الان کلاس چندمی