زیبایی دردسرسازه

1402/04/08

خیلی وقت پیش، توی یه زمستون خیلی سرد و برفی وقتی که 17 سالم بود، مجبور شدم برای رفتن به یکی از شهرها سوار اتوبوس بشم، چون اتوبوس یکسره برای اون شهر نبود مجبور شدم اتوبوس یه شهر دیگه رو سوار بشم و بین راه پیاده بشم و یه اتوبوس دیگه بگیرم و برم ، جلوی ترمینال یه اتوبوس تی بی تی که اون زمان بهترین اتوبوس موجود جاده های ایران بود من رو سوار کرد و به راننده گفتم که مقصد من بین راهه و پول کرایه ی بین راه رو میدم ، چون اتوبوس خالی بود قبول کرد و گفت برو سوار شو، یه مقدار که اتوبوس از مبدا دور شد، شاگرد راننده برای گرفتن پول کرایه ها شروع کرد توی اتوبوس چرخیدن ، وقتی به من رسید گفت کرایه ات میشه اینقدر، من گفتم مقصد من یه شهر بین راهیه و وقتی که می خواستم سوار بشم به راننده گفتم، ولی به خرجش نرفت، راننده ی نامرد هم ابراز بی اطلاعی کرد، پول کمی توی جیبم بود، اگر تمام پولم رو میدادم برای کرایه ی اتوبوس برای مسیر بعدی پولی برام باقی نمی موند، به شاگرد راننده گفتم پس من پلیس راه پیاده میشم و ازتون شکایت میکنم، همین که اسم پلیس راه رو آوردم بیخیال گرفتن پول شد، منم فکر کردم ترسیده و به همون حق خودش راضی شده ولی ته دلم دلهره داشتم که نکنه باز بگه کل پول رو بده، یه مقدار که از پلیس راه رد شدیم و خیالش راحت شد که دیگه کاری از دستم برنمیاد، باز اومد سراغم و گفت کرایه ی کل مسیر رو بده، یه پیرمرد کنارم نشسته بود و گفت پسرم پولش رو بده اعصابت رو خورد نکن، من گفتم اگر داشتم میدادم ولی باید یه مسیر دیگه هم برم و پولی برام نمیمونه توی این سرما، وقتی شاگرد راننده متوجه شد که پولی ندارم که بهش بدم با وساطت اون پیرمرده همون مقدار کرایه که از اول قرار بود بدم رو گرفت اما گفت اونجایی که تو می خوای پیاده بشی توقف ممنوعه و ما باید یه کم جلوتر از اون سه راهی تو رو پیاده کنیم، من می دونستم که اون سه راهی وسط بیابونه و توقف ممنوع نیست و اینها می خوان من رو اذیت کنند ولی چاره ای نداشتم، اتوبوس از سه راهی رد شد و تقریبا دو کیلومتر جلوتر نگه داشت و من رو پیاده کرد، وقتی از اتوبوس پیاده شدم و تاریکی مطلق رو دیدم و سوز سرما که حالا برف و بوران هم بهش اضافه شده بود خورد توی صورتم تازه متوجه عمق فاجعه شدم، اما چاره ای نداشتم می بایست اون دو کیلومتر رو پیاده بر میگشتم تا به اون سه راهی سوت و کور می‌رسیدم، چون ساک نداشتم، بار دستیم رو توی کارتن گذاشته بودم و دورش رو طناب شیرینی بسته بودم و چون سنگین بود اثر طناب شیرینی روی انگشتم میموند، مجبور بودم هر ده قدمی که بر می دارم بایستم و بار رو روی زمین بذارم که انگشتم سیاه نکنه، هر بار که بار رو روی زمین می‌گذاشتم انگشتم رو با بخار دهنم گرم میکردم که خون توش جاری بشه و سرما خشکش نکنه، تازه فهمیده بودم که این مسیر چقدر طولانیه، تمام تلاشم رو کردم که خودم رو برسونم به سه راهی، حدود دویست متر مونده بود که به سه راهی برسم از اون دور دیدم که تنها اتوبوس اون مسیر از سه راهی رد شد و رفت و من بهش نرسیدم، می دونستم که اونجا همین یه اتوبوس رو داره و امشب دیگه اتوبوسی نیست که بتونم باهاش برم، اما یه نور امیدی توی دلم بود که شاید یه ماشینی پیدا بشه و من رو به مقصد برسونه، از تنها بودن توی بیابون وحشت داشتم مخصوصا سر اون سه راهی که پر از سگ های وحشی بود، وقتی رسیدم خیلی خوشحال شدم چون دیدم یه نفر دیگه هم مثل من اونجا وایساده و منتظر ماشینه، وقتی بهش رسیدم سلام کردم و گفتم شما کبریت ندارید که به آتیش درست کنیم؟ گفت دارم و انگار این ایده ی من به ذهنش نرسیده بود ، خودش با یه بوته خار و یه مقدار آشغال که اونجا بود یه آتیش درست کرد و حسابی خودمون رو گرم کردیم، اما از ماشین خبری نبود، برای اینکه آتیش خاموش نشه مجبور شدم توی اون تاریکی برم از بیابون بوته های خار جمع کنم و بیارم، تقریبا سه ساعت بود که اونجا بودیم، و خودمون رو با حرف زدن مشغول کرده بودیم، که بلاخره یه اتوبوس داغون اومد، گفت من به سمت شهر مورد نظر شما نمیرم و سی کیلومتر قبل از مقصد شما میپیچم توی جاده ی به شهر دیگه و شما باید اونجا پیاده بشی و از روستایی که اونجا هست مینی بوس بگیری تا به مقصد برسی، منم چاره ی دیگه ای نداشتم و قبول کردم، اون آقایی که توی سه راهی با من سوار شده بود جلوی یه آبادی پیاده شد و رفت و من موندم تنها توی اون اتوبوسی که عین لاک‌پشت حرکت می‌کرد، البته اتوبوس ده تا مسافر دیگه داشت که همشون با هم رفیق بودن و من بینشون غریبه بودم، شاگرد راننده اومد سمت من و گفت کرایه ات رو بده، گفتم چقدر میشه؟ و یه مبلغی گفت که اگر از تهران تا اون شهر دربست گرفته بودم ارزون تر میشد، با تعجب گفتم چه خبره؟ گفت همینی که هست، می خوای بخواه نمی خوای پیاده شو، گفتم به خدا من اینقدر پول ندارم، یه نگاه به من کرد و گفت خب یه جور دیگه حساب کن، گفتم چجوری حساب کنم وقتی پول ندارم، گفت تو که اینقدر خوشکلی کافیه یه بوس بدی همه برات سر و دست میشکنن، اصلا حواسم به این خطر نبود، یهو دیدم یه پسر 17 ساله، سفید و بی مو توی یه بیابون، و سوار بر اتوبوسی که همشون با هم هستند و یه نفر هم بامن سوار شده بود که جزء اینها نبود که اونم پیاده شد، شاگرد شوفر نشست کنارم، یه دست کشید روی صورتم، نگاهش رو دوخت به چشمان و گفت تو چقدر قشنگی پسر، آب دهنم خشک شده بود، نمی دونستم باید چیکار کنم، دستش رو گذاشت روی پام و شروع کرد به مالیدن رونای تپلم، ٱهسته در گوشم گفت اون عقب یه تخت داریم پاشو بیا اونجا یه حالی با هم بکنیم، زبونم و مغزم و بدنم کلا قفل شده بود، بلند شد ولی دید من خشکم زده، دستم رو کشید و بلندم کرد و گفت بیا بریم، توی اون تاریکی اتوبوس به جلوی اتوبوس و راننده و مسافرها نگاه کردم ولی انگار کسی حواسش نبود که این شاگرده داره من رو مثل یه طعمه میبره توی لونه اش، خودم رو دلداری دادم و گفتم فوقش می خواد یه بوس بگیره و تموم میشه، برای همین مقاومتی نکردم، وقتی رسیدم بوفه دیدم یه تخت داره که بوی بدی هم میده ولی چاره ای نبود، کفشام رو در آوردم و رفتم بالا که نذاشت حرف بزنم و شروع کرد ازم لب گرفتن، دهنش بوی سیگار میداد و من چندشم میشد ولی بازم تحمل کردم، همینجور که داشت لب می‌گرفت شروع کرد به طور وحشیانه ای لباسام رو در آوردن و هر چی می خواستم لبم رو جدا کنم ازش و بهش بگم لباسام رو در نیاره اجازه نداد،، توی چند لحظه لخت لختم کرد، و شروع کرد به جووون جوووون گفتن من گفتم تو رو خدا ولم کن می خوام برم گفت مگه میشه آدم یه بلوری متل تو رو ول کنه، مثل یه بچه گربه توی بغل یه شیر بودم که هیچ دفاعی از. خودش نداره بکنه، جوری گوش و گردنم رو لیس میزد که تمام موهای بدنم سیخ شده بود، نمی دونستم چجوری باید از چنگالش نجات پیدا کنم، فقط میدونستم که مثل یه پر توی بادم که دیگه هیچی دست خودم نیست، و باد هر جور که بخواد منو جابجا میکنه، تا اون زمان غیر از آلت کوچیک خودم یه کیر دیگه رو از نزدیک ندیده بودم، وقتی لخت شد و کیر شق شده اش رو انداخت بیرون وحشت کردم، گفت بخورش، من که بوی بد اونجا و بوی بد دهنش و بوی بد تنش رو تحمل کرده بودم دیدم دیگه این یکی رو نمی تونم تحمل کنم و گفتم نمی خورم، یهو گفت ببین اگه امشب درست حال ندی به من، کل این اتوبوس رو میارم که تو رو بکنن، گریه ام گرفت گفتم خواهش میکنم، تو رو خدا اذیتم نکن، گفت پس کیرم رو بخور تا ولت کنم بری، گفتم باشه کیرش که از بس عرق کرده بود شور مزه شده بود رو گذاشتم توی دهنم، یه سیلی محکم زد توی صورتم و گفت گاز نگیر، حس کردم مغزم از شدت ضربه ی دستش تکون خورد، گفت دهنت رو تا آخر باز کن، فکم داشت میشکست، یهو کیرش رو تا آخر توی حلقم فرو کرد، افتادم به سرفه، سیلی بعدی رو زد اونطرف صورتم، اشک توی چشام جمع شد، ولی فایده ای نداشت، دلش رحم نمی‌اومد، من رو خوابوند و کیرش رو تا ته کرد توی حلقم، نفسم داشت بند می اومد، چون خودم وقتی آبم میومد شل میشدم، می دونستم اگه آبش بیاد شل میشه و من رو ول میکنه، برای همین دستام رو هم آوردم کمک دهنم که زودتر آبش رو بیارم، همینکه شروع کردم به مالیدن تخماش یهو حس کردم ته حلقم پر از آب شد، انگار مستقیم آبش رو پمپاژ کرد توی معده ام، و شل شد و افتاد کنارم، من نفس راحتی کشیدم و خواستم که لباسم رو بپوشم و برم، که یهو پرده ی بوفه کنار رفت و دو تا از مسافرها که شک کرده بودن ته اتوبوس چه خبره من و اون شاگرد شوفر رو لخت دیدن، یکیشون داد زد آهای بیاید ببینید اینجا چه خبره. یهو راننده زد روی ترمز و همه ی مسافرها باهاش اومدم عقب اتوبوس، شاگرد شوفره گفت اوستا چیزی نیست داشت کرایه اش رو حساب می‌کرد، راننده گفت تنها خوری نداشتیم، باقی مسافرها هم که از دوستای راننده بودن همشون حرفش رو تایید کردن، من جوری شوکه شده بودم که زبونم بند اومده بود، فهمیدم که اینها اگر کمک هم بکنن کمک این شاگرده هستن نه کمک من، راننده به من نگاهی کرد و گفت خوشگل من تو کجا بودی وسط این بیابون؟ گفتم به خدا من رو مجبور کرد خواهش میکنم بذارید برم، راننده گفت کجا بری؟ من تازه تو رو پیدا کردم، شاگردش رو صدا زد گفت بیا پایین ببینم، شاگرده که حدود سی سالش بود همینجور لخت از بوفه اومد پایین و راننده که داشت لخت میشد و یه مرد پنجاه ساله ی قوی هیکل بود عین یه کشتی گیر که میره روی رینگ اومد توی بوفه، و همینجوری که ازم لب می‌گرفت خوابید روی شیکمم، و پاهام رو جمع کرد توی شکمم و متکا رو گذاشت زیر کمرم، و تفش رو مالید به سوراخم و کیرش رو گذاشت لای پام، من داشتم یه ریز التماسش میکردم، مسافرها هم داشتن مثل دیدن فیلم سکس روی پرده ی سینما ما رو نگاه میکردن، من که به انگشت کوچیکم هم به زور میرفت توی کونم، الان یه کیر بیست سانتی دم سوراخم بود و داشت آماده میشد که بره توی کونم، از ترس داشتم جون میدادم، التماس کردنم قطع نشده بود، ولی اون. اعتنا نمی کرد و فقط میگفت جووون قربون اون لبای خوشکلت بشم، چه بدن سفیدی داری، چه کون بزرگی داری، چه بدن بی مویی داری، از صد تا زن قشنگ تری، سوال کرد تا حالا سکس نداشتی؟ گفتم نه به خدا؟ گفت جووون بعد داد زد گفت بچه ها امشب پرده زنی داریم، بقیه هم سوت و کف زدن و همینجور که داشت قربون صدقه ام میرفت و به چشام خیره شده بود، درد شدیدی دم سوراخ کونم حس کردم، دنیا جلوی چشام تیره و تار شد، اینقدر درد شدید بود که با تمام قدرت پاهام هلش دادم عقب ولی اون جوری به من چسبیده بود که هیچ راه فراری نداشتم، با دستای بزرگش کتفام رو گرفته بود و وقتی که با پاهام داشتم زور میزدم که اون رو از خودم جدا کنم، با تمام قدرتش کیرش رو فرو کرد توی کونم، با تمام وجود پاره شدن کونم رو حس کردم، اینقدر درد شدید بود که می خواستم بیهوش بشم، یکی از مسافرها بلند گفت جوووون کامران پرده اش رو زدی، و دستش رو مالید به سوراخم و خون رو نشون همه داد و بلند کل کشیدن وگفتن مبارکه عروس خانم، من که عرقم زده بود و داشتم از درد میلرزیدم باورم نمیشد که توی ابن درد و رنج من، اونها دارند با. دیدن خون من شادی و هلهله میکنن، یکیشون میگفت کامران امشب باید شیرینی بدی، یکی میگفت کامران جون پرده ی یه باکره رو زدی ما با شیرینی از سر باز نمیشیم، باید امشب شام بدی، یکی میگفت پارچه بدید خون بکارت رو جمع کنیم که کامران جان آویزون کنه به آینه ی اتوبوسش، و یه دستمال از جیبشون درآوردن و مالیدن به خونی که از کونم جاری شده بود و یکیشون شروع کرد دور سرش چرخوندن و رقصیدن، شادی کردنشون داشت دیوونم می‌کرد، تلمبه های کامران که شدید شد درد از شدت درد یادم رفت اونها هم هستن و دارن تماشا میکنن، جوری محکم‌ توی کونم تلمبه میزد که کیرش رو زیر نافم حس میکردم، درد تلمبه زدن وحشیانه اش از ورود کیرش بیشتر بود، سوراخم آتیش گرفته بود، انگار نمک پاشیده باشن رو زخمم، خدا خدا میکردم که زود تموم بشه، خوشبختانه یا کمرش شل بود یا اینکه تحریک من براش زیاد بود، با یه نعره آبش اومد و خالی شد توی کونم و بی حال شد افتاد کنارم، دوستاش هم کف میزدن، احساس دفع داشتم، دستم رو مالیدم به سوراخ کونم دیدم خون و آب کیر با هم داره از کونم خارج میشه، یکیشون همون دستمال رو آورد و شروع کرد خون و آب کیر رو از کونم پاک کنه، کامران پاشد و رفت و من یه نفس راحت کشیدم که بلاخره با تمام درد و رنجی که بود تموم شد، یهو یکیشون گفت کامران امشب همه مهمونتیم کامران هم براشون تریپ مرام گذاشت و گفت امشب همتون مهمون من هستید، من فکر کردم می خواد شام یا شیرینی بهشون بده ولی وقتی همشون شروع کردن به لخت شدن و کیرهای کلفتشون رو که شق شق شده بود می مالوندن و به طرف من اومدن تازه فهمیدم منظور کامران چی بوده. داشتم از ترس قالب تهی میکردم، اولین نفری که بعد از کامران اومد بالا همین طور که به شیکم خوابیده بودم، بدون مکث کیرش رو فرو کرد توی کونم و شروع کرد مثل سواری. کردن روی اسب کیرش رو توی کونم. عقب و جلو کردن و روم بالا و پایین می‌پرید، سوراخم آتیش گرفته بود، تا صدای ناله ام بلند شد شدیدا وحشی شد و شروع کرد کمر و بازوهام رو گاز گرفتن و توی همون حین آبش اومد توی کونم و کیرش رو کشید بیرون و رفت پایین، نفر بعدی اومد و رونم رو گرفت و عین یه بچه کشید طرف خودش و جوری محکم روی لمبرای کونم میزد که جیغم بلند شد سوزش سوراخم یه طرف بود سوزش ضرب دستش روی پوست سفید کونم هم یه طرف، بعد یه پام رو داد بالا و خودش نشست روی اون پام و کیرش رو همینجوری که به بغل خوابیده بودن تا ته فرو کرد توی کونم و اینقدر توی صورتم زد که پوست صورتم داشت خون میشد، اونم توی کونم آبشو خالی کرد و رفت پایین، نفر بعدی اومد بالا گفت قنبل کن من دوست دارم کون قمبل شده رو بکنم، منم که حس توی دست و پام نمونده بود تمام توانم رو جمع کردم و براش قنبل کردم اونم بعد از زدن چند تا اسپنک محکم که صداش توی اتوبوس پیچید چمبره زد روم و شروع کرد به کردن کونم، این یکی دوست داشت موهام رو بکشه، جوری موهای بلندم رو می‌کشید که ناله ام بلند شده بود، با شدید شدن کشیده شدن موهام فهمیدم که آبشو توی کونم خالی کرده، کیرش رو کشید بیرون و رفت پایین، نفر بعدی که اومد بالا گفت من دوست دارم سینه بخورم و همینطور که کیرش رو فرو کرد توی کونم شروع کرد به گاز گرفتن نوک سینه هام، ناله ام به آسمون بلند شده بود ولی اون بیشتر و محکمتر گاز می‌گرفت، جوری سینه ام رو میک میزد که سینه هام دورشون کبود شده بود، موقعی که آبش داشت میومد نزدیک بود نوک سینه هام رو بکنه، نفر بعدی گفت می خوام انگشتت کنم، و با انگشتش کرد توی کونم بعد دو انگشت بعد سه انگشت بعد چهار انگشت دیگه داشتم جیغ میزدم که حس کردم با تمام قدرتش تا مچ فرو کرد توی کونم جیغم قطع نمیشد یکیشون اومد محکم زد توی دهنم گفت خفه شو بذار حال کنیم، بعد شروع کرد به چرخوندن دستش توی کونم هر بار که دستش رو توی کونم می چرخوند و انگشتاش به یه جایی می خورد که بعدا فهمیدم پروستات بوده حس میکردم داره آبم میاد که یهو جوری آبم پاشید که اصلا نمی‌دونستم اینقدر آب از کجا اومده بود جوری آبم اومد که تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن، همینکه آبم اومد تازه طرف حشری شد و هوس کرد کیرش رو بکنه توی کونم ولی دیگه دردی توی کونم حس نمیکردم اما به شدت دلم می خواست تمومش کنن، می خواستم داد بزنم که دیگه بسه، ولی هنوز چند نفر دیگه دست به کیر منتظر بودن، خلاصه اونشب به انواع روش‌ها من رو گاییدن و سیاه و کبودم کردن، وقتی همشون ارضا شدن و رفتن، لباسام رو پوشیدم و همینجوری که خون و آب کیر ازم سرازیر بود و لباسام خونی و آبکیری بود، یکیشون گفت این اگر بره و شکایت کنه بیچارمون میکنن، گفتم به خدا به هیچ کس هیچی نمیگم، یکیشون گفت مدارکش رو ازش بگیریم و آدرسش رو بگیریم که اگر ما رو لو داد بریم و خانواده اش رو به عذاش بنشونیم، من گفتم قول میدم به کسی چیزی نگم و کامران گفت این پسر خوبیه قراره دوباره هم بیاد بهمون حال بده وگرنه برای خانواده اش بد میشه، و من گفتم چشم حتما میام، خلاصه راضی شدن که من رو جلوی اون آبادی پیاده کنن و برن، دست و پاهام حس نداشت و فقط سعی کردم که خودم رو برسونم به اولین خونه و در رو زدم، از شدت خونریزی چشام سیاهی رفت و افتادم و از حال رفتم. وقتی به هوش اومدم دیدم توی بیمارستانم.

نوشته: آرمین


👍 7
👎 6
43301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

935384
2023-06-30 00:57:00 +0330 +0330

زدن توی کار داستان ترسناک امشب از دار زدن گرفته تا اتوبوس دیوانه

0 ❤️

935430
2023-06-30 04:22:52 +0330 +0330

نخوندم ولی قشنگ بود😂😂😂😂
مثل این احمدی ک داستان هارو نمیخونه فقط مینویسه توهمات یک جقی 😂😂

جدی امیدورام خوب باشه چون بعد کامنت میخوام بخونمش

0 ❤️

935484
2023-06-30 15:50:54 +0330 +0330

🫣

1 ❤️

935515
2023-06-30 22:26:29 +0330 +0330

پشمام اینا از کدوم جنگلی فرار کرده بودن😑😐 یارو کل می‌کشید🤦🏻‍♂️داداش ی سوال بپرسم می‌دونم زشته ولی احیانا فامیل یا خانواده ای کسی نبود ترو ببره اون شهره؟؟‌
البته داداش اینم بگم خیلی شرمندم امیدوارم حالت روز به روز بهتر شه❤️❤️❤️

1 ❤️

935516
2023-06-30 22:27:31 +0330 +0330

داداش اگه نیاز به صحبت داشتی بگو آیدی تلگرامم بدم باهم دیگه درد دل کنیم

0 ❤️

935576
2023-07-01 04:32:01 +0330 +0330

از گی خوشم نمیاد ولی لایک کردم چون قابل خوندن و روان بود. بهتر میشد اکه فقط شاگرد می کردت و اونا فیلم می گرفتن بعدا میومدن خونتون میکردنت. کیر شوهرمم بخور خب خخخ
بوس بوس مارتا

1 ❤️

935605
2023-07-01 10:29:12 +0330 +0330

خیال پردازی نکن اجه تو واقعیت این همه کیر باشه رستم که سهل است علی درمونده هم نمیتونه تحمل کنه

0 ❤️




آخرین بازدیدها