سلام دوستان قضاوت واقعی بودن داستان با شما. اسم ها همه مستعار هستن.
بچه آبادانم. کلا تک پر هستم. 20 سال دارم 2 تا دوس دختر بیشتر نداشتم.
پارسال داشتم میرفتم خونه 2ومین دوس دخترم اخه مامانش اینا رفته بودن خرمشهر که به بابا بزرگش سر بزنن از کوچه پشتیشون رفتم اینو بگم که رفتم داخل از عقب زدمش اسمش سارا بود.
داستان از اینجا شروع شد که داشتم از همون کوچه برمیگشتم که برم خونه دیدم یه 2تا خانوم شیک پوش ایستادن سر جاده. البته همه ابادانیا خوشتیپن. وقتی چشمم به دختری افتاد که بعدا از دوستی فهمیدم اسمش نیوشاس حس کردم تو یه دنیایه دیگه هستم اولش گفتم شاید ماله اینه که عصرونه نخورده بودم و ابم ریخته بودم حالی به حالی شدم. رسیدم خونه یه مشت هله هوله خوردم ولی فایده نداشت همش خوشحال بودم ساعت تقریبا 10 شده بود چند تا SMS هم سارا داد که از عقب زدمش معدش درده و ازین حرفها… داشت خوابم میبرد که همش چهره نیوشا میومد تو ذهنم. سعی میکردم بهش فکر نکنم ولی نمیشد چیزی حدود 1هفته با احساسم مبارزه میکردم که سارا دختره خوبیه هم از لحاظ SEX و هم از لحاظ پولی داره SUPPORT میکنه دیگه چرا بخوام ولش کنم برم طرف یکی دیگه. در ضمن یه عقایدی دارم برا خودم که نمیتونستم همزمان با 2 تا رابطه داشته باشم. درواقع الکی داشتم وقتم و ذهنم رو درگیر میکردم چون عاشق نیوشا شده بودم و داشت دیوونم میکرد.
آخر به هر زحمتی که بود با سارا بهم زدم و رفتم دنباله اولین عشقم 3 الی 4 روز مداوم میرفتم سر کوچه نیوشا اینا. منی که با هر کسی دوس نمیشدم روزه 4رم بود که دیگه دیدمش بهش شمارمو دادم واقعا جذاب بود قدش 1,73 بود سبزه بود مو خرمای هیکله خوبی داشت اینا که واسم مهم نبود واقعا میخواستمش همیه واقعیات زندگیمو چه خانواده و چه 2 تا دوس دخترای قبلی رو بهش گفتم. صادقانه اونم گفت که تا حالا با یکی بیشتر نبوده و بیشتره وقتا میره پیشه مامانش تو ارایشگاه تا حالا اون میزان خوشحالیو تجربه نکرده بودم. منی که یه پسره تخس بودم که دوس دخترای قبلی جرات نمیکردن بدون من اب بخورن حالا شده بودم فرمان بردار نیوشا. جرات نمیکردم رو حرفش حرف بزنم. زود به زود قهر میکرد با التماس برمیگشت اذیت میشدم ولی باز حاضر بودم جونمم براش بدم اون داشت گولم میزد که عاشقه منه. راستی یکی از دروغهاش این بود که باباش تو پالایشگاه کار میکنه بعد از 1ماه با کلی ذوق و شوق رفتم براش یه حلقه طلا خریدم می خواستم سورپرایزش کنم منی که دوس دخترام تامینم میکردن به چه روزی افتاده بودم.
دیگه ساعت نزدیک به 8بود جمعه بود ارایشگاهشونم تعطیل بود وقتی رسیدم سر کوچه تازه داشت سواره 206 پسره میشد پاهام سست شد چشمام پر از اشک 45 دیقه قبلش بمن گفته بود داره موهای دخترخالشو کوتاه میکنه. اما داشته اماده میشده بره بیرون حال کنه. اشک میریختمو کم کم میومدم سره خیابون دمه درشون که رسیدم یاده اولین لبی که ازش گرفته بودم افتادم همونجا از بی حالی نشستم حلقه هم تو دستم بود فکر کنم بعد از 5 دیقه در خونشون باز شد یه دفعه از جام پریدم مامانش بود آذر خانوم سریع گفت اقا شایان چرا خاکی شدی اینجا چیکار میکنی که زدم زیره گریه گفتم مررر ر جا که گفت میدونم چی میخوای بگی دستمو گرفت بردم داخل. حالم خیلی خراب بود ولی داشتم آذر رو با 2تا سینه بزرگ میدیدم. یه تاپ سفید با یه شلواره سفید که دستمو گرفته بود و دلداریم میداد و گفت میدونم که عاشقشی ولی اون از وقتی باباش رفت و یه زنه دیگه گرفت اونم سر از خود شده و ول شده.
گفتم بخدا اتیشش میزنم دیدم گفت حیف پسری به این جذابی نیست که گریه کنه تو باید منو اتیش بزنی در مورد خودم بگم که قدم 1,78 وزنمم 82 کیلو پوستمم گندمی ئیگن جذابم هستم آذر هم که خیلی داغ میزد دستاش رو دستام میمالید و میگفت دوست دارم که لباشو اورد جلو کشیدم کنار اصلا حال نداشتم که گفت من 3ساله از شوهرم جدا شدمه بت نیاز دارم فهمیدم که منو دوس نداره بلکه کیرمو دوس داره منم سرمو بردم جلو شروع کردم بخوردن لباشو دستم رو سینه هاش بود و محکم میمالیدمش ااااااااااههههههههههههه محکم تر همش ماللللللههههه توههههههههههه کسمو بمال دستمو بردم رو کسش و تند تند بالا پایین میکردم جیغ میزد ماله شایان اینا تاپش در اوردم و از رو سوتینش سینه هاشو گاز میزدم دیوونه شده بود موهامو میکشید اونم پیرنمو دراورد شلوارشو دادو پایین و محکم میزدم با دست به باسنش اینا ماله کیه آذر ماله تو تو تو حشری شده بودم کیرمو دراوردم گذاشتم لبه کسش میگفت بکن داخل دیگه مردم ایییییییییییی منم کردمش توووووو ولی تو کونشششش بش فشار اومده بود میگفت شایان بکن تو کسسسسم ایییییی میسوزه منم دراوردم گذاشتمش تووو کسششش یه 4MIN تلمبه زدم ریختم داخلش بی حال بی حال افتادیم رو تخت اون ارضا نشده بود قول دادم که باهش باشم و دیگه به نیوشام فکر نکنم همینجورم شد. از بس بهم میرسه که تامین شدم دیگه واقعا راضیم امیدوارم اذیت نشده باشین BYEBYE
نوشته: شایان
سلام خوبی خیلی وقت بود از دوستان ابادانی دور بودم و خالی بندی ابادانی رو یادم رفته بود ایول حال کردم اگه تو بگی من قبول میکنم که راست میگی بعد از دوست شدن با مامانش جند بار دختره رو زدی ولک
آبادانیها رو با همین خالی بندیهاشون دوست دارم . دوست آبادانی بازم از تخیلاتت بنویس . :)) :))
173 بود قدش؟
مترتو بيار يه اندازه اي به كير منم بزن ببين مناسب خودت و خونوادت ميشه يا نه؟
چیه خواستی بگی دیگه آخر کلاس دختر کشی ببین بدبخت از طرز نوشتنت فهمیدم که نیاز مادی زیادی داری که کسی بهت برسه خیلی حال میکنی خیال پردازی که هستی یک مقدار بجای این کس شعر گفتی یک به سطح سواد خودت برس آقای آبادانی =))
بقولی آقاشایان: من ی که همه داستانها رو باور میکنم این یکی رو نتونستم باورش کنم…
خاک بر سر پول ندیدت
بدبخت
چشمت دنبال پول دوست دختراته؟
ریدی
تو آبادان همه آقایون کس شعر میگن همه خانما هم جنده هستند این به همه ثابت شده.
khili kose sher bud cheghad edaat mishe zafe polam ka dari dari dar zem ye ja ham be ja niyosha neveshti marjaaaaaaaaan khak bar sare khali bandet
خاک عالم بر سرت شایان با این داستان نوشتنت آبرومون رو بردی تخم سگ
کس کش خواهر کسه کسرا خان تا دیروز کس کشی خواهر و مادرتو میکردی حالا اومدی فحش ما آبادانی ها میدی تمام فک و فامیلت و مادرت و جد و آبادت جنده هستن تمام زنای شهرتون جنده هستن به چه حقی فحش شهرمون میدی مادرتو گائیدن
جوش نزن ولک. همه ی بابا ها یا ماموریت اند یا جدا شدن. ای ریدم به تخیل همه تون
یک نصیحت برادرانه بهت میکنم دادا:
عوض تخیل زدن برو جقت رو بزن که با این داستانا کیر کسی راست نمیشه!!!
اگر گاییدن به همین راحتی بود الان کل دنیا زیر خایه من بودن!!!
این آبادنیه
کاری به جز لاف زدن ازش بر نمیاد
منتها این نوع پیشرفته ی آبادانیاس چون همه ی دنیا رو خر دونسته
تازه، عقده ای هم هست
اصطلاحات انگلیسی آورده که بگه بابا منم فینگیلیش بلدم
انصافا ریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده
کاری ندارم به اینکه داستانش دروغ بوده یا راست به هر حال جای بسی تاسف که دوستان به جای نقد داستان هرچی که لیاقت خودشونه به نویسنده داستان نسبت میدن اخه بی فرهنگها مادر و خواهرش چه گناهی کردن که باید برای نوشتن این داستان فحش نثارشون کنید لطفا وقتی عقده ای هستید نیاید داستان نخونید
واقعا اینو از ته دلم میگم از ما ایرانی ها به جز افسانه ای به نام فرهنگ 2500 ساله بیشتر نمونده که این سیاهی و ننگ رو 1400 سال پیش تازیان برامون به ارمغان اوردن .
از اول کامنت ها رو بخونید متوجه میشید و دوستان اینجا رو با چاله میدون اشتباه گرفتن
من تا حالا داستانی به ای تخمی تخیلییی نخونده بودم
داداش گلم ریدم تو داستانت
قربونت
در ضمن گاووكوس اول گفتي همش با دوتا دختر دوست بودي،بعدش وقتي با نيوشا دوس شدي گفتي فقط با دوتا دختر دوست بودم،،
اخه دول(دال)اين نيوشاي ك الان شد سومي؟؟؟؟؟؟؟!!! ملجوق(اسم مفعول از ريشه ي ج ل ق)الان اين دوتا جملت باهم درتناقضه،نميخونه،پارادوكس داره،،بفهم ديگه نفهم
زودم برو تا سوتياتو بچه ها نگرفتن،،،باز وايساديكه،،ميگم بروبچه فقط برو فرار كن ديگه هم اينورا پيدات نشه…
افرين كه رفتي وگرنه كسو كون…بهبالاي تير برق ميرفت!!خخخخخخ
hello
اووووووووووووووووفففففففففففففففففف دروغ
4MIN
کیرمو بخر
BYEBYE
کیرم پس یقت کونی آبروی هرچی آبادانی رو بردی دیوث کونی
اول
گفتم جبران میکنم