برادرم شروع فاحشه شدنم (۲)

1402/09/11

...قسمت قبل

تا یه سنی کاملا نمیفهمیدم چه خبره و سهیل باهام چیکار میکنه! اما از یه سنی به بعد کاملا همه چیو میفهمیدم و حس میکردم دروغ چرا خوشمم میومد بیشتر وقتا… ۱۸ سالم‌شد و کارای سهیل همچنان ادامه داشت اما هیچ وقت نکرده بود همیشه از روی شلوار کارشو میکرد یا میذاشت لای پام یه رفیق داشت که اسمش رضا بود هر از گاهی رضارو می اورد خونمون بابا و مامانمم چون سنشون بالا بود زیاد به هر چیزی دقت نمیکردن چون حوصله نداشتن بقول خودشون به اندازه کافی با ما سر و کله زده بودن نگاه های رضارو رو خودم حس میکردم پسر متوسطی بود از نظر ظاهر و تیپ اما منم ازش بدم نمیومد یه بار که مشغول درسام بودم سهیل اومد پیشم دیدم زیاد من و من میکنه بهش گفتم _چیشده دو ساعته نشستی نگام میکنی حرفتو بزن _میگم ستاره یه چیزی _چی؟ _رفیقم رضا هستا _خب؟ _از تو خوشش میاد _بنظرم بیا یه سری کارارو باهم انجام بدیم _اه سهیل واضح تر بگو چی میخوای؟ _بابا بیا سه تایی باهم باشیم _عقلت کجاست سهیل؟ مگه من فاحشه ام هنوز یه بارم رابطه نداشتم _اونو که با من زیاد داشتی _آره اما هیچ وقت کامل انجامش ندادیم که! _ببین تا اون موقع حلش میکنیم _اه خفه شو سهیل برو بیرون از اتاقم نمیدونم چرا این پیشنهادو داد اما میدونستم که سهیل از نظر جنسی زیاد از حد فانتزی میسازه! بدم نمیومد با کسی که ازش خوشم میومد باشم اما نه همزمان با برادر ناتنیم! فردا شب همون روزی که سهیل اون پیشنهادو داد اومد سراغم مثل بعضی شبا که میومد اتاقم درو قفل کرد و اومد پشتم، شلوارمو کاملا داد پایین و کیرشو میمالید روی سوراخ کسم اولین بار بود که کیرشو فشار میداد روی سوراخم فهمیدم که میخواد بکنه تو کسم _سهیل کسم نه بی توجه به من بیشتر فشار میداد _دیوونه شدی؟ _هیس ساکت باش خوشت میاد یه حس خاصی داشتم وقتی کیرش کشیده میشد روی چوچولم و اون سوراخ تنگم آه هامو تو‌گلوم خفه میکردم میدونستم نباید زیادی سر و صدا کنم از بس تنگ بود با فشار زیادی سر کیرش رفت تو کسم میخواستم بلند جیغ بزنم اما جلوی دهنم و گرفتم سهیل با دستش از جلو شروع کرد کسمو مالیدن _اینجوری دردت کمتر میشه تا وقتی کیرش کاملا بره تو کسم مردم و زنده شدم چون واقعا حس درد داشتم اما همزمان حس خاصیم داشت همراه با درد بخاطر تنگی زیاد نمیتونست زیاد عقب و جلو کنه و بعد از چند دقیقه کیرشو از کسم در اورد و خالیش کرد لای کسم دیگه نفهمیدم چی شد و بیهوش شدم از اون روز به بعد سهیل دیگه حسابی پرو شده بود بیشتر شبا میومد تو اتاقم و انجامش میدادیم بعضی وقتا خجالت میکشیدم از مامان و بابا از خودم از نسبتم با سهیل اما وقتی فکر میکردم سهیل برادر خونی من نیست حالم بهتر میشد اما حسابی لذت میبردم و معتادش شده بودم سهیل میدونست چیکار کنه با صدای آیفون از خواب پریدم دیشب حسابی غرق توی خاطراتم شده بودم از توی چشمی نگاه کردم پیمان بود دوست و مشتری همیشگی پیمان جزو سه نفری بود که به خونم پاش باز شده بود درو براش باز کردم _سلام _سلام _مشتاق دیدار _چیشده خبری ازت نبود _گفتم تو که حالی نمیپرسی بیام شخصا خدمتت _خدمت من یا خدمت چیز دیگه؟ بلند خندید _من همه جوره راحتم برام فرقی نداره _بیا بشین پیمان زن داشت بعضی وقتا که با زنش دعواش میشد و دلش هوس زن جدید میکرد میومد سراغ من سر صبحی هم‌ مشخصه واسه چی پیداش شده بود! _قهوه میخوری؟ _نه بیا خودتو بخورم _اما من میخورم، صبر کن دست و صورتمو بشورم _بیا دیگه خوبی بابا _مشخصه خیلی عجله داری چی شده زنت محل نداده بهت؟ _نه بابا اون کی حال و حوصله من و داره منم اومدم پیش تو دست و صورتم و شستم و یه لیوان قهوه واسه خودم ریختم نشستم پیش پیمان با اون‌چشماش داشت منو میخورد همونجور که قهوم و میخوردم دستشو گذاشت روی رونم فنجون قهوه رو از دستم گرفتو گذاشت روی میز لباشو گذاشت روی لبام و با حرص میخورد همزمان وحشیانه سینه هامو میمالید همیشه همینطوری حریص بود تاپ و سوتینمو در اورد و خوابوندم روی مبل شلوارشو در اورد و کاندومو از تو جیبش کشید بیرون نیشخند زدم _مجهز اومدی _البته که مجهز میام پاهامو باز کردم ، اومد بین پام کصم که بیشتر اوقات خیس بود با خیسی کسم کیرش راحت تر رفت داخل و عقب جلوش کرد دستمو کشیدم رو بدنش زیر کیر بودن همیشه من و حشری میکنه عادت داشت توی سکس به فحش دادن _کیرم چطوره جنده _هوممم عالیه _اخ خوب جرت میده مگه نه _اه اره خیلی خوب جر میدی کسمو کیرش نسبتا کلفت بود و کسم و حسابی جر میداد یکی از معدود مشتریام که موقع سکس طولانی میکرد و آبمو میاورد کیرش و از کسم کشید بیرون فهمیدم باید داگی شم تو اون حالتم چند دقیقه ای کسمو کرد مشخص بود قبلش چیزی مصرف کرده بود چون آبش دیر تر وقتای دیگه اومد _آخ داره میاد با ضربه محکمی که تو کسم زد آبش اومد و از کسم کشید بیرون امروز بدجوری خستم کرد چند بار آبم اومد همینجور که با دستمال خودشو تمیز میکرد گفت: _مرسی ستاره واقعا حال دادی از تو جیب شلوارش چند تا تراول گذاشت و رفت کاملا مشخص بود سر صبحی عجله داشت تا خودشو خالی کنه و بره و من داشتم به این فکر میکردم که واسه امروز کافیه یا برم پیش راحله…

ادامه دارد…

نوشته: سایه


👍 32
👎 5
56901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

960504
2023-12-03 01:36:22 +0330 +0330

میشه یبار دیگه توضیح بدی چیشد😂😂😂

3 ❤️

960511
2023-12-03 02:05:44 +0330 +0330

همین جنده خانومو کم داشتیم اینجا عه چیزه ببخشید سکس وورکرر

3 ❤️

960547
2023-12-03 08:51:51 +0330 +0330

کیرم تو کص ننه احمد۱۳۵۸ که زیر همه داستانا مینویسه چرندیات یک کونی جلقی عقده ای کس ندیده
کسکش این جندس میفهمی ؟ جندس

6 ❤️

960586
2023-12-03 13:53:14 +0330 +0330

نگارش خوب بود ادامه بده

0 ❤️

960598
2023-12-03 15:52:11 +0330 +0330

جالب بود… خیلی خوب نوشتی😊✌️✌️

0 ❤️

960600
2023-12-03 15:55:28 +0330 +0330

از اول میگفتی جنده ای تکلیفمون روشن میشد میرفتیم سراغ داستان بعدی😎

1 ❤️

960711
2023-12-04 13:38:43 +0330 +0330

خیلی خوب نوشتی، ای ول

0 ❤️

965431
2024-01-06 12:04:59 +0330 +0330

ادامه دار ولی ادامش مشخص نیست

0 ❤️

974520
2024-03-10 14:01:04 +0330 +0330

خوش بحال سهیل .نوش جونش .تامیتونی بهش بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها