داستان زندگی یه پسر عادی

1402/12/02

سلام دوستان
اول از همه بگم این اصن داستان سکسی نیست. این یک روایتی است از تمام اتفاقات و بلاهایی که سر من در طول این مدت دراومده. شاید باهاش همدردی کنید، شاید هم نکنید. اما نیاز داشتم که این موضوع رو به کسی جز روانشناسم بگم
اسم من مهم نیست. من ایکس هستم. توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم. از شدت مذهبی بودن همین بس که یه بار 8 سالم بود از مدرسه اومدم خونه از بابام پرسیدم کس یعنی چی؟ و اونم با عصبانیت و تندی جواب داد که چه حرفیه و فلان و این حرفا و برو دهنتو آب بکش. شد 10 سالم و ما می رفتیم شهرستان، خونه مادربزرگم. عمم و پسر عمم و دختر عمم اونجا زندگی میکردن. پسر عمم ازم حدود 3 تا 4 سال ازم بزرگتره. وقتی داشتم باهاش pes فوتبال بازی میکردم بهم گفت باید براش ساک بزنم. من که نمیدونستم اصن چیه و این چیزا برام توضیح داد که باید یاد بگیری و همه اینکار رو میکنن. و منو مجبور کرد براش ساک بزنم و بهم لاپایی بزنه. حتی بهم گفت که اینکارو با اون یکی پسر عمم هم کرده و اون خیلی خوشش اومده! و اگه اینکارو نکنم نه باهام بازی میکنه و نه بهم محل میذاره. منم که نه توی کوچه رفیق داشتم، نه مدرسه و نه حتی توی خونه (فاصله سنی من با خواهر بزرگم 5 و خواهر بزرگترم 10 سال هست) برای اینکه از دستش ندم به این کار تن دادم. و رسما به من تجاوز شد. و از اون موقع به بعد خودم دنبال پورن و این چیزا رفتم. یه بچه 10 ساله نه فقط با پورن، بلکه با سایت شهوانی و xnxx و بقیه حسابی آشنا شد. فک میکنید من چیکار کردم بعدش؟ بعد از تقریبا 5 سال از اون اتفاق خودم هم به پسر عمه دیگم تجاوز کردم.
از این اتفاقات بگذریم. من وارد راهنمایی شده بودم و نمیدونستم خودارضایی چیه و حسابی جق میزدم (بعضا روزی 6 بار) اما یه اتفاقی بدتر داشت رخ میداد که اعتماد به نفس منو خورد کرد. من تو دبستان به خاطر اینکه صدام یکم نازک بود مسخره میشدم. بهم گفتن بزرگ میشی یادت میره. رفتم راهنمایی، اونجا به خاطر اینکه ابروهام پیوسته بودن مسخرم میکردن. من شده بودم تنهای تنهای تنها. نمیتونستم با هرکسی توی مدرسه بپرم چون همه بخاطر ابرو هام مسخرم میکردن و همون منتهی میشه به مسخره کردن بقیه چیزام; بعضا چیزایی که دست خود آدم نیستن. من حتی به خاطر دندونای جلوم مسخره میشدم. تو وسایل ورزشی پارک میخواستم بارفیکس بزنم که دهنم خورد به میله عمود و دوتا دندون جلوم خورد شد و مجبور شدم به خاطرش اون دوتا رو کامپوزیت کنم. این بچه حتی توی خونه وقتی خانوادش مچشو حین پورن دیدن و یا جق زدن میگرفتن اولین کاری که میکردن قهر کردن بود، بعدش دعوا کردن، بعدش تنبیه. یعنی واقعا یه نفر تو این دنیای خراب شده نبود که به این بچه بدبخت کمک کنه؟ این بچه جق براش شد اعتیاد; موقع استرس جق میزد، قبل خواب جق میزد، موقع خوشحالی جق میزد. دقیقا مث یه آدم سیگاری که به هر بهونه ای سیگار میکشه منم جق میزدم.
دبیرستان اما تونستم مامانمو گول بزنم منو ببره پیش روانشناس (چون اصن اعتقاد نداره و فک میکنه کسایی که مشکل حاد یا دیوونه ان باید برن روانشناس) بهش گفتم برای درسام روانشناس میخوام و منو برد. دکتر تشخیص داد که من دچار وسواس جنسی شدم و باید همزمان دارو مصرف میکردم. خدا رو شکر روانشناسی که پیشش بودم خیلی کمکم کرد از اینی که بودم در بیام. البته پروسه درمان من تا سال اول دانشگام یعنی از 17 سالگی تا اواسط 18 سالگی طول کشید و البته هنوز هم پیشش میرم.
در طول این مسیر هم دخترانی بودن که من دلباخته شون میشدم، اما هیچکس، مطلقا هیچکس با من دوست نشد. هرچی هم میپرسم که مشکل چیه و چرا منو نمیخواین میگن شما خوبین ولی ما شما رو نمی پسندیم، در حالی که من براشون احترام قائل بودم و مستقیم میگفتم چه احساسی دارم، اونا عاشق لاشی ها بودن و به لاشی هایی پا میدادن که دختره میشد اولویت سوم یا چهارم شون. هربار اما قطره ای از مزه عشق رو میچشیدم و هر بار با عطش بیشتری عشق میخواستم. فک کنم نزدیک 10 یا 13 بار عاشق دختر شدم و همشون بهم گفتن نه که خب فک میکنم به همین زودی ها این مشکل رو خودم رفعش میکنم (آخر سر بهتون میگم که وضعیت الانم چجوریه)
من 22 سالمه. از 10 سالگی تو شهوانی بودم و الان توش چند بار تاپیک گذاشتم تحت عنوان بی غیرتی و این چیزا و با افرادی مث خودم سکس چت میکنم یا یه داستانی سرهم میکنم و بهشون میگم واقعیه و براشون تعریف میکنم، اما متوجه شدم در بطن این سکس چت هام (که حتی به سکس وب با وب کارای اینجا رسید) من یه چیز میخواستم: محبت. من محبت رو گدایی میکردم. متوجه شدم هر وقت به یه بهونه ای تونسته بودم با دختر مورد علاقم خوش بگذرونم اون روز جق نمیزدم و حالم خیلی خوب بود. من اصن به همین خاطر پورن میبینم و جق میزنم و بیغیرتی میکنم; من عشق میخوام. محبت میخوام. دلم یه رابطه میخواد (نه از اینا که تو اینستا نشون میدن و هالیوودیه). یه نفر که هم باهاش خوش بگذره و هم بتونی بهش همه چیزو بگی و اونم سنگ صبورت باشه همونطور که تو سنگ صبورشی.
من خانوادم به قدری از روابط خارج از ازدواج وحشت دارن که اگه بگن بچت قطعه قطعه شده براشون هضمش راحت تره تا اینکه من دوست دختر دارم، خصوصا بابام. موقعی که خواستم وارد دانشگاه بشم بابام مرتب بهم میگفت حواست باشه به کسی دل نبندی. انگار همه به صف میشن تا پسرشو اغوا کنن.
در تمام این سال ها من خورد شدم، شکستم، خاکستر شدم. شدم جوونی که پیره. نمیتونم هر مشکلی رو به ننه بابا که کوفت، به خواهرام بگم. چون همشون میخوان برن بالای منبر، شروع کنن سخنرانی و اینکه چی درسته چی نیست و همش من اشتباه میکنم و اونا درست میگن. یادمه 19 سالم بود یکی از بچه های موسسه زبانم بهم گفت “هیچوقت به امید کمک کسی واینسا. برو جلو آینه. میتونی اونجا تنها امید و یاری دهندت رو ببینی” و من امسال به این حرف رسیدم.
من خیلی از اتفاقاتی که تو زندگیم افتاد و به نوعی تو زندگیم تاثیر داشت رو نگفتم که مطلب طولانی نشه و خسته کننده نشه (البته ذهنم هم یاری نمی کرد)، اما اینا بخشی از دردنامه من بود. فارغ از نظرتون، همتون رو دوست دارم چون میدونم همتون به نوعی با من درد مشترک دارین. تک تکتون برام عزیزین و دوست داشتنی

نوشته: آقای ایکس


👍 13
👎 4
12901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972036
2024-02-21 23:39:16 +0330 +0330

سی ماس

1 ❤️

972042
2024-02-22 00:44:55 +0330 +0330

از ته دل یه بخش هایشو درک میکنم❤️❤️

2 ❤️

972078
2024-02-22 03:59:09 +0330 +0330

داداش کاملا درکت میکنم و امیدوارم روز به روز حالت بهتر و موفق تر بشی

2 ❤️

972133
2024-02-22 13:30:46 +0330 +0330

شوهرم من هم که ۳۶ سالش هست مثل شما خیلی سختی کشیده

3 ❤️

972151
2024-02-22 17:06:21 +0330 +0330

چقدر میفهممت

1 ❤️

972209
2024-02-23 02:31:24 +0330 +0330

هی روزگار

0 ❤️

972254
2024-02-23 08:48:45 +0330 +0330

سخت نگیر به خودت انقدر قوی شو که دیگران عاشقت بشن
برای موفقعیت تو ارتباط هیچ وقت خودتو مشتاق نشون نده
برای جلب توجه دیگران گهگاهی خیلی زیر پوستی ازش تعریف کن فقط یک جمله کافیه
اینا معجزه میکنه

0 ❤️

972300
2024-02-23 18:32:26 +0330 +0330

منم تا حدی درک میکنم. بیشتر وقتا که سکس چت مینم دنبال پر کردن تنهاییم هستم…بیشتر وقتا فقط یکیو میخوام که باهام حرف بزنه همین.

0 ❤️

973653
2024-03-04 09:09:54 +0330 +0330

بزار من یه قسمت دیگه ی داستانو بگم
به خودت دروغ نگو! برای خودت ارزش قائل بشو برو پیش یه روانپزشک خوب، دارو درمانی رو شروع کن…
بعد خودتو هل بده جلو، ببین خونوادت دنبال چه زندگی‌ای، چجور بچه ای و چجور کمالی هستن و سر مسائل علمی و نظریه ها و عقایدشون باهاشون بحث کن، از استدلال و فلسفه صحبت کن بزار بدونن آدم پُری هستی
و این مهمه که در آینده هم لوزری یانه؟

0 ❤️




آخرین بازدیدها