یک هفته ای می گذشت و خواهرم و من هنوز از هم خجالت میکشیدم.ولی جفتمون میدونستیم راه در رو نداریم. من راضی بودم بخصوص موقع حشری شدن کاملا راضی بودم ولی وضع ابجیم فرق میکرد.ظهری زنگ زد سعید بهم و خبر داد میاد با دوستش دنبالمون و قراره بریم دو روزی جایی.وظیفه ی گرفتن اجازه اومدن خواهرم هم با من بود نه اینکه بخوان گیر بدن خانواده ولی خوب می پرسید و منو سعید گفت به خانواده بگم. در واقع باید اجازه خواهرمو از بابام و مامانم میگرفتم میبردمش تا حسابی کص و کونشو یکی کنند.یه لحظه فکر کردم بابا و مامانم بفهمند من داداش دارم خواهرمو میبرم تا کس و کونشو جر بدن اونم جلوم چه حالی میشدن از این فکر کمی دمغ شدم.صدای سعید به خودم آورد
-هویی کونیی به اون جنده هم گفتم حسابی تو رو آرایش میکنه و یه دست کامل مانتو لباس زنونه مال خودشو تنت میکنه اینجوری میایی تو ماشین افتاد؟؟
هنگ کرده بودم نه از اینکه دیگه ابجیم رو حتی به اسم صدا نمیکنه فقط جنده میگفت بهش. از این بهتم زد که مگه میشه با لباس زنونه از خونه در بیام من زنونه پوشی رو فقط در خونه و موقع سکس دوست داشتم فقط. ولی میدونستم بحث بی فایده است و وضعم بدتر میشه حرفی نزدم و چشم گفتم
خیلی وقت نداشتم من همیشه شیو میکردم و پاهامو لوسیون نرم کننده میزدم تا پاهای نرم و سکسی داشته باشم. خودم کیف میکردم حتی در تنهایی از داشتن پاهای نرم و سفید و سکسی. رفتم پیش خواهرم سرم پایین بود گفتم
-کی میخوای آرایشم کنی
-من هیچوقت - تورو خدا. ابجی بیاد ببینه ارایش نکردم تلافیشو سر من یا تو در میاره
با عصبانیت نگام کرد حرفی نزد گفت پشت میز آرایشش بشینم.اول ابروهامو یکم اصلاح کرد و نازکتر کرد صورتمو تیغ زده بودم.شروع کرد از پنکیک و کرم و رژ لب و سایه و بقیه به صورتم زدن.خیلی سریع کارشو کرد خودمو دیدم. نمیدونم خوشگل نشده بودم یه مرد بودم بزک شده ولی.بیشتر از اینکه شبیه یه زن زیبا و سکسی بشم مثل جند های خیابونی دوزاری شده بودم.نقطه ی مقابل زیبایی و داف بودن خواهرم. همین فکر کیرمو بلند کرد.انگار سعید لعنتی میدونست باید چیکار کنه تا بیشتر و بیشتر منو یه کونی و مفعول حقیر و بی غیرت بکنه.میدونست چجوری اخرین ذرات مردونگی رو از وجودم بیرون بکشه. بعدش بهم گفت یه دست لباسشو بردارم و لاک ناخن رو داد دستم خودم بزنم و برم بیرون تا اماده بشه آهی کشید میدونست دو روز آینده قراره جر بخوره طفلک.از توی کمدش یه مانتوی بلند آبی کمرنگ جلو باز با یه ساپورت مشکی و یه دست سوتین و شورت هم برداشتم سیاه و یه تاپ سفید . توی هال انگشتامو لاک زدم بهم یاد داد خواهرم کمی اطراف ناخونام رو سوهان بزنم تا کشیده تر و زیبا ترو زنانه تر بشه البته زیباتر هم شد لاک جیغ قرمز.بی اختیار آبم از کیرم میریخت.حس اوب و کونی بودن درونم داشت شعله میکشید دوست داشتم هرچه زودتر بیاد منو ببره و جرم بده.
بالاخره آماده شدیم شال رو انداختم سرم اولین بار اینجوری میرفتم بیرون. منو خواهرم همو نگاه کردیم اونم یه ساپورت پاش بود البته سفید و کوتاه ساق پاهای خوشگلش برق میزد پابند طلایش هوش از سر آدم میبرد یه پاشنه بلند پاش بود تاپ تنگ و لیمویی رنگش پستونای گندشو بزور جا داده بودن .اصلا منو نگا نمیکرد.ساق پاهای سفید من هم تو چشم بود ساپورت واسم کوتاه بود و همین بیشتر پاهای سفیدم رو نمایش میداد. صندل خواهرم واسم کوچیک بود سختم بود. دوتایی سریع رفتیم و سوار شدیم نفس نفس میزدم کسی منو نبینه.خوب که نشستم فهمیدم راننده یک مرد غریبه است اسمش انگار صابر بود.سن بالا میخورد و هیکلی.مدام منو و خواهرم رو نگاه میکرد البته بیشتر ابجیمو. کنارش سعید بود.قرار بود دنبال رضا هم برن و بعد راه بیفتیم سمت یک مهمانپذیر کوچیک خارج شهر.رضا هم بالاخره سوار شد عقب. تا نشست دستشو گذاشت زیر کون خواهرم و ابجیم هم هیچی نگفت یعنی چی میتونست بگه دست چپش زیر کون ابجیم بود و اون یکی دست از جلو کصشو میمالید گاهی هم میبوسیدش. از شهر که در اومدیم سعید هم اومد عقب بین منو و خواهرم نشست سمند بود و جا میشدیم البته به سختی. همه اش میگفتن جوون چه کصایی هستیم و چقدر این پسره کونه.اقا صابر کم حرف بود سعید دستشو کرده بود توی ساپورتم و کونمو میمالید مدامم لبامو میبوسید یا سینه هامو.اون طرف هم رضا دستاش جفت توی ساپورت ابجیم بود . کس و کونشو میمالوند و ازش لب میگرفت چقدر ندید بدید بودن امون نمیدادن بعد آقا صابر جاشو با رضا عوض کرد و خواهرمو تو بغل گرفت دستای بزرگی داشت توی یک ساعت ونیم راه تا برسیم مرتب از کصو کون خواهرم و من استفاده میکردن. بالاخره رسیدیم سریع رفتیم توی یه اتاق نسبتا بزرگ .یه کاناپه و یه راحتی بود. وسایل پذیرایی رو گذاشتن رو میز.به خواهرم گفتن لباس عوض کنه و یه دست سکس بپوشه حرفی نزد و مشغول شد. صابر و سعید نشستن روی کاناپه بزرگ و رضا روی راحتی مقابل. رضا منو کشید سمت خودش و روی پاش نشوند و دستاشو دوباره برد توی ساپورتم خواهرم هم با یه لباس کاملا لختی یه دامن مشکی خیلی کوتاه که گشاد بود و بزور کصشو و کونشو میپوشوند و یه تاپ سفید تنش بود ظاهر شد. ابجیمو سعید نشوند بین خودش و صابر.دستای اونا تموم بدن نیمه لخت ابجیمو میمالید.دست سعید روی کس خواهرم بود و همزمان از پشت کونشو میمالید صابر هم یه دست کون ساناز و یکی دیگه پستونای توپیشو گرفته بود نوبتی ازش لب میگرفتن وسطا خواهرمو مجبور میکردن با دستای خودش توی دهنشون میوه و خوراکی بزاره منم همین کارو واسه رضا میکردم عین یه زن جنده .مثه دو تا جنده پولی داشتیم سرویس میدادیم.خواهرم مثه یه تیکه سنگ بود و فقط میخواست تموم بشه و ولش کنن بره ولی من بدجوری شهوتی بودم.اصلا خواهرم من رو نگاه نمی کرد نمیدونم توی اون حالت منو میدید تنفر پیدا می کرد یا خجالت یا چیز دیگه برعکس من چشام مدام روی ابجیم بود و از دیدن اینکه بین دو تا نره خر کیرکلفت نیمه لخت داره مالیده میشه حسابی حس اوبم و بیغیرتیم اوج گرفته بود. سعید کیرشو کشید بیرون و سر خواهرمو فشار داد پایین بی هیچ حرفی خم شد و مشغول ساک زدن شد صابر هم کیرشو در اورد یه کیر تیره کلفت و طول متوسط از کیر سعید بزرگتر و کلفتتر بود اندازه کلفتی رضا تقریبا. رضا هم منو نشوند کنارش و کیرشو کرد دهنم.شروع به خوردن کردم یک چشمم هم به ابجیم بود.حسابی داشتم میخورم واسه رضا اه و اوه رضا و سعید بالا رفته بود صابر طاقت نیاورد موهای ابجیمو با خشونت گرفت کشید سمت کیر خودش. مشغول خوردن کیر صابر شد خواهرم.موهای ساناز رو مشت کرده بود و میکشید بالا و هی فشار میداد در واقع داشت سر خواهرمو کنترل میکرد کل کیرشو کرده بود توی دهن ابجیم و حسابی اووم اوووم کیر خوردن منو و خواهرم پیچیده بود.خیسی آب دهن خواهرم کیر تیره صابر رو براق کرده بود.یهو سعید بلند شد منو کشوند رو زمین رو زانوهام نشوند جلوی کاناپه ابجیمم بلند کرد کنار من نشوند سر خواهرمو کشید سمت کیرشو فرو کرد دهنش منم فرستاد تخماشو بخورم حالا من وخواهرم دوتایی داشتیم واسه سعید ساک میزدیم و کیر و خایه شو میخوردیم.حسابی اب انداخته بودن توی دهنمون کیرو خایه سعید خیس خیس بود از اب دهن منو ابجیم.بی حوصله صابر منو خواهرمو کشوند سمت خودش کیرشو کرد دهن من و ابجیمو فرستاد تا تخماشو مک بزنه حسابی خوردیم واسش و ابجیم هم مک میزد تخمای بزرگ و توپیش رو.بعد نوبت رضا بود.رضا کیرشو کرد دهن ابجیم و منم خایه هاشو میخوردم.حسابی واسه اونم لیسیدیم و خوردیم تا جایی که تونستند از دهن منو خواهرم استفاده کردن بالاخره رضایت دادن بیخیال دهنمون بشن.سرو صورت منو خواهرم از آب دهن و آب کیرو پیشاب کیر این سه تا خیس آب بود ارایش ابجیم بهم ریخته بود منم حتما آرایشم بهم خورده بود.روی صورت خواهرم چند تار موی پشم کیر و خایه و مقداری ابکیر و پیشاب چسبیده بود و کمی هم از چونه هاش اویزون بود.سعید سرمو گرفت کشید جلو
-اهههه اییی اییی اییاا
دوست نداشتم این صحنه تموم بشه هیچوقت. در حالی که دارم خودم روی کیر سواری میکنم و خواهرم هم جلوم داره کون میده بیشترین لذتی بود که دنیا میتونست بهم بده.چشامو نیم باز کردم ابجیم بالا پایین کردن کونش رو متوقف کرده بود متوجه نگاه خیره و پر از تحقیر خواهرم به خودم شدم ولی توجهی نکردم با تکون دستای سعید ساناز به خودش اومد و دوباره خودش روی کیر بالا پایین میکرد تا بیشترین لذت رو به بکنش بده من یهو آبم فوران کرد پاهام میلرزید انگشتای پام بی اراده خم میشد از لذت ارگاسم روحی و جنسی .یک دقیقه ای آروم گرفتم و بالا پایین نشدم روی کیر رضا ولی رضا با تکون بدنش و دستاش بهم فهموند کارم هنوز تموم نشده و آبش نیومده.حس اوبم و کونی بودن حس بی غیرتیم همه اش خوابیده بود ولی چاره ای نداشتم میدونستم باید به بالا پایین کردن کونم روی کیر رضا ادامه بدم دست من بود همین الان پا میشدم و میرفتم حموم و خودمو میشستم اما هیچی دست من نبود حتی جرات نکردم به این کار فکر کنم من باید تا وقتی که بکنم میخواست بهش کون میدادم باید اینقدر بالا پایین میشدم روی کیرش تا آبش بیاد اونم جلوی خواهرم یعنی از واکنش بکنم در حالی که هنوز آبشو توی کونم نیاورده و ارضا نشده میترسیدم .کرخت شده بودم و بدون هیچ حشری بالا پایین شدن روی کیر رضا واسم عذاب آور شده بود تازه حس انزجار و نفرت و سنگ بودن خواهرم رو درک میکردم آرزو میکردم تموم شه بدم می اومد خودمو با این لباسهای زنونه بالا پایین کنم تا کیر این رضا بیشتر بره تو کونم و اون بیشتر کیف کنه چاره ای نداشتم کون من اختیارش دست رضا بود دقیقا مثه کص وکون خواهرم که افسارش دست سعید بود
.خیلی طول نکشید که رضا خالی کرد توی کون من و سعید هم کون خواهرمو گرفت با دستاش و محکم چند بار کیرشو بالا پایین کرد که همین بیشتر اشک و ناله ی خواهرم رو در اورد و بالاخره خالی کرد ته کونش.چهارتایی نفس نفس میزدیم خواهرم واقعا خسته بود و نا نداشت .داغون بود از درد کون دادن و فشار دو تا کیر البته هنوز صابر ابشو نیاورده بود منم ارضا شده بودم کامل و شهوتم خوابیده بود و دیگه نه حس بی غیرتی واسم مونده بود نه اوب و کونی بودن.ارزو میکردم صابر سراغ من نیاد بره سراغ ابجیم حس بدی داشتم از این خواسته ی خودم ولی هم کونم درد میکرد هم روحی و جنسی کشش نداشتم و اصلا مهم نبودش واسم خواهرم هم قطعا همینه حس و حالش
-هوی کونی بیا اینجا کیر منو و کون خواهرتو تمیز کن زووود
صدای سعید بود.اصلا نه حس داشتم و نه خوشم می اومد ولی میدونستم ول کن نیست به زحمت از روی کیر رضا بلند شدم کیر سعید هنوز توی کون خواهرم بود خم شدم بین پاهای ابجیم کمی ابکیر زده بود بیرون از سوراخ کون خواهرم زبونمو کشیدم دور سوراخش که هنوز کیر داخلش بود و همه رو لیسیدم کمی ابکیر و ترشحات کون خواهرم که سفید میزد هم روی کیرش بود اونا رو هم لیسیدم و خوردم دوباره حس بی غیرتیم برمیگشت کم کم البته. در حالی که دهنمو باز کردم کامل گرفته بودم زیر سوراخ کون خواهرم و زبونم رو چسبونده بودم زیر سوراخ کونش. کیر سعید رو آروم کشیدم بیرون تا اومد بیرون کلی ابکیر ریخت رو زبون و دهنم همه رو با لذت خوردم عالی بود واسم خوردن ابکیر بکن خواهرم از توی کونش داغ داغ.تنم مور مور شد از لذت حسابی. کیری که خواهرمو حسابی گاییده بود و کونشو گشاد کرده بود رو لیسیدم و تمییز کردم.سعید خودشو کشید کنار و خواهرم خسته و داغون نشست رو زمین که صابر امانش نداد
-کونی خوب کون خواهرتو تمیز کن بدم میاد موقع کردنش اب کیرای سعید توش باشه
-چشم آقا صابر
خواهرم با گریه که که قطع شده بود دوباره گفت
-نههه آقا صابر بسههه بخدا دارم میمیرم دردم میاد خسته ام کصمو بکن
-یه درصد فکر کن کونتو نکرده ولت میکنم زود تمییز کن کونی جنده رو
پاهای ابجیمو دادم بالا سوراخ کونش یکم باز بود هنوز. با لذت مشغول لب گرفتن از سوراخ کونش و بوسیدن و خوردنش شدم.خواهرم یه بند با اشک و ناله التماس میکرد که بیخیالش بشند .زبونمو تا جایی که میشد فرو میکردم توی کونش .عطر و طعم و مزه ی گاییده شده ی خواهرم بینظیر بود واسم.زبون میزدم توی کون داغ و تنگش هنوز ابکیر مونده بود با زبونم کشیدم بیرون و با لذت قورت دادم.با خودم گفتم طفلکی با این کون تنگش چه دردی کشیده.صابر منو زد کنار با اخم به ابجیم گفت داگی بشه.خواهرم نگاش کرد و فهمید راهی نداره با گریه خودش چهاردست و پا شد حالت سگی گرفت.صابر کیرشو اروم اروم کرد توی کونش بزرگتر و کلفتر از کیر سعید بود و همین اخخخهای بلند تر و شدیدتر ابجیمو درآورد یکم فرو کرد توی کونش من خم شدم روی کون خواهرم و همزان بخش بیرون مونده کیر صابر رو با زبونم لیس میزدم هنوز نصفه نکرده بود.حسابی داشت کیف میکرد کون تنگ و داغ ابجیم به کیرش فشار میاورد و بیشترین لذت ممکن رو بهش میداد که ابجیم با گریه خودشو جلو کشید وبا خواهش گفت
-درد داره بخدا درد دارم دارم میمیرم درد داره اقا صابر کونمو بیخیال .کصمو بکن درد داره.داداشی تو چیزی بگو کصمو بکنه کونمو ول کنه دارم میمیرم
اولین بار بود اینجوری باهام حرف میزد و ازم می خواست کمکش کنم تا صابر کونشو بیخیال بشه و کصشو بکنه تا الان اصلا انگار منو نمیدید براش وجود نداشتم.کار این دیوث ها درست بود دیگه نه چیزی از شرم و حیا توی خواهرم گذاشته بودن نه از مردونگی و غیرت در من.خواهرم نمیدونست اگه من میتونستم خودمو کمک میکردم 5 دقیقه تمام بدون حس و با زجر داشتم کون میدادم ولی جرات نمیکردم کیر رضا رو از کونم در بیارم
صابر که تازه مزه کون تنگ و داغ ابجیم رو چشیده بود عصبی و کفری گفت
-اههه جنده ضد حال میزنی ها.این کونی داداشت بخواد کمک کنه به من میکنه تا تو رو سفت تر جر بدم نه اینکه به تو کمک کنه کونی پاشو خواهر جندتو بگیر محکم تا کونشو واست جر بدم و بفهمه از این به بعد از زیر کیر من در رفتن به هوای داداشش بدتره
خواهرم با چشمای گریون به من التماس میکرد واقعا خوشگل تر بود با اون صورت خیس ولی من مغزم دوباره دست کیرم بود بزور چرخوندمش و حالت سگی بهش دادم وزنم رو انداختمش رو کمرش و با دستام محکم شونه و پهلوش رو گرفتم تا بتونه راحت صابر کونشو بکنه و ابجیم نتونه در بره از زیر کیرش. صابر هم با دستاش کتفهای خواهرم رو کنار دست من چسبید تا در نره. دوباره کیرشو کرد توی کون خواهرم ولی سریعتر همشو فرو کرد و اروم مشغول جلو عقب کردن کیرش شد که همین جیغ های بلند خواهرم رو در اورد صدای گریه هاش خیلی بلند شده بود مرتب التماس میکرد در بیاره هرکار میکرد خودشو بکشه جلو تا کیر از کونش در بیاد من محکم گرفته بودمش و نمیزاشتم صابر هم دید خواهرم مهار شده و نمیتونه تکون بخوره با خیال راحت دستاشو دو طرف کون ابجیم گذاشت و مشغول گاییدنش شد.ناله ها و جیغ های خواهرم اینقدر بلند شده بود که ناچار شدم با دست چپ دهنشو بگیرم
-اهههه ایییی اخخخخخ ایی در بیاااررر در بیار تووروخدا جر خوردم دارم میمیرم نهههه.ئاییییی واییی
صدای گریه های و جیغ های خواهرم همزمان با صدای فرت فرررت فرت رفت و آمد کیر توی کونش اب اور ترین و زیباترین صدای ممکن بود دیگه داشتم از لذت غش میکردم.خواهر داف و خوشگل و سکسیم زیر یه کیر کلفت داشت رسما گاییده میشد و جر میخورد سرعت کمر زدنهاش رو صابر تندتر کرد کیرشو کامل میکرد عمق کون ابجیم و میکشید بیرون و دوباره فرو میکرد.ففرتت فرتت فرتتت نغمه ی حرکت کیر توی کون خواهرم با جیغ های کر کننده اش منو وصابر رو دیوونه کرده بود .واقعا واسم مثل یک نغمه بود نغمه ای دیوونه کننده.اصلا متوجه نشدم رضا و سعید کی رفتن بیرون.اینقدر درگیر کون دادن ابجیم شده بودم.دیگه خواهرم رسما داد میزد نه جیغ به سختی جلوی دهنش رو گرفته بودم تا صدا بیرون نره.خواهرم دست از تقلا و فرار برداشته بود و بیحال داشت جرواجر میشد دیگه تکون نمیخوره فقط تکون تلمبه های صابر توی کونش بدنشو میلرزوند.منم دیدم تسلیم شده خواهرم اروم شل کردم و ولش کردم صابر هم ابجیمو دراز کرد کف زمین وخودش هم روش دراز کشید توی همون حالت کونشو به شدت تمام میکرد .دو طرف کون خواهرمو گرفته بود و با قدرت هرچه بیشتر کونشو میگایید.منم با دستام سعی میکردم جلوی دهن خواهرمو بگیرم تا دادهاش بیرون نره البته دیگه جیغهاش بلند نبود بیشتره زنجموره میکرد از درد و شدت گایشش.یهو کوبید عمق کون خواهرم و تموم ابشو خالی کرد و همنیجوری دراز کشید روش.خواهرمو له و لورده و جر خورده داشت تحویلم میداد نامرد.هم خودش هم خواهرم نفس نفس میزدن.خواهرم کمی ارومم گرفته بود و فقط اروم با صدای خفه گریه میکرد هنوز.پنج دقیقه ای رو خواهرم دراز کشید و گاهی کیرشو توی کونش بازی میداد که همین ناله و جیغ خفیف ابجیمو در میاورد…یهو صابر سرمو گرفت کشید سمت کون خواهرم نزدیک کیرش تا کیرشو کشید بیرون ابکیر از کون خواهرم مثه چشمه جوشید بیرون سرمو چسبوند به سوراخ ابجیم من با لذت لیس زدم و هورت کشیدم هووورت و خوردم ابکیرا رو بعد کیرشو که پر ابکیر بود کرد دهنم.مزه کیر بکن ابجیم قاطی با کون ناموسم عالی بود.داشتم طعم کون جر خورده و گاییده شدشو از روی کیر بکنش میخوردم و می چشیدم با لذت تمام بی نظیر بود.کمتر پسری شانسشو داشته مزه عمق سوراخ کون خواهرشو از روی کیر بکن ابجیش بخوره اونم اینحوری تازه و داغ داغ.دوباره مشغول لیسیدن کون ابجیم شدم.نامردا بدجوری کونش گاییده بودن کامل دورش قرمز شده بود و اندازه یک سکه کوچیک باز مونده بود هنوز سفیدی که ترشح کون خواهرم بود و از گاییدنش حاصل شده بود باقی بود دور سوراخ کونش رو با لذت لیسیدم و خوردم زبونمو میکردم عمق کونش و در میاوردم خوشمزه ترین و بهترین طعم و مزه ی دنیا واسم طعم کون جر خورده ابجیم بود .عطر کون جر خورده خواهر بهترین عطر دنیا بود برای من.صابر خواهرمو چرخوند به پهلو تا ابکیرا راحت تر از کونش بریزه رو زبونم همینم شد با چند تا زبون زدن توی عمق کونش کلی ابکیر ریخت توی دهنم و قورت دادم با زبونم هرچی ابکیر بکن خواهرم توی کونش مونده بود رو کشیدم بیرون و قورت دادم و بعد با لذت مشغول لیسیدن و خوردن کون جر خوردش شدم.گاهی هم کصشو میخوردم صابر اونطرف دراز بود ساناز هم دیگه گریه نمیکرد فقط ارومم ناله میکرد سعی میکردم با زبونم تموم خستگی و درد کون دادن خواهرمو از تنش در بیارم با شدت کونشو کصشو میخورم و لیس میزدم و اونم بی حرکت دراز بود بالاخره منو زد کنار و رفت طرف حموم
نوشته: آرمین بی
خدایی من با هیچ تابویی تو داستانا مشکل نداشتم اما این داستان واقعا لجن و حال بهم زنه
ارواح مردها و زنده هات دیگه ننویس ،
من خودم هزار طرفدار ژانر خانوادگی و محارم هستم و کلی داستان توی این موضوع نوشتم و منتشر کردم اما با این حال و برای اولین بار توی این همه سال، وقتی داستان شما را خواندم( از همون قسمت اول) ، احساس تهوع بهم دست داد واقعا منزجر کننده و بی معنی و بی قاعده مینویسی ، بدون کوچکترین دقتی فقط جملات و عبارات را پشت هم ردیف میکنی، لطفاً ادامه نده
گاهی حس میکنم انتشار همچین متنایی کار دولته تا مردم رو بی غیرت کنه
بی ناموص کیرم تو غیرتت بره ما ایرانی ها هنو انقدر بی غیرت نشدیم این کصشعرا ننویسید کونیاااااا
حرومزاده بیشرف با این داستانها میخوای چی رو تو این مملکت اریایی جا بندازی بیناموس. ننویس