سکس با مستاجر

1397/12/13

دانیال هستم الان ۳۷ سالمه … ۱۸ سالگیام هیکل خیلی خوبی داشتم و قیافمم انصافا دلنشین بود (الانشم بدک نیستم?)، ی مستاجر داشتیم مازندرانی بود و طبقه پایین خونمون زندگی میکردند، سال دوم نشستنشون بود و وضع مالیشون خیلی براه نبود و انگار شوهرش کارش تغییر کرده بود و جروبحث و دعوا داشتند، زنش حدود ۲۶ سال داشت و قیافش معمولی بود و هیکل لاغریم داشت که رو کاغذ چیزی واس توچش بودن نداشت، چندباری توحیاط زاقشو زده بودم و ی جلقیم با هیکلش درحال شست و شوی حیاط زده بودم… خونه ما جنوبی بود و پارکینگمون با ی دیوار از حال اینا جدا میشد و در جداگانه داشت که همیشه قفل بود، ی بار دیدم صدا میاد از پایین رفتم دیدم تو پارکینگ خونست و داره میچرخه، جلو در وایساده بودم و فقط نگاش میکردم منو دید کپ کرد، گفت بچش در باز بوده اومده پارکینگ و دمپاییش جامونده،دستشم دمپایی نبود!! هیچی نگفتم… داشت از کنارم دم در رد میشد گرفتمش شل شل و گفتم دمپایی کو پس؟ گفت نبود و زور زد و رفت…
گذشت و گذشت تا اینکه خانوادم رفتند شهرستان…ی روز به بهونه چطور ابکش کردن برنج و… صداش کردم و گفتم بلد نیستمو و موندم توش…خلاصه نه نگفت گفت الان میام…رفتم بالا و ده دقیقه بعدش با ی دامن و تیشرت اومد، دامنش نازک و لخت بود و باور کنید زیرش انگار هیچی نپوشیده بود، قشنگ خوابیده بود رو تنش…داشت دیوونم میکرد… الکی دورورش میگشتم ولی جرات لمس نداشتم… خلاصه ابکش کرد و موقع صحبت توچشم هم خیره بودیم و خیلی بیحیا همو نگا میکردیم و محو هم شده بودیم، خلاصه بیعرضگی کردمو رفت…فرداش اونا هم رفتند شهرستانشون و ما چون به بهونه احتیاط و اتفاقات کلید یدک داشتیم با آگاهیشون، شیطون وسوسم کرد برم خونشون و سراغ لباس زیراش… رفتمو کلی حال کردم باهاشون و یکیشون رو اوردم و جقی زدم و انداختم دور… اومدند از سفر و خانوادمم اومدند…غروبش شوهرش اومد و ادعا کرد که لباساشون دست خورده …من همه چیو طبق اولش کردم الاشورتی که کم شده بود…نمیدونم چطور فهمیدند…بابام بهم گفت و من انکار کردم و قضیه مبهم تموم شد… تا اینکه بابام اینا دوباره رفتند شهرستان دو سه هفته بعدش… و منم چون پارکینگ خالی بود درشو نبستم دیگه…تو مارکینگ بدنج و خوراکی و…داشتیم … باز دیدم ی صداهایی میاد… دوباره رفتم دیدم دوباره خودشه…اینبار با همون دامن و ی تیشرت استین کوتاه و بدون روسری… خیلی تحریک کننده بود… رفتم و باز منو دیدو کپ کرد ولی انگار منتظر هم بود و ترسی نداشت… درو بستم و گفتم بازم اینجایی که …اومد و چش تو چشم زل زده بودیم و محو لب و چشاش بودم هرچند قیلفش معمولی بود ولی ی شیطنتی داشت تو قیافش… گفت که دوباره بچش اومده و … نزدیکش شدم… گفت تو اومدی بودی خونمون؟ گفتم قبلا هم گفتم که نه خیالاتی شدید! گفت یکی از لباسام کم شده بود، گفتم نه اشتباه میکنی…گفت من که میدونم کار توبوده فقط بگو چرا برش داشتی؟
گفتم میشه بیای بالا دربارش صحبت کنیم؟ گفت بچش تازه خوابیده چک کنه و خودش میاد… رفتم بالاو دلم مثل کون مرغ میتپید … ریسک بزرگی بود ی بار بشوهرش گفته بود و اگه الانم میگفت دهنم گاهیده بود و نمیشد انکارش کنم… ی ربع بعد خلاصه اومد و با دیدنش اب ریخته شد رو آتیش خیالات و دلهره هام… دیدم بدون روسری و باهمون حالت پایین اومده بالا و بوی عطر فقط اضافه شده بود بهش…
تعارف کردمو نشستیم رو مبل … رفتم روبروش نشستم و سوال میکرد و جواب میدادم… ی ریز تو چشم هم بودیم …پاشدم رفتم میوه بیارم کیرم کامل شق شده بود و مثل چوبرختی از شلوارم تیز شده بود به جلو… نگاه به کیرم کرد و خندید … نشستم کنارش بدون اجازه… طوری نشستم که تیزی زانوم پاشو لمس کرد… و همچنان سوالای بیربط و جوابای چرت ولی نگاها قفل هم بود… دیدم دیگه همه چی حل شده و بهش گفتم شرتتو من برداشتم گفت چرا …گفتم چون عاشق هیکلتم و دیوونتم …خواستم بو کنم عطر تنتو… نزدیکش شدم و دستمو گذاشتم رو کمرش… ی دفعه انگار خشکش زد و ی آهی که انگار خوشایندش نبود و مردد بود با حسش سر داد… بی مکث چسبوندمش به خودم و به آغوش کشیدمش و همون موقع شروع کرد به جواب دادن و حس نشون دادن…باور کنید تا حالا کس ندیده بودم از نزدیک و فقط چندتایی فیلم سوپر دیده بودم… خلاصه خیلی زود لختش کردم و کیرمو اماده کردم بدم تو کسش، با اینکه تو فیلم دیده بودم ولی خیلی حس غریبی بود… سر کیرمو گذاشتم دم کسش و فشار دادم تو… خیلی خیس و داغ بود… و همین که چندتا تلمبه زدم گفت نریزی تو… بار اولم بود و تا بخواد بگه، خالی کرده بودم تو کسش… اصن با این واژه اشنا نبودم… بریزی و نریزی و… گفت که قرص میخوره ولی دوست نداشته بریزم توش…
بعد پاشد رفت… سکس اولم با چندتا تلمبه و حس بسیار متفاوت و جدیدی انجام شد…
بعدش بشدت عذاب وجدان گرفتم تا دوروز… ولی دوروز بعد بدتر و باشدت و عطش بیشتری رفتم سراغش و تا سه چهارماه حسابی میکردمش …حتی زمانایی که بابام اینا بودند و شوهرش نبود و هروقت میشد…
تا اینکه رفتم خدمت و قبل خدمت گفتم دیگه بسه و گریه کرد ولی عذاب وجدان شدیدی داشتم…و اوناهم رفتند از خونمون…خیلی دوست داشتم بازم میدیدمش الان بعد بیست سال
خلاصه دامادمون کرد این مستاجره و تا ۳ چهارماهم زنم بود و کس و کونشو یکی کردم…
بار اول که کونش گذاشتم گفت به شوهرش نداده…و نمیداد و طفره میرفت ولی تهدید کردم که ندی نمیام و خلاصه فتحش کردم…نیاز اون بیش از من بود و زود ارضا بود مثل خود
یادش بخیر

نوشته: دانیال


👍 3
👎 18
91081 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

752081
2019-03-04 21:41:00 +0330 +0330
NA

کس شعر نوشتی

3 ❤️

752095
2019-03-04 22:00:28 +0330 +0330

یه جایی بغلش نشسته بودی یهو کیرت رفت تو کسش؟!

4 ❤️

752098
2019-03-04 22:07:43 +0330 +0330

این داستان
سکس با دامبلدور

0 ❤️

752101
2019-03-04 22:11:15 +0330 +0330
NA

قشنگ بود یاد کصکلک بازیای خودم افتاد.بنظر من که داستانت واقعی بود

0 ❤️

752122
2019-03-04 23:48:02 +0330 +0330

تخمی

اولش نوشتی که هیکلش چیزی نداشت که روی کاغذ بیاری. بعدش نوشتی با دیدن هیکلش جق میزدی؟ شاشیدم کف دستت. آخر داستان هم یادت افتاد که بگی از کون هم کردی. باشه ما میگیم کردی. ختم کلام اینکه مراقب باش که وقتی میری سر کار زنت را یکی دیگه خفت نکنه. البته که خفتش کردن و از کس و کون نیازش را برطرف کردن ولی ما میگیم نکردن.

ها کوکا

1 ❤️

752143
2019-03-05 04:19:05 +0330 +0330

به آغوش کشیدمش…!!!بیابرو پستونک بچه همسایه رو به آغوش بکش.اصلأ کی تو رو راه داده بیای تو بچه جون.!!؟

1 ❤️

752151
2019-03-05 05:04:47 +0330 +0330

منو یاد شیطنتای خودم انداختی .سکس با مستاجر اگه استارت بخوره شبانه روزی میشه.ولی از بعد کنارش نشستن دیگه خراب کردی از نقش اون چیزی نگفتی و صاف کردی توش!!!

0 ❤️

752163
2019-03-05 07:56:29 +0330 +0330

دانیال از آخر داستانت فهمیدم دامادتون کونت گذاشته … خخخ

2 ❤️

752168
2019-03-05 09:53:39 +0330 +0330

بنظر من ؛ فقط قسمت دزدیدن شورت و به گا رفتنت واقعیت بود . باقیش آرزوهات بود

1 ❤️

752189
2019-03-05 11:08:56 +0330 +0330

کوس کش یه جوری باافتخار میگه کونشو فتح کردم انگار کون کلوپاترا گذاشته کونی جقی یه جنده رو کردی بعدشم شوهرش شدی کجای این داستان تعریف کردن داره،از نظر من کوس کشی کن با روحیاتت سازگاره

1 ❤️

752202
2019-03-05 13:27:28 +0330 +0330

احتمالا یه مستاجر زاغارتی داشتین توهم ازدرد بی کسی وبی کوسی دیدش میزدی محل سگم بهت نذاشته قضیه شورت مورتم زایده ذهن جقیت سکس اینا که فقط همون کون مرغ تپنده شاید نصیبت شده وبس الکی توهم نیا گوساله جان

1 ❤️

752205
2019-03-05 13:50:05 +0330 +0330

بدک نبود.لایک.

0 ❤️

752213
2019-03-05 14:41:19 +0330 +0330

داستان عجیب و جالبی بود یه دس جق برایه احترام داستانت میزنم رفیق

1 ❤️

752218
2019-03-05 16:07:52 +0330 +0330

بازم یه داستان آبکی دیگه،!!کصخورخان اکثر ماهام از این به قول تو فتوحات در نوجوانی داشتیم حالا تو فانتزی داشتی بماند،،دریک جمله داستانت بدرد آدمای جقی میخورد جز این هیچی نداشت ن نگارش خوب نه قلم خوب نه دیالوگ خوب…

0 ❤️

752224
2019-03-05 17:01:41 +0330 +0330

یاد مستاجر۲۸ساله مون افتادم
یه مدت میرفتم خونشون لباساشو تو کشو کش میرفتم
خیلی ممه هاش گنده بود(فک کنم۸۵بود)
چقدر با کرستاش و شرتاش جق زدم
میدونست ولی کونده بازی در میورد
جنده خانوم موقع رفتن برگشته بود گفته بود این تو خونمونو دید میزنه

پستون و کون نازی داشت اما منو گذاشت تو کفف

0 ❤️

752445
2019-03-06 15:02:28 +0330 +0330

صدرحمت به كسشعر

0 ❤️




آخرین بازدیدها