سلام خدمت دوستان گل، این داستان نیست یه واقعیته
من یه زن داشتم به اسم عسل، اسم خودمم بهزاد،
داستان از اونجا شروع میشه که من و عسل خیلی عاشق هم بودیم.
از اندامش بگم کون گرد و کس پر آبی داشت سایز سینه هاش ۷۵ بود و قیافشم شبیه یه حوری بود،
بعد از عقد هر وقت میرفتم خونشون یکم دستمالی میکردمیم همدیگرو و از عقب با هم سکس داشتیم، گذشت و گذشت تا من چند وقتی مریض حال شدم و نتونستم دو هفته برم پیشش آخه یه شهر دیگه زندگی میکرد،
بعد از چند تماس که داشتیم قرار شد برم اونجا و چندروزی پیشش بمونم
شب که رسیدم اونجا یه دوش گرفتم و با هم رفتیم بیرون دور دور بعد از خوردن شام و خوشگذرونی قرار شد بریم خونه خواهر زنم بخوابیم که رفتیم اونجا و موقع خواب رفتیم تو اتاق سوا خوابیدیم، شروع کردیم به عشق بازی و لب بازی رو لاله های گوشش خیلی حساس بود بعد کم کم رفتم پایین تر گردن و سینه هارو خوب براش خوردم کم کم رفتم سمت ناف و کسش کسش یکم مو نداشت انقدر خوردم که بخودش لرزید و ارضا شد، بعد شروع کردم کونشو خوردن و با زبون باهاش حال کردن دوتامون تو فضا بودیم بعد اون شروع کرد واسم ساک زدن و تخمامم میخورد، بعد گفتم کون میخوام اونم قمبل کرد یه تف جانانه انداختم دم سوراخش و یه تفم رو کیر خودم تا گذاشتم دم سوراخش کیرم راحت تر از دفعه های قبلی رفت توش یکم تعجب کردم چون اون کونش یجوری بود که وقتی میکردی بعد یرب دوباره جمع میشد و انگار تا حالا کون نداده باشه ولی اینسری خیلی راحت رفت توش وقتی داشتم تلمبه میزدم گفت جوری بزن تو شکمم حسش کنم منم محکم میزدم که یهو بعد از چند دقیقه گفت سعید محکم تر بزن یه آن گفتم چی گفت ببخشید اشتباه کردم و به غلط کردن افتاد منم چون خیلی دوسش داشتم گفتم شاید از دهنش پریده ادامه دادم تا آبم اومد و همه رو خالی کردم تو کونش،بعد که رفت بره حموم من هم دراز کشیدم رو تخت یکدفعه دیدم یه پیام واسش اومد امشب زیرش به یاد من باش نگاه کردم دیدم پسرداییش این پیامو داده بود دنیا رو سرم خراب شد اعصابم خورد شد و خودمو زدم بخواب که دیدم اومد سراغ گوشیش و صدای کلیک گوشیش میومد که جواب اونو داشت میداد بعد اومد خوابید تا صبح که بیدار شدم دیدم داره حاضر میشه بره بیرون جمعه بود گفتم کجا گفت شرکت واسمون اضافه کاری بریدن باید برم تا ظهر میام منم شصتم خبر دار شد که داره میره پیش پسرداییش وقتی رفت منم رفتم با ماشین خودم دنبالش تعقیبش کردم دیدم داره میره طرف خونه پسر داییش وقتی رفت و رسید منم چندتا ماشین پایین تر پارک کردم و وقتی در خونه رو زد دیدم پسرداییش اومد دم در و سلام علیک و دست دادن منم داشتم گریه میکردم و فقط تونستم چندتا عکس تو اون حالت ازش بگیرم بعد رفت تو خونه منم برگشتم خونه خواهرزن وسایل و جمع کردم رفتم شهر خودمون ظهرش پیام داد چرا رفتی جواب ندادم تا شبش خودم زنگ زدم برو دنبال کارای طلاق توافقی تعجب کرد گفت مهرمو میخوام گفتم اگه مهرتو اجرا بذاری آبروت رو میبرم طلاقم نمیدم تا موهاتم این دندونات سفید بشه گذشت اونم رفت سراغ کاراش و احضاریه اومد وقتی رفتم دادگاه گفت چرا گفتم گوشیم دم دره بریم بهت بگم چرا عکسارو که نشونش دادم لال شد و برگشتیم بالا وقتی دادگاه تموم شد فرداش رفتیم محضر واسه اتمام کار بهش گفتم حلالت نمیکنم
امیدوارم ناراحت نشده باشید،
نوشته: بهزاد
خاک تو سرت اگه واقعی بوده باشه … باید میکشتیش
اونجا باید زنگ میزدی پلیس ، خارِ جفتشونو میگاییدی
اگه راست گفته باشی کار خوبی کردی که طلاقش دادی. با اون زن دیگه اصلا نمیشه زندگی کرد. ولش کن بره دنبال کارش
باید مادر جفتشونو میگاییدی ،بی خایه پلشت ،امثال سما ابرو مردارو بردن دیکه
هنر یه نویسنده به اینه که یه داستان رو پر و بال بده داخل سفره خونه هم بشینی اینقدر بی حال جریان رو توصیف نمیکنن بعد هم هیچ وقت زن خوشگل نگیر چون اخر و عاقبتش خیانت میکنه مخصوصا داخل این دوره و زمونه
داش شنیدی میگن انگشت به کون کلاغ در حال پروازکردم ،من انگشت به کون کلاغ در حال جفتگیری کردم کمتر دروغ بگو
جالبه این سایت شده پراز خاطره ولی اینجا جای خاطره نیست اینجا جای داستان هستش جایی که نویسنده خوانندشو ببره تو اون فضایی که داره توصیف میکنه قرار هم نیست لزوما تمام داستانها واقعی باشن همینکه قلم نویسنده گیرا باشه کافیه
فقط میتونم بگم که زنت جنده بود و تو باید تحقیق میکردی
خیانت، ازضعف خودت ناشی شده، جایی کم گذاشتی.
اون کسی که میگه زنگ میزدی به پلیس خواهر ومادرشون و میگایید. اشتباه میکنی عمو باورکن هیچ اتفاقی نمیفتاد و اگر طرف زرنگ بود تازه میتوانست طلبکار هم بشود. فقط بهت بگم که اگر دنبال انتقام بودی اشتباه کردی طلاق دادی
دمت گرم خوب کردی اگروفاداربود وبه زورمجبورش کرده بودن تاشاهرگتم میدادی افتخاربودولی وقتی زن خراب باشه فقط باید ولش کردبره ب درک چرا آینده وزندگی خودتو خراب کنی بخاطر ی زن هرزه دمت گرم خوب کردی توانتخاب بعدیت دقت کن
کون خور کوس لیس خالی بند
حوی کجا دیدی شصتادت از کجا با خبر شد که اضافه کاری بریدن مگه حبسه که ببرن ،بگذریم
وقتی لرزید فهمیدی ارضا شده ؟
با چند تا عکس از زنت تونستی ازمهریه فرار کنی ؟
کیر پسردایی زنت تو حلقوم و خرخره ات .اگه دروغ بگی
آخه کون مگه کاسه نمده که گشاد بشه ؟
کیر سعید اینقدر کلفت بوده ؟
کیره پسرداییش همون زمان که از عسل در میاره هواهم سرد باشه که بخار از کیرش بلند بشه تو همون حالتی که داری گریه میکنی از پهنا بکنه تو کونت کونی که عر عر کنی با گریه اضافی که دیگه کسشعر تلاوت نکنی کون تلق تولوق
در اینکه زنت جنده بوده هیچ شکی نیست.
این اتفاق واسه منم افتاده البته ما هنوز عقد نکرده بودیم و فقط نامزد بودیم،کار خوبی کردی که به فکر انتقام نیفتادی و عاقلانه ترین راه رو انتخاب کردی،من انتقام رو انتخاب کردم و الان پشیمونم و راه برگشتی ندارم.
دقت کردین وقتی ادم عاشق میشع جق رو ول میکنه
عجب چقد ما بی معرفتیم تا کسی نیس جق یکی میاد پق
اول خوب میکنی بعد طلاق میدی
انگار جق زیادی روت اثر کرده
شامپو ت رو عوض کن ???
این مملی که نفر یازدهم کامنت گذاشته انگار کامنتهارو نمیخونه!
آخه مشتی نود درصد فحش های که زیر داستانهای این سایت گذاشته میشه بخاطر اینه که نویسنده تخیل جقشو بعنوان داستان و خاطره نوشته
بعد تو میای میگی خاطره ننویسید، کستان بنویسید؟
خب شما از تخیل و فضا سازی خوشت میاد دلیلی نداره همه مث شما باشند.
موقع خواب رفتیم تو اطاق سوا خوابیدیم ، شروع کردیم به عشق بازی و لب بازی و … یاد بگیرید توی اطاقهای سوا و جدا هم میشه با تله پاتی لب بازی کرد . عزیزم برو صابونت رو عوض کن خوب نیست با یه صابون تنوع بده به خودت
گریه کردی اخهیییی نازی باید سه تاتونو میکردم
هه،اگه فکر کردی با نوشتن چند سطر اراجیف ما رو به گریه میندازی،کور خوندی.
ما خیلی عاشق هم بودیم،اما صبح از بغل من در اومد رفت به پسر داییش کون داد.