سلام
من نیما ۳۰ساله
ماجرا و خاطراتم از سال ۱۳۹۰شروع میشه
از سکس با دوست دختر
نفر سوم شدن -موازی -ضربدری - ازدواج و ادامه زندگی پر از هیجان و فانتزی دیوانه کننده
سال ۹۰ بعد از اینکه آموزش سربازیم تموم شد اعزام به تهران شدم. سربازی خوش چهره و قد بلند و کشتی گیر اهل بگو بخند و شیطون
چون گواهینامه رانندگی داشتم تو یگان خدمتی وارد قسمت ترابری و راننده یه وانت هایلوکس شدم.
آبان ماه بود.فرمانده ترابری گفت که تو با مسئول خرید باید هر روز بیرون پادگان بری.برای خرید.
اولین ماموریت که فرستادن میدان تره بار بود.
من به ماشین تکیه داده بودم و منتظر بودم بارها رو بیارن بار گیری کنن .
همون لحظه یه ۲۰۶آلبالویی اومد کنار ماشینم یه خانمی۳۰تا ۳۳ساله بود .از ماشین پیاده شد گفت اقا درب عقب ماشینم قفل نمیشه اگه هستید حواستون باشه
خیلی چهره خوشگل و بانمکی داشت منم با سر بهش فهموندم که بره حواسم هست.
۲۰دقیقه بعد اومد ما هم مشغول بار زدن سیب زمینی و پیاز و گوجه به ماشین بودیم
سریع دست کشیدم و صاف وایسادم.
ازم تشکر گرم کرد و۱دونه پرتقال داد بهم و رفت.
خیلی حالم خوش شد مسئول خرید گفت به به خوش بحالت و دوتایی خندیدیم .
برگشتیم پادگان
تقریبا ما هر هفته ۴روز برای خرید تره بار میرفتیم.
پنجشنبه همون هفته دوباره دیدمش و کنار ماشین ایستاد و به همون شکل به من سپرد و رفت داخل
وقتی برگشت این بار ۱سیب قرمز بهم داد سریع گفتم چرا در ماشین درست نمی کنید شما هر جا میرید به کسی میسپارید
گفت جمعه حتما درستش میکنم و رفت.
تقریبا ۱ماه بود دیگه نمیدیدمش آذر ماه بود
کلی عصبی بودم هیچی بهم حال نمیداد دوست دخترم ازم سکس میخواست و من زمان و جا نداشتم . دیدمش ۲۰۶آلبالویی اومد
سریع سلام کردم و پرسیدم درست کردید درب ماشینو.
-گفت بله درستش کردم خطرناک بود و رفت تو.
اما لبخند نداشت چشمک بامزه رو به من نزد .
وقتی برگشت یه خرمالو از تو پاکت میوه ها داد بهم .اما لبخند دوباره دیدم
سریع گفتم ۱ماه بود نمیومدید تره بار
سریع برگشت عقب و خندید با صدای بلند
کارگرهای بار همه میخ به ما نگاه کردن
گفت عزیزم مگه تو هر روز میای گفتم هفته ای ۴بار
گفتم من هفته ای ۱بار میام اگه آخر هفته مهمون داشته باشمم میام
سرمو انداختم پایین گفتم کاش هر وقت میای ببنمتون لبخند زد و رفت
خرمالو خیلی سفت بود
گذاشتم رو داشبورد ماشین . هفته بعد بازم دیدمش
یه نگاه به من کرد و یه نگاه ماشین
گفت خرمالو رو نخوردی گفتم سفت بود منتظرم نرم بشه خندید و رفت داخل.
وقتی برگشت اومد جلوم گفت ساعت چند تعطیل میشی از پادگان ؟
گفتم ساعت ۳اگر بزارن .
گفت :اوکی همین پادگان بالایی هستی دیگه؟
گفتم اره همین ساختمون بزرگ سازمان
گفت ساعت ۳میام دنبالت
همون لحظه شوکه شدم خندید و چشمک زد رفت
نمیدونم چجوری برگشتم پادگان
چی خوردم چیکار کردم
لباسم زیاد نرمال نبود از یه سرباز دیگه قرض کردم
ساعت ۲:۴۰دقیقه جلو در بودم
۳شد ضربان قلبم بالا میرفت .نیم ساعت بعد دیدمش بهم بوق زد .
-بپر سرباز مهربون بالا
سوارشدم
-ببخشید منتظر گذاشتم خیلی
نه خواهش میکنم اشکال نداره
-ناهار خوردی
اره یه چیزایی خوردم
-بریم یه کافه
بریم هرجا که بگی
ساعت ۳زدم از پادگان بیرون رفتم پارک آرارات نشستم یه دختره رو دیدم عینک دودی زده
بشدت گریه میکرد .نزدیک شدم گفتم خانم میتونم کمک کنم گفت نه برو
تا اومدم حرفی برنم گفت سیکتیر
گفتم کیرم دهن بی ادبت گوزو
عینک برداشت دیدم چشم درشت یک چشم آبی یه چشم سبز
پشمام ریخت شبیه گربه بود یه جوری خیلی برق میزد
(بعد اشنایی فهمیدم چشمش یکیش مال خودش نیست زیاد اصراری نکردم جریان بفهمم اما مصنوعی طوربود )
قد ۱۷۵.سینه های ۸۵.باسن گرد و خوش فرم
محدوده سنی ۲۵میخورد
گفت نمیبینی گریه میکنم و حال ندارم برو گمشو
گفتم خوب کمکت کنم گفت چه کمکی
میتونی زن بابامو بکشی
گفتم یا خدا
این از مریم
اینم از این تف تو شانس
گفتم چی میگی از نوع صداش و لحنش فهمیدم اندام و هیکل ۲۵میخوره اما کم سن و ساله
گفتم چند سالته
-به تو چه چند سالمه برو اون طرف
باشه میرم ولی با من مهربون باشی تو ۱۰ دقیقه کلی میخندونم تورو
خندید
-۱۸سالمه
یه جون چه کس نابی تو دلم کشیدم
خوب اگه میشه شماره تو بده من بهت زنگ بزنم
-اگه زن بابام گوشیمو بده
شماره دادم بهش رفت اونم شماره داد
ساعت ۴بود زنگ زدم مریم گفت برو خونه من ساعت ۷میام
-امشب مهمون دارم شهاب هم دست تنهاست
چشم چیزی لازمه بگیرم ببرم
-عزیز مهربون تو برو خونه
رسیدم خونه .زنگ زدم
در باز کرد رفتم تو گفتم شهاب خان خوبی و فلان
بعد خوش و بش
گفتم میشه برم ۲ساعت بخوابم خیلی خوابم میاد
گفت برو امشب هم مهمون داریم
رفتم اتاق خوابیدم .یهو صدای گوشیم اومد جواب دادم اون دختر آنیا بود زنگ زده حرف زدیم باهم ۱۰ دقیقه ای
خداحافظی کردم و رفت برم پذیرایی
اومدم دیدم شهاب فیلم سکسی گذاشته و داره نگاه میکنه و جق میزنه
یه مرد سیاه ویه مرد سفید دارن همزمان یه زن میکنن
دست انداختم تو شلوار و کیرم مالیدم
شهاب به سرعت جق میزد آبش اومد یه لیوان بود برداشت ریخت توش
منم پیچیدم تو اتاق
کمی بعد که من تو فکر بودم مریم صداش اومدم با کلی وسایل رسید خونه
سلام احوال پرسی کرد و رفت آشپزخونه
-شهاب نمیخوام آشپزی کنم حاضری میگیم میاد
باشه عشقم هرجور راحتی
میوه و وسایل شست رفت دوش بگیر
۱ساعتی نبود
منم جلو تی وی بودم یهویی از اتاق اومد
وای چی میدیدم یه پرنس ملکه چقدر خوشگل
یه تاپ صورتی و دامن کوتاه تا بالای زانو
موهاش صاف کرده بود من محو تماشا بودم
شهاب گفتم عشقم من که هیچ نیما هم محو تو شده
یهو به خودم اومدم
مریم اومد سمت من لپ منو کشید و رد شد رفت سمت شهاب بوسش کرد و نشست رو پاش
اندام مریم نگم برات ۱۶۸قد سینه های ۸۰.باسنی بینظیر گرد و خوش فرم بشدت بدن سفیدی داشت بدون کوچکترین خال و لک
-نیما خوشگل شدم
بله خیلی زیاد
-مرسی عزیزم
رفت اشپزخانه و گفت میای کمک من
رفتم تو گفت میخواد که میز بچینه امشب دوستش میاد خونشون گفتم چه شود یه زن میاد حداقل من باهاش لاس میزنم
گفتم ۱نفر تک گفت نه همسرش هم هست
ریده شد توش اینم سگ داشت
میز حرفه ای چیدیم مشروب اینا گذاشتیم
ساعت ۸ونیم اومدن یه خانم و آقا هم سن اینا
زنه خوشگل نبود خوشم نیومد شوهرش اما ورزشکار بود و خوشتیپ
خانم رفت لباس عوض کنه بیاد
خالص کون بود بعد پا در آورده بود
اما باب دل من نبود
مشروب خوردن شروع شد
منم کمی خوردم ساعت ۱۲ گفتم میرم بخوابم
اومدم اتاق اما
پیش خودم میگفتم اینا چقدر راحتن تو خونه
مادر من جلو من روسری سرش میزاره اینا خارجی زندگی میکنن .
صدای خنده مریم اومد نیم ساعتی بود خوابم نمیبرد .پاشدم رفتم بیرون سمت پذیرایی خیلی آهسته
این سمت پذیرایی بزرگ یه دست مبل کلاسیک بود
شهاب داشت تلمبه میزد
گفتم مهمونا چه زود رفتن
این شهاب دیشب میکرد الانم میکنه
یهو سرش اورد بالا مریم نبود
لیلا خانم بود داشت داگی میداد به شهاب
گیج گیج بودم مریم کو
صدای مریم از آشپزخانه میومد .اومدن بیرون با اقا امیر بودن دست تو دست هم
همچین چیزی تو عمرم ندیده بودم
امیر نشست رو مبل کیرشو در اورد مریم عین وحشیا کیرش کرد تو دهنش
جوری ساک میزد که هیچ پورن استاری بهش نمیرسید پر تف و عمیق
کیرم راست شد
۱۰دقیقه به ساک زدن ادامه داد لیلا اومد سمتشون دوتایی نشستن مشغول ساک زدن
شهاب هم دراز کشید زیر مریم داشت کس میخورد
یهو بلند شدن گفتن بریم اتاق خواب تا اومدم بجنبم پام انداختم رو پادری کوچک لیز خوردم افتادم زمین
مریم بدو بدو اومد چی شده نیما
سینه گرد و خوشگل مریم جلو چشمم بود
آب دهنم قورت دادم گفتم خوبم هیچی
اونام اومدن شهاب خندید و گفت داشتی دید میزدی
سرمو برگردونم هیچی نگفتم گفت بیا اتاق خواب پیش ما
جلوتر رفتن اتاق خواب من پشت سرشون
چشمم از پشت دوختم به کون مریم
رفتیم تو
ادامه داره اگه خوشتون بیاد
نوشته: نیما
عالی بود ادامه بده حتما👌👌👌
از این روابط زیر پوست شهر وجود داره
تا اونجا خوندم که گفتی ۲۰۶ آلبالویی اومد،فهمیدم خالی بندی
عالی بود دمت گرم بزار دیگه باقیش چرا عزیت میکنی
۴۵ دقیقه فیلم ازخدمت و پادگان اینجور کسشعرا گذشت ۲دقیقه هم سکس و حرفای سکسی و ساک و بغل گذشت تازه ۲دقیقه هم نشد ۳دقیقش هم که پیامهای بازرگانی بود.کیرم تواین داستانت و خدمتتو اون خرمالویی که تو ماشین گذاشتی تا نرم شه. دیوس کیرم خوابید دیگه هم بلند نمیشه بعد این داستانت
خوشمون نیامود مجلوق کوس ندیده بدبخت ببینم دیگه مردی هستی ادامه ندی
خیلی جذابه ❤
چون منم همون دوران ۹۰تا۹۳ خیلی برام اتفاق و فانتزی پیش اومد مخصوصا از شهوانی.
مرسی از داستان ادامه بده 💐
آخ که همه تخیلات و فانتزیامو تو یجا تجربه کردی لعنتی خوشبحالت
دمت گرم عالی بود بقول رفیقم دمت گرم آبمونو آوردی
داستانت خوب بود فقط چرا اصرار میکنین چرندیات تون واقعیه؟ خب هیچی نگو ک آدم لذت ببره از خوندنش
کیرم دهنت کسخل