افسانه دختر همسایمون 1 سالی هست طلاق گرفته چند باریبه من سفرش کار داد بعد ار یک مدت از طریق خواهرم بهش بیشنهاد کار بهنوان منشیم در دفتر کار دادم.البته گفتم حقوقش بایینه اشکال نداره از طرفی ساعت کاریتم کمه وقبول کرد.یک سالی از من بزرگتره ولی بدنش اندامیه یک روز بحث ازدواج موقت رو باهاش باز کردم واون گفت حرامه البته داشت وانمود میکرد از خانم مثبت هاست. من گفتم حلال خدا رو که نمیشه حرام کرد.چند روزی از کارش کنار من گذشت .یک روز گه دیگه بحث ازدواج موقت رو براش حل کرده بودم ترسیدم بهش بیشنهاد بدم آوردمش دفتر گفتم یکی از دوستام خانمش مریضه و دنبال ازدواج موقت میگرده اگه کسی سراغ داری ثواب داره بیچاره بد جورتو فشاره گفت باشه.
چند روز که گذشت واوضاع عادی تر شد میگفت حمیدشبها که میخوابم کمرم وباهام درد میگیره گفتم یکسری حرکات یوگا بهت تمرین میدم انجام بده خوب میشی .گفت باشه کم کم گفتم باید این حرکات رو دونفره انجام بدی واونم جالب بود اعتراضی نکرد.وحین حرکات فقط میخندید ومن میگفتم تو تمرین جدی باش وسعی کن حرکات رو درست انجام بدی گفت باشه واشتباه که انجام میداد به بهانه اعتراض دستاش رو محکم میگرفتم وحرکت رو انجام میدادم و میگفتم چرا دقت نمیکنی. وهر بار اعتراض بیشتر میکردم تا اینکه در آخر تو بغل گرفتمش و فشارش دادم گفتم باید اینجوری تنبیهت کنم جالب بود که فقط میخندید ومیگفت چکار کنم سخته یاد نمیگیرم دوباره بغلش کردم وفشارش دادم گفتم سخته وبوسش کردم و آلتم اون لحضه به کلی بلند شده بود وخورد به کسش .وبعد رهاش کردم و رومبل نشستم. اومد گفت حالت خراب شد گفتم آره گفت ببخششید ار اتریه که من زدم تحریک کننده است.خواست بره نگهه اش داشتم. ودل زدم به دریاگفتم صیغه ام میشی گفت تا حالا اینکاررو نکردم. بعد از کلی حرف وحدیث صیغه رو خوندیم وبغلش کردم وشروع کردیم لب گرفتن بعد دکمه مانتوش رو باز کردم وای چیزیکه تصور میکردم سینه های کوچیک وناز شروع به خوردنشون کردم بعد شلوار لیش رو دادم بایین مایو قرمزش همین جور تا نگو خیس خسیه منم شروع کردم آب کسش رو خوردن بعد نشوندمش رو مبل آلتم رو درآوردم گفتم حالا نوبت شماست من ایستاده گذاشتم دهنش داشت آبم میومدگفتم بسه چهار زانوبدون اینه شلوارشوکامل بیاره بیرون از بشت کردم تو کسش فقط نگران بود میگفت حمید کاندم نزاشتی نریزی تو کسم توله حمید دنیا بیاد گفتم باشه تو دلم گفتم یه طوله حمیدی بهت نشون بدم کیرم رو تا آخر فشار میدام تو کسش طوری که باسنشم جمع میشد میگفت حمید چه خبرته یواش تر یکساله نزدیکی نداشتم دهانه رحمم تنگه من میگفتم بهتره بهتره بهتره حین بهتر بهتر گفتن بودم که آبم اومد وریختم روباسن نرمش حالاسه ساله صیغمه.
نوشته: حمید
مگه تو شرکتتون استلخ داشتی که مایو پاش بود ؟احتمالا از استلخ اومده بوده شرکت مایو پاش بوده نه؟بعد تو شرکت هیچکس نبوده که تو تنها بودی باهاش یوگا کار میکردی؟مطمئنی کشتی کار نمیکردی جای یوگا ؟مطمئن باشم یوگا بوده دیگه نه ؟
دور از ذهن نیست که واقعی باشه. ولی خییییییییییییییییییییییییییییلی تخمی نوشتی. انگار می خوای زودتر نوشتنت تموم شه بری جلق بزنی. داستان سکسی باید مخاطب رو درگیر کنه. تخمی بود. تخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخمی.
خیلی کس خلید بچه ها این داستانا اکثرش نوشته خود adsmin هست برید تو حساب من گزینه پیگیری رو بزنید متوجه میشید.
نمیدونم چرا دیگه حال داستان خوندن ندارم،نمیدونم داستانا چرت شده یا چرت گو ها داستان نویس…
خوشم اومد داستان خوبی بود
کوتاه و حلال و بدون کثافت کاری و حیوانیت
حداقل برای راضی کردن یه دختر یا زن یه ماهی وقت لازمه تو تو نوشته ای که داری 23 خط بیشتر نیست بعدش دوروز منشیت شده بحث ازدواج موقت وصیغه رو انداختی وسط و شروع کردی یوگا کشتی گرفتن تو 23 خط جمله های تخمی دختره رو گاییدی تموم شد کیرم حیفه بگم تو حلقت کوس قلمبه فاطی کوس قلمبه تو حلقت مدیر شرکت کوس مغز
بدنبود فقط اخرش تخمی تموم شد خب به ما چه که 3 سال صیغه این
میخوای کون مارو بسوزونی
چي بگم وا…